اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم قال:
«إِنَّ الْغَیْرَةَ مِنَ الْإِیمَانِ»[1] همانا غیرت از نشانههای ایمان است.
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربیت، یعنی روش رفتاری و گفتاری دادن بود و در جلسات گذشته عرض کردم که انسان به طور معمول در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش میگیرد و در این چهار محیط ساخته میشود. گفته شد فضای پنجمی بر این چهار محیط حاکم است که ـ ان شاء الله ـ آنرا در آینده مطرح میکنیم. بحث ما در مورد محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی یعنی پیوند درونیِ بر محور موّدت و محبت بود که گفتیم این پیوند، نقش اساسی دارد. همچنین عرض کردم اثرگذاری آن، بهقدری قوی است که گاهی ممکن است محیط آموزشی و خانوادگی را هم، چه در ساختن و چه در تخریب کردن، تحت تأثیر خود قرار دهد.
بحث ما در مورد محیط رفاقتی، در جلسه گذشته مطلبی را مطرح کردم که به نوعی یک قانون کلی در انتخاب رفیق و دوست، بود. در آیه شریفه هم خطاب به پیغمبر اکرم، همین قانون بیان شده بود. در ذیل آن، دو بحث مطرح شده که یکی درباره انتخاب دوست بود یعنی چه کسانی را باید به عنوان رفیق انتخاب کرد؛ یکی هم بحث جنبههای نفی بود که چه کسانی را نباید به عنوان دوست و رفیق انتخاب کرد. «چه کسانی را برای رفاقت انتخاب کنم و چه کسانی را انتخاب نکنم.» در آیه شریفه میفرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم» تا اینجا میفرماید که چه کسی را انتخاب کنید و روی خود را از اینها برنگردانید. بعد میآید سراغ اینکه چه کسی را انتخاب نکنید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».[2] لذا انسان نباید با برخی اشخاص، پیوند دوستی برقرار کند.
اینها را دوست نگیرید!
1. یهود و نصاری
حالا در این جلسه، میخواهم چند آیه را مطرح کنم. یک آیه در سوره مائده است که میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[3] در آیه قبل، ابتدای آیه، جنبه اثباتی داشت که ای پیغمبر! با چه کسانی پیوند برقرار کن و مجالست کن؛ امّا مفاد این آیه «نهی» است، خیلی هم صریح است. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود نگیرید! «اولیاء» اینجا به معنای «دوستان» است. آنها خودشان، با همدیگر پیوند دارند.
علّت منع از رفاقت با ایشان
دلیلش چیست؟ «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُم فَإِنَّهُ مِنْهُم» این عبارت دلیلی است که برای این مطلب و این نهی میآورد. کسانی که از نظر اعتقادی با تو همسو نیستند، یعنی از نظر اعتقادی با شما مختلف هستند، نمیتوانند دوستان خوبی باشند. چرا که شما با هم از نظر پیوند درونی و در ارتباط با امور اعتقادی با هم سر ناسازگاری دارید. چون پیوند درونی است و اعتقاد هم همینطور است. شما در باب نبوت از نظر درونی، با پیغمبر اکرم پیوند دارید و آنها این پیوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. یعنی بین شما مقابله است.
هیج وجه مشترکی برای رفاقت وجود ندارد!
من میخواهم مطلبی بالاتر از این را عرض کنم. اگر ما بخواهیم دقیقتر پیش برویم و بر طبق قرآن بحث کنیم، به این نکته میرسیم که ما با آنها حتی در مسأله توحید هم مقابله داریم. در اختلاف با نصاری شکی نیست، چون ما خدا را یکی میدانیم و آنها طبق فرمایش قرآن، خدا را سه تا میدانند. عقاید با هم جور در نمیآید.
هر که از کسی خوشش بیاید، از او است!
«یا أیها الذین آمنوا» خطاب به چه کسانی است؟ اهل ایمان، یعنی دلبستگان به خداوند. گفتیم که ایمان عبارت از دلبستگی به خداوند است، «یا أیها الذین آمنوا» یعنی ای کسانی که پیوند و دلبستگی به خدا دارید، شما با اینها پیوند دوستی نبندید! دلیلش چیست؟ در خود آیه اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم» هر که از شما، با آنها دوستی کند، همانا یکی از آنها شده است. رابطه دوستی اینطور است که جاذبه دارد و همین جاذبه، موجب میشود تو به سوی او کشیده شوی. پیوند درونی تو با خدا از بین برود و پیوندی نظیر آنها پیدا کنی. این رابطه بر روی اعتقاد شما، اثر سوء میگذارد.
تضعیف ایمان، قطع ایمان و جایگزینی اعتقادات غلط
ابتدا آن پیوند ایمانی را تضعیف میکند و بعد هم آن را قطع میکند. در آخر هم وصل شدن به آن پیوند سوء و اعتقاد غلط را به دنبال دارد. حالا ما در اینجا به مرحله وصل، کاری نداریم و حرفمان این است که یک سنخ دوستیها و رفاقتها است که روی اعتقاد انسان اثر سوء میگذارد و از نظر درونی، پیوند اعتقادی انسان را متزلزل میکند و بالاخره هم سر از قطع پیوند در میآورد.
رابطه دوستی و دینداری
لذا در گذشته این روایت را از پیغمبر اکرم خواندم که فرمودند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ» اگر بخواهیم ببینی که شخص چه دینی دارد، رفیقش را ببین که چه دینی دارد. از رفیق میتوانی بفهمی که او چه دینی دارد. «فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِلُ»[4] دقت کنید که با چه کسی پیوند دوستی میبندید! چرا که پیوند دوستی، روی دین تو و در بُعد اعتقادیات اثر میگذارد. در بین همه پیوندها قویترین پیوند، همین رابطه و پیوند رفاقتی است، چون بر محور محبت است؛ لذا ما میبینیم که علاوه بر جنبه اثبابی و بیان خصوصیات دوست خوب، جنبه نفی هم وجود دارد. به این معنا که قرآن میگوید: مواظب باش و با کسانی که اثر سوء در بُعد اعتقادی و دینی تو دارند رفاقت نکن و آنها را برای دوستی انتخاب نکنی.
فرق رابطه ظاهری و رابطه هدایتی!
ما یک دسته روابط ظاهری اجتماعی داریم که این آیه ناظر به آن روابط نیست. اشتباه نکنید! مثلاً معامله و خرید و فروش از سنخ مسائلی است که در محیط زندگی وجود دارد ولی ظاهری است و به درون افراد ربطی ندارد. در آیه فوق بحث «رفاقت» مطرح است و بحث ما، پیرامون رابطه درونی رفاقتی است، نه رابطه ظاهری اجتماعی. اینها با هم فرق میکند.
کمی بیشتر توضیح میدهم تا مطلب روشن شود. یک رابطه محبتی درونی داریم که به آن رفاقت میگوییم، یک رابطه ظاهری اجتماعی هم داریم، که از قبیل معاملات و داد و ستدها است. یک رابطه سومی هم وجود دارد که، رابطه هدایتی است. این رابطه عبارت از این است که یک نفر به قصد هدایت، با شخصی که از نظر اعتقادی با او مخالف است، مثلاً نصرانی یا یهودی است، رابطه برقرار کند. این رابطه ظاهری اجتماعی نیست، بلکه رابطه هدایتی است. آنچه که در این جا مورد بحث ما است رابطه ظاهری اجتماعی است چون خود قرآن هم دارد که اینها را هدایت کنید و از آن رابطه نهی نکرده است. البته در مورد رابطه هدایتی، یک شرط وجود دارد و این رابطه که وظیفه هم هست، کار هر کسی نیست. این کار مخصوص کسی است که به مبانی اعتقادی دینی و مسائل برهانی و امثال اینها، مسلّط باشد. کار نیکان را قیاس از خود مگیر!
موسی به دین خود؛ عیسی به دین خود؟!
من میخواهم در اینجا مطلبی را که در میان مردم مشهور است، مطرح کنم. میگویند: آقا موسی به دین خود، عیسی به دین خود! میفهمید که چه جمله بسیار غلطی است؟! برو دنبال کارت! گفتن این جمله، معنایش این است که تو معراف را نفهمیدهای. شعور تو که بیشتر از شعور خدا نیست. خدا بیشتر از من و تو میفهمد. او میگوید چنینی باش!
چنین کسی میگوید: من چه کار دارم به اینکه او چه اعتقادی دارد! ما با همدیگر رفیق هستیم. اتّفاقاً بحث در همینجا است. اگر مراد و منظور تو از رفاقت، پیوند درونی محبّتی است، همین رفاقت برای تو مضر است. اگر هم منظورت روابط ظاهری اجتماعی است نه.
رابطه هدایتی کار هر کس نیست.
صحبتِ عیسی و موسی و دیگر پیامبران الهی(علیهم السلام) نیست. مثل اینکه درِ مغازهای میروی، میخواهی از آن جنس بخری، رابطه تجاری داری، اینجا رابطه دوستی و رفاقتی مطرح نیست و ضرری هم برای تو ندارد. اگر مراد از این جمله و عبارت این است که میخواهی بگویی: ما با هم رفیق هستیم و به نوعی پیوند محبتی و درونی داریم، این را قرآن قبول ندارد. خدا این را قبول ندارد. ولی اگر مراد تو این است که رابطه ما با هم صرفاً یک رابطه ظاهری اجتماعی است، اشکالی ندارد. در باب رابطه هدایتی هم، یک شرط وجود دارد که باید حواست را جمع کنی و ببینی کار تو هست، یا نه.
2. اهل کتاب و کفّار
تا اینجا این مسأله مربوط به یهود و نصاری بود. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاء»، در همین سوره مائده، بعد از پنج یا شش آیه میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاء»[5] آنجا دو مورد از ادیان الهی را که نسخ شدهاند، مطرح میکند؛ اینجا بطور کلی اوّل اهل کتاب، بعد مدار را باز میکند و بعد از چند آیه، میگوید: «وَ الْکُفَّار» مطلب را توسعه میدهد. یعنی خیال نکن که نصرانیت و یهودیت در موضوع نهی، مدخلیت دارند! آنچه مدخلیت دارد مسأله تقابل بین پیوندهای درونی اعتقادی شما است. مثلاً کسی هم که کمونیست است، شامل این نهی از رفاقت میشود چون او نصرانی یا یهودی نیست ولی کافر که هستند! «وَ الکُفّار».
اعتقادات نباید خراب شود!
اینکه خداوند مطلب را گسترش میدهد، منظور چیست؟ معلوم است، چون این رابطه درونی که بر محور محبّت است، روی پیوند درونی اعتقادی انسان را تخریب میکند. این رابطه اثر سوء دارد. لذا مدار بحث را باز میکند و میگوید خیال نکنی فقط نصرانیت و یهودیت اینطور هستند! آنها موضوعیت ندارند. عمده این است که در رابطه محبتی، پیوند درونی اعتقادی انسان نباید خراب شود. لذا ما را نهی میکند.
همنشینیهای ممنوع
1. طعن زنندگان به قرآن
تا اینجا بحث نسبت به پیوند درونی و «رفاقت» بود، امّا سراغ «مجالست و همنشنینی» هم میرود. در سوره انعام درباره همنشینی میفرماید: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ»[6] اگر دیدید گروهی نشستهاند و دارند به آیات قرآنی ما «طعن» میزنند، از اینها اعراض کن! حالا بحث در اینجا نسبت به مجالستی است که در آنها بر خلاف معتقداتِ دینی تو حرف میزنند. اگر در جایی، بطور کلی بر خلاف معتقدات دینی تو حرف میزدند، باید مجلس را ترک کنی.
مثلاً تو به قرآن اعتقاد داری که این کتاب الهی است، کلام الهی است و از مبدأ وحی نازل شده است، کسانی دارند به آن طعنه میزنند، اینجا هم چون ممکن است ضربه اعتقادی ببینی، نباید با اینها مجالست کنی! اینجا هم چون دارند بر تو ضربه اعتقادی میزنند و این مجالست موجب میشود که به پیوند اعتقادی درونی تو ضربه وارد شود، لذا خدا از شرکت در آن نیز نهی میکند. با اینهایی که «یَخُوضُونَ فی آیاتِنا» مجالست نکن. «فَأَعْرِضْ عَنْهُم»
2. دوری از دوستی با «مسلمانهای لاأبالی»
بعد از آن دایره را بازتر میکند. به این حرفها خوب گوش کنید! گاهی من کسی را میبینم که همدین من است، ولی لاابالی است؛ یعنی از نظر عملی، رفتارهایش با اعتقاداتش تطبیق نمیکند؛ انگار دین خودش را به بازی گرفته است. آیا با او میتوانم دوستی کنم؟ او نه نصرانی و یهودی است و نه کافر و بی دین! امّا خداوند میفرماید: «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»،[7] کسی که دین خود را به بازی و بیهوده گرفته است، را رها کن! نه کسی که دین تو را به بازی گرفته، بلکه کسی که دین خودش را بازیچه گرفته است هم به درد رفاقت نمیخورد و دوستی با او ضرر دارد. بازیچه گرفتن دین یعنی عمل نکردن به آن! میگوید مسلمانم، مؤمنم، امّا عمل نمیکند.
لفظاً مسلمان، عملاً منکر خدا!!!
یکی از بزرگان گاهی میفرمود: لفظاً منکر خدا نیستی، ولی عملاً منکر خدایی! این تعبیر را من از او دارم. لفظاً منکر خدا نیست، خیلی ـ یا الله یا الله ـ هم میکند؛ یا ربّ یا ربّ هم زیاد میگوید ولی عملاً منکر خدا است. از این آدمها هم در جامعهمان، زیاد داریم که فقط لفظاً میگویند: ما مسلمانیم؛ مؤمنیم؛ ولی عمل را که نگاه میکنیم، میبینم با اسلام تطبیق نمیکند. یک مؤمن اینگونه عمل نمیکند. یک مسلمان اینطور عمل نمیکند. اینها همانهایی هستند که دین خودشان را به بازیچه گرفتهاند. «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» با اینها هم نشینی و مجالست نکن. این هم از راه صحیح بیرون رفته است.
دلیل بی دینی!
بعد خداوند منشأش را بیان میفرماید که چرا اینها دین را به بازی و مسخره گرفتهاند. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» تمام شد. زندگی دنیا اینها را مغرور کرده است. پول و ریاست برای او بت شده است. لازم نیست که بگوید پول و مقام بُت من است، بلکه عملش نمایانگر این مطلب است. لاابالیگران در جامعه مسلمین و در میان مؤمنین، اینها هستند که عملشان با اعتقادات اسلامی خودشان، تطبیق نمیکند.
عاقبت دوستی با اهل گناه
حالا به سراغ روایات برویم. علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»،[8] از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را اینطور میگوید که چون تو هم آنطور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همانطوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجهاش این است که تو را هم به شرارت میکشاند. بالاخره در یکجا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه درونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار میدهد؛ پس از آن بپرهیز!
روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «إیاکَ و مُصاحَبَةَ أهلِ الفُسوقِ! فَإنَّ الرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُم»[9] از دوستی با اهل گناه و بیبندوباران بپرهیز که اگر از فسق آنها خوشت بیاید و کار آنها را بپسندی، اثرش این است که تو هم مثل آنها میشوی. چون روش آنها، روش اسلامی و ایمانی نیست، اگر روششان را بپسندی، تو هم مثل آن هستی.
جمعبندی بحث
غرضم این است که در آیات مربوط به بحث رفاقت، هم در بعد اعتقادی و هم در بعد عملی نهی داریم که مشخص میکند با چه کسانی نباید دوستی کرد. یکجا «اولیاء» را آورد و مسأله محبت و رفاقت را پیش کشید، یکجا هم بحث مجالست را پیش کشید. در نهایت فرمود که با کسانی که بر روی اعتقادات تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن! با کسانی هم که روی بعد عملی تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن!
1. وسائلالشیعة 20 154
2.سورة الکهف آیه 28
3.سورة المائده آیه 51
4 بحارالأنوار 71 192
5. سورة المائده آیه57
6.سورة الانعام آیه 68
7. سورة الانعام آیه 70
8. بحارالأنوار 33 508
9. غررالحکم، ص 433. آنجا داشت «فسّاق»، اینجا دارد «أهل الفسوق»
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) :
« إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»[1] غیرت از نشانههای ایمان است.
بحث ما راجع به تربیت به معنای روش رفتاری و کرداری دادن بود و گفته شد که انسان بهطور معمول و متعارف در چهار محیط روش میگیرد؛ خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی. فضای پنجمی هم وجود دارد که حاکم بر آنها است. در جلسات گذشته بحث ما پیرامون محیط سوم یعنی محیط رفاقتی بود که نکاتی را درباره مصاحبت و معاشرت که معمولاً رفاقتها هم از همین امور نشأت میگیرد مطرح کردیم. همچنین عرض کردم که این محیط، اثرش نسبت به دو محیط قبلی بیشتر است و چه بسا ممکن است که آثار تربیتی آنها را خنثی کند. لذا این محیط برای انسان چه در بعد تخریبی، چه در بعد سازندگی، نقش سرنوشتساز دارد.
بالاخره بحث ما به اینجا رسید که آن چیزی که باید در معاشرتها، رفاقتها و مصاحبتها و به طور کلّی در روابط تنگاتنگ، محور قرار بگیرد، معنویّت است. اگر معنویت محور باشد، این پیوند رفاقتی پایدار میماند و در نشأتین، یعنی در دنیا و آخرت مؤثر است و انسان از آن سود میبرد. امّا اگر محور دوستی مادیّت باشد، آنجا است که انسان ضرر میگند و حتی ممکن است که در همین دنیا نیز بالأخره پشیمان شود. روایات متعددی را نیز مطرح کردم.
امّا این جلسه! در این جلسه من میخواهم یک قانون کلی الهی را در ارتباط با معاشرت، رفاقت و مصاحبت یعنی رابطه تنگاتنگ مطرح کنم. این آیه شریفه در سوره کهف آمده و خطاب به پیغمبر اکرم است که مسأله مصاحبت و معاشرت پیغمبر را مطرح مینماید. به طور کلّی مجالست و معاشرت از رفاقت و پیوند رفاقتی نشأت میگیرد که من در ابتدا آیه شریفه را میخوانم بعد اشاراتی که نسبت به این جهت، در آیه وجود دارد را عرض میکنم. خداوند خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»[2] خود را به همراه کسانی قرار ده که خدای خویش را شبان و روزان میخوانند و به دنبال رضایت اویند! و چشم از آنها برمدار برای اینکه زیباییهای دنیا را میخواهی! و از کسی که قلبش را از یاد خویش غافل ساختهایم، اطاعت نکن! همچنین از کسی که از هوای نفسش پیروی میکند و در کار خود زیاده روی دارد.
راجع به شأن نزول آیه بعضیها گفتهاند که پیغمبر اکرم با کسانی چون سلمان رابطه تنگاتنگی داشت که باعث شد که بعضی از دنیاداران که محور تمامی معاشرتها، مجالستها و رفاقتهایشان دنیا و مسائل مادی بود، بیایند و به پیغمبر بگویند که اگر اینها را از خودت دور کنی، یعنی پیوند رفاقتیات را با اینها قطع کنی، ما میآییم و با تو رفیق میشویم. بعضیها اینگونه نقل کردهاند که بعد از این ماجرا، این آیه نازل شد.چون من نمیخواهم وارد تفسیر شوم، فقط به همین مقدار که در ارتباط با بحث است عرض کردم. در این آیه چند مطلب هست که من اینها را شمارش میکنم.
یک، اینکه خداوند در امر مصاحبت، معاشرت و رفاقت امر به پایداری میکند. امّا نسبت به چه اشخاص و چه کسانی؟ «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ» امر به پایداری در رفاقت است. خداوند پیغمبر را به استقامت و پایداری در دوستی و همنشینی «مَعَ الَّذینَ» با کسانی که «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» صبح و شام خداوند، ربّ و پروردگارشان را میخوانند امر میکند. «شبانه روز» بحث صبح و شب نیست. اشتباه نشود! این کنایه است از اینکه اینها در طول شبانهروز غفلت از خدا ندارند.
انسان اینگونه است که اگر چیزی برایش مهم بوده و از نظر درونی برایش خیلی اهمیت داشته باشد، همیشه همان چیز در نظرش مجسم میشود و ممکن نیست که آن را فراموش کند. بستگی دارد به آن اهمیتی که آن مسأله دارد، فکر و ذهن انسان را مشغول میکند. یعنی هرچه مهمتر باشد و بیشتر در نظر انسان اهمیّت داشته باشد، بیشتر ذهن و یاد انسان را به خود مشغول میکند. پیش این افراد چه چیزی اهمیت دارد که پیغمبر به دوستی با آنها و استقامت در این رفاقت امر شده است؟ نزد اینها «خدا» اهمیت دارد، چون در تمام شبانهروز به یاد خدا هستند. خدا میفرمایند: رفاقتت را با اینها پایدار بدار! «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ»
این یک قانون است که به شما میگویم. من این آیه را مطرح کردم تا به صورت کامل و واضح مطلب را بگویم. این نکته به درد همگان میخورد! باید رفاقت، با این افراد باشد و پایدار هم بماند. از حرف این و آن نهراس! پس در اینجا آنچه که محور معاشرت، رفاقت، مصاحبت و رابطه تنگاتنگ با دیگران است، یاد خدا است. با کسی رفیق شو که خدا از یادش نرود! در طول شبانهروز، خدا از یادش نرود!
در اینجا یک مسأله پیش میآید که من این را نیز تذکر بدهم که انسان از کجا میتواند بفهمد که فلان شخص، با خدا است و خدا از یادش نمیرود؟ چون میگویند ظاهر و باطن انسانها کاملاً مطابق و برابر با یکدیگر نیست. مثلاً اگر کسی دائماً ذکر میگوید، بسیار دعا میخواند و ... همان کسی است که مورد بحث ما است؟ خداوند میگوید: نه! شعور پیدا کن و باشعور باش! ببین که او این کارها را برای چه انجام میدهد. آیا برای ظاهر سازی است یا برای انجام تکالیف الهی؟! اگر «یُریدُونَ وَجْهَهُ» بود، خوب است. اینها ظواهر است که میبینیم رعایت کرده و به اصطلاح متشرّع است، اما این کافی نیست. اگر ظواهر دین را اظهار میکند و اینطور جلوه مینماید که خدا سرش میشود، کافی نیست. بلکه علاوه بر ظاهر نیکو باید از نظر باطن هم اینها «یُریدُونَ وَجْهَهُ» خدا را بخواهند. هدفشان از انجام فرائض و پایبندی به شرع این نباشد که بخواهند من و تو را فریب دهند. قصدشان ریاکاری نباشد! مِن باب خدعه و خودنمایی نباشد!
چون ممکن است ظاهری فریبنده داشته باشد، ولی از نظر باطن هدفی شیطانی داشته باشد! مثلاً بخواهد امثال من را که مذهبیها را دوست داریم، فریب دهد. فریب ظواهر را نخور! در انتخاب در رفاقت دقت کن! معیارت، ظاهر فریبنده نباشد! بلکه باید معیار و ملاکت، باطن باشد.
من گام به گام پیش میروم. مطلب چهارم، که دوباره تأکید میکند این است که چنین آدمهایی را اگر به دست آوردی، اول در رفاقت با آنها پایداری کن، بعد میگوید دست از او نکش! چشم از او نپوش! «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ» چشمهایت را از اینها برندار! دو چشمت را از آنها برندار، کنایه است از این که پای آن بایست! یک وقت از او منصرف نشوی و به جای دیگر بروی! وقتی میگوییم فلانی را زیر نظر داشته باش، معنایش این است که حواست به او باشد، نکند او را از دست بدهی! چرای این قضیه هم خیلی روشن است. چون ما در بحثهایمان گفتیم که این رابطه، یک رابطه سرنوشتساز در دنیا و آخرت است. این رابطه دوستی در نشئه قیامت هم که جاودانه است، نقش دارد و چون در نشأتین برای تو مؤثر است، نقش سرنوشتساز دارد و تو را میسازد، چشم به او بدوز!
خداوند تا اینجا، گام به گام جنبههای کسانی که انسان باید در انتخاب رفیق، معاشر و مصاحب خود مدّ نظر داشته باشد را، به پیغمبر میفرماید. این یک قانون الهی است. چه کسی را انتخاب کنم؟ میگوید یک چنین آدمی را انتخاب کن! در رفاقت با او نیز، پایدار باش! از او منصرف نشو و چشم از او برندار!
مقابلاش را هم برای تو طرح میکند. در همین آیه میگوید که مقابلش کیست. رفاقت با چه کسی نکن؟ ببینید چقدر جامع و مطلب را بیان میفرماید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» آن کسی که فقط مادیت و نشئه دنیا را هدفگیری کرده است، زندگی مرفِه و زیبای دنیایی را دنبال میکند به درد دوستی و معاشرت نمیخورد. نهی از معاشرت و مصاحبت با اینها میکند. دلیلش هم معلوم است. چون چنین رابطهای نقش تخریبیاش بیشتر از نقش سازندگی آن است بلکه فقط نقش تخریبی دارد.
حال ببینیم سرآمد زینت زندگی دنیایی چیست؟ اگر ما بخواهیم خلاصهاش کنیم، سرآمد زینت زندگی دنیا، مال و جاه است. یک وقت از کسانی که این چیزها را هدفگیری کردهاند روش نگیری! «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» از کسی که دلش بیخبر از خدا است و از معنویت غافل است، پیروی نکن و از او روش نگیر! سراغ اینها نرو!
بعد میگوید «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» یعنی این آدم، کسی است که همیشه اسیر خواستههای شهوی، غضبی و وهمی خویش است. اگر بخواهیم توضیح دهیم که «هوا» چیست باید بگوییم: خواستههای حیوانی! در یک جمله، هوا یعنی خواستههای حیوانی. پول، برای او بت است. ریاست، بت است. «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[3] در سوره جاثیه دارد چنین آدمی هوای نفسانی خویش را خدای خود قرار داده است. «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» همان است که فرمود: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» از اینهایی که پول و ریاست برایشان «بُت» شده است، روش نگیرید! اینها انسان را بیچاره میکنند. دنیا و آخرتتان را به باد میدهند.
این را میگوید، بعد میفرماید: «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» چنین کسی کارهایش بر محور افراطیگری و زیادهروی است. حالا توضیح میدهم که این یعنی چه. ما یک افراط و تفریط داریم و یک اعتدال که میانهروی است. اینجا منظور آیه زیادهروی است. میگوید کسانی هستند که در بعد حیوانیشان زیادهروی میکنند و افراطیگری دارند.
انسان مجموعهای از قوا است. در این شبههای نیست که هم عقل دارد، هم قلب دارد، هم شهوت دارد، هم غضب دارد، و همچنین وهم دارد. یک مجموعه است. همه اینها هم خوب است و حتّی مقدس است. مثلاً غضب خوب است، و غضب مقدّس هم داریم، مانند تنفّر از گناه. امّا انسان نباید افراطگری کند! مرزشناسی باید داشته باشید! اگر کسی زیادهروی میکند و مرزشناسی ندارد، یعنی مرز سرش نمیشود و نه بُعد انسانی سرش میشود نه شرعی، به درد دوستی نمیخورد.
اعتدال به معنای حفظ مرز انسانیت و الهیت است. آقا تو هم بعد انسانی داری و هم بُعد الهی، بعد حیوانی نیز در تو وجود دارد. نباید این بُعد حیوانی بعد الهی و انسانی را در تو تخریب کند. تعبیر به افراط به این معنا است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» کارهایش را که نگاه میکنم، میبینم نه خدا سرش میشود نه انسانیت. فقط همان بُعد حیوانیت، پول و ریاست برایش مهم است و بس. نه عقل[4] سرش میشود، نه شرع.
چه بسا این مطلب جواب به سؤال مقدّر باشد. یعنی ممکن است که کسی به ذهنش بیاید اینکه شما برای من گفتی رفیق میخواهی انتخاب کنی و با او مجالست و مصاحبت کنی که بعد هم میگویی چشم از او برندار، این چگونه آدمی است؟ خداوند در ادامه آیه مقابلات آن را میگوید و تو میفهمی که آن که باید با رفاقت کنی کیست. این طرف را برای تو روشن میکند تا آن طرف هم برای تو روشن شود. به کارهایش نگاه کن! به روشش نگاه کن! چه کار دارد میکند؟ آیا از کارهایش میفهمی که به دنبال خواست خدا است یا دارد ظاهرسازی میکند که به همان هواهای نفسانیاش برسد؟ چه بسا به دنبال ریاست است و میخواهد من و تو را فریب دهد. بحث، بحثِ سُمعه و ریاکاری است ـنعوذ باللهـ اینها را نگاه نکن! ببین او در ارتباط با پول، یا ارتباط با ریاست که سرآمد زیباییهای دنیایی است، چه رفتاری دارد.[5]
این یک قانون کلی الهی است برای مصاحبت و معاشرت که اینها همه منشأ برای رفاقت هستند. رابطههای تنگاتنگ از آنها متولد میشود که در بحث آموزشی هم من گفتم آنجا یکی از محیطهایی است که رفاقت از آن بیرون میآید. اینجا هم از این رابطهها، رفاقت بیرون میآید. خدا قانون کلی میدهد. مقابلش را هم میگوید. با اینها رفاقت کن! و با اینها رفاقت نکن!
من چون جلسه گذشته روایتی از علی (علیه السلام) خواندم، امروز هم به دو، سه روایت اشاره میکنم. علی (علیهالسلام) چه تعبیرات زیبایی دارد. حضرت میفرماید: «الصَّدِیقُ مَنْ کَانَ نَاهِیاً عَنِ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ» دوست کسی است که انسان را از ظلم و دشمنی باز دارد. «رفیق» به کسی میگویند که جلوی تو را بگیرد و نگذارد تو حقکشی و مرزشکنی کنی. «مُعِیناً عَلَی الْبِرِّ وَ الْإحْسَانِ»[6] از این طرف وقتی که میبیند تو میخواهی مرز الهی را رعایت کنی و اطاعت الهی را به جا آوری، به تو کمک میکند. معیارهایی رفیق، این است.
«صَدِیقُکَ مَنْ نَهَاکَ وَ عَدُوُّکَ مَنْ أغْرَاکَ»[7] دوست تو کیست؟ آنکه وقتی میخواهی مرزشکنی کنی، جلوی تو را را میگیرد و نمیگذارد که مرزشکنی کنی. به تو میگوید: این کار را نکن! این خیانت است! این جنایت است! این معصیت است! رفیق با رفیق خود اینطور حرف میزند. «وَ عَدُوُّکَ مَنْ أغْرَاکَ» آن کسی که تو را فریب میدهد، مغرورت میکند و تو را به وادی مرزشکنی میکشاند، دشمن تو است. کاری میکند که تو، نه شرع سَرَت بشود و نه عقل. کسی که تو را از وادی انسانیت و الهیت دور میکند، دشمن تو است.
حضرت یک تعبیر در ارتباط با ریاست دارد که به نظر من خیلی گویا است. علی (علیه السلام) میفرماید: «عِنْدَ زَوَالِ الْقُدْرَةِ یَتَبَیَّنُ الصَّدِیقُ مِنَ الْعَدُوِّ »[8] هنگام پایان قدرت، دوست از دشمن شناخته میشود. وقتی که به ریاست[9] رسیدی دنبال تو هستند امّا همین که مسئولیت را از تو گرفتند، همه میگویند: خداحافظ! به سلامت! آنجا دوست از دشمن شناخته میشود. آنجا میبینید که چه کسانی پشت کردند و رفتند و چه کسانی هم باقی ماندند. حضرت معیار میدهد تا کسانی را که برای دنیا به سوی تو آمدند و معیار رفاقتیشان دنیا بود و چه کسانی را که معیار رفاقتیشان دنیا نبود، بشناسی. آنجا میفهمی.
قدرت در اینجا اعم است یعنی هر نوع تمکن و توانایی. چون ظهور قدرت در ریاست است من اینطور گفتم وگرنه بحث دنیا است که سرآمدش ریاست و قدرت مالی است. تمکّن مالی هم قدرت است. لذا تا موقعی که از نظر دنیایی دست تو پر بود با تو رفیقاند. امّا وقتی که دست تو خالی شد، آنجا دیگر رفاقت بی رفاقت.
این تعبیرات علی (علیه السلام) معیار است. گفتم یک بحث اساسی این قانون الهی است که در باب رفاقت باید توضیح میدادم. لذا ما میبینیم که قرآن به پیغمبرش میگوید با چه کسی رفاقت کن و با چه کسی رفاقت نکن! جهت آن هم روشن است، چون این رابطه نقش سازندگی دارد. لذا اگر طبق معیار الهی باشد، اصلاح میکند و اگر نباشد، نقش تخریبی دارد و سازندگی و تخریب هم برای انسان بسیار سرنوشتساز است. هم در نشئه دنیا و هم در نشئه آخرت که جاودانه است. آن وقت در آیه داشت «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»[10] توجه کن که با که رفاقت میکنی! گروهی رفاقتشان به دشمنی تبدیل میشود، امّا دوستی گروهی دیگر پایدار میماند.
[1]. وسائل الشیعه،ج 20، ص 150
[2]. سوره مبارکه کهف، آیه 28
[3]. سوره مبارکه جاثیه، آیه 23
[4]. منظور از عقل هم عقل عملی است. چون در بحث تربیت عقل عملی در کار است.
[5]. اگر شما بخواهی مطلب را باز کنی، مسائل شهوی خیلی زیاد است. شخص را باید در آن موقیتها سنجید.
[6]. غرر الحکم، ص 415
[7]. همان
[8]. غرر الحکم، ص 424
[9]. البته اخیراً که میخواهند اسمش را عوض کنند، اسم «مقام و پست» را گذاشتند «مسئولیت». فرقی نمیکند!
[10]. سوره مبارکه زخرف، آیه 67
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال :
« إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربیت بود، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن. گفته شد انسان معمولاً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش میگیرد که فضای پنجمی حاکم بر آنها است که بعداً ـ إنشاء الله ـ بحث میکنیم. بحث ما رسید به محیط سوم (رفاقتی) که انسان، در آن ساخته میشود. بعد از محیط خانوادگی و محیط آموزشی، انسان در محیط رفاقتی است که روش میگیرد و در آن ساخته میشود. نکته مهم این است که محیط رفاقتی نسبت به دو محیط گذشته، اثرگذاریاش قویتر است و غالباً اینطور است که به نوعی، بر روی تأثیرات دو محیط قبلی اثر میگذارد. روشی که انسان در این محیط میگیرد، میتواند روشهای قبلی را از بین ببرد. در جلسه گذشته من در باب مسأله رفاقتها و پیوندها عرض کردم که همه پیوندها در قیامت از هم گسسته میشوند،بهجز یک پیوند؛ که این یک پیوند همان «پیوند رفاقتی» است.
البته در باب پیوند رفاقتی، یک مطلب خاص وجود دارد و آن این است که در قیامت، این پیوند رفاقتی، به پیوند دیگر تبدیل میشود. به تعبیر دقیقتر اینطور نیست که این پیوند گسسته شود، بلکه تبدیل میشود. یک وقت میبینید دو نفر که با هم رفیق بودند، رابطهشان گسسته شد، و از هم جدا شدند. این یکی میرود دنبال کارش و آن یکی هم میرود دنبال کار خودش. از تو به خیر و از ما به سلامت! تمام شد.
امّا در قیامت اینطور نیست. خوب گوش کنید! پیوند حسبی، نسبی، خانوادگی، همه اینها در قیامت قطع میشود. « یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن أخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِیهِ» تمام شد و رفت. اما پیوند رفاقتی اینطور نیست.
توضیح آیه شریفه
من در جلسه گذشته عرض کردم که تعبیر آیه شریفه این است که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» همه دوستان در قیامت، با هم دشمن میشوند، مگر پرهیزکاران. آخر جلسه من این آیه را معنا کردم و حالا میخواهم توضیح بدهم. در قیامت اینطور نیست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که میروند دنبال کارشان، نیست. یک دسته از رفاقتها به جای دوستی، دشمنی میآورد. در آیه هم بود و در جلسه گذشته هم گفتم. در سوره دیگر هم ما داشتیم که وقتی پیوند رفاقتی بر یک محور خاصی بود، این دوستی به دشمنی شدید تبدیل میشود و اینها به جان هم میافتند. چه بسا این، او را لعن کند، آن، این را لعن کند. یک وقت هست میگویی جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، یک وقت میگویی جدا شدند ولی همدیگر را رها نمیکنند، دوستیشان تبدیل به دشمنی میشود. دسته دیگر، دوستیهایشان باقی میماند و از هم دستگیری میکنند. رابطه اینها در قیامت به خاطر پیوند رفاقتی آنها در دنیا است. این که من عرض کردم در بین همه پیوندها آن پیوندی که هم در ربط با امور دنیایی و هم در ربط با امور اخروی خیلی اثرگذار است، عبارت است از پیوند رفاقتی به این جهت بود.
من مقدمتاً مطلبی را عرض میکنم بعد به سراغ بحث اصلی میروم. به طور کلی هر پیوندی، یک سبب میخواهد. باید چیزی به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفیق شوند. دو نفر که دارند در خیابان راه میروند که یکدفعه با هم رفیق نمیشوند! یک چیزی باید باشد تا اینها را به هم ربط بدهد. بهطور خلاصه، آن چیزی که میخواهد محور قرار بگیرد و سبب این پیوند بشود، یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی. یعنی اتصالها، یک وقت بر محور مادیت درست میشود و یک وقت بر محور معنویت ایجاد میشود. اتصال انسان با انسان بر محور یکی از این دو مسأله است.
دوستی کارساز و دوستی ناکارآمد
ما در معارفمان داریم رفاقتهایی که بر محور مادیت و امور دنیایی درست شده است، در آخرت به دشمنی تبدیل میشود. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» امّا اگر رفاقت بر محور معنویت و امور اخروی باشد چنین نمیشود؛ «إِلاَّ الْمُتَّقینَ» رفاقت پرهیزکاران استثناء شدهاست. یعنی اگر پیوند رفاقت بر محور معنویت باشد، به دشمنی و عداوت تبدیل نمیشود و باقی میماند. این رفاقت در قیامت کارساز نیز هست. این یک قضیه و مطلب کلّی است که در متن معارف ما هست.
روایتی از امام صادق(علیه السلام) است که مثل «ضرب قانون» میماند. گویی حضرت در باب دوستی یک قانون کلی را مطرح میفرمایند. حضرت میفرماید: «أَلَا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا فِی غَیْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِیرُ عَدَاوَةً یَوْمَ الْقِیَامَة»[1] حرفی که من زدم متن فرمایش حضرت است، ایشان میفرماید: آگاه باشید! هر دوستی رفاقتی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی میشود. حضرت این آیه شریفه را کاملاً توضیح میدهد: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» ایشان، این آیه را در این قالب میریزد و بیان میکند.
انواع دوستیها و عاقبتشان
پیوندهای رفاقتی که در دنیا بر محور معنویت شکل میگیرد، در قیامت مشکلی ایجاد نمیکند. بلکه باقی میماند و بعد هم کارساز است. کارسازیاش نیز، مسأله شفاعت و دستگیری است. این رفاقت برای آنها مشکل ساز نیست. ما در معارفمان داریم که مؤمنین بعضی، بعضی دیگر را شفاعت میکنند. این جزء معارف دین ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت میکند. این مسأله مربوط به مؤمنهایی است که بر محور ایمانی با یکدیگر رابطه داشتند، نه مادیت.
دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستیشان فقط بر محور مادیت بود. تکلیف این رفاقتها هم در اینجا معلوم است. امّا دسته سومی همه ممکن است که یک طرف رفاقت قصدش امور مادی باشد و طرف دیگر جهت معنوی داشته باشد. این رفاقت اصلاً در دنیا باقی نمیماند که بخواهد به قیامت برسد. اینها به یکجایی میرسند که دیگر نمیتوانند ادامه بدهند. همینجا، رفاقتشان را به هم میزنند و از یکدیگر جدا میشوند. به قیامت نمیرسد.
گسست و دشمنیِ دوستان در دنیا
امّا بحث اصلی؛ ما از بعضی از آثار و روایات به دست میآوریم که رفاقتهایی که بر محور معنویت نیست، و فقط مادیت در آنها مطرح است، اینطور نیست که فقط در آخرت تبدیل به دشمنی شود و در آنجا پشیمان شوند. گاهی در دنیا گسسته شده و به دشمنی تبدیل میگردد. این مطلبی است که دیگر برای شما مشهود و آشکار است، احتیاج به توضیح ندارد. شما این مسائل را به خوبی درک میکنید.
دلیل ناپایداری دوستیهای «مادی محور»
دلیل این مطلب چیست؟ من اشارهای به یک نکته میکنم که وجهه و جنبه کلامی- فلسفی دارد، ولی خوب و مفید است. «ماده» محدود است امّا معنویت نامحدود است. اگر «ماده» محور دوستی قرار بگیرد، رفاقت بر محور انتفاعها و منفعتها پایدار میماند. یعنی تا وقتی که از رفیق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آنچه مطرح است سودبری است. آنچه مهم است این است که نیازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادی باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا باید دو طرف با یکدیگر نزاع کنند تا به منافعشان برسند.
اینکه در فلسفه میگویند: دنیا دار تزاحم است، یعنی سرای مزاحمت است. یعنی چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پیش میآید. بعد هم همین رفاقت به جایی میرسد که دعوا میشود. یا بر سر ریاست، یا مال یا هر چه میخواهد باشد، میبینی سالها دستشان در دست هم بود، امّا یک مرتبه با هم اختلاف پیدا کردند! اینها رفیق صمیمی بودند، حالا دشمن خونی شدند! چه شد که اینطور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، ریاست بود، «المُلکُ عَقیمٌ» اینها سر پول، ریاست و امثال اینها که امور مادی است، دعوایشان میشود و دشمن خونی میشوند. دلیلش این است که این رفاقت، بر محور معنویت نبود، بر محور مادیت بود.
دوستیهایی همراه با پشیمانی
حالا من یک روایت میخوانم. ما روایتی از علی (علیه السلام) داریم که امام صادق در ادامه روایت قبلی آن را نقل میکند که امیرالمومنین فرمودند: «لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ» انسان به هر شکل که با کسی دوستی کند، پشیمان میشود، «إلا المُتَّقِینَ»[2] مگر متقین. در اینجا مطلب را به طور کلی بیان میفرمایند. در روایت حرفی از آخرت نیامده است. در آن روایت «روز قیامت» داشت، امّا اینجا بحث قیامت مطرح نیست. به اصطلاح روایت اطلاق دارد. هر دوستی و رافقتی، پایانش پشیمانی است، چه در دنیا یا چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشیماناند، مگر چه کسانی؟ آن کسی که محور دوستیشان معنویت بود.
دوستی بر محور غیر الهی، مشکل ساز است
اینکه در آیه شریفه داشت، دوستیها به دشمنی تبدیل میشود، جهتش این است. حالا من جنبههای دیگر آن را هم توضیح دادم. اینها مشهود است و واقعاً انسان میبیند که چهطور کسانی که بر محور امور دنیایی با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پایدار نمیماند و بعضاً به دشمنی و کینهتوزی هم منجر میشود. سرّ آن را هم گفتم که چیست. اگر محور دوستی امر مادی بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفتهاند، لذا تزاحم پیش میآید و آخر تزاحم چیست؟ دشمنی و رو در روی هم ایستادن. گفتم فرقی نمیکند که چه باشد، مال باشد، ریاست باشد یا چیز دیگر. همین که محور الهی نباشد، مشکل ساز است. من کلی دارم بحث میکنم. خودمان هم داریم میبینیم و در متن جامعه ما نیز فراوان است، در هر دو رابطه مصادیق فراوانی وجود دارد، چه ریاستش، چه مالش. دلیل تبدیل دوستی به دشمنی چیست؟ چون خدا نیست. چون دوستی «فی غیر الله» است.
هیچکدام از انبیاء با یکدیگر نزاع ندارند!
من همین حالا یک مطلب یادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرمود: « اگر تمام انبیاء را جمع کنند، ـمیشود یک شهر صد و بیست و چهار هزار نفریـ اصلاً و ابداً یک دعوا، یک دادگستری در این شهر نمیبینید.» خیلی زیبا تبیین میفرماید. همه با هم رفیق هستند. اما نزاع و درگیری نیست. چرا؟ جهت این است که محور رابطه آنها خدا است. محور خدا است نه دنیا. دعوا جایی است که محور دنیا باشد. درگیری از اینجاها شروع میشود.
مشخّصات دوست خوب
حالا میرویم سراغ مشخصات رفیق خوب. در معارف ما این مطب آمده است که اگر خواستی رفیق پیدا کنی، باید به دنبال چه کسی بگردی. اولاً باید رابطهات برای خدا باشد نه بر محور دنیا، ثانیاً باید طرف مقابلت ویژگیهایی داشته باشد تا رفاقت و دوستیات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه میدهد. مشخصهها کاملاً بر محور همین بحثی که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بیرون افراد ملاکها و مشخصاتی بیان شده است.
1. خصوصیّت درونی «دوست خوب»
از نظر درونی، به طور کلی، کسی را انتخاب کن که بعد معنوی تو را شکوفا کند. یادآور بعد معنوی تو باشد. تو را به یاد خدا بیاندازد. نه اینکه شهوت تو را تحریک کند یا هواهای نفسانیه تو را برانگیزد. در یک روایتی دارد: «قیلَ لِنَّبیِّ صلی الله علیه و آله وسلم): أَیُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ» از پیغمبر پرسیدند: بهترین رفیق کیست؟ آدم که میخواهد رفیق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصیاتی باید دارا باشد؟ «قَالَ: إِذَا ذَکَرْتَ أَعَانَکَ وَ إِذَا نَسِیتَ ذَکَرَکَ»[3] حضرت فرمود: آن کسی که اگر به یاد خدا افتادی، تو را کمک کند و اگر خدا از یادت رفته است، تو را به یاد خدا بیاندازد.[4] این جنبه درونی دارد.
کمککار صالح
از نظر ظاهر هم عرض کردم، خصوصیتی مطرح است. یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم است که تقریباً نظیر روایت قبلی است. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً جَعَلَ لَهُ وَزِیراً صَالِحاً» وقتی خداوند بخواهد به بندهای خیری برساند، برای او یک وزیر صالح قرار میدهد. وزیر یعنی کسی که کمککار انسان است، تقریباً همان رفیق است. «إِنْ نَسِیَ ذَکَّرَهُ وَ إِنْ ذَکَرَ أَعَانَهُ»[5] اگر ازخدا غافل شد او را به یاد خدا میاندازد و اگر به یاد خدا افتاد او را یاری میکند.[6]
2. خصوصیّت بیرونی «دوست خوب»
من درباره بعد بیرونی، سه تصویر میکنم تا مطلب روشن شود. یک، زبانی؛ دوست باید از نظر بیرونی، یعنی کارها و اعمالی که میخواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمایی و کمک کند. یعنی اگر دید من دارم معصیت میکنم، من را نهی کند. اگر دارم کار خلاف میکنم، او مرا نهی کند. دو، عملی؛ اگر دید من دارم کار خیر میکنم، مرا کمک کند که من کار خیرم را ادامه دهم. مرا تشویق کند. مرا به کار خیر امر کند. برای کار خیر مرا کمک کند. یک همچنین رفیقی انتخاب کن. من اینها را میگویم، بعد میخواهم بروم و روایاتش را بخوانم. سه، رفتاری؛ من کسی را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را یاد بدهد. لازم نیست که لفظاً به من چیزی بگوید. عملاً بیاموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثیرگذاری از بعد لفظی بالاتر و أقوی است. رفیقی انتخاب کن که کار خیر بکند، از آن طرف هم از شر پرهیز کند. به تو آموزش عملی بدهد چون این بُرداش بیشتر است، تا آنکه لفظاً بگوید.
دوست «امر و نهی کن» بهتر از دوست «چاپلوس و متملق»
ما در روایات باب رفاقت، هر سه مطلب را داریم که اینها، مستقیماً با مسأله تربیت رابطه تنگاتنگ دارد. حالا من روایت را میخوانم. دقت کنید! اما قولی و زبانی؛ علی (علیه السلام) میفرماید: « صَدِیقُکَ مَن نَهَاکَ » دوست تو آن کسی است که اگر خواستی معصیت بکنی، تو را نهی کند. اگر خواستی کار زشت کنی، به تو بگوید: نکن! حرام است! معصیت است! تو را نهی از منکر کند. « وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ»[7] دشمن تو آن است که اگر خواستی ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهی، تو را فریب بدهد و مغرورت کند. چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتی انجام دادی، تو را تشویق کند. چه بسا از «مَن أغرَاکَ» این مراد باشد. این دوست تو است که اگر کار بد کردی، تو را نهی کند، و دشمنت کسی است که اگر کار بد کردی، بگوید به به! چه کار خوبی کردی! جمله اول با جمله دوم روایت تناسب دارد.
کمککار برای اطاعت الهی
اما دوم، از علی (علیه السلام): «المُعینُ عَلَی الطَّاعَةِ خَیرُ الأصحَابِ»[8] بهترین دوستان کسی است که برای اطاعت الهی کمک کند. تو داری طاعت الهی انجام میدهی، عملی انجام میدهی که مورد رضای خداوند است، آن کسی که به تو کمک کند، بهترین رفیق تو است. این شخص بهترین رفیق تو است. اینها همه در بُعد عملی است. سه گونه من عرض کردم.
دوستی با نیکان، بهترین وسیله نجات از بدیها
سوم، آنکه از نظر رفتاری به من روش بدهد، نه اینکه مرا لفظی کمک کند، عملاً من را تربیت کند. علی (علیه السلام) فرمودند: «لَیسَ شَیئٌ أدعَی لِخَیرٍ وَ أنجَی مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخیَارِ» چیزی بهتر از دوستی با خوبان انسان را به عمل خیر دعوت نکرده و او را از شر نجات نمیدهد. اخیار، کسانی هستند که از نظر عملی آدم خیری است، یعنی آنهایی که عملشان اینگونه است. این تعبیر به « أدعی، أنجی » در روایت یعنی خیلی دعوتش بیشتر است. چرا؟ چون دعوت اینها عملی است و عمل بُردش روی انسان از نظر آموزشی أقوی است تا قول و حرف. لذا حضرت میگوید: « أدعی »
این که میگوید: « أنجی » برای چیست؟ پیش آمده یک کار زشتی بخواهی مرتکب شوی و به یاد رفیقت بیافتی و پاکی و خوبی او را به یاد بیاوری و خجالت بکشی و آن کار را ترک کنی؟ این دوستی تو را از گناه نجات داده است.
این تعبیر « أدعی، أنجی » که میفرماید جهتش این است که عمل تأثیرگذاریاش در تربیت بیشتر است. لذا کسی که انسان میخواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بیشتر است. نقش رفتار در تربیت را قبلاً هم بحث کردیم. میخواستم این را عرض کنم که در انتخاب رفیق، آن چیزی که باید محور باشد همین مسأله معنویت است، نه مادیت. این باید محور رفاقت باشد، چنین رفاقتی پایدار است و در دنیا و قیامت به دشمنی تبدیل نخواهد شد.
[1]. بحارالأنوار 66 237
[2]. همان
[3]. بحارالأنوار 74 140
[4]. ذکر در اینجا به معنی یاد خدا است. «ذکر» از نظر استعمالاتاش، عبارت از یاد خدا کردن است هرچند معنای خودش صرفاً چیزی را به یاد آوردن است. لذا اگر ذکر به طور مطلق استعمال شود، که روایات ما و حتی در محاورات ما معمولاً اینطور است، منظور همان یاد خدا است.
[5]. بحارالأنوار 74 166
[6]. فرضاً اگر «ذکر» راجع به عمل بیرونی هم باشد، مسألهای نیست.
[7]. غررالحکم 415
[8]. غررالحکم 416
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله(صلی الله علیه و آله و سلم) قال :
«إِنَّ الْغَیْرَةَ مِنَ الْإِیمَانِ»[1] غیرت از نشانههای ایمان است.
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در باب تربیت بود که گفتیم تربیت، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن است و اشاره کردیم که انسان معمولاً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی تربیت شده و ساخته میشود. یک محیط پنجم هم داریم که انشاءالله در آینده مطرح میکنیم. بحثِ جلسه گذشته محیط آموزشی بود که عرض کردم در بین محیطهای چهارگانه قویترین و اثرگذارترین محیط از نظر رفتاری و گفتاری بر روی انسان، محیط آموزشی است. یکی از جهات اثرگذاریِ قوی محیط آموزشی این است که معمولاً از محیط آموزشی، محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی، متولد میشود. بعد هم در بحث محیط رفاقتی وارد شدم و مسأله پیوندها را هم مطرح کردم. در آخرِ جلسه روایتی از پیغمبر اکرم خواندم که پیغمبر اکرم فرمودند: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِلُ»[2] شخص بر دین دوستش است. پس هر کس باید بنگرد که چه کسی را به دوستی میگیرد.
پیوند رفاقتی، قویترین پیوند
جلسه گذشته عرض کردم که محیط رفاقتی نیز، از محیطهایی است که بر روی روح انسان، یعنی تمام ابعادش، اثر میگذارد و جهت آن هم این است که دوستی و رفاقت بر محور پیوند محبت است. جلسه گذشته گفتم پیوندهای جسمی، حسبی، نسبی، بُعد دینی و اخوّت دینی، اینها همه پیوند هستند. یک پیوند در روابط اجتماعی، پیوند محبتی است که پیوندی قوی است. لذا اثرگذاریاش هم بر روی انسان قوی است به طوریکه موجب میشود نسبت به آنچه که انسان در دو محیط قبلی، یعنی محیط خانواده و محیط آموزشی، فراگرفته است یا نسبت به اثرگذاری که روی روح داشته است، گاهی جنبه تخریبی داشته باشد، گاهی هم بر عکس.
مثلاً اگر محیط خانوادگی انسان مناسب نبود، محیط آموزشیاش مناسب نبود، امّا محیط رفاقتیاش مناسب بود، به این معنا که با شرع و عقل همسو بود، این رفاقت نقش تخریبی آنها را از بین میبرد. برعکس، اگر محیط خانوادگی مناسب بود، محیط آموزشی مناسب بود، امّا محیط رفاقتی مناسب نبود و همسو با شرع و عقل نبود، این رفاقت، آنچه را که در محیط خانواده و آموزش ساخته شده بود، ویران میکند.
نقش «رفاقت» بر «تربیت»
بحث مفصلی راجع به نقشِ بسیار اساسیِ محیط رفاقتی مطرح است که من فقط به آن اشاره میکنم. قرآن همین محیط رفاقتی را در آیات متعدد، مطرح میکند. روایات زیادی هم راجع به نقش این محیط داریم. من یکی، دو آیه را به عنوان نمونه میخوانم. در سوره فرقان آمده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا» روز قیامت، روزی است که ستمکار دستهایش را میگزد. «یَعَضُّ» یعنی میگزد. میگوید: ای کاش ما، رابطه و پیوندی با پیغمبر برقرار میکردیم. منظور پیوند محبتی و رفاقتی است. بعد میگوید: «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً».[3] برعکس! کاش من فلانی را رفیق نمیگرفتم. او مرا گمراه کرد. هر دو نوع را دارد. هر دو مورد، پیوندِ رفاقتی است. ای کاش من با این آقا پیوندِ رفاقت برقرار میکردم و ای کاش با فلانی رفیق نمیشدم.
در آیهای دیگر در سوره زخرف آمده که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»[4] بعضی از رفیقها در آن روز با یکدیگر دشمن میشوند، مگر متّقین.
این یک مسأله دیگر است که عرض میکنم. ما راجع به دوستی در قیامت، آیات زیادی داریم و مثل این آیه که: «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَة»[5] یا در آیه دیگر دارد: «فَما لَنا مِنْ شافِعین وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیم».[6] تحت عنوان خلیل یا صدیق دارد. همه اینها در آیات آمده است. میخواهم بگویم مسأله رفاقت در آیات فراوانی در قرآن مطرح است.
اثر رفاقت بر انسانیّت انسان
اثر رفاقت چیست؟ همین که رفیق شدیم، بر اثر رابطه محبتی، پیوند محبتی بین ما دو نفر برقرار شد، این رابطه چه اثری دارد؟ روایتی از علی(علیه السلام) میخوانم و بعد آن را توضیح میدهم. اتفاقاً روایت، در ارتباط با همین آیه شریفهای است که دارد: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین». حضرت فرمود: «فَسَادُ الْأَخْلَاقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلَاءِ وَ الْخَلْقُ أَشْکَالٌ «فَکُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» وَ النَّاسُ إِخْوَانٌ فَمَنْ کَانَتْ إِخْوَتُهُ فِی غَیْرِ ذَاتِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَحُوزُ عَدَاوَةً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»».[7]
«خُلق» به معنای «خو» است. «خو» به معنای ملکه است. علی(علیه السلام) در اینجا مسأله را بر محور معاشرت، یعنی همان رابطه تنگاتنگ بین دو نفر مطرح میکنند و این اثرگذار و ملکهساز است. گاهی همراه خود ملکه فاسده و گاهی ملکه شایسته میآورد. «فَسَادُ الْأَخْلَاقِ، صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ» اول درستی و نادرستیِ اخلاق را میفرماید، بعد میآید روی این معنا که «وَ الْخَلْقُ أَشْکَالٌ»، یعنی خلق، برای تو شاکله وجودی درست میکند و باطنت را میسازد. همین ملکات است که باطن ما را میسازد. این است که انسان را میسازد. ملکات سیئه ـ نعوذ بالله ـ انسان را به صورت حیوان میسازد؛ ملکات حسنه به صورت فرشته میسازد. درون من را که روز قیامت با آن محشور میشوم. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»،[8] یعنی آن شاکله و شکل درونی تو در آن روز هست.
رفیق بر ناخودآگاه انسان اثر میگذارد
آیه بر محور دوستیها است. «الْأَخِلاَّءُ». این رابطه رفاقتی که قویترین پیوندها است، چون بر محور محبت است، باطن انسان را در ابعاد گوناگون میسازد؛ لذا من گفتم دو نفر که رشته محبت، اینها را به هم پیوند داد و رفیق شدند، ناخوآگاه رفیقش را میسازد. جلسه گذشته روایت آن را هم که از علی(علیه السلام) بود، خواندم. گفتم «تربیت» از عناوین قصدیّه نیست و در رابطه رفاقتی سریع روی ناخودآگاه دوست اثر میگذارد و او را میسازد و در نهایت هم موجب میشود که او با دوستش محشور است. هر روز هیکل او را میبیند. بارها میآید و میرود در اتاق بایگانی ذهن و در حافظهاش شکل میگیرد. اعمال او به روح رفیقش شکل میدهد، گفتار او نیز اینگونه است. درون رفیقش را میسازد. محور پیوند هم در اینجا قویترین پیوندها است.
رفیق عاقل، بهترین رفیق
در این محیطهای چهارگانه که گفتیم، آن محیطی که از نظر درونی روی انسان، میتواند بیشتر از همه اثر بگذارد، محیط رفاقتی است. این هم که ما آمدیم روی محیط آموزشی و حساسیّت به خرج دادیم، به این دلیل بود که از آن، «رفیق» متولّد میشوند. در محیط آموزشی بچهها با هم رفیق میشوند. یک محیط رفاقتی که در سازندگی انسان از نظر درونیاش، قویترین محیطها است، متولد میشود. لذا در روایات، زیاد داریم. از خود علی(علیه السلام) میفرماید: «صُحبَةُ الوَلِیِّ اللَّبِیبِ حَیَاةُ الرُّوحِ»[9] دوست عاقل، روح تو را زنده میکند و او را نمیمیراند.[10] در اینجا خود روایات، مطلب را توضیح دادند و برای ما تبیین کردند که رفیق خوب کیست.
رفیق فاسق، بدترین رفیق
از آن طرف از علی(علیه السلام) نقل شده است که: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق».[11] از دوستی با فاسق بپرهیز که تو هم مثل او میشوی. دوست عاقل روح تو را زنده میکند، امّا دوست فاسق، تو را مثل خودش میکند. این همان معنایی است که ما در باب رفاقت عرض کردیم؛ رفیق ممکن است نقش سازنده داشته باشد و به قدری قوی باشد که اثر دو محیط خانوادگی و آموزشی را تحتالشعاع قرار دهد. اگر محیط خانودگی مناسب نبود، محیط آموزشی مناسب نبود، امّا اگر رفیق مناسب بود، روح او را میسازد. عکس هم همینطور است، اگر نامناسب بود، روح او را میمیراند.
تبدیل دوستی به دشمنی
حالا رفیق خوب کیست؟ بدانید که به طور غالب در دنیا پیوند رفاقت، از نظر اثرگذاری، قویترین پیوند است. چون محورش محبت است. و این پیوند غیر پیوندهای معنوی، نسبی، حسبی، و سببی است و تمامی این پیوندها در نشئه دیگر، از بین میرود. «یَوْمَ یَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیه»،[12] اصلاً برادر از برادر فرار میکند ، از پدر و مادرش فرار میکند؛ یعنی این پیوند منقطع میشودو از بین میرود. این «قطع پیوند» که آیه میگوید، پیوند حسبی، نسبی، جسمانی و... است. اینها از بین میرود.
امّا در ارتباط با آن قویترین پیوند که بر محور محبت بود، اگر آن پیوند نامناسب باشد، یعنی محور معنوی و الهی نداشته باشد؛ حیوانی، مادی و دنیایی بود، نه اینکه قطع میشود؛ بلکه دوستی به دشمنی تبدیل میشود. این عجیب است! «یَوْمَ یَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیه»، اینجا راجع به آن پیوند حسبی، نسبی و سببی است. وقتی پیوند قوم و خویشی برطرف شد، همه از هم فرار میکنیم، اما «رفاقت» کجا است؟ میگوید پیوند رفاقتی آنگونه اثر دارد که اگر بر محور معنویت نباشد، تبدیل به دشمنی میشود. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»، در دنیا رفیقهای جانجانی بودند، امّا در روز قیامت با همدیگر دشمن میشوند. آیه این را میگوید.
رفیق چهرهساز قیامتی است
در سوره فرقان فرمود: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنىِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَاوَیْلَتىَ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلا» ای کاش من با این شخص رفاقت نمیکردم! ببین امروز من را به چه صورتی در آورده است. شاکله من را ساخته است و چه شکل بدی پیدا کردهام! در دنیا میگفتند: او انسان است. اما اینجا میگویند: خوک است. چون رفاقتش بر محور شهوت بود، خوک هم مظهر شهوت است! یا حیوانات دیگر، چون هر کدام از نظر قوایشان مظهر چیزی هستند.
تنهایی بهتر از رفاقت با بدان است!
اینکه اینقدر در روایات ما در ارتباط با این محیط، تأکید میکنند به این دلیل است که شاکله ما را میسازد. روایات زیادی داریم که به این محیط تکیه میکنند که تا آنجایی که میتوانی مراقب باش. روایتی از علی (علیه السلام) است که میفرماید: «کن بالوحدة آنس منک بقرناء السوء»،[13] به تنهایی انس بگیری بهتر از این است که رفیق بد بگیری. گفت: دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد. این تنهایی، برای تو بهتر است تا اینکه با رفیقی که شاکلهات را تغییر میدهد رفاقت کنی که روز قیامت دشمن شوید و بارها بگویی ای کاش من با این رفیق نشده بودم! جهتش هم این است که شاکله وجودیات را میسازد. این رابطه برای تو «خو» درست میکند، یعنی «ملکه» و «ملکه» یعنی شکل درونی تو؛ لذا آیه «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِه»[14] را حضرت استخدام میکند و در فرمایشش میآورد. ناخودآگاه تو را میسازد. اینکه خیلی روی این محیط تأکید میشود که مراقب باش، برای این جهت است که درون تو را درست میکند.
مشخصات اجمالی رفیق خوب
بعد راجع به این وارد میشوم که بسیار خوب، به ما بگویید مشخصات رفیق خوب چیست؟ روایات زیاد داریم. در روایتی علی(علیه السلام) میفرماید: «مَن دَعاکَ إلى الدَّارِ البَاقِیةِ وَ أعانَکَ عَلى العَملِ لَهَا فَهُو الصَّدیقُ الشَّفیقُ».[15] آن کسی که تو را به آن نشئه جاودانه دعوت کند و به تو در اعمال صالحهات کمک کند، آن صدیق است و دوست شفیق تو است. حضرت مسأله معاد را مطرح میکنند، جهتش هم این است که درون تو را به گونهای میسازد که روز قیامت دیگر نمیتوانی از این فرار کنی.
تنها رفاقتی که گسستنی نیست، حتی در قیامت!
اگر دوستی بر محور جنبههای معنوی باشد، این پیوند در قیامت منقطع نمیشود. همه پیوندها قطع میشود. پیوندهای جسمی، حسبی و نسبی، همه اینها قطع میشود. اگر پیوند رفاقتی، سوء باشد، به دشمنی تبدیل میشود. درست وارونه میشود. آنکه میماند، دوستی بر محور جنبههای معنوی است.
نتیجه دوستی معنویتی، شفاعت در قیامت است
لذا من اشاره میکنم به مسأله شفاعت. ما داریم در قیامت شفاعت میشود، نسبت به چه کسانی است؟ نسبت به مؤمنین است؟ نه! در آن آیه داشت که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقین». این دوستی بر محور معنویت بود، از بین نمیرود، تبدیل به دشمنی هم نمیشود؛ بلکه کنار آن شفاعت است. در آن آیه هم میگوید ای کاش به سوی پیغمبر راه باز کرده بودم، با این ولی خدا پیوند کرده بودم، به این دلیل است که میبیند پیغمبر در قیامت دست رفیقهایش را میگیرد. دیگر اینجا این را شهود میکند و میبیند که دوستی با خوبان چه آثاری دارد.
پیوند پایدار، پیوند خدا محور
برای این است که علی(علیه السلام) وقتی میخواهد مشخصّه دوست خوب را بگوید، میگوید: «مَن دَعاکَ إلى الدَّارِ البَاقِیةِ وَ أعانَکَ عَلى العَملِ لَهَا فَهُو الصَّدیقُ الشَّفیقُ». دوست دلسوز کسی است که تو را به قیامت دعوت کند و برای کارهای خیر کمککارت باشد. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «انْظُرْ إِلَى کُلِّ مَنْ لَا یُفِیدُکَ مَنْفَعَةً فِی دِینِکَ فَلَا تَعْتَدَّنَّ بِهِ» نگاه کن! دقت کن با چه کسی داری رفاقت میکنی! ببین اگر برای تو سود دینی ندارد، به او اعتنا نکن! «وَ لَا تَرْغَبَنَّ فِی صُحْبَتِهِ» یکوقت میل پیدا نکنی که با او رفیق شوی!؟ «فَإِنَّ کُلَّ مَا سِوَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مُضْمَحِلٌّ وَخِیمٌ عَاقِبَتُهُ».[16] همه این پیوندها در روز قیامت قطع میشود، مگر پیوندی که خدا محور باشد. گاهی هم تبدیل به دشمنی میشود. پیوند رفاقتی اینگونه است که در قیامت گاهی تبدیل به دشمنی میشود، امّا برای پدر و مادر و برادر و اینها، فقط داشت: «یَفِرُّ» یعنی فرار میکنند و پیوند قطع میشود، امّا تبدیل به دشمنی نداشت. پیوندهای حسبی و نسبی و سببی را میگوید قطع میشود، امّا پیوند رفاقت را میگوید تبدیل به دشمنی میشود. این به دلیل حساسیت مسأله پیوند رفاقت است.
1. وسائلالشیعة 20 154 77
2. بحارالأنوار 71 192 باب 14
3.سوره الفرقان آیات27،28و29
4.سوره الزخرف آیه 67
5.سوره البقره آیه 254
6.سوره الشعراء آیات100و101
7. بحارالأنوار 75 82 باب 16
8.سوره الطارق آیه 9
9. غررالحکم 429
[10]. اگر ولایت را به معنای دوستی بگیریم، «ولی» میشود دوست. اما اگر ولی را به معنای سرپرست بگیریم، قهراً آن هم دیگر خانوادگی میشود. البته این نیست. ظهورش در دوستی است.
10. نهجالبلاغة 459 69
11.سوره عبس آیات 34و35
12. غررالحکم 431
13. سوره الإسراء آیه 84
14. غررالحکم 424
15. بحارالأنوار 71 191 باب ۱۴