بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی حضرت آیهالله مصباح یزدی در همایش ناظران شورای نگهبان --26/11/1386
حمد و سپاس خدای متعال را که ما را در عصری آفرید که در آن یکی از بزرگترین نعمتهای خود را به بشریت و جامعه اسلامی ارزانی داشت و آن برقراری نظام اسلامی در این کشور است که افتخار انتساب به وجود مقدس ولی عصر(عج) را دارد. در واقع، اگر ما تمام عمر را فقط به خاطر همین نعمت شکرگزاری کنیم، باز حق شکرش ادا نشده است. چراکه این نعمت، نعمتهای فرعی و جنبی نیز دارد که باز هرکدام از آنها بسیار عظیم و ارزنده هستند. یکی از افتخارات ما رهبر و بزرگمردی است که او را به عنوان شایستهترین فرد برای جانشینی امام (ره) میشناسیم و ایشان نیز بهحق، در طول این دو دهه اثبات کردهاند، در جهانی که امروز در آن زندگی میکنیم و در میان اشخاصی که میشناسیم، کسی برای مدیریت جامعه اسلامی شایستهتر از ایشان نیست، و چه نعمتی از این بالاتر. همین طور خدای متعال صدها و هزاران نعمت دیگر به ما عنایت فرموده است. این مقدمه برای ادای شکری بسیار ناچیز در برابر این نعمتهای بزرگ بود.
اما سنت الهی بر این است که در مقابل این نعمتهای عظیم، تکالیفی برای انسانها قرار میدهد که وجود آن تکالیف هم خود، نعمت دیگری است. یعنی وقتی خداوند نعمت سلامتی و توانمندی عنایت میکند، دستور میدهد که انسان انفاق کند، زکات و خمس بدهد و همه این دستورات وسیلهای است برای اینکه ما تکامل پیدا کنیم. در واقع، حضرت حق ابتدا زمینه و امکان ادای این وظیفه را به عنوان یک نعمت فراهم میکند؛ سپس امر میکند که این کار را انجام بده؛ برای آنکه ما بدانیم چه چیزی باعث سعادت ماست و از این نعمت چگونه باید استفاده کنیم. ولی کسانی که معرفت کافی ندارند، گمان میکنند این امر که نام آن را تکلیف گذاردهاند، زحمتی است که خدا برای ما درست میکند! اما در واقع اینکه میفرماید: نماز بخوانید، روزه بگیرید و انفاق کنید، رحمت دیگری است که اگر آنها را تکلیف نفرموده بود ما نمیدانستیم چگونه باید تکامل پیدا کنیم، به خدا نزدیک شویم و شایستگی نعمتهای ابدی او را بیابیم. پس این نعمتهای دنیا برای این است که از آنها استفاده کنیم، تا لیاقت استفاده از نعمتهای ابدی را پیدا کنیم. اما تشریع و فرستادن انبیا برای همین است که به ما نشان دهند چگونه باید از این نعمتهای فردی و اجتماعی استفاده کنیم، تا لیاقت پیدا کنیم در عالم آخرت در جوار لطف و رحمت الهی برای همیشه سعادتمند شویم. الحمدلله در این زمان، ایرانیان و به خصوص مردم قم، از این نعمت الهی بیش از دیگران بهرهمند هستند. اینجا عشّ آل محمد(ص) است، از اینجاست که علوم و معارف اهل بیت به همه دنیا صادر میشود. اراده الهی بر این تعلق گرفته که قم به برکت حضرت معصومه(س) چنین لیاقتی را پیدا کند که مرکز نورافشانی علوم اهل بیت(علیهم السلام) به همه عالم شود که البته این نعمت هم جای شکرگزاری دارد.
اکنون برای ما این مسأله مطرح است که با توجه به این دو بخش از نعمتهای عظیم الهی، چگونه بهترین استفاده را از این امکانات و از این نعمتها ببریم. همانطور که میدانیم، فلسفه آفرینش انسان در این عالم، این است که با اعمال اختیاری خود زمینة تکامل خود، یعنی زمینه استفاده از نعمتهای ابدی و قرب الهی را فراهم کند. اما با اینکه همگی کم و بیش با این مفهوم آشنایی داریم، در عمل همانند هم نیستیم. ما از تاریخ انبیای گذشته اطلاعات چندانی نداریم، جز آنچه در قرآن و روایات معتبر آمده است. اما از زمان رسول خدا(ص) که به دست مبارک او نعمتهای الهی به تمامیت رسید، اطلاعات بسیاری در اختیار ما است. در طول هزاران سال، خدا به وسیله پیامبران بزرگ، مردم را هدایت کرد؛ اما نفرمود: «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» و این نعمت خجسته به دست مبارک رسول خدا و با تعیین امیرالمؤمنین(ع) تمام شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»1، یعنی دیگر نعمت الهی هیچ نقص ندارد.
با اینکه خدای متعال چنین ویژگی را به پیغمبر خاتم عنایت فرمود، اما از همان زمان که هنوز ایشان در قید حیات بودند، زمینهها و زمزمههای مخالفت شروع شد و بالاخره در روز رحلت پیغمبر اکرم(ص) خشت اول مخالفت گذاشته شد. سپس سالها در طول این 1400 سال هر روز به نحوی جامعه اسلامی دچار نوسانات، انحرافات، و پیدایش فرقهها، مذاهب و افکار مختلف انحرافی شد که نمونههایی از آنها را در زمان خود نیز میبینیم. تا زمان ظهور حضرت حجت نیز همینگونه خواهد بود: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِین»2. همه سعادت خودشان را میخواهند.
فرض مورد قبول ما این است که پیغمبر اکرم(ص) راه سعادت را به همة مردم نشان داد و آخرین خشت این بنا را هم که ولایت علی(ع) بود برای آنها بیان کرد؛ یعنی کاستی شریعت کامل شد. ولی با این حال، کسانی از این نعمت استفاده نکرده و نمیکنند و ما هم درست استفاده نمیکنیم. علت چیست؟ چرا با اینکه میدانیم خدا بهترین نعمتها را برای ما فراهم کرده، راه شناخت کمالات برای ما معین شده، بهترین کتاب در دست ماست، به گونهای که کتاب آسمانی هیچ امتی بدون تغییر حفظ نشده و تنها قرآن است که خداوند آن را همانطور که نازل شده برای امت اسلام حفظ کرده است و با اینکه صدها نعمت دیگر اختصاص به این امت دارد، ما شکرگزار آنها نیستیم؟ ما همه طالب سعادت هستیم. چه کسی از سعادت گریزان است؟ چه کسی از بهشت میگریزد؟ ما بسیاری از مسایل را میدانیم، اما عمل نمیکنیم. بنای کار بعضی از همان ابتدا بر مخالفت است. بعضی هم در راه، نوساناتی پیدا میکنند. انشاءالله ما از کسانی نباشیم که بنایشان بر مخالفت است. الحمدلله اینگونه نیستیم؛ اما باید بدانیم آنطور هم نیستیم که راه درست را مو به مو اجرا کنیم، مرتکب هیچ گناهی نشویم و هیچ تخلفی نکنیم. به راستی چرا گاهی کجروی میکنیم؟
به نظر میرسد منشأ همه این انحرافات، اشتباهات و فتنهها و بلاها دو چیز است. آنها که منحرف و جهنمی میشوند، کسانی که به جامعه اسلامی ضرر میزنند، حقوق دیگران را غصب میکنند و سد راه کمال دیگران میشوند، این انحرافاتشان دو علت دارد: نخست، اینکه آنها دقیقاً نمیدانند راه صحیح کدام است؛ بلکه میپندارند کاری که میکنند درست است: «هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»3. در واقع همة ما اهل زیان هستیم: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»4، انسانی که در زندگی هیچ ضرر نکند کمیاب است و آنان همان انبیا و معصومین(ع) هستند. دیگران هم وقتی اشتباه، انحراف یا گناهی مرتکب میشوند ضرر میکنند؛ اما بعضی افراد ضررشان از همه بیشتر است و به تعبیر قرآن، در زمرة «اخسرین» هستند نه «خاسرین». خاسر یعنی زیانکار و «اخسرین» یعنی زیانکارترین. علت اینکه کسانی خیال میکنند به راهی درست میروند، ولی اشتباه میکنند، این است که: «ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ این اشتباه رفتن نتیجة علاقه به دنیاست؛ یعنی تمام تلاشهایشان برای امور دنیاست و چیزی برای آخرت نمیماند؛
همه عمرشان را باختهاند و در مقابل، چیزی به دست نیاوردهاند و با این حال، خیال میکنند خیلی هنرمند و زرنگ هستند: «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً». اما آنچه منشأ این اشتباهشان شد همان جهل است. آنان نمیفهمند، وگرنه میدیدند که چگونه ضرر میکنند.
علت دوم انحراف مربوط به گروهی است که میدانند راهشان غلط است و هیچ شکی در آن ندارند؛ با این حال، اصرار میکنند تا همان راه را بروند. نمونة آشکار این گروه کسانی بودند که برای مقابله با امام حسین(ع) در کربلا جمع شدند. آنها که در اردوگاه سیدالشهداء(ع) بودند نیز خوب راهشان را میدانستند و هیچ ابهامی در آن نداشتند. حضرت سیدالشهداء(ع) هم در شب عاشورا جایگاه آنان را در بهشت نشان داد. برای آنان هیچ ابهامی در راهشان نبود. شوخی میکردند و میخندیدند؛ گویی که فردا کارزاری نیست. یکی از آنان به دیگری گفت: من هیچ وقت تو را اینقدر خندان ندیده بودم! گفت چرا نخندم؛ چه از این بهتر؟ امید داریم که فردا به حضور پیغمبر اکرم(ص) مشرف میشویم. همانطور که اصحاب سیدالشهداء(ع) راه را میدانستند، طرف مقابل هم کاملاً به کار خود واقف بود. از زمان امیرالمؤمنین(ع) تا حاکمیت عبیدالله بن زیاد در کوفه، شرایط تغییر کرده بود و دورههای مختلفی پدید آمده بود. در این زمان، فضاحت بنی امیه برای همه ثابت شده بود و پرده از شیطنتهای معاویه افتاده بود. در دستگاه یزید چیزی برای مخفی کردن وجود نداشت. همه چیز آشکار بود. حاکم جامعه اسلامی شراب میخورد و سگبازی میکرد!! سپاهیان یزید میدانستند که در سپاه مقابل، چه کسانی هستند. عمرسعد که شب عاشورا تا صبح با خود اندیشید که حسین بن علی را بکشم یا نه، میدانست حسین کیست، میدانست کشتن حسین یعنی چی، و میدانست به نفع چه کسی قامت راست کرده است؟ ولی کرد آنچه را نباید میکرد. این دیگر جهل نیست؛ چون طرفین به خوبی میدانستند چه میکنند. این عامل دوم، یک مانع درونی در شخص است که نمیگذارد آنطور که میداند عمل کند و این عامل، همان دلبستگیها و پایبندیهای آدمی است.
انسان میداند که باید پرواز کند؛ اما وقتی یک سنگ آسیاب به پایش بسته شده است، چگونه پرواز کند؟ فرض کنید کبوتری میخواهد پرواز کند؛ اما طنابی را به پایش بستهاند. گاهی خیز برمیدارد؛ ولی زمین میخورد. سنگهایی که به پای ما بسته میشود، مانع از گام نهادن در راهی میشود که باید برویم. اگر میدانیم باید برویم، ولی برخلاف عقل و علم خود رفتار کنیم و نرویم، دلیلی بر غلبة هواهای نفسانی است. وقتی از همان ابتدا فقط به دنبال چیزهایی رفتیم که از آنها خوشمان میآمد، به آنها عادت کردیم و با آنها انس گرفتیم؛ این همان تعلقات قلبی و هواهای نفسانی است و کم کم کار انسان به جایی میرسد که همین هوای نفسانی معبود او میشود. این بیان قرآن است، نه شعر و خیالبافی: «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه»5، کسی که هوای نفسش را خدای خود قرار میدهد، به هر طرف که میرود، خواست دلش را در نظر دارد. به جای اینکه بگوید چون خدا گفته، میگوید چون دلم میخواهد. اگر بگویند مگر خدا نگفته بود، میگوید: آری خدا گفت؛ من هم فهمیدم؛ اما دلم میخواست اینگونه رفتار کنم.
این بالاترین عاملی است که سد راه انسان میشود، یعنی با اینکه میداند راه چیست و چاه کدام است، خودش را در چاه میاندازد و از راه منحرف میشود و نه تنها خودش منحرف میشود؛ بلکه دیگران را هم منحرف میکند و به دنبال خود به بیراهه میکشاند. مصیبت اینجاست که به اندازه تعداد افرادی که به دست او گمراه میشوند، بر گناهانش افزوده میشود. اگر تنها خود گمراه شده بود، گناه یک نفر را داشت؛ اما اگر یک نفر دیگر را گمراه کرد، این خود گناهی دیگر است. و همینطور، اگر یک میلیون نفر را منحرف کرد، و به جهنم رهنمون شد، البته همه این عذابها برای او هم هست: «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ»6.این آدمیزاد با چنین جثهای کوچک میتواند به چنین موقعیتی برسد؛ موقعیتی که معنایش این است که در مقابل خدای متعال میایستد؛ شمشیر بلند میکند و میگوید: آمدهام به جنگ تو! جنگ با خدایی که دست، چشم و جان انسان از اوست.
در قرآن کریم، به نمونهای رسماً به عنوان جنگ با خدا اشاره شده است. البته معنای سایر گناهان نیز جنگ با خداست؛ اما صریحاً دربارة رباخواران میگوید: اگر دست از رباخواری برنمیدارید، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّه»7. قرآن، ابتدا در آیات متعددی ربا را مذمت کرده و آن را به صورتهای مختلف نکوهش میکند؛ مانند این که: نفعی برای شما ندارد، مپندارید بر مالتان افزوده میشود، اشتباه میکنید، سعادت خود و جامعهتان را آتش میزنید، آنچه میکارید از بین میرود، میپوسد و باری برای شما نمیدهد. بعد میگوید اگر پس از این نصیحتها و راهنماییها هنوز میخواهید ادامه دهید، دیگر اعلان جنگ به خدا بدهید. همچنین دربارة کسانی که در جامعه، عملیات مسلحانه انجام میدهند ـ که ظلمی سازمان یافته است ـ میفرماید: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه»8.
در نتیجه، عواملی که موجب انحراف انسان میشود، دو چیز است. نخست: اینکه نمیداند، و دیگری آنکه میداند ولی نمیخواهد، یعنی برای اطاعت خدا انگیزه ندارد؛ بلکه دلبستگیهای به دنیا و هوسهای نفسانی مانع او میشود. به همین جهت، وقتی انبیاء مبعوث میشدند، سرلوحه کلامشان یک جمله بود که در قرآن کریم از اکثر انبیاء نقل شده است: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ»9، تقوا داشته باشید و اطاعت کنید، من فرستاده خدا هستم و میگویم راه علاج، کسب تقواست. یعنی اگر انسان بخواهد به وظیفه خود عمل کند، باید بداند چه کار کند و انگیزه و توانایی انجام آن کار را داشته باشد و بتواند روی هوای نفسش پا بگذارد، باید قوهای درونی کسب کند تا بتواند با آن بر هوای نفسانی مقابله کند و بر آن غالب شود و آن قوه، تقواست.
اگر خطیب نماز جمعه در خطبههای نماز علاوه بر حمد خداوند، امر به تقوا نکند خطبهاش را انجام نداده است. تقوا لفظی است که گفتن آن آسان است؛ اما هم فهمیدن آن و هم عمل کردن به آن، بسیار دشوار است. بسیاری از الفاظ و مفاهیم زیبا، و شعارهای اسلامی و اخلاقی وجود دارد که در جامعه، مفهوم دقیق خود را از دست داده و معانی دیگری به خود گرفته و قدری گلآلود شدهاند. در واقع معنای اصیل مفاهیمی چون: تقوا، صبر و بسیاری از مفاهیم دیگر، اینگونه که اکنون در ذهن ما است، نیست. وقتی میگویند فلان کس انسان باتقوایی است، یعنی از خود مراقبت میکند و هوای خود را دارد، در هیچ کاری دخالت نمیکند و با احتیاط است. متأسفانه ما میپنداریم که تقوا یعنی احتیاط منفی. یعنی اینکه انسان هیچ کار نکند، در انتخابات شرکت نکند، رأی ندهد، نظارت نکند، بر ضد و به نفع کسی حرف نزند؛ یعنی آهسته بیا و آهسته برو، و این همان معنای اصیل یک انسان باتقوا است! مفهوم تقوا برای ما مشتبه شده است. در حالی که لازمة تقوا این است که به واجبات عمل کند؛ یعنی آنجایی که باید حرف بزند، سخن بگوید، و آنجایی که باید اقدام کند، اقدام نماید. معنای صحیح تقوا این است که انسان به واجبات و وظایفش عمل کند و گناه هم نکند. نه تنها گناه نکند؛ بلکه چیزهایی را هم که احتمال خطر آن را میدهد، مرتکب نشود. بنابراین انسان باتقوا کسی است که وظیفهاش را درست عمل کند، آنجا که در میدان جنگ است، مثل شیر به میدان برود و آنجا که باید داد بزند فریاد بکشد، آنجایی هم که باید سکوت کند، سکوت کند، طوری که هر چه به او میگویند، گویی نمیشنود.
بر حسب نقل ـ جدا از اینکه این نقل تا چه اندازه معتبر است، کار به آنجا میرسد که حضرت زهرا (س) میفرمایند: آقا شما اینجا مینشینید تا حق من را ببرند؟ در خانه نشستهاید و زانوهایتان را در بغل گرفتهاید؟ «اشتملت شملة الجنین»10 کجا رفت آن زور بازو؟ حضرت میفرماید: زهراجان! این وظیفه است. اگر میخواهی گواهی به رسالت باقی باشد، یعنی اگر میخواهی اسلام باقی بماند، امروز من باید سکوت کنم. لازمة تقوا همین است که آنجا که باید سکوت کند، با همه قدرت لب فرو میبندد و هیچ اظهار نمیکند، آنجا هم که باید حرف بزند، رساتر و بلندتر از همه فریاد میزند، آنجا هم که باید شمشیر بکشد، شمشیر میکشد و با اطمینان خاطر تکلیف خود را انجام میدهد.
پس تقوا فقط منفی و سلبی نیست. البته آنجایی که وظیفه سکوت است، باید سکوت کرد؛ اما آنجایی هم که باید اقدام کرد، حتماً باید اقدام کرد و هیچ ترسی هم نباید داشت: «لا یَخافُونَ فی الله لَوْمَةَ لائِم»11. هر چه دیگران، دوستان و نزدیکان ملامتش کنند که این چه کاری است که میکنی، مگر از جانت سیر شدهای، چرا آبرویت را حفظ نمیکنی، اگر برای خودت دلت نمیسوزد دلت برای زن و بچهات بسوزد، میگوید: هر چه خدا بخواهد همان است: «لا یَخافُونَ فی الله لَوْمَةَ لائِم»، از هیچ ملامتی نمیهراسد. این همان تقواست.
در پرتو تقواست که، اگر نگویم بر همه مشکلات، بر اکثر مشکلات فردی و اجتماعی پیروز میشویم. این دوای همه دردهاست؛ زیرا لازمة آن عمل به وظیفه است و وظیفه یعنی آن راهی که خداوند برای سعادت ما قرار داده است. اگر انسان راهی را که خداوند مقرر کرده طی کند به نتیجه میرسد. زیرا اگر به نتیجه نمیرسید، هیچگاه خدا به گام نهادن در آن دستور نمیداد. وقتی خدا میفرماید این راه را برو، یعنی برو که به نتیجه برسی. اگر آن راه را شناختم و رفتم، در همین دنیا نیز به نتایجش میرسم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا»12. اولین نتیجه تقوا این است که تشخیص حق و باطل آسان میشود و ابهامها برطرف میشود. گاهی انسان در مسائل درمیماند؛ نمیداند راه صحیح کدام است، اما قرآن میفرماید: اگر مردم ایمان و تقوا داشته باشند ما برای آنها برکاتمان را از آسمان و زمین نازل میکنیم. آثاری عجیب از تقوا نقل شده است که مجال نقل آنها نیست. کسانی برای من نقل کردند که در زمانی ملخ آمد و مزارعی را از بین برد. در بین همه این مزارع، به اندازه یک چهارگوش دست نخورده و سالم باقی ماند. این زمین برای کسی بود که زکاتش را همیشه میداد. به راستی ملخها از کجا زمینهای زکات داده را میشناسند؟ البته خدا میداند و آثار تقوا را در همین دنیا قرار داده است تا ما باور کنیم. بنای اصلی این نیست که پاداش یا مجازات عمل را در این عالم بدهند؛ اما در مواردی خدا آثار عمل را در همین جهان قرار میدهد تا ما به خود آییم و قدری بیاندیشیم: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر»13، هر بلایی به شما میرسد، اثر اعمال خودتان است و این در حالی است که خداوند بسیاری از اعمال را میبخشد. اما باید توجه داشته باشیم همه نتیجه اعمال را اینجا به شما نمیدهد: «وَ لَوْ یُواخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّة»14. اگر بنا بود خدا اثر هر گناهی را در این عالم بدهد، آن وقت هیچ جنبندهای روی زمین زنده نمیماند: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاس»15. اما موارد خاصی است که گویا خداوند نسبت به آنها حساسیت خاصی دارد و نتیجهاش را در همین عالم ظاهر میکند. هم خوبیهایی است که اگر انسان مرتکب شود، اثرش در اینجا ظاهر میشود و هم بدیهایی است که مکافاتش در همین عالم گریبان آدمی را میگیرد. یکی از آن خوبیها احسان به والدین است. اثر خدمت به پدر و مادر در همین عالم ظاهر میشود. به عکس، قطع رحم نیز از چیزهایی است که اثرش در همین عالم ظاهر میشود؛ اما این موارد نسبت به آثار اصلی چیزی نیست: «الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل»16، یعنی این عالم دنیا جای کار و امتحان است، کلاس درس است، باید درس خواند و امتحان داد؛ اما نتیجهاش را روز بعد میدهند. برای ما قیامت بسیار دور جلوه میکند، در حالی که: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً»17. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»18: تقوا داشته باشید ببینید هر کسی برای فردایش چه کرده است. در این آیه، از قیامت با عنوان «فردا» یاد کرده است. مقیاسها برای خداوند فرق دارد. تمام عالم برای خدا یک روز است. اصل این است که ما در دنیا فقط باید کار کنیم و انتظار پاداش نداشته باشیم؛ ولی خدا از باب لطف، نمونهای از پاداشها را در این عالم میدهد تا بدانیم عالم بیحساب نیست.
پس علاج مشکلات ما تقواست. اگر تقوا داشته باشیم کاسب کمفروشی نمیکند، کارمند دیر سرکارش حاضر نمیشود، ارباب رجوع را دور سر نمیگرداند، امروز و فردا نمیکند، برای کاری که باید انجام بدهد و وظیفة اوست رشوه و پول چایی نمیخواهد، کسی هم که حقی ندارد برای اینکه ناحق به چیزی برسد رشوه نمیدهد. همچنین طبیب به جیب و پول بیماری که به او مراجعه کرده نگاه نمیکند. کسی هم که میخواهد رأی بدهد منفعت خود را نمیبیند؛ بلکه مصلحت اسلام برایش مهم است. هیچگاه از خودش نمیپرسد اگر فلانی رئیس جمهور یا نماینده شد مشکلات ما را حل میکند یا نه. هیچوقت به خود اجازه نمیدهد برای منافع و ملاحظات خود به کسی رأی دهد؛ بلکه در نظر میگیرد تا به کسی رأی دهد که برای اسلام و برای مردم نافع باشد، چه برای برای او نفع داشته باشد یا ضرر، فرقی نمیکند؛ بلکه ملاک، مصلحت اسلام و مسلمین است. اگر تقوا باشد، فکر انسان اینگونه است؛ در غیر این صورت آدمی فقط به فکر خود و مصالح خود است و این عین بیتقوایی میشود. حال میخواهد اینگونه اندیشیدن، برای عالم، جاهل، معلم، دانش آموز، کارگر یا کارفرما باشد. اگر تقوا باشد کارها درست به پیش میرود و اگر نباشد همه جا خراب میشود.
اما بعد از اینکه فهمیدیم علاج مشکلات ما تقواست و مشکلات ما از بیتقوایی است، سؤال اصلی این است که چه کنیم تا تقوا داشته باشیم؟ در ابتدا باید وظایف را درست شناخت. گاهی شیطان کار را مشتبه میکند. گاهی انسان خوبی و بدی را نمیداند؛ پس باید از کسانی که میدانند بپرسد و تحقیق کند تا بداند وظیفه چیست و چه باید کند، حکم خدا و مصلحت اسلام چیست؟ باید بپرسد آنجا که مصلحت اقتضا میکند، وظیفهاش چیست، اما اینکه دلش نمیخواهد ملاک نیست. دل را باید رام کرد و مشکلترین کارها این مسأله است. رام کردن دل بسیار مشکل است. آنهایی که جوان هستند، تا دیر نشده است قدر خودشان را بدانند که این کار برای آنها آسانتر است. در جوانی عادت به هواپرستی هنوز قوی نشده و این ریشه درخت محکم نشده است. به سرعت میتوان آن را تغییر داد؛ اگر درخت کج هم شده باشد، باز میشود با قدری کوشش کم کم آن را به حالت اول بازگرداند و راست گردانید. درختهایی هستند که به علت باد کج شدهاند یا از همان ابتدا کج نشانده شدهاند. آن باغبانهایی که هنرمند هستند، با وسایلی درخت را میبندند و کم کم درخت قامت راست میکند. جوان تا جوان است باید مراقب باشد؛ چون وقتی پیر شد و ریشههای هوای نفس در دلش قوی شد، دیگر تغییر دادن آن خیلی مشکل است. جوانان قدر خودتان را بدانید؛ زودتر اقدام کنید و نگذارید عشق به دنیا در دلتان ریشه دواند. تمرین کنید آنجایی که دلتان یعضی چیزها را میخواهد، مقداری با آن مخالفت کنید، این امر در جوانی آسان است، اما اگر انسان سالها به کاری عادت کرد، تغییر آن مشکل است. نه اینکه نشود، اما مشکلاتی دارد. جوانی که تازه سر کار رفته است، اگر بخواهد به وظیفهاش عمل کند خیلی مشکل نیست. اگر اشتباهی هم بکند، وقتی به او تذکر دهند، توجه پیدا میکند و رفتار خود را تصحیح میکند. اما مدیری که سالها به جای ساعت 8 ، ساعت 10 صبح در محل کار خود حاضر شده است، بسیار راحت و با کمال آسایش به ارباب رجوعش میگوید: برو فردا بیا، فردا برو یک هفته دیگر بیا. اگر یک پست مهمی هم داشته باشد، کسی نیست که به او بگوید بالای چشمت ابروست!
به هر حال، برای کسب تقوا هیچ راهی جز تمرین وجود ندارد. فقط انسان باید تصمیم بگیرد کارش را درست انجام دهد. اما توجه کنید این تصمیم یک دفعه پیش نمیرود، انسان باید برنامهریزی داشته باشد و مشخص کند که برای مثال، امروز من سر ساعت 8 باید سرکارم باشم و اگر دیر شد خودم را مؤاخذه کنم؛ نه اینکه اگر 5 دقیقه دیر شد بگویم چیزی نیست، فردا 5 دقیقه زودتر میآیم. انسانی که عادت کرده چشمش آزاد باشد و از روی هوس هرجا که میرود به اینطرف و آنطرف نگاه میکند، اگر قدری چشمش را کنترل کند، با اینکه ممکن است در ابتدا قدری برایش سخت باشد، اما پس از چند روز، ترک نگاه گناهآلود برایش شیرین میشود، آن وقت است که لذت ترک لذت را میچشد. همچنین کسی که عادت کرده بدگویی کند و بیمهابا حرف بزند و مسخره کند، باید بداند هر کلمه حرفی که میزند باید جوابش را بدهد: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»19.دقت کنیم تا رفتاری عادت نشده، به سرعت میتوان آن را تغییر داد. پس وقتی انسان خواست حرفی بزند؛ در ابتدا تأملی کند و ببیند میتواند جوابش را بدهد یا نه. آیا سکوت کردن جایز است یا نه؟ آنجایی که باید بگوید و خداوند به گفتن او رضایت دارد، باید بگوید. به جای اینکه فکر کند آیا رفیق من بدش میآید یا خوشش میآید، ببیند خدا بدش میآید یا خوشش میآید. بهترین راه، راهی است که حضرت امام (رضوان الله علیه) فرمود و آن این است که انسان متوجه باشد که عالم محضر خداست، خدا بر همه چیز، بر حالات درونی و بر افکار و اندیشههای ما احاطه دارد. همه چیز برای او حاضر است و از او نمیتوان چیزی را مخفی کرد: «یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُون»20. در شبهای تاریک و در فضای آرام هر آنچه در خاطر شما خطور میکند خدا بدان آگاه است. هرچه از خوبی یا بدی در ذهن آدمی مجسم میشود، خدا به آن آگاه است و آن را حساب میکند. اگر انسان توجه داشته باشد که کسی این امضاء کردنها و نکردنهای او را میبیند، روزی از او حساب خواهد کشید، کلمه کلمه حرفی که میزند، میشنود و آن را ضبط میکند، روزی حساب حرام و حلال یک ریالی را که به دست آورده و خرج میکند از او خواهد پرسید، قدری به خود میآید. باید این را تمرین کنیم و بدانیم این عالم برای همین است که ما بفهمیم دائماً در حضور خدا هستیم و خدا از اسرار ما آگاه است.
به این داستانی که مرحوم آقای طباطبایی نقل میفرمودند توجه کنید: یکی از بستگانش خواب مفصلی مربوط به عالم برزخ دیده بود. در خواب پرسید: حساب کشیدن در آن عالم چگونه است؟ در پاسخ به او گفت: ابوالقاسم! همین را به تو بگویم که آنجا مو را از ماست میکشند. به او گفت: مگر آنجا ائمه به انسان کمک نمیکنند؟ گفت: همه کارها دست آنهاست: «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ»21؛ مو را از ماست میکشند. اگر انسان باورش باشد که ما به این عالم آمدهایم تا دائماً امتحان بدهیم، یعنی چشم، گوش، دست، فکر، رفتار، امضاء کردن و امضاء نکردنمان، مورد بازخواست است، بهگونهای دیگر زندگی خواهیم کرد.
چرا از یک امضاء که هم وظیفه تو بود و هم کار بنده خدا راه میافتاد، دریغ کردی و کار او را 24 ساعت به تعویق انداختی؟ چه بسا او ضررهایی در ظرف این 24 ساعت متحمل شود که همه آنها به گردن توست و تو باید جواب بدهی. اگر این روحیه باشد همه چیز درست میشود. آنگاه انسان وجدان آرامی خواهد داشت. شب راحت میخوابد و از هیچ کس هم نمیترسد. به نظر دیگران اهمیتی نمیدهد؛ چون حسابش با کسی دیگر است.برای مثال، اگر دوستی از شما دعوت کرد تا به خانهاش بروید، و در آنجا صاحبخانه با کمال احترام به شما لطف و محبت کرد، اما بچههای همسایه، شما را مسخره کردند؛ آیا ناراحت میشوید؟ وقتی صاحبخانه با کمال احترام پذیرای شماست، به کودکان اعتنایی نیست. این مثل بسیار سادهای است، ولی ممثل خیلی بالاتر از این است. یک طرف خداست با آن همه عظمت، و طرف دیگر کسانی که هیچ کار از دستشان برنمیآید و میپندارند که قدرت دارند، در صورتی که بدون اراده خدا هیچ کاری نمیتوانند بکنند. آیا رواست ما خدا را کنار بگذاریم و برای دلخوشی آنها کار کنیم؟ حماقت از این بیشتر میشود؟ آیا رواست برای اینکه چند کودک نابالغ ما را مسخره نکنند، در سایتها و روزنامهها به نفع ما چیزی بنویسند، خدا را کنار بگذاریم و به وظیفه خود عمل نکنیم؟! آیا این این حماقت نیست؟ چه کسانی اینگونه میاندیشند؟ این عالم خدا دارد؛ خدایی که قدرت بینهایت دارد و همه چیز تحت فرمان اوست و کسی نمیتواند بیاذن او نفس بکشد. «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّه»22: مرگ هم بیاذن خدا نمیشود. «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُومِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ»23: ایمان هم بیاذن خدا نمیشود. همهچیز در عالم به اراده خداست. پس چرا انسان برای اینکه مبادا چند نفر بچه به او نقد کنند، فحش بدهند و او را مسخره کنند، خدا را نادیده بگیرد؟
پس لازم است از یک سو شناختمان را نسبت به خدا، و از سوی دیگر شناختمان را نسبت به وظایفمان افزایش دهیم. باید نسبت به وظیفه خود مطمئن باشیم. اگر تردیدی هست، راه تحقیق باز است تا به یقین برسی و چون دانستی باید آن کنی که خدا میخواهد. باید رضایت خدا را در نظر داشت و از غضب او ترسید و نباید در مقابل او به هیچ چیز دیگر اعتنا داشت: «لا یَخافُونَ فی الله لَوْمَةَ لائِم». اگر انسان اینچنین شد وجدانش هم راحت است و میداند که یک قدرت بینهایت هوادار او است.
حضرت ابراهیم(ع) را در منجنیق گذاشتند، چون آنقدر حرارت آتش زیاد بود که کسی نمیتوانست نزدیک آن برود. به طبع کسانی هم که میخواستند ابراهیم در آتش بیاندازند نمیتوانستند نزدیک بروند. از این رو، ابراهیم را در منجنیق گذاشتند و به سوی آتش پرتاب کردند. همانطور که ابراهیم به سوی آتش میرفت، جبرئیل به او گفت: یا ابراهیم! آیا با ما کاری داری؟ تصور کنید شخصی از منجنیق رها شده و میرود که به آتش بیافتد. در این هنگام ابراهیم در پاسخ جبرئیل میگوید: «أمّا الیک، فلا»24؛ به شما نیازی ندارم. گفت: پس از خدا بخواه. گفت: او میداند که چه میکنم، هر چه صلاح اوست، همان درست است. برای چنین انسانی است که خداوند میفرماید: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیم»25. وقتی مرد وظیفه شدی، آتش را برایت گلستان میکنند. برای ابراهیم آن مصلحت است. آنجا که مصلحت چیزی دیگر است، و باید زیر خنجر باشد، سیدالشهداء (ع) سر خویش را تقدیم میکند و با کمال تسلیم میگوید: «رضاً بقضائک»؛ هر چه تو بخواهی. الگوی مکتب ما اینها هستند. این سیاستبازیها، جلب قلوب، و افکار و آراء عمومی، فریب و خیمه شببازی است و البته وسایل آزمایش من و شماست: «وَ اللّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ»26. و این دست خدا است که بر همه آنها مسلط است: «وَ اللّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِه»27؛ شکست برای خداوند معنایی ندارد. باید همه چیز را برای او انجام داد، به دیگران هیچ اعتباری نیست و به قول معروف: دیگران پشمی به کلاهشان نیست. صدبار امتحان کردهایم؛ اما باز میپنداریم شاید این بار با بقیه فرق داشته باشد! نه عزیز من، اعتماد به غیر خدا اشتباه است. ما اگر کاری میکنیم، یا به نفع کسی است یا به ضرر کسی. اگر خدا راضی است آن کار را باید انجام داد؛ ولی اگر خدا راضی نیست، آن کار نباید صورت گیرد. اگر تمام عالم بگویند بکن؛ اما تو که میدانی خدا راضی نیست، نباید آن کار را انجام دهی و نباید هم بترسی.
این انقلاب که چنین شگفتیهایی را آفرید، برخاسته از چنین روحیهای است که در گروهی از مردم به خصوص در شخص امام (رضوان الله علیه) تجلی داشت. همه این برکات به برکت آن روح بزرگ است. اگر من و شما امروز خوشی و راحتی داریم، در دنیا عزتمندیم و از اینکه ایرانی هستیم افتخار میکنیم و سرفرازیم، همگی به برکت وجود امام است. حضرت امام اخلاص داشت و خداوند چنین عزتی را به او داد و اگر مقداری از این عزت نصیب ما شده، از برکت اخلاص او است. ما باید از او یاد بگیریم و تمام تلاش خود را به کار گیریم تا کار را فقط برای رضای خدا انجام دهیم.
وفقنا الله و ایاکم
1 مائده / 3.
2 هود / 118.
3 کهف / 103-104.
4 عصر / 2.
5 فرقان / 43.
6 عنکبوت / 13.
7 بقره / 279.
8 مائده / 33.
9 آلعمران / 50 و ....
10 ر.ک: بحارالانوار، ج 29، ص 234.
11 مائده / 54.
12 انفال / 29.
13 شوری / 30.
14 فاطر / 45.
15 روم / 41.
16 نهجالبلاغه، ص 83، خطبه 42.
17 معارج / 6-7.
18 حشر / 18.
19 ق / 18.
20 بقره / 77.
21 غاشیه / 25-26.
22 آلعمران / 145.
23 یونس / 100.
24 مستدرکالوسایل، ج 3، ص 303، باب 38.
25 انبیاء / 69.
26 بروج / 20.
27 یوسف / 21.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ کُلِّ أَوَانٍ وَ عَلَی کُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ، وَ أَضْعَافَ ذَلِکَ کُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِی لا یُحْصِیهَا غَیْرُکَ، إِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ.
این جملات آخرین فراز از حضرت سجاد(ع) در دعی ورود به ماه رمضان است. ترجمه تحت اللفظی آن این است که خدایا بر محمد و آل محمد در هر وقتی، در هر فرصتی و در هر حالی صلوات بفرست، به اندازه آنچه بر همه، صلوات فرستادهای، و بیش از آن به اضعاف آنچه بر دیگران صلوات فرستادهای، اضعافی که غیر از تو کسی نمیتواند آنرا شمارش کند؛ إِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ، به درستی تو هر کاری بخواهی، میتوانی انجام دهی و انجام میدهی. مضمون صلوات در دعا بسیار فراوان است. صحیفه سجادیه مالامال از صلوات است. در دعاهای دیگر نیز همین گونه است. اما چنین تعبیری بسیار اندک یافت میشود. در ین فراز در مقام شمارش صلواتی که از خدا طلب میکند، اضعاف صلواتی است که بر همه خلایق و چند برابر آن فرستاده شده است. اضعاف را جز خدا کسی نمیتواند شمارش کند. شبیه آن است که گفته شود عددی به توان بینهایت. با ین وصف اضعاف عددی است که نمیشود به هیچ صورت دیگری ترسیم و تصویر نمود که چقدر است.
درباره صلوات بر اهل بیت(ع) پیش از ین در شرح مناجات شعبانیه که با صلوات شروع میشود، مطالبی گفته شده است.
فرستادن صلوات به ین معنا است که از خدا درخواست میکنیم تا رحمت خاصی که «صلوات» نامیده شده و ما نمیدانیم حقیقت آن چیست، برای پیغمبر مقرر بفرماید. بزرگان دین گفتهاند صلوات از خدای متعال «رحمت»، از ملائکه «تزکیه» و از مؤمنین «دعا» است. وقتی دعا میکنیم، از خداوند میخواهیم تا آن رحمت را خدا بر پیغمبر نازل کند؛ رحمت انواع گوناگونی دارد؛ اما هر رحمتی «صلاة» نیست. «صلاة» تحیّت است، رحمتی است همراه با احترام. ادای احترام و تکریم خاصی است. رحمت شامل موجودات غیرانسانی و غیر ذیشعور نیز میشود. همه چیز مشمول رحمت خداست؛ حیوانات نیز مشمول رحمتهای دیگری هستند، رحمتهایی که درک میکنند؛ اما هیچ کدام اینها «صلاة» نیست. «صلاة» به عنوان تشبیه، یک سلام ویژه است. انسان وقتی به کسی سلام کند، به او احترام میگذارد. ادای احترام یک امر اعتباری است. در هر طایفه و قومی، مردم برای خود یک نوع ادای احترام دارند. بعضی کلاه خود را برمیدارند یا بعضی دست به سینه میگذارند، یا به شکل دیگر. در زبانهای مختلف الفاظ مختلفی نیز بکار میبرند. اصل کلمه سلام به معنی سلامتی و امنیت است؛ ین که میگوییم سلام بر شما، یعنی من امنیت میدهم به شما. آنهایی که مؤمن نیز نیستند، و ایمان به خدا ندارند، میتوانند بگویند سلام؛ منظورشان هم ین است که یعنی از ناحیه من به شما ضرری نمیرسد و شما در امان هستید. اما مؤمن وقتی که سلام میکند، در واقع معنای آن دعایی است برای سلامتی دو طرف؛ یعنی من از خدا میخواهم که شما را سلامت و در امنیت بدارد. بر همین اساس سلام را رحمت خاصی به شمار میآورند اما چون به عنوان ادای احترام گفته میشود، تحیت نیز به شمار میرود. تحیت یعنی «زنده باشید»، و از ریشهی حیات است؛ وقتی به شخصی میگویند زنده باشی؛ یعنی من زندگی تو را میخواهم، دلم میخواهد شما زنده باشید و حیات شما ادامه داشته باشد. سلام نیز یک نوع تحیت است.
سلامِ کاملتر، عمیقتر و پربارتر به نام «صلاة» نامیده شده است. در فارسی معادل آن را نداریم و میگوییم درود بر تو. در عربی صلاة تحیت کاملتری از سلام است. هم دلالت بر دوام دارد، هم دلالت بر رتبه بالاتری از تحیت. خداوند متعال میفرماید: إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ1 هم خدا و هم فرشتگان بر پیغمبر اکرم صلوات میفرستند. البته خدا در جای دیگر نیز فرموده بر مؤمنین نیز صلوات میفرستیم؛ یعنی مؤمنینی هستند که لایق احترام خداوند هستند. خدا رحمتی که توأم با احترام هست بر آنها نازل میکند. بعد میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ شما بر پیغمبر هم صلوات بفرستید و هم سلام. در آغاز به نظر میرسد که یعنی در مقابل پیغمبر ادای احترام کنید و چون احترام مؤمنین درخواست رحمت از خداست، یعنی شما نیز برای پیغمبر درخواست رحمت بیشتری بکنید. این یک پیش فرضی دارد که هر مؤمنی در هر جا، هر وقت و در هر زمانی، تا عالمی هست و انسانی هست، دعا بکند، ظرفیت این تحیت و این رحمت برای پیغمبر وجود دارد؛ یعنی باز هم میشود بر پیغمبر رحمت فرستاد، و از خدا بری او درخواست رحمت نمود. پرسشی که مطرح میشود آن است که این درخواست رحمت چه جایگاهی و برای ما چه فایدهای دارد؟ چرا به ما دستور داده شده تا صلوات بفرستیم؟ یا پیامبر خدا، فاقد رحمت الهی است که ما بید بری یشان از خداوند رحمت را طلب کنیم؟ در ین جا دو تا سؤال دیگر نیز مطرح میشود: یکی اینکه ما میتوانیم واقعا برای پیغمبر خدمتی نموده و از خدا برای پیغمبر رحمت بخواهیم؟ یا ین درخواست ما بری پیامبر یک نوع خلاف ادب، به شمار نمیید؟ با توجه به اعتقاد ما شیعیان و بر اساس رویات گوناگونی که ما به آن معتقدیم وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین و فاطمه زهرا سلام الله علیها واسطهی نزول فیض برای مخلوقات هستند. به ویژه تعبیراتی که در زیارت جامعه کبیره است. البته منحصر به جامعه کبیره نیست؛ در زیارتهای دیگر نیز همچون در زیارت آل یاسین، مخصوصا آل یاسین کبیر، مضامینی شبیه ین مطلب و یا شاید فاخرتر از آن نیز یافت شود؛ فَمَا شَیْءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَیْهِ السَّبِیل2 چیزی و خیری از ما بوجود نمیآید، مگر اینکه سبب آن شما هستید. در زیارت جامعه کبیره ین موضوع فراوان ذکر شده است . بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ، به واسطه شما (اهل بیت(ع)) است که خدای متعال آسمان را نگه میدارد تا روی زمین سقوط نکند بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ؛ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّر؛ غصهها را به واسطه شما اهل بیت(ع) برطرف میکند، دعاها را به واسطه شما مستجاب میکند. در بعضی روایات تعبیرات بیشتر و آشکارتری وجود دارد در اینکه اهل بیت(ع) تنها برای زمان خود و مابعد خود نیستند؛ بلکه پیش از حیات مادی نیز آنها وساطت داشتهاند. در ینباره در زیارت جامعه آمده است: خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ؛ در ادامه ین زیارت میفرمید: وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا. پرسش دیگری که مطرح میشود ین است که اگر آنها واسطه فیض الهی هستند و دیگران به واسطه آنها خلق شده و به واسطه آنها روزی داده میشود، آنوقت چرا بید ما برای آنها دعا کنیم؟ اگر دعایی از ما برمیآید کار خیریست، که سبب و علت این کار خیر آنها هستند، آنوقت ما برای خود آنها چگونه دعا کنیم؟ یا با دعا کردن ما واسطه فیض بری آنها میشویم؟
مؤمنین همان گونه که اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، شیعیان را تعریف کردند، اهل تسلیم هستند و میگویند: «وقتی پیغمبر اکرم و ائمه اطهار(ع) مطلبی را فرمودهاند، به یقین درست است و ما نیز تسلیم آن هستیم؛ اگر چه معنی آن مطلب را درست نمیدانیم. اما مطمئن هستیم حقیقت آن مطلب با خود آنان است.» قرآن نیز از چنین منطقی طرفداری میکند: وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا3؛ هر چه خدا و پیغمبر گفتهاند، درست است. ما حقیقت آن را نمیفهمیم. هم آن سخنی که گفتهاند، آنان واسطه فیض هستند، درست است؛ و هم سخنی که گفتهاند بری آنان صلوات بفرستید.
فهم ما درباره انسان و وجود انسان صرفنظر از آموزههی انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین آن است که انسان پدیدهی مادی است که نطفه او منعقد شده و در رحم مادر رشد میکند. سپس به صورت جنین متولد شده و چندی در این فضا رشد میکند. بعد از آن دوران ضعف شروع میشود، پیری و فرسودگی، و سرانجام میمیرد و نابود میشود. ما وجود انسان را این گونه میدانیم؛ از نطفه شروع و تا مرگ ختم میشود. وقتی که بدن انسان در خاک متلاشی شده و اثری از آن نباشد، دیگر زندگی انسان تمام میشود. این درک ابتدایی ما از وجود یک انسان است. این معنا درباره همه انبیاء و اولیاء نیز صادق است. البته متلاشی شدن بدن شامل همه انسانها نمیشود. گاهی دیده شده، بدن بعضی از مؤمنین بعد از صدها سال سالم مانده و متلاشی نشده است. ین پرسش که سرآغاز و سرانجام خلقت و مبداء و مقصدانسان کجاست بری اولین بار به وسیله انبیاء مطرح شده است. در حقیقت نخستین استدلالها و براهین هدف خلقت را انبیاء به بشر آموزش و تعلیم دادند و سپس حکیمان و فیلسوفان الهی آن را پرورانده و گسترانیدند. اگر چه ممکن است علاوه بر انبیا انسانهای فهیمی نیز متوجه این مطلب شدند که غیر از بدن یک امر دیگری نیز در انسان وجود دارد و آن «روح» انسان است. هنوز بعد از هزاران سال بحثها و تحقیقات، و کشمکشهای فراونی درباره حقیقت روح وجود دارد. از کجا بشر ابتدا متوجه شده است که چنین چیزی وجود دارد دقیقاً مشخص نیست. اما با یقین میشود گفت انبیاء روی این مسئله تکیه کردهاند. و به ویژه وقتی آنان مسئله معاد را مطرح نمودند، معاد مبتنی بر روح بوده و بر اساس آن روح پس ازمرگ به بدن انسان دوباره باز میگردد. وقتی میگوییم انسان در آخرت پاداش داده میشود، چیزی باید وجود داشته باشد تا آن پاداش یا کیفر را درک کند.
با الهامی که از دین گرفته میشود و نیز با براهین عقلی اثبات میشود که یک امر دیگری در انسان، به نام «روح» وجود دارد که پس از مرگ باقی میماند. خود این روح از چه وقت پیدا شده و چه ارتباطی با بدن دارد، هنوز به طور قطعی معلوم نیست. در بین صاحبنظران نیز هنوز در این زمینه اختلاف وجود دارد که روح از چه زمانی پیدا میشود؟ قبل از وجود بدن روح وجود دارد، یا روح و بدن، با هم خلق میشود؟ آیا بعد از اینکه چهار ماه از منعقد شدن نطفه گذشت، خدا روح را در او خلق میکند، یا به شکل دیگری است؟ آن چه همه ادیان و همه حکمای الهی بر آن، اتفاق نظر دارند آن است که با مرگ، روح نابود نمیشود. و همه ادیان آسمانی میگویند: در روز قیامت روح به بدن باز میگردد و دوباره انسان زنده شده و حیات ابدی خواهد داشت. ما برای انسانهای عادی، و سایر انسانهایی که میشناسیم، با معرفتی که از دین و عقل سرچشمه میگیرد، دو مرحله وجودی را پذیرفتهیم. همه ما معتقدیم که عذاب شب اول قبر و سؤال نکیر و منکر و عذاب برزخ و در مقابل روح و ریحان و نعمتهایی که خدای متعال در عالم برزخ به اولیاء میدهد، وجود دارد، اما امر دیگری برای انسان بیش از این دو نمیشناسیم. آن روح نیز چیزی است که بدن را تدبیر میکند و سپس به نحوی از بدن جدا میشود، اللّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها4؛ خدا روح را میگیرد؛ تا این مرحله بری همه انسانها دو نشئه، دو وجود، دو مرتبه، یا دو مرحله وجود دارد، یکی بدن، یکی روح. اما چیز دیگری برای انسانهای عادی سراغ نداریم. در روایات غیر از آن چه درباره ابدان انبیاء و اولیاء ذکر شده چیزهای دیگری وارد شده که نامأنوستر از اینهاست. ما بدن را میشناسیم، روح را نیز میفهمیم، آنها شبیه روحی که ما داریم را دارند، بلکه کاملتر، عالیتر و شریفتر از آن. بدن آنان نیز از اول به صورت طفلی متولد شده و شیر خورده و بزرگ شدند. ین گونه نیست که روح پیغمبر از آغاز که به بدن تعلق میگیرد، داری همان مراتب و کمالاتی باشد که در هنگام نبوت آنها را داشته است. روح چون تعلق به بدن دارد، در سایه ین تعلق، تکامل و تحول پیدا میکند. در روایات چیز دیگری هم گفته شده است که با این دو نشئه حل نمیشود. این که خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً یا أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ... نُورُ نَبِیِّک5 این چیز دیگریست؛ یا ین که وقتی حضرت آدم(ع) خلق شد، در کنگره عرش یا در ستونهی عرش، انوار و اسماء اهل بیت(ع) را دید. هنوز نه بدنی از آنها وجود پیدا کرده و نه روحی که متعلق به بدن و مدبّر بدن است پدید آمده است. بعضی میگویند این نور همان روح است. و این از باب آن روایاتی است که میفرمید روح قبل از بدن خلق شد. اینکه میگویند: أَوَّلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ... نُورُ نَبِیِّک یعنی روح نَبِیِّک. ولی ین مسئله با خصوصیاتی که برای «نور» ذکر شده و در عین حال با خصوصیات روح، متفاوت است.
وقتی میگوییم پیغمبر اکرم(ص) در فلان زمان متولد شد و در فلان زمان از دنیا رفت، روح یا نور یا بدن یشان را میگوییم؟ مسلما این عوارضی که برای تولد و وفات و تحولات آن است، برای بدن است؛ خواب و بیداری و مرگ و حیات. روح ویژگیهایی دارد که، که همه ارواح انسانها آن را دارند و آن این است که بعد از بدن نیز باقی میماند و تابع بدن نیست. روح یک نوع استقلال از بدن میتواند پیدا کند، یا از اول نیز استقلال دارد. اما نور آنها یعنی چه؟ در روایاتی که اهل سنت هم نقل کردهاند، ابتدا خدای متعال از نور عظمت خود نور پیغمبر(ص) و علی(ع) را آفرید. در کتابهای اهل سنت نیز ین رویت وجود دارد. که این دو، در آغاز خلقت با هم اتحاد داشتند، سپس انشقاق پیدا کرده و تا زمان پیدایش بدن و روح متعلق به ماده این انشعابات و انشقاقات ادامه داشت6. آن چه که در بررسی ین مسیل یافت میشود آن است که امور دیگری نیز وجود دارد که از فهم ما دور است و آنهم مرتبه و نشئهای از وجود است، که مخصوص کاملین و اولیاء خدا است.
این وساطتی که ما به انبیاء و معصومین صلوات الله علیهم اجمعین نسبت میدهیم این وساطت در بدن نیست؛ برای اینکه بدنشان در یک زمان خاصی متولد شد و در یک زمان خاصی نیز از دنیا رفت. این بدنی که نطفه آن در یک زمان خاصی منعقد شده، چه گونه واسطه فیض برای پدر و برای اجداد خود یا برای خود حضرت آدم(ع) بوده است؟ پس این وساطت مسلما برای بدن نیست. یا بری روح است، اگر روح یک موجودی باشد که قبل از بدن وجود دارد و با آن نوری که در روایات ذکر شده وحدتی یا اتحادی دارد. اما اگر این را نپذیرفتیم و گفتیم روح آن مرتبهای است که تعلق به بدن دارد و تدبیر بدن میکند و باز برمیگردد به بدن و چه بسا قبل از اینکه بدن مستعد بشود، روحی نبود و هنوز خدا روحی در انسان ندمیده بود، پیدایش آن با همان نفخ روح است و نفخ روح در جنینی است که شکل گرفته و خدا در او روح را میدمد. پس جلوتر از آن چیزی به نام روح نیست که بگوییم واسطه در فیض برای سایر حقایق است. وساطت در فیض یعنی آن وساطتی که به معنای واسطه در وجود است، به اصطلاح فلسفی، فاعل مابه الوجود، مجرای فیض است که این مخصوص انوار ائمه معصومین است؛ بر همین اساس میفرماید از نور او بهشت را آفرید و از نور آن دیگری ملائکه، لوح و قلم و فرشتگان را آفرید7. در این جا منظور ین نیست که از بدن پیغمبر اکرم(ص) یا از روح متعلق به بدن یشان فرشتگان را خلق کرد. در بعضی روایات آمده است که حتی فرشتگان در یک مقامی نسبت به اهل بیت(ع) نوعی شاگردی داشتند. رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاکُورَة8؛ فرشتهی روح الامین خیلی پیش از انسانها و خلقت حضرت آدم وجود داشته و خدا به او تعلیم کرده بود آنچه را که باید بداند. بدن ائمه معصومین(ع)، در آن زمان نبوده که به جبرئیل چیزی یاد بدهند؛ آن روحی هم که با بدن کار میکند، آن نیز وجود نداشته یا فعالیت نداشته است. پس این یک تعلیم و تعلم دیگر و یک نوع دیگر آن است که بری مقام نورانیت اهل بیت(ع) است.
اگر ما این را تصویر صحیحی دانستیم که ما انسانهای عادی دو مرتبه و دو نشئه وجودی داریم: یک نشئه روحی و یک نشئه بدنی؛ و پذیرفتیم که میشود انسانهای کاملی وجود داشته باشند که سه نشئه وجودی دارند، مشکل حل خواهد شد. اگر ین سه نشئه را تصور کردیم، این وساطتهای تکوینی مربوط به آن مقام نورانیت است. دیگر چیزی از این عالم به آنجا اضافه نمیشود. هر چه در این عالم وجود دارد، از آنجا نازل میشود. دیگر از اینجا چیزی برنمیگردد به آنجا، آنجا را اضافه کند. همه آنچه در این عالم است شعاعی است از آن نور. دیگر نمیتواند اینجا چیزی برای آن نور بیافزاید؛ خود پرتویی از آن نور است. آن نوری که واسطه در فیض برای همه موجودات است. اما ین که ما با دعا یا عبادات خود، کاری کنیم تا آن نور اضافه بشود؛ یعنی ما واسطه بشویم، در اضافه شدن نور برای پیغمبر(ص)؛ این فرض معقولی ندارد. این همان اشکال دوری است که عرض کردم، حالا اگر دور حقیقی هم نباشد، شبیه دور است.
واسطه در فیض معنای دیگری نیز دارد که مقداری اعتباریتر است؛ غیر از مرتبه تکوینی است که عرض کردم. وقتی مؤمنی در میان جمعیتی دعا کند، خدا به برکت دعای او به دیگران هم رحم میکند؛ مؤمنی، تائبی اگر در میان گروهی برای نزول باران دعا بکند، خدا بواسطه دعای او بر دیگران نیز باران نازل میکند؛ حتی اگر کسی بری خدا محزون باشد حزن آخرتی داشته باشد و غم خدایی داشته باشد، خدا به واسطه حزنِ او، بر دیگران ترحم میکند. اینها در فرهنگ ما شناخته شده است. این نیز یک نوع واسطه است؛ البته این واسطه حقیقی ما به الوجود نیست؛ این شبیه اِعداد است؛ شبیه علت اعدادی است؛ والاّ علت ایجادی نیست. این معنا که خدا به برکت و به واسطه شخصی به دیگران رحمت کند، این در مرتبه روح نیز تصور دارد. آن مرتبه تکوینی که واسطه در فیض برای همه موجودات باشد حقیقتاً، و به اصطلاح فلسفی فاعل ما به الوجود باشد، آن فقط در مرتبه نورانیت معنی دارد. اما اینکه خدا به واسطه رحمتی که بر اهل بیت(ع) نازل میکند، دیگران را هم مشمول رحمت قرار میدهد؛ به خاطر ارتباطی است که با آنها دارند. شعاعی از محبت آنها در دل اینها تابیده و به واسطه این ارتباطات روحی که با اهل بیت(ع) دارند، رحمتی بر آنها نازل میشود. نوری که بر قلب مقدس ولی عصر ارواحناه لتراب مقدمه الفداء میتابد، از آنجا انعکاس پیدا میکند و به قلب مؤمنین خالص میتابد. ین تعجب ندارد9. آن نور اصالتا به قلب مقدس امام زمان(عج) میتابد؛ اما هم چون نوری که به آینه میتابد، انعکاس پیدا میکند. آن کسانی که با آن آینه ارتباط و سنخیت و اتصالی دارند به آنان نیز میتابد. اگر سید ابن طاووس رضوان الله علیه میگوید: «من شب قدر را درک کردم و از آن عنایاتی که به ولی امر سلام الله علیه نازل میشد، بهرهای نصیب من شد» تکذیب نکنید. این محال نیست. آن کسی که آنقدر پاک شد که از خود دیگر هیچ ندارد و همه امور و آنچه بری خود بود را برای دین، خدا و اهل بیت(ع) تقدیم کرد و در همه هستی شأنی برای خود قائل نشد، این در حقیقت هم چون ینه شده و هر نوری که بر آن قلب مقدس بتابد، در او نیز انعکاس پیدا میکند.
نه تنها اهل بیت(ع) وساطت دارند، بعضی از اولیاء دیگر خدا نیز واسطه هستند و خدا به برکت آنان بلاها را از مردم دفع و رحمتهایی نازل میکند. اگر گفتند که قم در معرض زلزله بود و به برکت حضرت معصومه سلام الله علیها زلزله از قم برداشته شد، تعجب نکنید، نگویید دروغ است. آنقدر این بانوی بزرگوار در نزد خدا عزیز است، که یک دعا و عنایت یشان کافی است که همه ما را آمرزیده و دعاهای همه ما را مستجاب کند. عقل ما نمیرسد که اینها چه انواری هستند و چه مقامی پیش خدا دارند. به این معنا وساطت فیض درباره ارواح نیز صادق است؛ آن وساطت فیضی که بری همه موجودات است و همه چیز از شعاع آنها آفریده شده است آن برای مقام نورانی آنان است، که ما درست نمیفهمیم یعنی چه؛ همین است که میگوییم «نور». کما اینکه خدا نیز وقتی میخواهد خود را معرفی کند میگوید: اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ10؛ دیگر بیشتر از این عقل ما نمیرسد که نور چیست؛ چیزی پاکتر، منزهتر، شریفتر، مقدستر از نور نمیشناسیم. آن «نور» که خود خداست، بعد میفرماید: مَثَلُ نُورِهِ، «نور» یک مضافی است به یک مضافالیه، مضافالیه آن «اللّه» است که نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ در مورد خود قرآن و پیامبر اکرم و ائمه معصومین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ نیز تعبیر «نور» آمده است، خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً؛ ما نمیتوانیم بفهمیم آن چه وجود و چه سنخی است، نباید هم چنین توقعی داشته باشیم؛ اما همین که به ما یاد دادهاند که این اندازه را بگوییم ما تشکر میکنیم و خدا را سپاس میگزاریم که این اندازه از معارف اهل بیت(ع)، سهم ما شده تا بدانیم یک نوری است که بری ذات خدای متعال است، و یک نور مخلوق خداست. آن نور مراتب نازلتری دارد، که تکثر پیدا میکند در وجود حضرات معصومین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ و از آن نور شعاعی در دلهای مستعد و شیعیان خالص و راستین نیز میتابد.
رزقنا الله و ایاکم انشاء الله.
1. احزاب / 56.
2. بحارالأنوار، ج 99، ص 92، باب 7، «زیارة الإمام المستتر عن الأبصار».
3. آلعمران / 7.
4. زمر / 42.
5. بحارالأنوار، ج 15، ص 24، باب 1.
6. أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ص 205 المخطوط؛ «کُنْتُ أَنَا وَ عَلیٌّ نُورا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عامٍ، فَلَمّا خَلَقَ اللّهُ تَعالی آدَمَ قَسَّمَ ذلِکَ النُّورَ جُزْئَیْنَ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلیّ»
7. ر.ک: بحارالأنوار، ج 36، ص 73، باب 37، «أنه? المؤذن بین الجنة و النار».
8. بحارالأنوار، ج 26، ص 264، باب 5، «جوامع مناقبهم و فضائلهم ع».
9. ر.ک: الکافی، ج 1، ص 194، باب «أن الأئمة ع نور الله عز و جل»؛ «لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤمِنِین».
10. نور / 35.
احتمالا از هر مردی سوال کنید که کدام جنس، جنس غالب است، می گوید مردها جنس غالب هستند. دلیلش هم ساده است: مردها هیکل بزرگ تری دارند و عضلانی تر هستند؛ می توانند سریع تر بدوند، وزنه های سنگین تری بلند کنند و چیزها را به مسافت دورتری پرتاب کنند و ...
اما از لحاظ پزشکی، ماجرا کاملا متفاوت است. وقتی صحبت بهداشت به میان می آید، مردان جنس مغلوب هستند!
میانگین طول عمر مردان همیشه کمتر از زنان بوده است. در طول صد سال گذشته، تفاوت عمده ای از لحاظ تشخیص و درمان های پزشکی به وجود آمده است و به خصوص در کشورهای پیشرفته افراد تاکید بیشتری بر رژیم غذایی سالم و ورزش منظم و ترک سیگار دارند. در نتیجه این پیشرفت ها گرچه میانگین طول عمر مردان افزایش یافته است، اما هنوز هم مردان در سنین پایین تری نسبت به زنان می میرند.
تفاوت سلامت مردان و زنان
مردان با میزان بالاتری نسبت به زنان به علت بیماری های مختلف می میرند. مردان در سنین پایین تری نسبت به زنان می میرند و در طول زندگی بیشتر دچار بیماری ها می شوند. آن ها در سنین پایین تری ممکن است دچار سقوط و عوارض ناشی از آن شوند و نسبت به زنان بیشتر دچار بیماری مزمن می شوند. از طرف دیگر، گرچه زنان بسیار بیشتر از مردان به دیدار دکتر می روند، در سنین بالای 65 سال هزینه های بسیار بیشتری صرف مراقبت پزشکی از مردان بیمار می شود.
اما چرا مردان از لحاظ سلامت از زنان عقب تر هستند؟
پاسخ منفردی به این سوال وجود ندارد، بلکه مخلوطی پیچیده از عوامل زیستی، اجتماعی و رفتاری در این تفاوت دخیل هستند:
عوامل زیستی
* ژن ها و کرموزوم ها: مردان و زنان از همان لحظه ی لقاح با هم تفاوت دارند. هر یک از آن ها 23 جفت کروموزم دارد که 20 تا 25 هزار ژن بدن را حمل می کنند. بیست و دو جفت از این کرموزوم ها در هر دوی زنان و مردان به طور مشابه ظاهر می شوند، اما جفت بیست و سوم است که دو جنس را از هم جدا می کند.
در زنان هر دو عضو این جفت کرموزومی، کرموزوم های X هستند، اما در مردان یکی از آن ها کروموزم X و دیگری کروموزم Y است.
کروموزم Y تنها اندازه ای در حد یک سوم کروموزم X دارد و حاوی تعداد بسیار کمتری ژن ها نسبت به کرموزوم X است.
* هورمون ها: قبلا این مساله به صورت ساده ای مطرح می شد: هورمون جنسی مردانه یا تستوسترون مسئول شروع زودتر بیماری قلبی در مردان و هورمون جنسی زنانه یا استروژن را عامل حفاظت زنان از بیماری قلبی می دانستند.
اما پژوهش های جدید نشان می دهد که تستوسترون در مقادیر طبیعی در بدن مردان نه میزان کلسترول را بالا می برد و نه به قلب آسیب می رساند. به علاوه در زنانی که پس از یائسگی که میزان طبیعی هورمون های جنسی شان افت می کند، برای هورمون درمانی، جایگزین استروژن مصرف می کنند، دچار افزایش خطر حملات قلبی، سکته مغزی و لخته شدن خون در وریدها می شوند.
به هر حال، اگر هورمون ها نقش اصلی را در این تفاوت میان زنان و مردان از لحاظ سلامت قلب و عروق نداشته باشند، تا حدودی در این زمینه نقش دارند. هورمون زنانه استروژن میزان کلسترول خوب یا HDL را بالا می برد، شاید به همین علت باشد که بیماری قلبی در زنان 10 سال دیرتر از مردان ظاهر می شود.
* آناتومی دستگاه تولید مثل: بسیاری از مردان غده پروستات را یک محل آسیب پذیر بدن خود می دانند. گرچه ممکن است این نظر درست باشد، عوامل تولید مثلی در واقع باعث کاهش تفاوت طول عمر میان زنان و مردان می شوند. زنان با احتمال بیشتری ممکن است از سرطان پستان بمیرند تا مردان از سرطان پروستات. به علاوه بیماری های بدخیم و خوش خیم رحم و مخاطرات بارداری و زایمان نیز می تواند میانگین طول عمر زنان را کاهش دهد.
* سوخت و ساز: کلسترول ممکن است توجیه کننده تفاوت طول عمر مردان و زنان باشد. مردان و زنان از لحاظ میزان کلسترول بد یا LDL تفاوتی ندارند، اما در زنان به طور قابل توجهی میزان HDL بالاتر است. کلسترول HDL باعث محافظت در برابر بیماری قلبی می شود. میزان تری گلیسرید(یک چربی دیگر در خون) که خطر بیماری قلبی را بالا می برد، به طور میانگین در مردان بالاتر از زنان است.
چاقی هم یک مشکل فزاینده در همه کشورهای جهان است اما اضافه وزن در مردان مشکلات بیشتری را ایجاد می کند تا زنان. علت این است که چربی اضافه زنان روی لگن و ران های شان قرار می گیرد (چاقی گلابی شکل)، در حالی که در مردان وزن اضافی در خط کمری و در شکم قرار دارد (چاقی سیبی شکل). زیادی چربی در بدن انسان اصلا چیز خوبی نیست، اما چاقی شکمی بسیار خطرناک تر از چاقی پایین تنه است و به شدت خطر حمله قلبی و سکته مغزی را می افزاید.
عوامل اجتماعی
* استرس کاری و خصومت: فشار کاری و پرخاشگری معمولا به عنوان علت بیشتر بودن میزان مرگ و میر مردان نسبت به زنان عنوان می شود و واقعا ممکن است هم حقیقتی در این نظر وجود داشته باشد. در واقع کلیشه مرد بی صبر، پرکار و رقابت جو ممکن است اساسی در واقعیت داشته باشد و استرس کاری خطر فشار خون بالا، حمله قلبی و سکته مغزی را بالا می برد. شخصیت نوع A (شخصیت بی صبر و رقابت جو)، استرس، خصومت و خشم، همگی به عنوان عوامل خطرساز برای بیماری قلبی شمرده شده اند و این صفات در مردان شایع تر از زنان است.
* شبکه ها و حمایت های اجتماعی: ارتباط با مردم داروی خوبی است. روابط میان فردی و شبکه های حمایتی مستحکم خطر بسیاری از بیماری ها را کاهش می دهد، از سرماخوردگی گرفته تا افسردگی و حمله قلبی و سکته مغزی. بر عکس، انزوایی اجتماعی به عنوان یک عامل خطرساز برای بیماری قلبی شناخته شده است. زنان نسبت به مردان با شبکه های اجتماعی بزرگ تر و بسیار قابل اعتماد تری ارتباط دارند. به طور کلی زنان احساسات شان و احساسات زنان دیگر را درک می کنند و توانایی زیادی برای بیان افکار و احساسات شان دارند. روابط بین فردی قوی و ارتباطات خوب، ممکن است تا حدی توضیح دهنده ی طول عمر بیشتر زنان نسبت به مردان باشد.
عوامل رفتاری
عوامل زیستی بخشی از تفاوت طول عمر مردان و زنان و عوامل اجتماعی بخشی دیگر از آن را توضیح می دهند اما از دوران نوجوانی به بعد، رفتار مردان علت اصلی زودتر یا سریع تر مُردن مردان نسبت به زنان است.
* رفتار مخاطره آمیز: این که مردان بیشتر دست به کارهای مخاطره آمیز می زنند، ناشی از کروموزم Y و تستوسترون است یا الگوبرداری از مدل ها و هنجارهای فرهنگی، دقیقا معلوم نیست اما احتمال ترکیبی از هر دوی این ها در مخاطره جویی مردان نقش دارند. علت هر چه که باشد، مردان از دوران نوجوانی به بعد نسبت به زنان بیشتر خطر می کنند، و اغلب تاوان آن را با آسیب و جراحت و مرگ می پردازند. احتیاطات ساده ای مانند بستن کمربند ایمنی در ماشین یا گذاشتن کلاه ایمنی در موتورسواری می تواند در جلوگیری از این حوادث کمک کند. بیشتر از همه ی این ها جوانان نیاز به سرمشق هایی دارند که نشان دهند پیروی از عقل سلیم و احتیاط به خرج دادن صفاتی مردانه هستند.
* پرخاشگری و خشونت: پرخاشگری و خشونت اشکال افراطی رفتار مخاطره جویانه هستند و بسیاری از آن ها علل ریشه ای مشابهی دارند. اما یک تفاوت میان خطر کردن و رفتار خشن و تهاجمی وجود دارد. مردی که دست به رفتار پرخطر می زند، تنها به خودش آسیب می زند، اما پرخاشگری و خشونت ممکن است دیگران را در معرض خطر قرار دهد. گرچه رفتار خشونت آمیز مستقیما سلامت و رفاه دیگران چه مرد و چه زن را تهدید می کند. مردان تقریبا چهار بار با احتمال بیشتری نسبت به زنان در اثر خودکشی یا دیگرکشی می میرند، اما زنان با احتمال بیشتری قربانیان خشونت خانگی هستند. اگر قرار باشد این تفاوت میان زنان و مردان کاهش یابد، مردان نیاز دارند که مهارکردن خودشان و کنترل خشم را بیاموزند.
* سیگار کشیدن: سیگار کشیدن یکی از خطر آفرین رفتارها برای سلامت است و از آن جایی که دود سیگار محیطی برای دیگران هم خطرناک است، شکلی از خصومت پنهانی هم محسوب می شود. در روزگاران قدیم، مردان سیگار می کشیدند. آن روزهای قدیمی برای زنان خوب بودند و برای مردان نه اما زمان در حال تغییر است: در آمریکا هنگامی که شمار گسترده ای از زنان شروع به سیگار کشیدن کردند، از لحاظ بیماری قلبی، سرطان ریه و آمفیزم (تخریب ریه) به پای مردان رسیدند. اما نهایتا هر دو جنس شروع به ترک سیگار کردند اما مردان بیشتری (24 درصد) نسبت به زنان (18 درصد) سی
اما از لحاظ پزشکی، ماجرا کاملا متفاوت است. وقتی صحبت بهداشت به میان می آید، مردان جنس مغلوب هستند!
میانگین طول عمر مردان همیشه کمتر از زنان بوده است. در طول صد سال گذشته، تفاوت عمده ای از لحاظ تشخیص و درمان های پزشکی به وجود آمده است و به خصوص در کشورهای پیشرفته افراد تاکید بیشتری بر رژیم غذایی سالم و ورزش منظم و ترک سیگار دارند. در نتیجه این پیشرفت ها گرچه میانگین طول عمر مردان افزایش یافته است، اما هنوز هم مردان در سنین پایین تری نسبت به زنان می میرند.
تفاوت سلامت مردان و زنان
مردان با میزان بالاتری نسبت به زنان به علت بیماری های مختلف می میرند. مردان در سنین پایین تری نسبت به زنان می میرند و در طول زندگی بیشتر دچار بیماری ها می شوند. آن ها در سنین پایین تری ممکن است دچار سقوط و عوارض ناشی از آن شوند و نسبت به زنان بیشتر دچار بیماری مزمن می شوند. از طرف دیگر، گرچه زنان بسیار بیشتر از مردان به دیدار دکتر می روند، در سنین بالای 65 سال هزینه های بسیار بیشتری صرف مراقبت پزشکی از مردان بیمار می شود.
اما چرا مردان از لحاظ سلامت از زنان عقب تر هستند؟
پاسخ منفردی به این سوال وجود ندارد، بلکه مخلوطی پیچیده از عوامل زیستی، اجتماعی و رفتاری در این تفاوت دخیل هستند:
عوامل زیستی
* ژن ها و کرموزوم ها: مردان و زنان از همان لحظه ی لقاح با هم تفاوت دارند. هر یک از آن ها 23 جفت کروموزم دارد که 20 تا 25 هزار ژن بدن را حمل می کنند. بیست و دو جفت از این کرموزوم ها در هر دوی زنان و مردان به طور مشابه ظاهر می شوند، اما جفت بیست و سوم است که دو جنس را از هم جدا می کند.
در زنان هر دو عضو این جفت کرموزومی، کرموزوم های X هستند، اما در مردان یکی از آن ها کروموزم X و دیگری کروموزم Y است.
کروموزم Y تنها اندازه ای در حد یک سوم کروموزم X دارد و حاوی تعداد بسیار کمتری ژن ها نسبت به کرموزوم X است.
* هورمون ها: قبلا این مساله به صورت ساده ای مطرح می شد: هورمون جنسی مردانه یا تستوسترون مسئول شروع زودتر بیماری قلبی در مردان و هورمون جنسی زنانه یا استروژن را عامل حفاظت زنان از بیماری قلبی می دانستند.
اما پژوهش های جدید نشان می دهد که تستوسترون در مقادیر طبیعی در بدن مردان نه میزان کلسترول را بالا می برد و نه به قلب آسیب می رساند. به علاوه در زنانی که پس از یائسگی که میزان طبیعی هورمون های جنسی شان افت می کند، برای هورمون درمانی، جایگزین استروژن مصرف می کنند، دچار افزایش خطر حملات قلبی، سکته مغزی و لخته شدن خون در وریدها می شوند.
به هر حال، اگر هورمون ها نقش اصلی را در این تفاوت میان زنان و مردان از لحاظ سلامت قلب و عروق نداشته باشند، تا حدودی در این زمینه نقش دارند. هورمون زنانه استروژن میزان کلسترول خوب یا HDL را بالا می برد، شاید به همین علت باشد که بیماری قلبی در زنان 10 سال دیرتر از مردان ظاهر می شود.
* آناتومی دستگاه تولید مثل: بسیاری از مردان غده پروستات را یک محل آسیب پذیر بدن خود می دانند. گرچه ممکن است این نظر درست باشد، عوامل تولید مثلی در واقع باعث کاهش تفاوت طول عمر میان زنان و مردان می شوند. زنان با احتمال بیشتری ممکن است از سرطان پستان بمیرند تا مردان از سرطان پروستات. به علاوه بیماری های بدخیم و خوش خیم رحم و مخاطرات بارداری و زایمان نیز می تواند میانگین طول عمر زنان را کاهش دهد.
* سوخت و ساز: کلسترول ممکن است توجیه کننده تفاوت طول عمر مردان و زنان باشد. مردان و زنان از لحاظ میزان کلسترول بد یا LDL تفاوتی ندارند، اما در زنان به طور قابل توجهی میزان HDL بالاتر است. کلسترول HDL باعث محافظت در برابر بیماری قلبی می شود. میزان تری گلیسرید(یک چربی دیگر در خون) که خطر بیماری قلبی را بالا می برد، به طور میانگین در مردان بالاتر از زنان است.
چاقی هم یک مشکل فزاینده در همه کشورهای جهان است اما اضافه وزن در مردان مشکلات بیشتری را ایجاد می کند تا زنان. علت این است که چربی اضافه زنان روی لگن و ران های شان قرار می گیرد (چاقی گلابی شکل)، در حالی که در مردان وزن اضافی در خط کمری و در شکم قرار دارد (چاقی سیبی شکل). زیادی چربی در بدن انسان اصلا چیز خوبی نیست، اما چاقی شکمی بسیار خطرناک تر از چاقی پایین تنه است و به شدت خطر حمله قلبی و سکته مغزی را می افزاید.
عوامل اجتماعی
* استرس کاری و خصومت: فشار کاری و پرخاشگری معمولا به عنوان علت بیشتر بودن میزان مرگ و میر مردان نسبت به زنان عنوان می شود و واقعا ممکن است هم حقیقتی در این نظر وجود داشته باشد. در واقع کلیشه مرد بی صبر، پرکار و رقابت جو ممکن است اساسی در واقعیت داشته باشد و استرس کاری خطر فشار خون بالا، حمله قلبی و سکته مغزی را بالا می برد. شخصیت نوع A (شخصیت بی صبر و رقابت جو)، استرس، خصومت و خشم، همگی به عنوان عوامل خطرساز برای بیماری قلبی شمرده شده اند و این صفات در مردان شایع تر از زنان است.
* شبکه ها و حمایت های اجتماعی: ارتباط با مردم داروی خوبی است. روابط میان فردی و شبکه های حمایتی مستحکم خطر بسیاری از بیماری ها را کاهش می دهد، از سرماخوردگی گرفته تا افسردگی و حمله قلبی و سکته مغزی. بر عکس، انزوایی اجتماعی به عنوان یک عامل خطرساز برای بیماری قلبی شناخته شده است. زنان نسبت به مردان با شبکه های اجتماعی بزرگ تر و بسیار قابل اعتماد تری ارتباط دارند. به طور کلی زنان احساسات شان و احساسات زنان دیگر را درک می کنند و توانایی زیادی برای بیان افکار و احساسات شان دارند. روابط بین فردی قوی و ارتباطات خوب، ممکن است تا حدی توضیح دهنده ی طول عمر بیشتر زنان نسبت به مردان باشد.
عوامل رفتاری
عوامل زیستی بخشی از تفاوت طول عمر مردان و زنان و عوامل اجتماعی بخشی دیگر از آن را توضیح می دهند اما از دوران نوجوانی به بعد، رفتار مردان علت اصلی زودتر یا سریع تر مُردن مردان نسبت به زنان است.
* رفتار مخاطره آمیز: این که مردان بیشتر دست به کارهای مخاطره آمیز می زنند، ناشی از کروموزم Y و تستوسترون است یا الگوبرداری از مدل ها و هنجارهای فرهنگی، دقیقا معلوم نیست اما احتمال ترکیبی از هر دوی این ها در مخاطره جویی مردان نقش دارند. علت هر چه که باشد، مردان از دوران نوجوانی به بعد نسبت به زنان بیشتر خطر می کنند، و اغلب تاوان آن را با آسیب و جراحت و مرگ می پردازند. احتیاطات ساده ای مانند بستن کمربند ایمنی در ماشین یا گذاشتن کلاه ایمنی در موتورسواری می تواند در جلوگیری از این حوادث کمک کند. بیشتر از همه ی این ها جوانان نیاز به سرمشق هایی دارند که نشان دهند پیروی از عقل سلیم و احتیاط به خرج دادن صفاتی مردانه هستند.
* پرخاشگری و خشونت: پرخاشگری و خشونت اشکال افراطی رفتار مخاطره جویانه هستند و بسیاری از آن ها علل ریشه ای مشابهی دارند. اما یک تفاوت میان خطر کردن و رفتار خشن و تهاجمی وجود دارد. مردی که دست به رفتار پرخطر می زند، تنها به خودش آسیب می زند، اما پرخاشگری و خشونت ممکن است دیگران را در معرض خطر قرار دهد. گرچه رفتار خشونت آمیز مستقیما سلامت و رفاه دیگران چه مرد و چه زن را تهدید می کند. مردان تقریبا چهار بار با احتمال بیشتری نسبت به زنان در اثر خودکشی یا دیگرکشی می میرند، اما زنان با احتمال بیشتری قربانیان خشونت خانگی هستند. اگر قرار باشد این تفاوت میان زنان و مردان کاهش یابد، مردان نیاز دارند که مهارکردن خودشان و کنترل خشم را بیاموزند.
* سیگار کشیدن: سیگار کشیدن یکی از خطر آفرین رفتارها برای سلامت است و از آن جایی که دود سیگار محیطی برای دیگران هم خطرناک است، شکلی از خصومت پنهانی هم محسوب می شود. در روزگاران قدیم، مردان سیگار می کشیدند. آن روزهای قدیمی برای زنان خوب بودند و برای مردان نه اما زمان در حال تغییر است: در آمریکا هنگامی که شمار گسترده ای از زنان شروع به سیگار کشیدن کردند، از لحاظ بیماری قلبی، سرطان ریه و آمفیزم (تخریب ریه) به پای مردان رسیدند. اما نهایتا هر دو جنس شروع به ترک سیگار کردند اما مردان بیشتری (24 درصد) نسبت به زنان (18 درصد) سیگار را کنار گذاشتند و از آن جایی که هنوز 30 درصد پسران و 21 درصد دختران در سطح دبیرستان در آمریکا سیگار می کشند، سیگار کشیدن چه برای مردان و چه برای زنان، چه برای جوانان و چه برای سالمندان خطری هولناک است.
* الکل و مواد مخدر: سوء مصرف الکل و مواد مخدر نیز به طور سنتی در میان مردان شایع تر بوده است، اما زنان هم به طور فزاینده ای در معرض خطر آن ها قرار دارد. مصرف زیاد الکل، افراد در معرض احتمال بیشتر فشار خون بالا، نارسایی قلبی، بیماری کبدی، انواع سرطان ها، تصادف و مرگ های ناشی از تروماها (ضربات) قرار می دهد. مواد روانگردان غیرقانونی هم هر دو جنس را گرفتار می کند، اما مردان با احتمال 80 درصد بیشتر از زنان به سوء مصرف این مواد می پردازند.
* رژیم غذایی: گوشت بد است و غذاهای گیاهی خوب هستند. گرچه این گفته ساده کردن بیش از حد حقایق است، اما ممکن است توضیح دهنده باشد که چرا زنان به طور کلی سالم تر از مردان هستند:
زنان در اغلب موارد بهتر از مردان غذا می خورند. ایده آل مردانه برای گوشت و برنج و سیب زمینی باید جای خود را به مصرف ماهی و سبزیجات، میوه ها، غلات سبوس دار و ماهی دهد.
* ورزش: هنگامی که بقای انسان ها به کار جسمی بستگی داشت، هم مردان و هم زنان مقدار زیادی فعالیت جسمی می کردند. اما وقتی مردان به پشت میزهای کار منتقل شدند، زنان همچنان به رفتن به خواروبار فروشی ها، بالارفتن از پله ها، تمیز کردن خانه و شستن لباس ها ادامه دادند و از بسیاری از مزیت های فعالیت جسمی همچنان برخودار ماندند. اما جایگزینی وسایل جدید خانگی به جای عضلات در خانه ها، زنان نیز از لحاظ زندگی بی حرکت به مردان پیوستند و به این ترتیب از لحاظ فعالیت جسمی عقب تر از مردان ماندند. گرچه در این مورد مردان ممکن است اندکی احساس راحتی کنند، اما باید توجه داشت بسیاری از مردان هم حتی به نزدیک به حد مورد نیاز ورزش برای سلامتی نمی رسند.
* مراقبت پزشکی: زنان در مورد سلامت فکر می کنند و کارهای بیشتری برای حفظ آن انجام می دهند. زنان با احتمال بیشتری به طور منظم برای مراقبت پزشکی مراجعه می کنند. مشکل است فهمید چرا مردان چنین بیماران بدی هستند، اما ظاهرا ذهنیت مردانه در این مورد مقصر اصلی است.
اگر می خواهید با پزشکان سایت مشورت کنید، اینجا را کلیک کنید.
برای شرکت در بحث های انجمن سایت مرتبط با بهداشت و سلامت، اینجا را کلیک کنید.
گار را کنار گذاشتند و از آن جایی که هنوز 30 درصد پسران و 21 درصد دختران در سطح دبیرستان در آمریکا سیگار می کشند، سیگار کشیدن چه برای مردان و چه برای زنان، چه برای جوانان و چه برای سالمندان خطری هولناک است.
* الکل و مواد مخدر: سوء مصرف الکل و مواد مخدر نیز به طور سنتی در میان مردان شایع تر بوده است، اما زنان هم به طور فزاینده ای در معرض خطر آن ها قرار دارد. مصرف زیاد الکل، افراد در معرض احتمال بیشتر فشار خون بالا، نارسایی قلبی، بیماری کبدی، انواع سرطان ها، تصادف و مرگ های ناشی از تروماها (ضربات) قرار می دهد. مواد روانگردان غیرقانونی هم هر دو جنس را گرفتار می کند، اما مردان با احتمال 80 درصد بیشتر از زنان به سوء مصرف این مواد می پردازند.
* رژیم غذایی: گوشت بد است و غذاهای گیاهی خوب هستند. گرچه این گفته ساده کردن بیش از حد حقایق است، اما ممکن است توضیح دهنده باشد که چرا زنان به طور کلی سالم تر از مردان هستند:
زنان در اغلب موارد بهتر از مردان غذا می خورند. ایده آل مردانه برای گوشت و برنج و سیب زمینی باید جای خود را به مصرف ماهی و سبزیجات، میوه ها، غلات سبوس دار و ماهی دهد.
* ورزش: هنگامی که بقای انسان ها به کار جسمی بستگی داشت، هم مردان و هم زنان مقدار زیادی فعالیت جسمی می کردند. اما وقتی مردان به پشت میزهای کار منتقل شدند، زنان همچنان به رفتن به خواروبار فروشی ها، بالارفتن از پله ها، تمیز کردن خانه و شستن لباس ها ادامه دادند و از بسیاری از مزیت های فعالیت جسمی همچنان برخودار ماندند. اما جایگزینی وسایل جدید خانگی به جای عضلات در خانه ها، زنان نیز از لحاظ زندگی بی حرکت به مردان پیوستند و به این ترتیب از لحاظ فعالیت جسمی عقب تر از مردان ماندند. گرچه در این مورد مردان ممکن است اندکی احساس راحتی کنند، اما باید توجه داشت بسیاری از مردان هم حتی به نزدیک به حد مورد نیاز ورزش برای سلامتی نمی رسند.
* مراقبت پزشکی: زنان در مورد سلامت فکر می کنند و کارهای بیشتری برای حفظ آن انجام می دهند. زنان با احتمال بیشتری به طور منظم برای مراقبت پزشکی مراجعه می کنند. مشکل است فهمید چرا مردان چنین بیماران بدی هستند، اما ظاهرا ذهنیت مردانه در این مورد مقصر اصلی است.
اگر می خواهید با پزشکان سایت مشورت کنید، اینجا را کلیک کنید.
برای شرکت در بحث های انجمن سایت مرتبط با بهداشت و سلامت، اینجا را کلیک کنید.
واژه میگرن از لفظ یونانیHemicrain( به معنی" نیمی از سر") گرفته شده است که خود این کلمه ریشه در زبان مصری دارد. میگرن، نوعی اختلال سردرد است که با ترکیب متنوعی از تغییرات عصبی و گوارشی مشخص می شود. درد میگرن اغلب اوقات به صورت درد ضربان دار یک طرفه است که ابتدا خفیف است و کم کم شدید می شود. دردهای میگرنی در همه موارد با بی اشتهایی و تهوع و گاهی اوقات با استفراغ همراه هستند.
درهنگام حملات میگرنی، بیماران به وضوح دچار تحمل نکردن نورهستند( فوتوفوبی) و برای استراحت، به محلی تاریک می روند. ممکن است تحمل نکردن صدا( فونوفوبی) و گاهی اوقات تحمل نکردن بوها (Osmophobia) نیز وجود داشته باشد. در کودکان، میگرن اغلب با حملات دردشکم، بیماری حرکت(Motion Sickness) و اختلالات خواب همراه است. شروع دیررس میگرن( در سنین بالای 50 سال) نادر است؛ با وجود این، عود میگرنی که بهبود یافته است، غیرمعمول نیست.
تشخیص بیماری، براساس خصوصیات سردرد و علائم همراه صورت می گیرد. چرا که نتایج معاینه فیزیکی و مطالعات آزمایشگاهی به طور معمول طبیعی است. در مورد میگرن انواع متعددی از آن توصیف شده اند که شایع ترین آنها عبارت اند از: میگرن معمولی( میگرن بدون وجود پیش درآمد) و میگرن کلاسیک( میگرن همراه با مرحله پیش درآمد).
حمله های سردرد میگرن به طور معمول صبح ها و اغلب آخرهفته شروع می شود. هر حمله از چند ساعت تا چند روز به طول می انجامد، و تعداد حمله ها درهرماه بین یک تا سه بار تکرار می شود. یک سردرد میگرنی به طور معمول دارای دومرحله است:
الف) مرحله پیش درآمد(Aura). در این مرحله مجراهای خونی مغز منقبض می شوند و علائم این مرحله عبارت اند از: اختلال در گفتار، مشکلات بینایی، بی حسی، سوزش خفیف، کم سو شدن چشم، وجود صدا در گوش، ضعف و کرختی در اندام. بیشتر اوقات دیده شده است که به علت سردرد میگرن، آشفتگی هایی در سیستم گردش خون و عروق به وجود می آید. دست و پا( به ویژه انگشتان) در حین حمله های درد، سرد و پیشانی خیلی گرم می شود.
این مرحله و علائم آن کمتر از یک ساعت طول می کشد. افراد تا پایان این مرحله کمی باید صبر کنند.
ب) مرحله مغزی یا سفالیک(Cephalic). در این مرحله مجراهای خونی مغز، منبسط می شوند و علائم این مرحله عبارت اند از: دردهای ضربان دار در کنار سر، تهوع و حال به هم خوردگی، حساسیت زیاد به صدا و نور، کاهش اشتهاء و احتقان در بینی.
مرحله سفالیک حدود 2 ساعت تا حداکثر 3 روز طول می کشد. بنابراین بهتر است تا قبل از شروع میگرن از داروهای خود استفاده کنید و با پرهیزهای لازم، شدت آن را کاهش دهید.
براساس متون روانشناسی بیماری ها، حدود 10 درصد کل جمعیت جهان به سردرد میگرن مبتلا هستند و همه انواع میگرن، در هر سنی، از اوایل کودکی تا بعد از آن می تواند شروع شود. با این وجود حمله های میگرن کمتر قبل از 5 سالگی رخ می دهد و بیشترین سن شیوع بیماری در دوران بلوغ و اوایل بزرگسالی است. با افزایش سن، زنان بیش از مردان از سردردهای میگرنی رنج می برند، زیرا شیوع میگرن در زنان حدود 15 درصد و در مردان 7 درصد گزارش شده است. هم چنین شیوع میگرن در میان شهرنشینان بیشتر از روستاییان است.
1- گلوتامات:نمک یا اسیدآمینه ای که در بافت های عصبی موجود است. این ماده در محصولات آماده شده به میزان زیادی وجود دارد. به این منظور باید برچسب روی محصولات را به دقت مطالعه کرد. این ماده در انواع کنسرو و غذاهای یخی وجود دارد.
2- آمین ها: بعضی غذاهای حاوی آمین ها، فعال کننده رگ ها هستند و به نظر می رسد آغازگر انقباض رگ های خونی در مغز می باشند. تیرآمین و فنیل اتیل آمین دو ماده اصلی مسبب این مشکل هستند. اگرچه سایر آمین ها نیز ممکن است اثرات مشابهی داشته باشند. در ذیل به بررسی منابع برخی آمین ها می پردازیم.
تیرآمین(Tyramine) در الکل، برخی پنیرها به خصوص پنیرهای مانده، میوه ها و سبزی های کال و فاسد، خوراک کلم، مخمرها، انواع آجیل، ماهی شور، کنسرو شاه ماهی، خامه ترش، آواکادو، سوسیس های تخمیری و گوشت های مانده یا چرب وجود دارد.
فنیل اتیل آمین(Phenyl ethylamine) در کاکائو، شکلات، پنیر و موادغذایی ای که دارای این سه ماده غذایی هستند، یافت می شود.
اکتوپامین(Octopamine) در مرکباتی مثل لیمو، پرتقال، گریپ فروت و... یافت می شود.
موادغذایی نام برده از گروه آمین ها، باعث افزایش آزادشدن سروتونین در مغز و تحریک اعصاب مغز می شوند. همچنین ایجاد سردرد می کنند.
3- مس: گمان می رود که مس در متابولیسم آمین های فعال کننده رگ ها(Vasoactive) نقش داشته باشد و احتمال بروز حمله میگرن را افزایش دهد. آجیل ها، شکلات، جوانه گندم و صدف خوراکی از منابع غذایی حاوی مس به شمار می روند. پرتقال و گریپ فروت و نارنگی باید از رژیم غذایی حذف شوند. زیرا مرکبات جذب روده ای مس را افزایش می دهند و ممکن است در فرآیند آغاز حمله های میگرن نقش داشته باشند.
4- کافئین: زیاد مصرف کردن و یا کاهش کافئین در بدن نیز در تشدید میگرن مؤثر است. هم چنین ترک ناگهانی مصرف چای و قهوه، که هر دو کافئین دارند، ممکن است در برخی اشخاص مستعد، زمینه ساز بروز میگرن باشد.
5- موادغذایی چرب و سرخ شده: مواد چرب و مواد غذایی ای که با روغن زیاد سرخ می شوند عامل تشدید میگرن هستند.
6- نیتریت: سوسیس و گوشت نمک سود که به آنها ماده نگه دارنده نیتریت افزوده شده ، نباید مصرف شود، چون می توانند عامل بروز میگرن در افراد مستعد باشند.
مرغ، خروس و بوقلمون از دسته غذاهای کم چرب و غنی از پروتئین هستند. مصرف غذاهای پروتئینی منجر به نوسان میزان قند خون نمی شود. گمان می رود که کمبود میزان قندخون از جمله عوامل میگرن است. غذاهای پروتئین دار نظیر تخم مرغ، گوشت گاو و حبوبات باید در هر وعده غذایی گنجانده شوند. مصرف میان وعده های حاوی پروتئین فراوان نیز مفید است.
سیب، گلابی، گیلاس، زردآلو و انگور میوه هایی هستند که مصرف آن ها موجب افزایش منظم قند خون می شود. این میوه ها میان وعده های غذایی بسیار خوبی برای حفظ و کنترل قند خون هستند.
حلیم جو، نان چاودار و حبوباتی نظیر لوبیا قرمز،عدس سبز و قرمز، نخود و لوبیا همگی دارای فیبرهای محلول بوده و به تثبیت قند خون کمک می کنند. این غذاها منابع خوب کربوهیدرات بوده و حبوبات نیز منابع خوب پروتئین هستند
میگرن؛ سردردی طاقت فرسا
Migraine
میگرن به معنای سردرد مزمنی می باشد که می تواند باعث ظهور سردرد خاصی در ساعت های متوالی برای گاهی اوقات و یا حتی برای هر روز شود.
علائم میگرن می توانند خیلی شدید باشند به طوری که شما مدام در تلاش برای پیداکردن یک مکان آرام و تاریک برای درازکشیدن و تسکین خود باشید.
برخی از سردردهای میگرنی با علایمی نظیر اختلالاتی در بینایی و کاهش دید، یا سوزش هایی در بازو یا ساق پای تان همراه می باشد و همچنین میگرن اغلب با حالت تهوع، استفراغ و حساست شدید به صدا و نور همراه می گردد.
اگر چه هیچ معالجه ای وجود ندارد، تجویز داروها می تواند به کاهش تکرار و شدت میگرن ها کمک کند. اگر معالجات گذشته وضعیت شما را بهتر نکرده اند، بهتر است که با دکترتان درباره ی تغییر درمان و استفاده از داروی متفاوت مشورت نمایید. تجویز داروهای صحیح در کنار اصلاح شیوه ی زندگی ممکن است تغییرات چشمگیری را در روند بهبودی شما ایجاد نماید.
علائم:
میگرن معمولا در دوران کودکی، نوجوانی یا نزدیک به بزرگسالی شروع می شود. میگرن اغلب با علایم و نشانه هایی به شرح زیر همراه می باشد:
* درد متوسط تا شدید که ممکن است به یک طرف سر محدود بشود یا ممکن است بر هر 2 قسمت سر اثر بگذارد.
* سردردی که به صورت تپشی و ضربانی است.
* دردی که با فعالیت فیزیکی بدتر می شود.
* دردی که انجام فعالیت های منظم روزمره تان را مختل می کند.
* حالت تهوع همراه یا بدون استفراغ
* حساسیت به نور و صدا
میگرن معمولا از 4 تا 72 ساعت طول می کشد. اما میزان تکرار سردردهایی که اتفاق می افتد از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. ممکن است میگرن برای چندین بار در ماه و یا با بسامد های بسیار کمتر در شما ظهور نماید.
علایم میگرن ها در همه شبیه هم نیست. در اغلب افراد میگرن بدون علایم مشخصی ظهور می نماید که این حالت از میگرن را قبلا تحت عنوان میگرن های معمولی و رایج می نامیدند. ولی در برخی افراد میگرن با ظهور علائم مشخصی همراه می گردد که سابقا آن را تحت عنوان میگرن های کلاسیک می نامیدند از جمله علایمی که ممکن است با میگرن همراه باشند عبارت هستند از: تغییراتی در بینایی، مشاهده تشعشعات آزاردهنده از نور، احساس درد، سوزن سوزن شدن در ناحیه بازو و ساق پا.
خواه یا ناخواه شما گاهی نشانه هایی از بیماری را پیدا می کنید، ممکن است قبل از این که سردردتان واقعا تشدید شود یک یا چند نشانه را برای مدت چند ساعت یا یک روز داشته باشید که این نشانه ها به شما هشدار می دهد که ممکن است به زودی سردرد شدیدی بگیرید.
این علائم عبارت هستند از:
* نوعی احساس سر خوشی و پُر انرژی بودن
* تمایل شدید برای شیرینی جات
* تشنگی
* تحریک پذیری یا افسردگی
چه زمانی باید به پزشک مراجعه نمایید؟
میگرن ها اغلب تشخیص داده نمی شوند و معالجه هم نمی شوند. اگر شما علائم و نشانه های میگرن را در خود مشاهده می نمایید حملات سردردتان و این که چگونه آن ها را معالجه کردید را یادداشت کنید و آن را در جلسه مشاوره با پزشک به همراه تان ببرید.
در جلسه ملاقات با پزشک درباره سردردهای تان و انتخاب روش معالجه، بحث و تبادل نظر نمایید.
حتی اگر سابقه ای از سردردها را دارید و اگر الگوی سردردهای شما تغییر می کند یا سردردهای تان به صورت غیر قابل پیش بینی ای احساس های متفاوتی به شما می دهند، به پزشک تان مراجعه نمایید و مشکلات خود را با وی در میان بگذارید.
چه مواقعی باید فورا با پزشک معالج تان تماس بگیرید؟ یا فورا از خدمات فوری و اورژانسی پزشکی بهره مند شوید؟
اگر هر یک از علایم پایدار به شرح زیر را در خود مشاهده کردید می بایست فورا از خدمات درمانی اورژانسی بهره مند گردید. این علایم جدی عبارت هستند از:
* سردرد شدید و ناگهانی(چیزی شبیه صدای رعد و برق)
* سردرد همراه با تب، گردن سفت شده، لرزش، پریشانی روحی، حمله ناگهانی، دوبینی، ضعف، مفهوم نبودن یا سختی در صحبت کردن.
* سردرد به دنبال یک جراحت و آسیب به ناحیه سر، مخصوصا این که سردرد به سمت وخیم تر شدن متمایل باشد.
* سردرد مزمنی که بعد از سرفه کردن، فعالیت فیزیکی سنگین، حرکت ناگهانی و شدید و... بدتر می شود.
* اگر در سنین بالای 50 سالگی تان هستید و جدیدا به سردرد مبتلا شده اید.
علل:
اگر چه علل ابتلا به میگرن اغلب به درستی درک نمی شود ولی به نظر می رسد که عوامل محیطی و ژنتیکی هر دو سهم مشابهی را در ابتلاء به میگرن دارند.
میگرن ها ممکن است به واسطه ی ایجاد تغییراتی در عصب سه قلو(گذرگاه اصلی درد) ایجاد شوند. همچنین ممکن است عدم تعادل در مواد شیمیایی موجود در مغز شامل سروتونین(که به تنظیم درد در سیستم اعصاب شما کمک می کند) در ابتلاء به میگرن دخیل باشد.
در طول میگرن سطح سروتونین خون کاهش می یابد که این امر ممکن است سیستم عصبی سه قلوی شما را برای آزاد سازی موادی موسوم به نوروپپتیدها تحریک نماید، که این مواد به پوشش خارجی اعصاب(منگنین ها) منتقل می شوند و نتیجه فر آیند مذکور، ظهور سردرد می باشد.
محرک های میگرن:
صرف نظر از مکانیسم ایجاد کننده ی سردرد، تعدادی از عوامل تحریک کننده سردرد عبارت هستند از:
* تغییرات هورمونی در زنان
به نظر می رسد که در بسیاری از زنانی که مبتلا به میگرن می باشند، نوسانات سطوح استروژن، سردردها را تحریک می کند.
زنانی که سابقه ابتلاء به میگرن دارند اغلب ظهور سردردهای ناگهانی را قبل و یا در طی دوره پریودشان و در زمانی که سطح استروژن خون افت زیادی می کند، گزارش می نمایند.
برخی افراد نیز در طی بارداری و یائسگی بیشتر مستعد ابتلاء به میگرن می باشند.
درمان های هورمونی(برای مثال درمان جایگزینی هورمونی و یا قرص های ضد بارداری) نیز همچنین ممکن است میگرن را بدتر نمایند، اگر چه عکس این امر نیز ممکن است، یعنی این که ممکن است در برخی زنان مصرف داروهای هورمونی مفید هم باشد.
* غذاها
به نظر می رسد که برخی از سردردها توسط برخی غذاهای خاص تحریک می شوند. مواد مُضر رایج عبارت هستند از الکل، مخصوصا آب جو و شراب قرمز، پنیرهای کهنه، شکلات، آسپارتام، مصرف مفرط کافئین، مونوسدیم گلوتامات(ماده ی اصلی در بعضی غذاهای آسیایی،غذاهای شور وغذاهای فرایند شده).
نخوردن غذاها یا روزه داری همچنین ممکن است میگرن را تحریک کند.
* استرس
استرس در محیط کار یا خانه می تواند میگرن ها را تحریک کند.
* محرک حسی
نورهای روشن و درخشندگی آفتاب می تواند میگرن ها را تحریک کند، همان طور که صداهای بلند می تواند میگرن را ایجاد کند.
بوهای غیر معمول(شامل بوی خوشایند مانند عطر و بوهای ناخوشایند مانند تینر، رنگ و بوی دودهای سیگار) نیز می توانند میگرن ها را تحریک کند.
* تغییراتی در الگوی خواب و بیداری
کمبود خواب یا خواب خیلی زیاد ممکن است به عنوان تحریک کننده برای حملات میگرنی در برخی افراد موثر باشند، همان طور که به هم خوردن ساعت بیولوژیکی بدن نیز می تواند باعث ایجاد میگرن شود.
* عوامل فیزیکی
فعالیت جسمانی شدید(از جمله فعالیت های جنسی زیاد)، نیز می تواند میگرن ها را تحریک کنند.
* تغییرات در محیط زیست
تغییر در آب و هوا یا فشار بارومتری نیز می توانند میگرن را برانگیخته کند.
* داروها
داروهای مشخصی می توانند میگرن ها را بدتر کند.
عوامل خطر:
عواملی به شرح زیر، شانس ابتلاء به میگرن را افزایش می دهند:
* داشتن سابقه خانوادگی
بیشتر مردم با سردردهای میگرنی در اعضای خانواده شان، سابقه ابتلاء به میگرن را دارند.
اگر یک یا هر دو والد فردی میگرن داشته باشند، شانس ابتلاء به میگرن در وی بیشتر خواهد شد.
* سن کمتر از 40 سال
نیمی از مردمی که از میگرن رنج می برند، زمان شروع میگرن در آن ها در سن قبل از 20 سالگی شان می باشد.
میگرن ها در سنین بین 30 تا 39 سال بیشترین شیوع را دارد.
* مونث بودن
احتمال ابتلاء به میگرن در زنان 3 برابر بیشتر از مردان است.
در کودکی، پسرها بیشتر از دخترها مستعد ابتلاء به میگرن هستند ولی از زمان بلوغ به بعد دخترها بیشتر مستعد ابتلاء می گردند.
* تغییرات هورمونی تجربی
اگر خانمی هستید مبتلاء به میگرن، ممکن است دریابید که دردهای تان درست قبل و یا اندکی پس از شروع قاعدگی تشدید می شود.
همچنین ممکن است در طی بارداری یا یائسگی هورمون های تان دستخوش تغییراتی گردند که منجر به تشدید میگرن گردند.
برخی زنان گزارش می کنند که میگرن در آن ها در طی 3 ماهه اول بارداری تشدید می یابد. هر چند برای بسیاری افراد، میگرن ها در طی آخرین مرحله از بارداری بهبود می یابند.
ادامه دارد ...
برای مشاهده ی وب سایت دکتر فرشچی می توانید به آدرس اینترنتی www.novindiet.com مراجعه نمایید.
دکتر حمیدرضا فرشچی - همکار تبیان
متخصص تغذیه - فوق تخصص دیابت و چاقی
اگر می خواهید با پزشکان سایت مشورت کنید، اینجا را کلیک کنید.
برای شرکت در بحث های انجمن سایت مرتبط با بهداشت و سلامت، اینجا را کلیک کنید.
* مطالب مرتبط:
بی خوابی و استرس عامل سردردهای میگرنی
وسیله ای جدید برای بهبود میگرن
سردردهای ناشی از تغذیه (1) و (2)
تازه ترین توصیه های پزشکان در مورد میگرن