باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

ترجمه حدیث:

رُوِیَ عَن رَسُولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال:
اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی.وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی.[1]

ترجمه حدیث:
روایت از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقول است که حضرت فرمودند قلب ها سه نوعند: 1- قلبی که مشغول و وابسته به دنیا است.2- قلبی که مشغول به تنعّمات اخروی است.3- قلبی که وابسته به مولا است. اما آن قلبی که سرگرم و وابسته به دنیا است،‌ همیشه دچار سختی و گرفتاری است. و آن قلبی که وابسته به تنعّمات اخروی است ‌به درجات و مراتب بالایی می­رسد. و قلبی که دل‏بسته به مولا (خدا) است، هم دنیا دارد، ‌هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد.
شرح حدیث: «اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ»؛ دل‏ها ‌بر سه گونه هستند. اوّل: «قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا»؛ دل‏هایی که وابسته به دنیا هستند. این قلب‏ها در گروی لذائذ دنیا و سرگرم مسائل دنیوی‏اند. دوم: «وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی»؛ دل‏ها و قلب‏هایی که وابسته به آخرتند. یعنی دل‏بستگی‏اش به تنعّمات اخرویّه است. سوم: «وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی»؛ سوم آن دلی است که به مولایش وابسته است! یعنی دل‏بسته به خدا است. دلش در گروی خدا است.
در ادامه، حضرت توضیح می­دهند: «وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ»؛ امّا دلی که به لذائذ دنیوی دل‏بسته شده و سرگرم آن است، این را بداند که همیشه در ناراحتی و گرفتاری است. یعنی حتی لذّت دنیایی را هم نمی‏برد. مسائل دنیوی این‏گونه است دیگر! ‌به هرچه از دنیا برسد، باز می­بیند کمبود دارد و لذا‌ ناراحت است. پیوسته در سختی و گرفتاری است.
«وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی»؛ آن قلبی که دل‏بسته به تنعّمات اخروی است،‌ در نتیجه کار هم که می­کند برای امور اخروی است و می­خواهد به پاداش آخرت برسد و به آن هم خواهد رسید. درجات عالیه بهشت را هم به او می­دهند، لذّتش را هم می­برد.
«وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی». این یک قاعده کلّی است که دل‏بستگی به شیء همواره یادآوری آن را در پی دارد. آن دلی که همیشه دل‏بسته به خدا است، در نتیجه سه چیز دارد: 1- دنیا دارد. دقّت کنید که مراد از دنیا در اینجا این نیست که به عنوان مثال پول زیادی دارد؛ بلکه به این معنا است که در دنیا هیچ ناراحتی ندارد. در ابتدا فرموده بود قلبی که وابسته به دنیا است، شدّت و بلا دارد. امّا این چنین شخصی نه شدّت دارد نه بلاء. نه نسبت به امور مادّی‏اش ناراحتی دارد،‌ نه گره کور پیدا می­کند که غصه‏اش را بخورد. هیچ‏کدام از اینها را پیدا نمی­کند. خدا همه چیز را برایش فراهم می­کند. چون او سرگرم به خدا است، به تعبیر خودمانی، خدا هم تمام کارهایش را ردیف می­کند.
2- در آخرت هم تنعّمات اخروی‏اش را دارد. 3- بالاتر از همه این است که قرب به خداوند هم پیدا می­کند. مراد از مولا در اینجا قرب به خدا است. دل‏بسته به خدا همیشه به یاد خدا است. ثمره‏اش هم این است که از نظر دنیایی، ‌شدّت و بلا به آن معنا ندارد. از نظر تنعّمات اخروی هم درجات بالا دارد و از نظر الهی هم قرب به خداوند پیدا می­کند.[2]
 


[1]. تحریر المواعظ العددیة،صفحه 245
[2]. یکشنبه 14 فروردین 1390 – 29 ربیع الثانی1432. مسجد جامع بازار تهران.

رُوِیَ عَنْ عَلیٍّ (علیه السّلام)

رُوِیَ عَنْ عَلیٍّ (علیه السّلام) قال:
احْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِهِ وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ.[1]

ترجمه حدیث:
از امیرالمؤمنین(علیه­ السلام) منقول است کهفرمودند: بترس از اینکه خداوند تو را در هنگام معصیتش مشاهده کند، و در وقت طاعتش تو را نبیند که در این هنگام از زیان‏کاران خواهى بود. هر گاه نیرومند شدى در طاعت خداوند بکوش و هرگاه ناتوان شدى از معصیت خداوند ناتوان باش.
شرح حدیث: از نکات این روایت این است که حضرت علی (علیه السلام) ‌دو مسأله‏ای را که بین همه ما مطرح است، با یک دید الهی معنا می­کند نه مادی! یکی از آن دو مسأله، بحث «نفع و ضرر» است، و دیگری «قوّت و ضعف». ‌در فراز اوّل روایت، حضرت می­خواهند ضرر را معنا کنند. ما نمی­دانیم ضرر چیست. چون با یک عینک مادی ضرر را معنا می­کنیم. ضرر واقعی این است که امیرالمؤمنین می­فرماید. «احْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِه»؛ بپرهیز از اینکه خداوند تو را هنگام نافرمانی‏اش ببیند. در مقابلش می‏فرماید: «وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِه»؛ بترس از اینکه ‌آنجا که باید خداوند تو را ببیند -‏هنگام فرمانبرداری خودش- تو را نبیند. یعنی بترس از اینکه خدا تو را هنگام معصیت ببیند،‌ نه هنگام طاعت.
خوب نتیجه­اش چیست؟ «فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِین»؛ «فاء» در «فَتَکُونَ» فاء تفریع است. یعنی اینجا است که تو ضرر کرده‏ای. ضرر عبارت از این است که معصیت کنی و طاعت نکنی؛ به این می­گویند ضرر! ضرر این نیست که مال دنیا از دستت برود. این عینک مادّیت است که به چشم تو است و موجب می‏شود که ملاک ‌ضرر و نفع را ببری روی پول و مسائل مادّی. این نگاه مادّی حیوانی است. این عینک را از چشمت بردار، بعد می­فهمی ضرر یعنی چه! ضرر و نفع از منظر معنوی، تعریف دیگری دارد. ضرر این است که معصیت کنی و طاعت نکنی. از منظر الهی و انسانی، ضرر این است.
امیرالمؤمنین مسأله «توانایی و ناتوانی» را هم با یک نگاه الهی معنا می­کنند. می­فرماید توانایی این است: «وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّه»؛ توانا کسی است که در طاعت خداوند، نیرومند و توانا باشد. ما گاهی توانایی را جسمی معنا می­کنیم؛‌ این یک عینک حیوانی است که به چشمت زده­ای! این عینک مادّی را کنار بگذار. گاهی هم فکر می‏کنیم شخص توانا کسی است که توانایی مادّی دارد و پول فراوانی در اختیارش هست. اینها همه‏اش نگاه‏های مادّی است، اما شاخه­هایش فرق می­کند. نخیر! توانا آن کسی است که در طاعت الهی توانا باشد.
«وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّه»؛ اگر هم می­خواهی ناتوان باشی، در معصیت و گناه ناتوان باش! بگو من زورم به خدا نمی­رسد، من ناتوانم، من توانایی جهنّم را ندارم. ناتوان کسی است که توانایی معصیت ندارد. از آن طرف، توانا کسی است که توان اطاعت الهی را دارد.
 ببینید در این دو جمله، حضرت هم مسأله «سود و زیان» و هم «توانایی و ناتوانی» را با «طاعت و معصیت» تطبیق می‏دهند. می­فرماید هر دوی اینها بر محور طاعت و معصیت است. تو باید هر دو را با یک دید الهی ببینی. در نتیجه انسان الهی ‌نسبت به «سود و زیان» در ربط با طاعت و معصیت باید ارزیابی کند. نسبت به «توانایی و ناتوانی» هم باز هم باید برود سراغ طاعت و معصیت. معیار ارزشی این است.[2]
 


[1]. نهج البلاغه، حکمت 383، صفحه 544
[2]. چهارشنبه 17 فروردین1390– 2 جمادی الاولی1432. مسجد جامع بازار تهران

با استغفار، پیغمبر را کمک کنید!

با استغفار، پیغمبر را کمک کنید!
با استغفار، پیغمبر را کمک کنید!

بسم الله الرحمن الرحیم

روی عن الحسین‏بن‏علی(علیهما‏السلام) قال:
الِاسْتِدْرَاجُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْر.[1]

این روایت از امام حسین(صلواۀ‏الله‏علیه) نقل شده است که حضرت فرمودند: استدراج از ناحیه خداوند نسبت به بنده‏اش، به این معنا است که خدا «نعمتی» را به سمت بنده می‏فرستد و سرازیر می‏کند و از آن طرف، «شُکر» را از او می‏گیرد.

معنای «استدراج»
من در گذشته روایات متعدّدی را در ارتباط با «رابطه میان حوادث و گرفتاری‏ها با معصیت و گناه» خوانده‏ام که اینجا، جای مطرح کردن آن‏ها نیست؛ ولی در این روایت بحثی راجع به استدراج داریم که یکی از دلائل گرفتاری‏های انسان را دربر دارد. امام حسین در این روایت، استدراج را معنا می‏کنند که گاهی خدا به بنده‏اش نعمت می‏دهد، ولی از آن طرف بنده، شکر نعمت را به جا نمی‏آورد؛ این به خاطر آن است که خداوند حالت شکرگذاری را از بنده سلب کرده است.
چرا «استدراج»؟!
اینجا سؤال پیش می‏آید که چرا خدا چنین می‏کند و حال شکر را از بنده‏اش می‏گیرد؟ او که نعمت را به بنده می‏دهد، توفیق شکر را هم به او بدهد! یعنی چه که او نعمت را بدهد ولی توفیق شکر را از او بگیرد؟[2] چرا خدا توفیق شکر را از بنده‏اش می‏گیرد تا او نتواند شکر نعمت را به‏جا آورد؟ اصلاً چه‏طور می‏شود که خدا با بنده‏اش چنین می‏کند؟
ناشکریِ انواع نعمت‏ها
حالا من خواهم گفت، چه‏طور می‏شود که استدراج پیش می‏آید. البته بنده اینجا نمی‏توانم زیاد روایت بخوانم و به نقل یک روایت بسنده می‏کنم. در روایتی از امام صادق(صلوۀ‏الله‏علیه) آمده است که[3] گاهی خدا به بنده‏اش نعمتی را می‏دهد، او هم آن نعمت را در راه معصیت خرج می‏کند و با آن گناه می‏کند.
منظور از نعمت هم در این روایت فقط پول نیست؛ چشم، گوش، دست، پا و تمام قوای انسانی، نعمت‏هایی است که خدا به انسان داده است. نعمت، فقط پول و اسکناس نیست! چشم‏هایتان را باز کنید و نعمت‏هایی را که خدا داده است، بشناسید! نعمت، متّصله و منفصله دارد که تمام سرتاپای انسان و آن چیزهایی که متعلّق به او است را در بر می‏گیرد، این یعنی اینکه «ای انسان! همه وجودت و متعلقات وجودت، نعمت‏های خداوند است». اگر انسان نعمتی را در راه حرام مصرف کند و گناه کند، خدا به او مهلت می‏دهد تا استغفار کرده و از این گناه‏ها توبه نماید!
استدارج راهی به سوی «کفر»
این چیزهایی که من می‏گویم، متن روایت امام صادق است. چون خیلی فرصت ندارم، همه روایت را نمی‏خوانم. آیه قرآن هم این مطالب را دارد و می‏فرماید: « إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»[4] خدا مهلت می‏دهد تا ببیند آیا تو استغفار می‏کنی یا نه! اگر استغفار کردی مسأله‏ای پیش نمی‏آید، امّا اگر استغفار نکردی، خدا نعمتش را تجدید می‏کند؛ یعنی نعمت را دوباره به تو می‏دهد. اینجا دیگر تو توفیق شکرگذاری نداری و در حقیقت، خدا این توفقی را از تو سلب کرده است. این بی‏حساب نیست که خدا به بنده‏ای از بندگانش نعمت می‏دهد و در عین حال، توفیق شکرگذاری را از او سلب می‏کند.
وقتی بنده گناه کرد و به‏جای عقاب، نعمت‏هایش زیاد شد، کم‏کم با خودش فکر می‏کند که چرا این‏همه گناه می‏کند ولی هیچ اتّفاقی نمی‏افتد؟! نکند خبری نیست؟! اصلاً شاید حلال و حرامی، نعوذبالله در کار نیست! از اینجا است که انسان به وادی کفر کشیده می‏شود.
چرا وضع کفّار خوب است؟!
خود شما هم دارید می‏بینید که کفّار وضع مادّی‏شان خوب است؛ این به خاطر همین مسأله استدراج است. اگر کسی بگوید: کفّار با توجه به اینکه این‏همه گناه و فجور می‏کنند، چرا باز هم وضعشان خوب است؟ جوابش این است که خداوند آن‏ها را مبتلا به استدراج کرده و توفیق شکرگذاری را از آن‏ها گرفته است. این به ضرر آن‏ها است.
ریشه گرفتاری‏های مسلمین
مسلمان‏ها هم از این جهت مانند کفّار هستند که اگر نعمت به آن‏ها برسد و آن را در راه غضب الهی مصرف کنند، خدا برای توبه به آن‏ها مهلت می‏دهد، اگر توبه کردند که هیچ، وگرنه توفیق شکرگذاری از آن‏ها سلب شده و دچار استدراج می‏شوند. گرفتاری‏های ما هم از همین‏جا نشأت می‏گیرد که ما نعمت‏ها را، نعوذبالله در راه گناه صرف می‏کنیم و بعد مبتلا به انواع گرفتاری‏ها می‏شویم تا بیدار شویم و استغفار کنیم. این گرفتاری‏ها نیز، پس‏گردنی‏هایی است که خدا برای باز شدن چشم بنده‏اش می‏زند که بنده بگوید: خدایا غلط کردم که نعمتت را در بیراهه خرج کردم!
حال اگر نعمت را در مسیر غضب الهی خرج کردیم و وقتی هم که خدا برای بیدار شدنمان ما را به گرفتاری‏ها مبتلا کرد، باز هم چشم‏هایمان باز نشد و توبه و استغفار نکردیم، اینجا است که دچار استدراج شده و نعوذبالله به وادی کفر کشیده می‏شویم! من صریح می‏گویم تا جای هیچ بحثی باقی نماند.
جایگاه و ویژگی ماه شعبان
«استغفار کردن» کمک به «رحمۀ‏للعالمین» است!
امّا این مباحث را گفتم که یک تذکّر بدهم. ماه، ماه شعبان است. ماه، ماه استغفار است. ماه، ماه پیغمبر اکرم است. ما در روایات داریم که حضرت فرمود: «أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِی فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی عَلَى شَهْرِی‏»[5] ماه، ماه من است؛ خداوند کسی را که در این ماه به من کمک کند، رحمت کند! این یعنی چه؟
پیغمبر چون رحمۀ‏للعالمین است، کارش این است که برای همه ما رحمت باشد و همه ما را مورد رحمت قرار دهد؛ ماه هم، ماه پیغمبر است؛ حال او می‏خواهد بندگان را شستشو داده و وارد دریای رحمت کند، پس از ما می‏خواهد که ما با استغفار و توبه، به او کمک کنیم تا او ما را شستشو دهد.
ماهِ شستشوی نبوی
پس این ماه، ماه شستشو است؛ ماه شستشوی نبوی است. ماهی است که پیغمبر امّتش را از گناهان شستشو می‏دهد و پیش خدا شفاعتشان را می‏کند. بیایید هرچه که، نعوذ بالله، کفران نعمت کردیم و بعد از آن هم استغفار نکردیم، الآن چشمانمان را باز کنیم و استغفار کنیم.
تناسب «آداب ماه شعبان» با «خصوصیّات صاحب ماه»
لذا شما ببینید، در اعمالی که به عنوان آداب این ماه وارد شده است، اوّل روزه آمده است، دوم یک استغفار ذکر شده است و سوم هم باز استغفار وارد شده است. به مفاتیح‏الجنان مراجعه کنید! برای این ماه دو استغفار ذکر شده است؛ یکی اینکه انسان هر روز هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» از خدا استغفار می‏کنم و از او طلب توبه دارم؛ و دیگری اینکه هر روز هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» از خدایی که جز او خدایی نیست، مهربان و بخشنده است، زنده و پاینده است، طلب مغفرت می‏کنم و توبه می‏نمایم.[6] این‏ها به خاطر آن است که این ماه، ماه تطهیر نبوی برای امّت خویش است و پیغمبر می‏خواهد امّتش را تطهیر کند. این کار با استغفار امّت، بر پیغمبر آسان می‏شود.


[1]. بحارالأنوار، ج 75، ص 117
[2]. البته اینجا جای این بحث‏های طلبگی نیست که چرا در روایت می‏فرماید: «یسبغ علیه النعم و یسلبه الشکر»
[3]. بحارالأنوار، ج 5، ص 217؛ (الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُمْلِی لَهُ وَ یُجَدَّدُ لَهُ عِنْدَهُ النِّعَمُ فَیُلْهِیهِ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ فَهُوَ مُسْتَدْرَجٌ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ )
[4]. سوره مبارکه آل‏عمران، آیه 178
[5]. بحارالأنوار، ج 94، ص 79
[6]. وسائل‏الشیعة، ج 10، ص 509؛ (ابوالْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیهما‏السلام یَقُولُ: مَنْ قَالَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ سَبْعِینَ مَرَّةً «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ وَ أَحَلَّهُ دَارَ الْقَرَارِ )
وسائل‏الشیعة، ج 10، ص 510؛  (‏قال ابوعَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ قَالَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ سَبْعِینَ مَرَّةً «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» کُتِبَ فِی الْأُفُقِ الْمُبِینِ قُلْتُ وَ مَا الْأُفُقُ الْمُبِینُ قَالَ قَاعٌ بَیْنَ یَدَیِ الْعَرْشِ فِیهِ أَنْهَارٌ تَطَّرِدُ فِیهِ مِنَ الْقِدْحَانِ عَدَدَ النُّجُومِ )