باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

دعا - رمضان 1390 - جلسه 5


اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم اَفضلِ اعمال در ماه مبارک رمضان، یکی تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است، و دیگری دعا است که عبد با ربّش گفتوگو میکند و تقاضاهایش را مطرح میکند. اهل معرفت از این دعا به «قرآن صاعد» تعبیر میکنند. دعا را به مأثور و غیرمأثور تقسیمبندی کردیم و عرض کردیم که دعای مأثور موقّت و غیرموقّت داریم؛ دعای مأثور موقّت یعنی دعاهایی که از معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) برای ما رسیده است و باید در زمان یا مکان خاصّی خوانده شوند. در مورد تأثیر این زمان و مکان در اجابت دعا هم بحث کردیم.
در جلسه گذشته عرض کردم که ما در ابتدای غالب دعاهای مأثور میبینیم که اسم جلاله مثل «الهی» یا «اللّهم» به کار می‎رود و در بسیاری میبینیم که اسم نیست، بلکه صفت «ربّ» است که ربوبیّت را مطرح میکند. جلسه گذشته رابطه بین دعا و ربوبیّت و آیاتی را که در این رابطه بود مطرح کردم.
در دعا خودت را بر دیگران مقدم کن
امّا در این جلسه میخواهم سراغ روش دعاهای مأثور بروم. خودِ این روش دعا، بحثی بسیار زیبا و مفصّل است. ابتدا سراغ مسأله تقدیم و تأخیر نسبت به دعا میروم، بعد هم به بحث مضمون میپردازم. ما در ادعیه مأثوره و حتّی در آیات الهی در قرآن مجید میبینیم که داعی ابتدا نسبت به خودش و بعد دیگران دعا میکند، امّا نه به‏طور مطلق. آیات متعدّدی داریم؛ مثلاً در سوره ابراهیم میفرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏»؛ اوّل برای خودش دعا می‏کند، بعد دیگران را هم دعا می‏کند: «وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنین».[1]
در سوره نوح می‏فرماید: «رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات».[2] یا به دعای بیست و چهارم صحیفه سجّادیه مراجعه کنید، امام زینالعابدین(صلواتاللهعلیه) خیلی زیبا و مفصّل دعا میکنند، امّا اوّل خودشان را دعا می کنند. پس در تقدیم و تأخیر نسبت به کسی که میخواهی برای او دعا کنی، خودت را مقدّم کن.
چرا باید اول برای خودت دعا کنی؟
من این نکته را عرض کنم که این تقدیم خویش در دعا، به‏طور مطلق نیست؛ چون خواستههای انسان از خداوند، خواستههای مختلفی است. در آیات که نگاه میکنیم، میبینیم جایی که داعی اوّل برای خودش دعا میکند، خواستهاش چیست؟ مضمون دعا چیست؟ مضمون دعا «غفران» است؛ «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ». در غفران، خودش را بر دیگران مقدَّم میدارد. خدایا اوّل من را بیامرز، بعد پدر و مادرم را و بعد سایر مؤمنین و مؤمنات را بیامرز. امّا چرا چنین آمده است؟
من در گذشته این نکته را گفتم که یکی از دستوراتی که در شیوه دعا کردن وارد شده، این است که اگر انسان بخواهد دعایش مستجاب شود، اوّل خودش را از گناهان تطهیر کند و بعد دعا کند. من این نکته را غالباً، به‏خصوص در لیالی قدر تذکّر میدهم که اوّل صلوات بفرستید، بعد استغفار کنید، بعد دوباره صلوات بفرستید و بعد حاجتهای خودتان را بخواهید. اوّل خودتان را تمیز کنید، آمرزش بخواهید تا خدا گناهانتان را ببخشد؛ حالا اگر با این زبانی که آمرزیده شده دعا کنی، دعایت مستجاب میشود.
بعد از خودت برای خاندانت دعا کن
ما خیلی مسائل زیبایی در بحث دعا داریم؛ خصوصاً اگر به آیات مراجعه کنید، میبینید که میگوید خدایا اوّل من را بیامرز. وقتی او را آمرزید، سراغ دیگران میرود. حالا میگویم که چرا برای آن‏ها هم از خدا غفران میطلبد؟ «رَبَّنَا اغْفِرْ لی». چرا اوّل میگویم من را ببخش؟ چون میخواهم برای شخص دیگری دعا کنم و شرط استجابت دعای من این است که اوّل خودم را تطهیر کرده باشم.
این که گفتم تقدیم خود در دعا مطلق نیست، مرادم این بود که در مسأله غفران، انسان باید خود را مقدّم کند؛ امّا در مسائل دیگر به‏طور مطلق نیست. در آیات متعددی هم میبینیم که به همین شکل است. مثلاً میفرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ». در مرتبه بعد، میبینیم که خاندان و وابستگان و فرزندان انسان هستند؛ این‏ها بر دیگران مقدّم هستند.
دعای انبیا در حق اهل بیتشان
در سوره ابراهیم دارد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی‏ عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء».[3] حالا که میخواهد دعا کند، می‏گوید: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[4] میفرماید: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ» اوّل برای خودش، «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» بعد بچهها و وابستگانش، بعد هم میگوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ». قبلش هم داشت: «إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء»، بعد هم میگوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».
در سوره بقره از زبان ابراهیم(علیه‏السلام) دارد: ««وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیم؛ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک».[5] اینجا سراغ ذریّه رفت. در سوره شعرا از زبان حضرت نوح(علیه‏السلام) میگوید: «رَبِّ نَجِّنی‏ وَ أَهْلی‏ مِمَّا یَعْمَلُون؛ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعین».[6] در سوره اعراف از زبان حضرت موسی(علیه‏السلام) میگوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِأَخی‏ وَ أَدْخِلْنا فی‏ رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین‏».[7] یعنی انبیای الهی به هنگام دعا، در مرتبه متأخره نسبت به خودشان، سراغ فرزندان و ذرّیه و اهل و خاندان میروند.
چرا در دعا خاندان انسان بر دیگران مقدّم هستند؟
جهت این تقدیمها چیست؟ من بحثی در باب تربیّت داشتم که اینجا آن را به کار میگیرم. با بحث دعا هم کمالِ ربط را دارد. انسان که میمیرد و از این نشئه به نشئه دیگر میرود، خودش هست و اعمالش. پس اوّل برای خودم دعا میکنم و غفران و مغفرت و رحمت می‏طلبم. امّا از اینجا که به نشئه برزخ میروم، انقطاع کلّی از این نشئه پیدا نمیکنم. ما وقتی میمیریم به نشئه برزخ میرویم و بعد از آنجا به نشئه قیامت میرویم. ما در نشئه برزخ، انقطاع کلّی از این عالم نداریم و لذا یک سنخ تعلّقاتمان مثل فرزندانمان و خاندانمان هنوز هستند و تا حدودی رابطه با این نشئه برقرار است.
از طرفی چون این رابطه هست و فرزند دنباله وجودیِ انسان در این عالم است، گویا بخشی از هستیام را در اینجا گذاشته‏ام و رابطهام با نشئه دنیا قطع نشده است. لذا من عرض کردم که میراث حقیقی، فرزند است نه مال؛ چون وقتی میمیرم انقطاع کلّّی از مال پیدا میکنم. ریاست هم همین‏طور است. چرا که یک رابطه اعتباری بود و با مرگ تمام شد. همه این‏ها تمام شد، هیچ رابطه دیگری نیست، فقط یک رابطه هست و چون این رابطه هست، میراث حقیقی برای انسان فرزندان او هستند.
ثمره دعا برای اهل بیتت به تو هم می‏رسد
هر چه از این ارثیهای که گذاشتهام و رفتهام صادر شود، با من رابطه دارد. اگر صالح باشد، اعمال صالحهاش به من هم میرسد؛ چون اعمال او به تربیت کردن من بستگی داشته و محصول کار من است. اگر نعوذ بالله طالح باشد، باز هم به من میرسد. این‏که شما میبینید در آیات این مسأله را پیش میکشد به همین جهت است. این رابطه دقیق بود. من رابطه فرزندی را با میراث مطرح کردم که خیلی روشن بود. پدر و مادر هم همینطور هستند؛ آن‏ها برای این که من در این عالم و این نشئه بیایم، علل معدّه بودند.
ما به‏طور کلّی تعبیر اهل بیت و خاندان را به کار می بریم. این رابطهها، چون از رابطههای دیگر قویتر هستند، مؤثّر هستند و چون مؤثّر هستند دعاهای خیری را که برای خودت میکنی، در مرتبه متأخر برای آن‏ها بکن؛ چون ثمرهاش به تو هم میرسد.
این غیر از آن بحثی است که من سابق کردم. یک‏وقت این‏ها را با هم خلط نکنید. قبلاً گفتیم که اگر انسان برای غیر دعا کند، خدا چندین برابر به او عنایت میکند. این یک بحث کلّی بود که من در باب دعا برای غیر بحث کردم. این مسأله غیر از آن چیزی است که در این جلسه گفتیم. این بحث دقیقتری بود. آن دعای برای غیر یک بحث کلّی بود؛ امّا این بحث تقدیم و تأخیر است که من از آیات قرآن استفاده کردم.
دعای پیامبر اکرم برای اهل بیت
در روایتی اُم‏سلمه نقل میکند: «بینما رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جالس عندی فأرسل إلى الحسن و الحسین و فاطمة و علی»؛ میگوید پیغمبراکرم پیش من بود؛ به‏سوی امام حسن و امام حسین و علی(علیهمالسلام) و حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) فرستاد. «فانتزع کساء»؛ سپس عبای من را از سر من برداشت. «فألقاه علیهم»؛ عبا را روی آن‏ها انداخت و فرمود: «اللهم إن هؤلاء أهل بیتی»؛ خدایا، این‏ها اهل‏بیت من هستند. «فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا».[8] پلیدی را از آن‏ها دور فرما و پاکِ پاکشان کن.
روایت دیگری را ابن‏عباس از اسماء بنت‏عمیس نقل میکند و میگوید: «فَأَخْبَرَتْنِی أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ أَنَّهَا رَمَقَتْ رَسُولَ اللَّهِ فَلَمْ یَزَلْ یَدْعُو لَهُمَا خَاصَّةً»؛: دیدم پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همینطور برای آن دو، یعنی علی و فاطمه(علیهماالسلام) به‏طور خاص دعا میکند. بعد هم میگوید:  «وَ لَا یُشْرِکُهُمَا فِی دُعَائِهِ أَحَداً».[9] یعنی غیر از آن دو بزرگوار کس دیگری را هم اضافه نمیکردند.
دعا و دعوت؛ روش تمام اولیای خدا
این روش تقدیم و تأخیر در دعا بود که گفتم اوّل خودت، بعد فرزندانت، خاندانت، پدر و مادرت و کسانی که به تو وابسته هستند را دعا کن. بحث دعا برای غیر هم یک بحث جداگانه است که در آینده وارد بخشی از آن که قبلاً بحث نکرده‏ام میشوم؛ و آن راجع به پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و نسبت به ائمه و انبیا(علیهم‏السلام) است که در مرتبه بعد نسبت به امّت دعا میکنند.
این روش در دعاهای مأثور است؛ جهتش این است که آنها گویا دو چیز اساسی در نظرشان بود؛ یکی «دعا» و دیگری «دعوت». من نمیخواهم بگویم بین این‏ها هم تقدیم و تأخیر است؛ امّا دو چیز بوده است که همه آن‏ها دارند؛ دعا و دعوت. پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم همین کار را میکرد؛ هم دعوت میکرد و هم دعا میکرد. تمام اولیا هم سلسلهوار همین روش را به کار گرفتند که سرآمد آنها حسین(علیهالسلام) است.
دعوت امام حسین(علیه‏السلام) از زهیر
حسین(علیهالسلام) در تمام مسیر که میآمد، هم دعا میکرد و هم دعوت میکرد. همه را دعوت می‏کرد؛ به مذهبش هم نگاه نمیکرد. شما شنیدهاید دیگر که زهیر عثمان‏مسلک است، علی‏مسلک نیست. حتی زهیر میگوید که عمل حجّم تمام شده بود و برمیگشتم، در راه مقیّد بودم که با امام حسین برخورد نکنم و اصلاً او را نبینم. عجیب است! میخواست حسین(علیهالسلام)را نبیند! میگفت هرجا که او خیمه و خرگاهش را برپا میکرد، من از آنجا حرکت میکردم و میرفتم؛ ولی جایی مجبور شدیم در کنار هم اُتراق کنیم.
زهیر از شخصیّتهای بزرگ عرب است؛ خاندان و ثروتش و غلامها و عشیرهای که همراهش بودند خیلی معروف است. راوی میگوید در خیمه نشسته بودیم و داشتیم غذا میخوردیم؛ ناگهان دیدیم یکی به خیمه زهیر آمد، به زهیر گفت: «یا زهیر، أجب ابا عبدالله»! حسین اهل دعا و دعوت است؛ نمیگوید خدایا زهیر را هدایتش کن! نه، دعوتش هم میکند.
راوی میگوید چنان سکوت ما را فرا گرفت که: «کَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِنَا الطَّیْر»؛ مثل این‏که پرنده روی سر ما نشسته باشد، به‏گونه‏ای که انسان تکان نمیخورد که نکند پرنده بپرد! همینطور سرهایمان پایین بود. کسی که سکوت را شکست همسر زهیر بود. گفت سبحان اللّه! پسر پیغمبر تو را دعوت میکند و میخواند، تو بلند نمیشوی بروی؟! برو ببین چه میگوید! حرفهایش را گوش کن و برگرد.
زهیر به خیمه حسین(علیهالسلام) رفت. گفتوگوی بین امام حسین و زهیر را در تاریخ به طور روشن نداریم؛ امّا این هست که میگویند: «فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً». وقتی زهیر از خیمه امام حسین بیرون آمد، دیدند چیز دیگری شده است؛ بشارت در صورتش هویدا است. «قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهُ»؛ اصلاً نوری به صورت او آمده و تلألؤیی دارد.
همین که زهیر به خیام خودش رسید، به همه آنها رو کرد و گفت همگی بروید! با شما هیچ کاری ندارم! گفتند زهیر چه شده است؟ گفت: «وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَیْن».[10] بنا گذاشتم که با حسین باشم؛ من از او جدا نمیشوم. زمینه مساعد، دعوت و داعی ببین چه اثری گذاشت! حتّی به همسرش گفت تو هم برو! همسرش در جواب گفت من کجا بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم. چگونه است که تو میخواهی روز قیامت پیش پیغمبر سرافرازی کنی،، امّا من پیش فاطمه(سلام‏الله‏علیها) این کار را نکنم؟!
یا ابا عبدالله! نظری هم به ما بفرما! ما مشکلات دنیایی و آخرتی زیادی داریم. آیا میشود آن نگاهی که به زهیر کردی، امشب به ما هم بکنی؟ یا حسین! ماه مبارک رمضان است، ماه رحمت الهی است، نگاهی به این جمع ما بفرما!... عصر عاشورا بود؛ صحنه جنگ تمام شد؛ همسر زهیر با غلامش آمده بود؛ کفنی به غلام داد و گفت برو آقا و مولایت را کفن کن. این غلام آمد، ولی آقایش را کفن نکرد و برگشت؛ همسر زهیر به او گفت چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال آن‏که بدن پسر پیغمبر بدون کفن است؟...


[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. سوره نوح، آیه 28
[3]. سوره ابراهیم، آیه 39
[4]. سوره ابراهیم، آیه 40
[5]. سوره البقره، آیه127 و 128
[6]. سوره الشعراء، آیه 169 و 170
[7]. سوره الاعراف، آیه 151
[8]. شواهدالتنزیل، ج2، ص106
[9]. بحارالأنوار، ج43، ص120
[10]. بحارالأنوار، ج44، ص371

دعا - رمضان 1390 - جلسه 4

      

دعا - رمضان 1390 - جلسه 4
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم ماه مبارک رمضان، ماه نزول کلام الهی از مصدر وحی است و از این طرف هم ماه صعود کلام عبد به سوی ربّ است که از آن به دعا تعبیر میشود. در اینجا ما تقسیمبندیهایی راجع به دعا مطرح کردیم و به اینجا رسیدیم که دعای مأثور یعنی دعایی که از معصومین رسیده است و انسان باید آن‏ها را در یک قالب خاص انجام دهد. عرض کردم که در ادعیه مأثوره، دو کلمه زیاد به کار رفته است؛ یکی اسم اعظم و «الله» تعالی که برای ذاتِ مستجمعِ جمیعِ صفات است؛ مثل «اللهم»، یا «الهی». دیگری هم صفتِ خاصّ ربوبیّت است. من جلسه گذشته به دلیل این مطلب اشاره کردم. حالا میخواهم در باب خصوص «ربّ» بحث کنم.
تعلیم الهی در قرآن: خدا را با «ربّ» بخوان!
ما این وصف را در دعاها میبینیم و حتّی این یک تعلیم الهی است. یعنی وقتی خواستی دعا کنی، خدا را با آن صفت ربوبیّتش خطاب کن. من به عنوان نمونه چند آیه را عرض میکنم، اگر چه در جلسه گذشته آیه «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْه»[1] را گفتم؛ ولی حالا من به این مطلب تکیه میکنم، چون میخواهم آن را توضیح دهم.
در سوره مؤمنون می‏فرماید: «وَ قُلْ ربّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمین».[2] یعنی وقتی میخواهی دعا کنی، اینطور بگو. باز در همان سوره مؤمنون دارد: «وَ قُلْ ربّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین».[3] یا در سوره طه میفرماید: «وَ قُلْ ربّ زِدْنی‏ عِلْماً».[4] خطاب به پیغمبراکرم است و می‏فرماید وقتی میخواهی دعا کنی و از خدا چیزی میخواهی، اینطور بگو. نمیگوید: «قل اللهم زدنی علما»؛ بلکه بر «ربّ» تکیه می‏کند.
آیات زیادی داریم و این‏ها فقط چند نمونه بود. این خطابها جنبه فردی داشت. در آیات دیگری میبینیم که جنبه عمومی مطرح است و دیگر جنبه فردی نیست. مثلاً می‏فرماید: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»؛[5] یا در آیه دیگر دارد: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب».[6] در همه اینها، چه فردی و چه جمعی، کلمه «ربّ» مطرح شده است.
«ربّ» در دعاهای انبیا
حالا میرویم سراغ انبیا و دعاهایی که آن‏ها کرده‏‏اند. آنجا هم میبینیم که ایشان در دعاهایشان خطابی که به خدا میکنند، تحت همین وصف است. «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیم»،[7] بعد هم می‏فرماید: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک».[8] باز در آیه بعد می‏فرماید: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِک».[9] در همه این دعاها، خدا را با «ربّ» مورد خطاب قرار داده‏اند.
وقتی حضرت ابراهیم مأمور بود همسر و فرزندش را در مکه بگذارد و برود، هنگام رفتن از آن بیابان بی آب و علف میگوید: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ»؛ اینجا خبر است، امّا در ادامه دارد: «رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُون».[10] اینجا دیگر شروع به دعا کردن میکند. باز با همان خطاب «ربّنا» شروع میکند. «رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی‏ وَ ما نُعْلِن»[11] بعد هم در آخر می‏فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی‏ عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء».[12] دوباره دارد: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[13]
رابطه حقیقت دعا با خطاب «ربّنا»
اگر کسی اندکی اهل تحقیق باشد و سراغ قرآن و آموزشهایی که قرآن درباره دعا و نسبت به خطابهای بنده نسبت به پروردگارش، تحت عنوان ربوبیّت خدا میدهد برود، به مطلب مهمّی دست پیدا می‏کند. ما میبینیم که انبیای ما هم همین وصف و همین لغت را به کار میبرند و اسم جلاله «الله» را نمیآورند. جهت چیست؟ جهت این است که دعا «درخواست» است.
جلسه گذشته گفتم که دعا «پناه‏بردن» است؛ حالا میخواهم مطلب را در قالب اصطلاحی بریزم. دعا درخواست است، درخواستِ فاقد از واجد، درخواستِ فقیر از غنی و درخواستِ نادار از دارا است. ما باید این معنا را در نظر بگیریم که نسبت عبد با پروردگارش چه نسبتی است؛ نسبت را در نظر بگیرید. در آیه شریفه دارد: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید».[14] ای مردم، همه بدانید! رابطهتان با خدا رابطه ندار با دارا است، رایطه فاقد با واجد است، رابطه تهی‏دست با غنی است. این خطاب به همه است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید».
حقیقت دعا؛ درخواست فقر محض از غنیّ مطلق
البته چه بسا این کلام ‏که می‏گویند مخلوق فقیر است، مسامحه باشد؛ چرا که مخلوق «فقر محض» است. سراپای من و تو هیچ است! هرچه هست از او است! سراپای من و تو فقر است؛ نه این‏که من خودم یک چیزی هستم و خدا یک چیزی است و من فقیرم و او غنی؛ نخیر! همین که گفتی من کسی هستم، همین‏جا اشتباه کردی! تو کسی نیستی! اصلاً هستی تو برای او است. به تعبیر معروف، قرآن خیلی به ما احترام گذاشته است که فرموده است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»! ما فقیر نیستیم، بلکه ما عینِ فقریم. رابطه یک چنین رابطه‏ای است؛ لذا تعبیر فقیر و غنی یک تعبیر مسامحهای است.
حالا حقیقت دعا چیست؟ این است که من چیزی را ندارم، میخواهم از دیگری بگیرم، لذا از او درخواست می‏کنم. حالا از چه کسی میخواهی بگیری؟ از کسی که خودش ندارد یا از کسی که دارد؟ روشن است که از آن کسی که دارد میخواهی بگیری.
لذا آیات قرآن چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی «ربوبیّت» را مطرح میکند. چرا؟ چون در مفهوم ربوبیّت چند چیز نهفته است؛ «پرورش‏دهنده»، «پرورش‏شونده» و «پرورش». این‏که پرورش‏دهنده قادر است هم در معنای ربوبیّت نهفته است، وقتی گفتی «ربّ»، همه این‏ها در آن هست. معنای دعا هم همین است؛ دعا یعنی من ندارم و تو داری، لذا من از تو میخواهم، تو به من بده!
این است که آیات قرآن حتّی راجع به علم هم «ربّ» را به کار میبرد؛ «وَ قُلْ ربّ زِدْنی‏ عِلْما». خطاب به پیغمبر است؛ میگوید: «بگو ای پروردگار من، به علم من بیفزای»! حتّی در دعاهایی که انبیای مرسَل ما دارند، این صفت ربوبیّت را تصریح میکنند و آن اسمی را که برای آن ذاتِ مستجمعِ جمیعِ صفات است به کار نمیبرند؛ چرا؟ چون آنچه که متناسب با حقیقت دعا است، مفهوم ربوبیّت است.
توجه به صفت ربوبیّت پدر و مادر در دعا برای ایشان
در سوره اِسراء در آیه شریفهای که نسبت به ابَوین دارد، با ظرافت همین معنا را مطرح می‎فرماید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»؛ میخواهی برای پدر و مادرت دعا کنی؟ «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیرا».[15]  بگو خدایا رحمتت را به پدر و مادرم فرو فرست، چون آن‏ها نسبت به من یک نوع ربوبیّت به خرج دادند. آن موقعی که من عاجز بودم و آن‏ها قادر بودند، دست من را گرفتند. لذا میخواستم این را عرض کنم که در ادعیه مأثوره ما هم اسم جلاله و هم «ربّ» به کار میرود.
اخلاص در دعا یعنی «انقطاع اِلی‏الله»
دعا این است که به خدا بگویی تو غنیّ بالذّات هستی و من فقیر بالذّات هستم. به همین جهت، من جز تو کسی را ندارم و از تو درخواست میکنم. لذا «خلوص در دعا» غیر از «خلوص در عبادت» است. این‏ها با هم فرق میکنند. اگر ما واقعاً به اینجا برسیم و باورمان شود که او غنیّ بالذّات است و غیر از او هیچ است، ثمره آن «انقطاع اِلی‏الله» می‏شود؛ و انقطاع اِلی‏الله، همان خلوص در دعا است. انقطاع اِلی‏الله یعنی کسی جز تو ندارم! این خلوص در دعا است و همین موجب میشود که دعا به اجابت برسد.
دعا در شبهای ماه مبارک رمضان
حالا دو روایت بخوانم و دو تذکر بدهم و بعد آن آیهای که زبان حال همه ما در دعا است را بگویم. امشب، شب جمعه اوّل ماه مبارک رمضان است. در روایت داشتیم که خودِ شبهای ماه مبارک رمضان، از نظر اجابت دعا خصوصیّت دارد. حالا به این مناسبت روایتی را از پیغمبر اکرم میخوانم. حضرت فرمودند: «یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ خداوند در هر شب از شبهای ماه مبارک رمضان سه بار میفرماید: «هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ سُؤْلَهُ»؛ آیا درخواست کنندهای هست که از من چیزی را درخواست کند و من آن را به او بدهم؟! «هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ»؛ آیا کسی هست که امشب توبه کند و من توبه او را بپذیرم؟! «هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَه».[16] آیا کسی هست که از من پوزش بطلبد و من پوزش او را بپذیرم؟!
دعا در شب جمعه
روایتی از امام باقر(علیهالسلام) است که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَیُنَادِی کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ»؛ خداوند هر شب جمعه از فوق عرشش ندا میکند؛ «مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ إِلَى آخِرِهِ»؛ از اوّل شب تا آخر شب! «أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَدْعُونِی لِدِینِهِ أَوْ دُنْیَاهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُجِیبَه»؛ آیا بنده مؤمنی هست که تا قبل از طلوع فجر من را صدا بزند، دعا کند و حاجات معنوی و مادّیاش را از من درخواست کند، تا من جواب او را بدهم؟! «أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَتُوبُ إِلَیَّ مِنْ ذُنُوبِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَتُوبَ عَلَیْه»؛ آیا بنده مؤمنی هست که رو به سوی من بیاورد، توبه کند، تا من توبهاش را بپذیرم؟! «فَمَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا إِلَى أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ».[17] خدا همینطور تا طلوع فجر شب جمعه ماه مبارک رمضان ندا میکند!
زبان حال ما!
خوشا به حال آن‏هایی که گوش ملکوتیشان کار میکند و این نداها را میشنوند! آن‏وقت در جواب این آیه را میگویند که زبان حال همه ما هست: «رَبَّنَا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین».[18] خدایا ما به خودمان بد کردیم، اگر تو ما را مورد مغفرت و رحمتت قرار ندهی، از زیان‏کاران خواهیم بود...
بیایید ما نیز همچون حرّ توبه کنیم!
حالا سراغ تائبی برویم که عجب توبهای کرد! من گاهی میگویم ما هیچوقت گناه او را مرتکب نشدیم؛ البته آن ضمیر پاکی که او داشت هم قابل انکار نیست. روز عاشورا حسین(علیهالسلام) با اصحابش و جوانهایش ایستاده بودند، آن طرف هم لشگر عمرسعد(لعنهاللهعلیه) بودند. حسین(علیهالسلام) با ابوالفضل(سلاماللهعلیه) آمدند که بر عمرسعد اتمام حجّت کنند. سردارهای عمر سعد و از جمله حُرّ هم بودند.
حسین(علیهالسلام) با او صحبت کرد و به او چند پیشنهاد داد، امّا او قبول نکرد. حسین(علیهالسلام) برگشت. حُرّ به عمرسعد گفت آیا هیچ‏کدام از این پیشنهادها را قبول نمیکنی؟! او گفت نه. حرّ گفت میخواهی چه کار کنی؟! عمرسعد گفت میخواهم با حسین جنگی کنم که آسانترینِ آن، جدا شدن دستها از پیکرها و سرها از بدنها باشد. اینجا بود که حُرّ از او فاصله گرفت و سوار مرکبش شد.
 مهاجر بن اوس میگوید دیدم بدن حُرّ میلرزد؛ تعجب کردم! گفتم ای حُرّ، اگر از من در مورد سرداران کوفه سؤال میکردند، من از تو تجاوز نمیکردم؛ این چه حالی است که در تو می‏بینم؟! حرّ گفت ای مهاجر، خودم را بین بهشت و جهنم میبینم؛ به خدا قسم چیزی را جز بهشت اختیار نمیکنم. بیایید ما نیز حُروار به سوی حسین(علیهالسلام) برویم...
حُرّ به سوی خیام حسین(علیهالسلام) رفت، امّا این جملات را زیر لب میگفت: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أُنِیبُ فَتُبْ عَلَیَّ»؛ خدایا من رو به سوی تو آوردم، توبهام را قبول کن! «وَ إنّی فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادَ نَبِیِّکَ» خدایا من دل دوستان تو را لرزاندم، من فرزندان دوستان تو را ترساندم... نزدیک خیام حسین(علیهالسلام) که رسید، نمیدانم سرش را پایین انداخته بود یا از مرکب پیاده شده بود به روی خاک افتاده بود، نمیدانم؛ امّا این را مینویسند که حضرت به او فرمود: «ارفع رأسک»؛ یعنی سرت را بلند کن! یا حسین آیا میشود امشب به ما هم بگویی: «ارفعوا رؤوسکم»؟! حرّ گفت: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ لِی مِنْ تَوْبَة».[19] آقا! آیا توبه من قبول است؟ حسین(علیهالسلام) فرمود: بلی، خداوند توبه‏پذیر است...


[1]. سوره الزمر، آیه 8
[2]. سوره المؤمنون، آیه 118
[3]. سوره المؤمنون، آیه 97
[4]. سوره طه، آیه 114
[5]. سوره البقره، آیه 201
[6]. سوره آل عمران، آیه 8
[7]. سوره البقره، آیه 127
[8]. سوره البقره، آیه 128
[9]. سوره البقره، آیه 129
[10]. سوره ابراهیم، آیه 37
[11]. سوره ابراهیم، آیه 38
[12]. سوره ابراهیم، آیه 39
[13]. سوره ابراهیم، آیه 40
[14]. سوره فاطر، آیه 15
[15]. سوره الإسراء، آیه 24
[16]. بحارالأنوار، ج93، ص337
[17]. بحارالأنوار، ج84، ص166
[18]. سوره الاعراف، آیه 23
[19]. بحارالأنوار، ج44، ص319

دعا - رمضان 1390 - جلسه 3

دعا - رمضان 1390 - جلسه 3
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم در ماه مبارک رمضان، مناسبترین بحث همین بحث دعا است. چون این ماه، ماهِ نزول کلام الهی از مصدر وحی است، و از این طرف هم ماهی است که عبد با ربّش سخن میگوید که میگویند هم ماه «نزول» است و هم ماه «صعود»؛ ماه نزول کلام الهی به سوی عبدش و صعود کلام عبد به سوی ربّش است.
ما در باب دعا تقسیماتی کردیم، یک تقسیم این بود که دعای مأثور و غیر مأثور داریم که راجع به دعای غیر مأثور بحث کردیم؛ و امّا در مورد دعای مأثور که فعلاً در این جلسات بحثمان راجع به آن است، گفتیم که یعنی ادعیهای که در قالب خاصّی از معصومین برای ما رسیده است. دعای مأثور نیز به موقّت و غیر موقّت تقسیم می‏شود. دعای مأثور موقّت یعنی دعایی که مخصوص به زمانی خاص یا مکانی خاص باشد.
امّا دعای مأثور غیر موقّت که مخصوص به زمان و مکان خاصّی نیست، باز تقسیمبندی میشود؛ یک‏وقت دعا نسبت به حاجت خاصّی از خداوند است، یعنی دعا از ائمه برای ما رسیده است و فرموده‏اند که در این قالب این دعا را بخوان و حاجت خاصّت را چه مادّی و چه معنوی تقاضا کن. یک‏وقت دعای مأثوری است که مختص به حاجت خاصّی نیست، بلکه به‏طور کلّی است؛ که ما نظیر آن را در دعاها و توسلها زیاد داریم، حتّی در دعای توسّل معروفی که ما میخوانیم تعبیر به «حاجات» هم دارد. یعنی حاجت خاصی در آن مطرح نیست، بلکه همه حاجات را در بر میگیرد. این بحثی بود که من مطرح کردم.
لزوم تناسب بین دعا و حاجت
در این جلسه میخواهم مطلبی را عرض کنم. انسان در زندگی، حاجات مختلف مادّی و معنوی پیدا میکند. حاجات مادّی هم اقسام خاصّی دارد؛ گرفتاریهای مختلف پیدا میشود. در اینجا دعا یک نوع پناه بردن است. وقتی انسان گرفتاری پیدا میکند و میبیند که تدبیرهایش کارساز نیست، میگردد کسی را پیدا کند که بتواند این گره را باز کند. لذا متناسب با گرهی که دارد، میگردد و شخص مناسبی را پیدا می‏کند. مثالهای ساده بزنم تا مطلب روشن شود؛ مثلاً اگر گرفتاری مالی دارد، میرود دنبال کسی که بتواند این گره مالی او را باز کند؛ نمیرود دنبال طبیبی که متخصص طبّ باشد.
این کار یک نوع پناه بردن و درخواست است. دعا درخواست است، پناه بردن و درخواست کردن از موجودی است که کارگشا و گره‏گشا است. حتّی در دعای غیر مأثور هم عرض کردم که مثلاً اگر کسی بخواهد از خداوند طلب عفو و مغفرت کند، به مقام غفّاریّت حق‏تعالی پناه میبرد. می‏گوید: «یا غفّار الذّنوب اغفر لی»! یا مثلاً اگر بیمار است به مقام شافی بودن خدا پناه میبرد، «یا شافی اشف»! یعنی متناسب با آن حاجت خودش، به وصفی از اوصاف پروردگارش پناه میبرد که ما در گذشته از آن به «تناسب بین دعا و حاجت» تعبیر کردیم.
تمسّک به «اُلوهیّت» و «ربوبیّت» خدا در ادعیه
ما در ادعیه مأثورهمان که از ائمه(علیهمالسلام) رسیده است، چه نسبت به حاجات خاصّه باشد و چه در ارتباط با حاجت خاص نباشد، بلکه اعم باشد، دو اسم از اسماء الهیّه را میبینیم. البته ممکن است یکی از آن‏ها وصف باشد، امّا دیگری اسم است. تقریباً میشود گفت یکی از آن‏ها در جمیع ادعیه به کار میرود، امّا دیگری این‏طور نیست.
امّا اوّل، یک اسم خاص است؛ شما در هر دعایی میبینید که «اُلوهیّت خداوند» مطرح است. مثلاً اوّل دعا «اللهم» یا «الهی» دارد. مگر اینطور نیست؟! دعا که از اوّل شروع میشود، با این اسم است. این اسم ناظر به اُلوهیّت او است. لذا این اسم خاص به کار میرود. بنا بر فرض اگر ابتدای دعا هم نباشد، بالأخره در ضمن دعا میبینید باز این اسم «الله» آورده میشود، حالا به هر شکلی که باشد.
دوم، «رب» است. این جنبه توصیفی دارد، ولی «الله» اسم است. حتّی در آیات شریفه قرآن، در مباحث دعا هم میبینیم که «رب» به کار رفته است. مثلاً در سوره زمر می‏فرماید: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً».[1] «الله» ندارد. یا در سوره فرقان می‏فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم».[2] خطاب به پیغمبر است که بگو اگر دعا و خواندنِ شما از خدا نباشد،، پروردگار من به شما اعتنایی نمیکند. نمی‏فرماید: «ما یَعْبَؤُا بِکُمْ الهی»؛ بلکه ربوبیّت را مطرح می‏کند.
ما در دعاهای مأثوره، در بین اسماء الهی، اسم «الله» را میبینیم و از بین اوصاف خدای متعال هم وصف «رب» را میبینیم. در یکی «مدعوّ» لحاظ شده است و در دیگری «داعی» لحاظ شده است؛ یکی سمت بالا است و یکی سمت پایین است. امّا چرا؟ بحث امشب من همین مطلب است.
«الله» اسمی که جامع تمام اسماء الهی است
حالا این را برایتان توضیح میدهم. این که میبینید در دعاها «الهی» و «اللّهم» و امثال این‏ها آمده است، و حتّی در باب دعاها داریم که ده مرتبه «یا الله» بگو و بعد دعا کن، به این جهت است که «الله»، این لفظ جلاله، اسم است برای آن موجودی که مستجمعِ جمیعِ صفات است. هر کمالی را که بخواهی، در این اسم هست؛ هم رازق است، هم شافی است، هم کافی است، هرچه بگویی هست! «الهی»، «یا الله» و «اللّهم» یعنی ای موجودی که همه کلیدها و همه خیرها در دست تو است! ای کسی که تمام اوصاف جمال و کمال در تو است!
لذا هر حاجتی که از حوائج باشد، در این قالب میگنجد و با این خطاب تناسب دارد. این‏که شما میبینید که در ادعیه لفظ جلاله به کار رفته، به همین دلیل است. این اسم لحاظ مدعوّ است و اشاره به طرف بالا است.
در تمامی حاجات، پناهگاه «ربّ» است
امّا صفتی که در آن لحاظ داعی شده و در آیه هم هست، مربوط به من و تو است. «ربّ» یعنی پرورش‏دهنده؛ «ربوبیّت» یک امر اضافی است؛ یعنی مضاف‏الیه میخواهد. وقتی گفتی «رب»، پای «مربوب» به میان می‏آید. اینجا است که پای من و تو به میان می‏آید! این را هم بدان که احتیاج من و تو به ربوبیّت، تنها در یک بُعد نیست؛ بلکه ما در تمام ابعاد وجودی، چه مادّی و چه معنوی محتاج به ربوبیّت او هستیم. لذا وقتی به‏طور مطلق گفتی «رب»، این تنها در یک بُعد نیست؛ در جمیعِ ابعادِ وجودیِ تو است.
«ربّ» هم مثل همان «الله» در باب حاجات، فراگیر میشود. چون سراپای ما احتیاج است، باید کسی را صدا بزنیم و به او پناه ببریم. حالا به چه کسی پناه ببریم؟ به کسی که همه چیز ما در ید قدرت او است، و او همه امور ما را اداره میکند. به او پناه ببریم و از او بخواهیم.
استفاده ائمّه(علیهم‏السلام) از «اللّهمّ» برای دعا کردن در حقّ دیگران
لذا شما این دو کلمه را در ادعیه مأثوره زیاد میبینید. یکی «الهی» و «اللهم» است که زیاد می‎بینید و غالب ادعیه ما اینطور شروع میشود؛ دیگری هم کلمه «ربّ» است که زیاد کاربرد دارد و زیاد میبینید. به همین دلیل است که ما میبینیم معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین)، هم در مواردی که از آن‏ها حاجتی تقاضا میشد، و هم وقتی میخواستند کسی را که دارد کار خوبی انجام میدهد دعا کنند، «اللهم» را به کار میبردند. ائمه وقتی میخواستند دعا کنند، از همین لفظ جلاله بهرهگیری میکردند.
جلسه گذشته عرض کردم که امام حسین(علیهالسلام) وقتی خواستند جُون را دعا کنند، سه چیز را مطرح کردند و گفتند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[3] مثال دیگر، ابن الشعثا است که تیرانداز ماهری بود؛ روز عاشورا دشمن را هدفگیری می‏کرد و به سمت دشمن تیر میانداخت. وقتی چشم امام حسین(علیهالسلام) به این کار او افتاد، فرمود: «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ»؛ خدایا تیرهایش را به هدف بزن! «وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ».[4] پاداش او را بهشت قرار بده! در هر دو مورد، حضرت از «أللّهمّ» برای دعا استفاده فرمودند.[5]
دعای امام حسین(علیه‏السلام) در حقّ اُمّ وهب
مورد دیگری که حضرت او را با لفظ جلاله دعا کردند، اُم‏وهب بود. این اُم‏وهب میدانید چه کسی است؟ در تاریخ مینویسند وهب نصرانی بود، اُم‏وهب هم که مادر وهب است، نصرانی بود؛ هر دو نصرانی بودند. این‏ها به دست امام حسین(علیه‏السلام) اسلام آوردند. روز عاشورا وهب حدود هفده روز بود که با همسرش ازدواج کرده بود. در تاریخ مینویسند مادر رو کرد به پسرش و گفت مگر وضع امام حسین را نمیبینی؟! برو پسر پیغمبر را یاری کن! دقت کنید که این‏ها جزء اردوگاه امام حسین(علیه‏السلام) نبودند، بلکه خودشان آمده بودند. مادر اصرار میکرد که برو، امّا همسرش ممانعت میکرد و میگفت نرو! حتی تعبیراتی از مادرش هست که برو، روز قیامت رسول خدا تو را شفاعت میکند!
همسر وهب به او گفت که من به یک شرط حاضرم که تو بروی؛ وهب گفت چه شرطی؟! گفت من و تو با هم پیش امام حسین برویم، من حرف دارم؛ در آنجا حرفهایم را میزنم، بعد اگر خواستی بروی، برو. خلاصه این دو جوان خدمت امام حسین(علیه‏السلام) آمدند و وارد خیمه حضرت شدند. وهب گفت آقا، من میخواهم به میدان بروم، امّا همسرم مانع میشود! همسرش هم گفت بله، من مانع میشوم!
بعد به امام حسین گفت من خدمت شما آمدم برای این که با دو شرط، اجازه دهم که وهب به میدان برود و شما باید این دو شرط را ضمانت کنید. اوّل اینکه میدانم اگر وهب برود، شهید میشود. امّا من یک زن جوان و تنها در این بیابان هستم؛ میخواهم در این بیابان تنها نباشم و پیش بیبیها و خاندان شما بیایم؛ شما این را ضمانت کنید! دوم اینکه من میدانم همسرم شهید می‏شود و روز قیامت به بهشت میرود؛ باید اینجا پیش شما قول بدهد که من را فراموش نکند و با هم به بهشت برویم. مینویسند: «فَبَکَی الحُسَینُ(علیهالسلام)». امام حسین شروع کرد های‏های گریه کردن. بعد هم حضرت هر دو شرط را ضمانت کرد و فرمود وهب که شهید شد، تو بیا پیش این بیبیها باش؛ روز قیامت هم من آنجا هستم و شفاعت می‏کنم.
وهب به میدان رفت؛ طولی نکشید که یک دست وهب قطع شد. اینجا بود که همسر وهب خودش بین آن جمعیّت وارد میدان شد و شروع به حمله کرد. وهب به او گفت چه شد؟! تو که نمیگذاشتی من به میدان بیایم! حالا خودت آمدی؟! همسرش گفت مگر نمیشنوی امام حسین چه دارد میگوید؟ میگوید: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ فِی إِغَاثَتِنَا».[6] مگر نمیبینی حسین داد غربت سر میدهد؟ میگویند اینجا وهب صدایش بلند شد: یا حسین! به داد من برس! این‏ها را چه کار کنم؟! دستِ دیگر وهب هم قطع شد. مادر وهب عمود خیمه را گرفت و وارد میدان شد؛ اینجا بود که امام حسین رو کرد به او و گفت: «إرجِعِی ألَی النِّساءِ رَحِمَکِ اللهُ»...


[1]. سوره مبارکه زمر، آیه 8
[2]. سوره مبارکه فرقان، آیه 77
[3]. بحارالأنوار، ج45، ص 23
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص 30
[5]. من در شبهای دیگر در خلال بحثم اگر موفق شدم، نمونه‏های دیگری را میآورم که معصومین، این لفظ جلاله را به کار میگرفتند.
[6]. بحارالأنوار، ج45، ص46

رمضان 1390 - جلسه 2

-
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم ماه مبارک رمضان، هم ماه نزول و فرود است و هم ماه صعود است؛ و اهل معرفت در هر دو تعبیر به «قرآن» میکنند. از یک طرف ماه نزولِ کلام الهی از مصدر وحی است که به آن «قرآن نازل» میگویند و از این طرف سخن عبد نسبت به ربّ است که با پروردگارش دعا و راز و نیاز میکند و از این به «قرآن صاعد» تعبیر میکنند. هر دو قرآن است؛ در هر دو قرائت هست، امّا یکی قرائتی است که از مصدر وحی نازل میشود، یعنی از ناحیه ربّ است و دیگری کلامی است که از ناحیه عبد صادر میشود و به جهت عِلوی صعود میکند.
در یک تقسیمبندی دعا را به «مأثور و غیرمأثور» تقسیم کردم. دعاهای غیر مأثور یعنی آن درخواستهایی که عبد از ربّش میکند و عبد در قالب‏ریزی آن مختار است؛ یعنی مجاز است درخواستش را در هر قالبی که می‏خواهد، بریزد. امّا قالب‏ریزی دعاهای مأثور در دست عبد نیست؛ بلکه باید از ناحیه معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) در قالب‏ریزی خاصِّ خودش به ما رسیده باشد. لذا انسان باید این قالب را رعایت کند.
دعاهای مأثور را هم یک تقسیمبندیِ ابتدایی به «موقّت و غیرموقّت» کردم. موقّت به این معنا است که دعایی در زمان خاصّی وارد شده است و انسان باید آن دعا را در آن زمان خاص بخواند؛ همانطور که نسبت به مکان هم چنین چیزی را داریم که وقتی در مکان خاصّی قرار گرفتی، باید دعای خاصّی را بخوانی. قوالبِ این دعا‏ها باید حفظ شود.
تفاوت تأثیر زمان خاص بر دعا با دعای مأثور موقّت
در سال گذشته بحث مفصّل و مستقلی راجع به اثرگذاری زمان و مکان بر روی دعا داشتم؛ مثلاً دعا کردن در روز عرفه یا در لیالی قدر که این زمان خاص بر روی دعاهایی که بنده میکند از سه جهت مؤثّر است. مکانها هم همینطور هستند؛ مثلاً دعا کردن در مسجدالحرام، در صحرای عرفات یا نزد مزار پیغمبر اکرم، مسجد کوفه، مسجد سهله، حتی قبور ابَوین -پدر و مادر- بر روی دعا مؤثر است. سال گذشته به‏طور مفصّل بحث کردم و گفتم زمان و مکان به سه نحو روی دعا اثر میگذارد؛ به نحو مقتضی، به نحو فعلیّت و به نحو سرعت در اجابت. زمانها و مکانهای خاص به یکی از این سه نحو در اجابت بر روی دعا اثر دارند.[1]
بحث سال گذشته بحث مستقلی است و با این موضوع که در زمان یا مکان خاص دعای خاصّی وارد شده، ارتباط ندارد و این دو با هم متفاوتند. در آنجا یک زمان خاص مثل لیالی قدر، چه دعا مأثور باشد و چه غیر مأثور، این زمان بر روی استجابت دعا اثر میگذارد؛ چه تو خودت دعا را قالبریزی کنی، چه دعاهایی که از ائمه رسیده را بخوانی، فرقی نمیکند. در باب مکان هم همینطور است. در مسجدالحرام که هستی، چه آن دعایی که در آنجا وارد شده است را بخوانی و چه خودت برای خودت دعا کنی، این مکان اثرگذار است، امّا بحثی که جلسه گذشته گفتم، این است که در این زمان خاص تو باید این را بگویی، در این مکان خاص تو باید این دعا را بخوانی. این با آن فرق میکند. این‏ها مسائل دقیقی است که من میگویم. چون دیده‏ام که گاهی این‏ها را با هم خَلط میکنند؛ نخیر، این‏ها با هم فرق میکنند.
دعاها و نمازهای مخصوص ماه رمضان
بحث من در جلسات امسال، دعا در زمان خاص مأثور و دعا در مکان خاص مأثور است. این بحث هیچ منافاتی ندارد با این‏که دعا در این زمان خاص یا در این مکان خاص روی آن دعا مؤثّر باشد. من به عنوان نمونه دعاهایی که در ماه مبارک رمضان وارد شده را عرض میکنم.
مثلاً برای روز اوّل وارد شده است که این دعا را بخوانید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ»؛ خدایا روزه من را «در امروز» از روزه روزه‏داران قرار بده! «فیه» یعنی در امروز. «وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ».[2] شما از آن دعای اوّل روز ماه رمضان بگیرید تا آن روز سیام؛ در تمام آن‏ها «فیه» دارد، یعنی امروز. معلوم میشود این دعا برای این زمان خاص است. البته مضمونها هم مضمونهای بسیار خوبی است، امّا فعلاً کاری با مضامین نداریم.
بحث ما راجع به دعای موقّت، یعنی مخصوص به زمان خاص است. حتّی اگر سراغ نمازهایی که در شبهای ماه مبارک رمضان، شب اوّل، دوم، سوم، تا آخر وارد شده است بروید، میبینید که این‏ها، هم از نظر عدد رکعات، هم از نظر سورهای که بعد از حمد باید خوانده شود، و هم از نظر عدد سورهها با هم تطبیق دارد. دلیل این زمان خاص و این دعای خاص یا این کار خاص چیست؟
وجود رابطه حقیقی بین زمان و دعا در دعای مأثور موقّت
بعضی از دعاهای مأثور دعاهایی هستند که ما از آن‏ها تعبیر به «موقّت» میکنیم؛ یعنی زمان در آن مدخلیّت دارد. همانطور که در بعضیهایشان مکان مدخلیّت دارد. یک دسته دیگر از دعاهای مأثور غیر موقّتها هستند و مکان خاص و زمان خاص هم در آن‏ها مطرح نیست. این‏ها تقسیمبندیهای متعدّدی دارد که حالا من وارد میشوم.
این زمان خاص و مکان خاص و دعای خاص به جهت «تعبّد» است؛ یعنی مولا گفته است امروز این را بگو، امروز این را بخوان، اینجا این را بخوان! تعبّد هم یعنی بگو «چشم»! امّا یک‏وقت اشتباه نشود که این «تعبّد محض» است و رابطهای بین این زمان و این دعا، یا بین این مکان و این دعا در کار نیست. نخیر، رابطه هست، رابطه کامل هم هست، امّا من و تو آن رابطه را نمیدانیم و مولا میداند.
ما از نظر زمان و مکان ادعیه موقّته داریم و این‏ها تعبّدی است؛ امّا خیال نکنی که بی‏حساب است. نخیر، این‏ها حساب‏شده است. بین این زمان و این دعا رابطه هست، ولی من و تو این رابطه را نمیدانیم؛ مولا آن را میداند و به من گفته است این کار را در این زمان یا مکان خاص بکن. یک عدّه رفته‏اند سراغ این که این‏ها تعبّد محض است و در آن دخل و تصرّف نکن. نخیر، تعبّد محض نیست، تمام این‏ها دقیقاً حساب‏شده است و همه رابطه دارند، امّا ما روابطش را نمیدانیم. آن‏ها که آن رابطه‏ها را میدانند، این دعا را به ما ارائه کردهاند. این تذکّر بسیار خوبی بود که باید عرض می‏کردم.
دعای مأثور غیرموقّت؛ حاجات کلّی و حاجات خاص
امّا ادعیه غیر موقّته مأثوره، یعنی آن‏هایی که از ائمه برای ما رسیده و زمان خاص در آن لحاظ نشده است. بنا بر یک تقسیمبندی، این دعاها در ارتباط با حاجات عبد است. خود این‏ دعاها بر دو قسم است؛ یک دسته از این دعاها که از ائمه(علیهمالسلام) نسبت به حاجتها رسیده، به نحو کلّی است. شما اگر به کتب ادعیه مراجعه کنید، می‏بینید بعضی دعاها هست که میگوید «هر حاجتی» داشتی این دعا را بخوان، هر حاجتی داشتی از خدا بخواه. به این‏ها میگوییم دعاهای مأثور از ائمه برای «هر حاجتی». این‏ها یک دسته هستند.
دسته دیگر از این دعاها در ارتباط با «حاجت خاص» چه نسبت به امور مادّی و چه نسبت به امور معنوی هستند. مثلاً کسی گرفتاری مالی دارد، دعا هست که فلان دعا را بخوان؛ یا کسی بیماری دارد، دعایی هست که برای شفا فلان دعا را بخوان و امثال این‏ها. دعاهای مأثور از ائمه(علیهمالسلام) در ارتباط با حاجات دو دسته هستند؛ به نحو کلّی و به نحو جزئی، یعنی حاجتهای خاص.
دعای معصوم در مورد افراد
اِنشاءالله اگر خدا توفیقی عنایت کند، در آینده وارد بحث دعاهایی که معصومین برای افراد کردند هم میشوم. این‏ها هم دو دسته هستند؛ یک دسته از دعاهایشان در ارتباط با خواستههای آن‏ها است. یعنی افراد خواستهشان را به معصومین گفته‏اند، ائمه هم از خدا خواسته‏اند که خواستههای آن‏ها را به اجابت برساند. یک دسته هم دعاهایی است که ائمه برای آن‏ها کرده‏اند، آن‏ها تقاضای دعا داشتند، ولی در تقاضای آن‏ها چیزی مطرح نیست. به تعبیر دیگر، مممکن است اصلاً به سبک تقاضا هم نباشد؛ مثلاً حرفهایی زده‏‏اند که معلوم می‏کرده این‏ها حاجاتی دارند و امام(علیه‏السلام) هم برای آن‏ها دعا کرد‏هاند. امام حسین(علیهالسلام) سرآمد این فن است، مخصوصاً در روز عاشورا.
دعای امام حسین(علیه‏السلام) در حقّ غلام خود
حالا میخواهم یک نمونهاش را نقل کنم. جُون که غلام امام حسین(علیهالسلام) است، روز عاشورا نزد حضرت آمد؛ دید همه اصحاب شهید شده‏اند، تمام بنیهاشم شهید شده‏اند و حسین(علیهالسلام) تک و تنها مانده است. پیش امام حسین(علیهالسلام) آمد و عرض کرد که اجازه دهید من به میدان بروم. اوّلین جملهای که حسین(علیهالسلام) به او فرمود، این بود: «أنتَ فی إذن مِنّی»؛ یعنی من تو را مرخص کردم، برو! تو در راحتی‏ها با ما بودی، حالا خودت را به راهی که ما میرویم، مبتلا نکن. چون آخر راه ما شهادت است.
وقتی امام حسین(علیهالسلام) این جمله را به اوگفت، جُون خیلی ناراحت شد. «فَوَقَعَ جَونُ عَلَی قَدَمَی ابِیعَبدِاللهِ(علیهالسلام) یُقَبِّلُهُما». این غلام سیاه خودش را انداخت روی دو پای امام حسین(علیهالسلام) و شروع کرد بوسیدن. گفت بله، من در راحتی کاسه لیس شما بودم؛ این را قبول دارم، ولی حالا در گرفتاری شما را بگذارم و بروم؟! اینکه بیوفایی است! حالا به این جملات جُون دقت کنید. میگوید: «وَ إنَّ حَسَبی لَلَئیم»؛ بله، من از نظر خاندان، از خاندان شریفی نیستم. «وَ لَونِی لَأسوَد»؛ رنگ چهرهام هم سیاه است؛ بد بو هم هستم. نگاه کنید! هم حسب و نسبش را میگوید، هم رنگ چهرهاش را می‎گوید، هم بوی عرق بدنش را میگوید. بعد می‏گوید حسین جان، بیا یک منّتی بر من بگذار و من را بهشتی کن![3]
اینجا مینویسند که یک مرتبه جُون گفت: «وَ اللهِ لَا أُفارِقُکُم»؛ به خدا قسم دست از تو بر نمیدارم! «حَتَّی یَختَلِطَ هَذَا الدَّمُ الأسوَدُ مَعَ دِمَائِکُم». تا این خون سیاهم را با خون‏های شما آمیخته کنم. مینویسند: «فَأذِنَ لَهُ الحُسَینُ(علیهالسلام)»؛ حسین(علیهالسلام) به او اجازه میدان داد، او به میدان رفت، روی زمین افتاد، امّا شاهد عرض من اینجا است؛ امام حسین(علیهالسلام) بالای سر جُون آمد؛  با او همان کاری را کرد که با جوانش علی اکبر کرد. اینقدر آقا است! اینقدر بزرگ است! اینقدر کریم است! سر جُون را برداشت و در دامن خودش گذاشت.
بعضی نقل کرده‏اند که جون هنوز رمق مختصری داشت، چشمهایش را باز کرد، دید سرش در دامان حسین(علیهالسلام) است. «فَتَبَسَّمَ»؛ شروع کرد به خندیدن. حسین(علیهالسلام) صورت به صورت غلامش گذاشت؛ چه دعایی کرد؟ «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ»، خدایا، رویش را سفید کن! «وَ طَیِّبْ رِیحَهُ» خوش‏بویش کن! «وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[4] او را با نیکوکاران محشور فرما!...


[1]. من فقط به این‏ها اشاره میکنم، سال گذشته مفصّل این‏ها را توضیح دادم و تکرار هم نمیکنم.
[2]. بحارالأنوار، ج95، ص4
[3]. حالا من این جمله را که گفتم، همین الآن به ذهنم آمد که بیاییم امشب بگوییم یا حسین، تو هم امشب بر ما منّت بگذار.
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص22 و 23

- رمضان 1390 - جلسه 1

ا - رمضان 1390 - جلسه 1

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در سالهای گذشته در ایّام ماه مبارک رمضان، بحث دعا بود و مناسبترین بحث هم در ایّام ماه مبارک رمضان همین بحث است؛ چون اهل معرفت میگویند ماه رمضان، ماه سلوک اِلی‏الله و دار ضیافت‏الله و ماه نزول و فرود کلام الهی از مصدر وحی و ماه صعود کلام عبد و تقاضای او از ربّ است. لذا در باب ماه مبارک رمضان، بهترین اعمال بازگو کردن کلام ربّ است، یعنی تلاوت قرآن که پاداشش نسبت به زمانهای دیگر اصلاً قابل قیاس نیست.
رمضان، ماه گسستن و پیوستن
همچنین این ماه، ماه دعا است. دعا ـ‏یعنی درخواست عبد از ربّش‏ـ در این ماه مقبول است و به تعبیری که در روایات داریم، بین عبد و ربّ دیگر هیچ حجابی در میان نیست. لذا ما این تعبیر را میکنیم که ماه مبارک رمضان ماه گسستن و ماه پیوستن است؛ گسستن از غیر ربّ و پیوستن به ربّ. این که در روایات متعدده به دعا در ماه مبارک رمضان سفارش شده است، جهتش همین است که دیگر حجابی در کار نیست و آنچه را که عبد بخواهد با ربّش راز و نیاز کند، بدون هیچگونه حجابی به ربّ او میرسد و حتی مقبول هم واقع میشود. من در گذشته به این روایات اشاره کردم و حالا هم به یکی دو روایت اشاره دارم و بعد وارد بحثم میشوم.
درهای آسمان گشوده شده است
روایت از پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که حضرت فرمودند: «إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا تُغْلَقُ إِلَى آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْه».[1] تمام درهای آسمان- اشاره به جهت عِلوی است، یعنی آن عالم برتر از عالم ماده- در اوّلین شب ماه رمضان، یعنی امشب، باز میشوند؛ و این درها تا آخرین شب ماه مبارک رمضان بسته نمیشوند.
علی(علیهالسلام) در روایتی فرمود: «أَلَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ مُفَتَّحَةٌ مِنْ أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْهُ»؛ آگاه باشید! تمام درهای آسمان از اوّلین شب ماه مبارک رمضان باز است. «أَلَا وَ الدُّعَاءُ فِیهِ مَقْبُول».[2] آگاه باشید! دعا در این ماه مبارک پذیرفته شده است.
چه بسا آن روایت پیغمبر اکرم که فرمودند ماه رجب ماه خداوند است، ماه شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است، اشارهای به این باشد که امّت من که ربوبیّت حق را پذیرفتهاند در این ماه میتوانند از ربوبیّت حق کمال استفاده را کنند. لذا میفرماید ماه رمضان، ماه امّت من است؛ نمیفرماید ماه خدا یا ماه من است. امّت پیغمبر چه کسانی هستند؟ آن‏هایی هستند که ربوبیّت خدا را پذیرفتهاند. آن‏ها میتوانند در این ماه از ربوبیّت حق کمال استفاده را ببرند. ربّ «پرورش‏دهنده» است؛ هرچه میخواهی در این ماه بخواه، هیچ حجابی در کار نیست. لذا خواستم به دوستان عرض کنم که باید هر لحظه از لحظات این ماه را قدر بدانیم و از آن بهترین بهره را نسبت به درخواستهای مادّی و معنوی بگیریم.
دعای مأثور و غیرمأثور
در سال گذشته بحث من به اینجا رسید که دعاها را به دعای غیرمأثور و دعای مأثور تقسیمبندی کردم. دعای غیرمأثور عبارت از آن دعایی است که قالبریزی آن در دست عبد است. یعنی میتوانی دعایت را در هر قالبی و در هر عبارتی بریزی؛ به این میگویند دعای غیرمأثور. مثل حاجتهایی که به هر لفظی و به هر زبانی از خدا میخواهیم. این دعای غیر مأثور است. درباره این نوع دعا در گذشته بحث کردم و شرایطش را هم مفصّل گفتم و فعلاً به این قِسم کاری نداریم.
در سال گذشته بحث به اینجا رسید که ما دعای مأثور هم داریم. یعنی دعایی که قالبریزیاش در دست من و تو نیست؛ یعنی از معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) برای ما نقل شده است و نباید در آن تصرّف کنیم.[3] این را دعای مأثور میگوییم؛ یعنی دعایی که از معصومین رسیده است و در یک قالب خاصّی است و ما هم باید همان عبارات را رعایت کنیم.
دعای مأثور موقّت و غیر موقّت
به ذهنم این است که یکی دو جلسه قبل از آخر بحث، دعای مأثور را تقسیمبندی کردم. یک دسته، دعاهای مأثور موقّت است و یک دسته از دعاهای مأثور غیر موقّت هستند. موقّت یعنی دعاهایی که باید در زمان خاصّی خوانده شود. مثلاً دعاهایی که ما در ماه مبارک رمضان داریم؛ در روز اوّل ماه این دعا را، روز دوم این دعا را و روز سوم این دعا را بخوان! این‏ها موقت هستند؛ یعنی وقت خاصّی برایشان تعیین شده است.
حالا این‏ها «روز» بود، نسبت به «شب» هم داریم، نسبت به «ماه» هم داریم. فرض کنید دعاهایی که مربوط به ماههای خاصّی از سال است، که میگوییم این‏ها دعاهایی هستند که وقت خاصّی برایشان در نظر گرفته شده است و در آن وقت باید خوانده شوند. ما در شبانه روز دعا زیاد داریم، من نمیخواهم وارد آن ادعیه شوم، چرا که بحث من کلّی است و اتفاقاً به همین مناسبت بود که میخواستم دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از زین‏العابدین(صلواتاللهعلیه) را که هنگام دخول در ماه مبارک رمضان بود بخوانم، امّا نرسیدم و سراغ دعای وداع برای شب آخر رفتم و بحث را رها کردم.
دعای مأثور مختصّ مکان‏های خاص
همانطور که ما از نظر زمان خاص میبینیم که بعضی دعاهای مأثور برای زمان خاص است، برای مکان‏های خاص هم دعاهایی آمده است؛ یعنی در چه مکانی چه بگو و چه دعایی بخوان. من یک مثال بزنم؛ در روایات می‏فرمایند هنگامی که وارد مسجد میشوی، این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ». این دعا مربوط به مکان است. وقتی هم که میخواهی از مسجد بیرون بیایی، این را بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ فَضْلِکَ».[4] این دعاهای مأثور در ارتباط با مکان بود.
اینها حساب شده است. حالا اِن‏شاءالله اگر خدا توفیق دهد، مفصّل وارد این بحث میشوم. معلوم میشود این مکان یک خصوصیّتی در ارتباط با درهای بینهایت رحمت الهیّه دارد. اوّل رحمت را میفرماید؛ «وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ»؛ بعد که میخواهی بیایی بیرون بگو: «وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ فَضْلِکَ». یعنی یک مرتبه بالاتر میرود. چون فضل، زیادتی است. خدا فضل دارد، که آن هم دارای مراتب است. لذا آن هم ابواب دارد، باب یک، دو، سه، چهار، پنج، نمیتوانم برای شما تعبیر کنم. میگوید خدایا تمام درهای فضل خود را بر من بگشا! چه تعبیرات زیبایی است!
ما هم در ارتباط با زمان و هم در ارتباط با مکان دعاهای مأثور داریم. البته سال گذشته بحثی راجع به اثرگذاری زمان و مکان بر روی اجابت دعا کردم. آن غیر از این بحث است. اِن‏شاء‏الله جلسه بعد تفاوتشان را میگویم. این دعایی است که باید در زمان خاص خوانده شود، دعایی است که باید در مکان خاص خوانده شود و این بیحساب نیست. در آینده وارد میشوم و فرق بین این دو تا را میگویم و میروم سراغ دعاهای غیر موقّته که آن هم بحث مفصّلی دارد.
رمضان، دار ضیافت الله و میزبان کریم
به ذهن من امشب چیزی آمد که آن را با شما هم در میان میگذارم. وقتی می‏خواستم به محل جلسه بیایم، این در ذهنم آمد که در روایت داریم که پیغمبر اکرم در آن خطبهای که خواند، فرمود: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّه».[5] شما در ماه رمضان به مهمانی خدا دعوت شده‏اید. به همین دلیل است که اهل معرفت میگویند ماه رمضان «دار ضیافت‏الله» است. این ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است.
حالا یک سؤال میخواهم بکنم؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛ تازه وارد این خانه شده‏ایم، تازه داخل خانه مهمانی خدا پا گذاشته‏ایم. سؤال من این است: اگر یک مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدا که به خانه میزبان رسید به صاحبخانه گفت من چنین گرفتاریای دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا این‏طور اقتضا می‏کند که بگذارد وقتی مهمان می‏خواست از این خانه برود، حاجتش را به او بدهد، یا همین‏که وارد خانه شد، همانجا بدهد؟!
خدایا امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشته‏ایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد! بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم! کرامتت همین را اقتضا میکند! آقاییات این است! ربوبیّتت این است! حاجات ما را همین الآن به ما بده!
توسّل به حضرت فاطمه زهرا(سلام‏الله‏علیها)
حالا وسیله میخواهی؟! وسیله هم برایت میآورم! همان وسیله‏ای را میآورم که از بعضی ائمه(صلواتاللهعلیهم) نقل شده است که هر وقت گرفتاری پیدا میکردند به او متوسّل میشدند. میگویند حضرت بلند میگفت «یا فاطمه»... شیخ طوسی به سند معتبر از عبدالله بن‏عبّاس نقل میکند هنگام وفات پیغمبر اکرم، دیدیم حضرت شروع کرد های‏های گریه کردن و اشکهایش روی محاسن شریفش جاری است. عرض کردم یا رسول‏الله، چرا اینقدر گریه میکنید؟ سببش چیست؟ فرمود برای فرزندانم و آنچه که این امّت بعد از من به آن‏ها روا میدارند گریه میکنم. بعد فرمود: «کَأَنِّی بِفَاطِمَة»؛ گویا دخترم فاطمه را میبینم که به او ظلم شده باشد و منِ پدر را صدا بزند بگوید: «یا أبَتَاه»،[6] امّا احدی از این امّت او را اعانت نکند.
میدانی این صحنه چه موقع اتفاق افتاد؟ آن موقعی بود که زهرا(سلاماللهعلیها) در این روایت میگوید: «وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ»؛ چنان لگدی به درب نیمسوخته زد، «فَرَدَّهُ عَلَیَّ»؛ این درب نیمسوخته را روی من انداخت... «وَ أَنَا حَامِل».[7] این در حالی بود که من باردار بودم؛ من حامله بودم.... آتش زبانه میکشید... نمیگویم دیگر چه کرد. امّا آن عالم بزرگ میگوید «وَ لَستُ أدری خبرَ المِسمارِ، سِل صَدرَهُ خزینةَ الأسرارِ». میخ در با سینه زهرا چه کرد؟ یا زهرا...


[1]. بحارالأنوار، ج93، ص344
2. بحارالأنوار، ج93، ص371
[3]. من این‏ها را سال گذشته بحث کردم و روایاتش را هم خواندم و دیگر تکرار نمیکنم.
[4]. بحارالأنوار، ج81، ص21
[5]. بحارالأنوار، ج 93، ص 356
[6]. الأمالی‏للطوسی، ص188
[7]. بحارالأنوار، ج30، ص349