باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

غیرت مومن - جلسه 22 (26/08/1389) ارسال به دیگران

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِین

 وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم قال:

«إِنَّ الْغَیْرَةَ مِنَ الْإِیمَانِ»[1] همانا غیرت از نشانه‌های ایمان است.

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به تربیت، یعنی روش رفتاری و گفتاری دادن بود و در جلسات گذشته عرض کردم که انسان به طور معمول در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می‏گیرد و در این چهار محیط ساخته می‏شود. گفته شد فضای پنجمی بر این چهار محیط حاکم است که ـ ان شاء الله ـ آن‌را در آینده مطرح می­کنیم. بحث ما در مورد محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی یعنی پیوند درونیِ بر محور موّدت و محبت بود که گفتیم این پیوند، نقش اساسی دارد. همچنین عرض کردم اثرگذاری آن، به­قدری قوی است که گاهی ممکن است محیط آموزشی و خانوادگی را هم، چه در ساختن و چه در تخریب کردن، تحت تأثیر خود قرار دهد.

بحث ما در مورد محیط رفاقتی، در جلسه گذشته مطلبی را مطرح کردم که به نوعی یک قانون کلی در انتخاب رفیق و دوست، بود. در آیه شریفه هم خطاب به پیغمبر اکرم، همین قانون بیان شده بود. در ذیل آن، دو بحث مطرح شده که یکی درباره انتخاب دوست بود یعنی چه کسانی را باید به عنوان رفیق انتخاب کرد؛ یکی هم بحث جنبه‏های نفی ‏بود که چه کسانی را نباید به عنوان دوست و رفیق انتخاب کرد. «چه کسانی را برای رفاقت انتخاب کنم و چه کسانی را انتخاب نکنم.» در آیه شریفه می­فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم» تا این‌جا می­فرماید که چه کسی را انتخاب کنید و روی خود را از اینها برنگردانید. بعد می‏آید سراغ این‌که چه کسی را انتخاب نکنید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».[2] لذا انسان نباید با برخی اشخاص، پیوند دوستی برقرار کند.

اینها را دوست‌ نگیرید!

 1. یهود و نصاری

حالا در این جلسه، می‏خواهم چند آیه را مطرح کنم. یک آیه در سوره مائده است که می­فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[3] در آیه قبل، ابتدای آیه، جنبه اثباتی داشت که ای پیغمبر! با چه کسانی پیوند برقرار کن و مجالست کن؛ امّا مفاد این آیه «نهی» است، خیلی هم صریح است. «ای کسانی که ایمان آورده­اید، یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود نگیرید! «اولیاء» این‌جا به معنای «دوستان» است. آن‏ها خودشان، با همدیگر پیوند دارند.

علّت منع از رفاقت با ایشان

دلیلش چیست؟ «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُم فَإِنَّهُ مِنْهُم» این عبارت دلیلی است که برای این مطلب و این نهی می‏آورد. کسانی که از نظر اعتقادی با تو همسو نیستند، یعنی از نظر اعتقادی با شما مختلف هستند، نمی‌توانند دوستان خوبی باشند. چرا که شما با هم از نظر پیوند درونی و در ارتباط با امور اعتقادی با هم سر ناسازگاری دارید. چون پیوند درونی است و اعتقاد هم همین‌طور است. شما در باب نبوت از نظر درونی، با پیغمبر اکرم پیوند دارید و آن‏ها این پیوند را ندارند و اصلاً قبول ندارند. یعنی بین شما مقابله است.

هیج وجه مشترکی برای رفاقت وجود ندارد!

من می‌خواهم مطلبی بالاتر از این را عرض کنم. اگر ما بخواهیم دقیق‏تر پیش برویم و بر طبق قرآن بحث کنیم، به این نکته می‌رسیم که ما با آنها حتی در مسأله توحید هم مقابله داریم. در اختلاف با نصاری شکی نیست، چون ما خدا را یکی می‏دانیم و آن‏ها طبق فرمایش قرآن، خدا را سه تا می‏دانند. عقاید با هم جور در نمی‏آید.

هر که از کسی خوشش بیاید، از او است!

«یا أیها الذین آمنوا» خطاب به چه کسانی است؟ اهل ایمان، یعنی دلبستگان به خداوند. گفتیم که ایمان عبارت از دلبستگی به خداوند است، «یا أیها الذین آمنوا» یعنی ای کسانی که پیوند و دلبستگی به خدا دارید، شما با این‏ها پیوند دوستی نبندید! دلیلش چیست؟ در خود آیه اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم» هر که از شما، با آنها دوستی کند، همانا یکی از آنها شده است. رابطه دوستی این‌طور است که جاذبه دارد و همین جاذبه، موجب می‏شود تو به سوی او کشیده شوی. پیوند درونی تو با خدا از بین برود و پیوندی نظیر آن‏ها پیدا کنی. این رابطه بر روی اعتقاد شما، اثر سوء می‏گذارد.

تضعیف ایمان، قطع ایمان و جایگزینی اعتقادات غلط

ابتدا آن پیوند ایمانی را تضعیف می­کند و بعد هم آن را قطع می­کند. در آخر هم وصل شدن به آن پیوند سوء و اعتقاد غلط را به دنبال دارد. حالا ما در این‌جا به مرحله وصل، کاری نداریم و حرفمان این است که یک سنخ دوستی‏ها و رفاقت‏ها است که روی اعتقاد انسان اثر سوء می‏گذارد و از نظر درونی، پیوند اعتقادی انسان را متزلزل می‏کند و بالاخره هم سر از قطع پیوند در می‏آورد.

رابطه دوستی و دینداری

لذا در گذشته این روایت را از پیغمبر اکرم خواندم که فرمودند: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ» اگر بخواهیم ببینی که شخص چه دینی دارد، رفیقش را ببین که چه دینی دارد. از رفیق می‏توانی بفهمی که او چه دینی دارد. «فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِلُ»[4] دقت کنید که با چه کسی پیوند دوستی می‏بندید! چرا که پیوند دوستی، روی دین تو و در بُعد اعتقادی‏ات اثر می‏گذارد. در بین همه پیوندها قوی‏ترین‏ پیوند، همین رابطه و پیوند رفاقتی است، چون بر محور محبت است؛ لذا ما می‏بینیم که علاوه بر جنبه اثبابی و بیان خصوصیات دوست خوب، جنبه نفی هم وجود دارد. به این معنا که قرآن می‌گوید: مواظب باش و با کسانی که اثر سوء در بُعد اعتقادی و دینی تو دارند رفاقت نکن و آنها را برای دوستی انتخاب نکنی.

فرق رابطه ظاهری و رابطه هدایتی!

ما یک دسته روابط ظاهری اجتماعی داریم که این آیه ناظر به آن روابط نیست. اشتباه نکنید! مثلاً معامله‏ و خرید و فروش از سنخ مسائلی است که در محیط زندگی‏ وجود دارد ولی ظاهری است و به درون افراد ربطی ندارد. در آیه فوق بحث «رفاقت» مطرح است و بحث ما، پیرامون رابطه درونی رفاقتی است، نه رابطه ظاهری اجتماعی. این‏ها با هم فرق می‏کند.

کمی بیشتر توضیح می‌دهم تا مطلب روشن شود. یک رابطه محبتی درونی داریم که به آن رفاقت می‌گوییم، یک رابطه ظاهری اجتماعی هم داریم، که از قبیل معاملات و داد و ستدها است. یک رابطه سومی هم وجود دارد که، رابطه هدایتی است. این رابطه عبارت از این است که یک نفر به قصد هدایت، با شخصی که از نظر اعتقادی با او مخالف است، مثلاً نصرانی یا یهودی است، رابطه برقرار کند. این رابطه ظاهری اجتماعی نیست، بلکه رابطه هدایتی است. آن‌چه که در این جا مورد بحث ما است رابطه ظاهری اجتماعی است چون خود قرآن هم دارد که این‏ها را هدایت کنید و از آن رابطه نهی نکرده است. البته در مورد رابطه هدایتی، یک شرط وجود دارد و این رابطه که وظیفه هم هست، کار هر کسی نیست. این کار مخصوص کسی است که به مبانی اعتقادی دینی و مسائل برهانی و امثال این‏ها، مسلّط باشد. کار نیکان را قیاس از خود مگیر!

موسی به دین خود؛ عیسی به دین خود؟!

من می‌خواهم در این‌جا مطلبی را که در میان مردم مشهور است، مطرح کنم. می‏گویند: آقا موسی به دین خود، عیسی به دین خود! می‏فهمید که چه جمله بسیار غلطی است؟! برو دنبال کارت! گفتن این جمله، معنایش این است که تو معراف را نفهمیده‌ای. شعور تو که بیشتر از شعور خدا نیست‏. خدا بیشتر از من و تو می‌فهمد. او می‏گوید چنینی باش!

چنین کسی می‌گوید: من چه کار دارم به این‌که او چه اعتقادی دارد! ما با همدیگر رفیق هستیم. اتّفاقاً بحث در همین‏جا است. اگر مراد و منظور تو از رفاقت، پیوند درونی محبّتی است، همین رفاقت برای تو مضر است. اگر هم منظورت روابط ظاهری اجتماعی است نه.

رابطه هدایتی کار هر کس نیست. 

صحبتِ عیسی و موسی و دیگر پیامبران الهی(علیهم السلام) نیست. مثل اینکه درِ مغازه‏ای می‏روی، می‏خواهی از آن جنس بخری، رابطه تجاری داری، این‌جا رابطه دوستی و رفاقتی مطرح نیست و ضرری هم برای تو ندارد. اگر مراد از این جمله و عبارت این است که می‏خواهی بگویی: ما با هم رفیق هستیم و به نوعی پیوند محبتی و درونی داریم، این را قرآن قبول ندارد. خدا این را قبول ندارد. ولی اگر مراد تو این است که رابطه‌ ما با هم صرفاً یک رابطه ظاهری اجتماعی است، اشکالی ندارد. در باب رابطه هدایتی هم، یک شرط وجود دارد که باید حواست را جمع کنی و ببینی کار تو هست، یا نه.

 2. اهل کتاب و کفّار

تا این‌جا این مسأله مربوط به یهود و نصاری بود. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاء»، در همین سوره مائده، بعد از پنج یا شش آیه می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاء»[5] آنجا دو مورد از ادیان الهی را که نسخ شده‌اند، مطرح می‏کند؛ این‌جا بطور کلی اوّل اهل کتاب، بعد مدار را باز می‏کند و بعد از چند آیه، می‏گوید: «وَ الْکُفَّار» مطلب را توسعه می‏دهد. یعنی خیال نکن که نصرانیت و یهودیت در موضوع نهی، مدخلیت دارند! آنچه مدخلیت دارد مسأله تقابل بین پیوندهای درونی اعتقادی شما است. مثلاً کسی هم که کمونیست است، شامل این نهی از رفاقت می‌شود چون او نصرانی یا یهودی نیست ولی کافر که هستند! «وَ الکُفّار».

اعتقادات نباید خراب شود!

این‌که خداوند مطلب را گسترش‏ می‏دهد، منظور چیست؟ معلوم است، چون این رابطه درونی که بر محور محبّت است، روی پیوند درونی اعتقادی انسان را تخریب می‌کند. این رابطه اثر سوء دارد. لذا مدار بحث را باز می‏کند و می‌گوید خیال نکنی فقط نصرانیت و یهودیت این‌طور هستند! آن‏ها موضوعیت ندارند. عمده این است که در رابطه محبتی، پیوند درونی اعتقادی انسان نباید خراب شود. لذا ما را نهی می‌کند.

همنشینیهای ممنوع 

1. طعن زنندگان به قرآن

تا این‌جا بحث نسبت به پیوند درونی و «رفاقت» بود، امّا سراغ «مجالست و هم‌نشنینی» هم می‌رود. در سوره انعام درباره هم‌نشینی می‌فرماید: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ»[6] اگر دیدید گروهی نشسته‌اند و دارند به آیات قرآنی ما «طعن» می‏زنند، از این‏ها اعراض کن! حالا بحث در این‌جا نسبت به مجالستی است که در آنها بر خلاف معتقداتِ دینی تو حرف می‏زنند. اگر در جایی، بطور کلی بر خلاف معتقدات دینی تو حرف می‌زدند، باید مجلس را ترک کنی.

 

مثلاً تو به قرآن اعتقاد داری که این کتاب الهی است، کلام الهی است و از مبدأ وحی نازل شده است، کسانی دارند به آن طعنه می‏زنند، این‌جا هم چون ممکن است ضربه اعتقادی ببینی، نباید با اینها مجالست کنی! این‌جا هم چون دارند بر تو ضربه اعتقادی می‌زنند و این مجالست موجب می‏شود که به پیوند اعتقادی درونی تو ضربه وارد شود، لذا خدا از شرکت در آن نیز نهی می‏کند. با این‏هایی که «یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا» مجالست نکن. «فَأَعْرِضْ عَنْهُم»

2. دوری از دوستی با «مسلمانهای لاأبالی» 

بعد از آن دایره را بازتر می‌کند. به این حرف‌ها خوب گوش کنید! گاهی من کسی را می‏بینم که هم‏دین من است، ولی لاابالی است؛ یعنی از نظر عملی، رفتارهایش با اعتقاداتش‏ تطبیق نمی‏کند؛ انگار دین خودش را به بازی گرفته است. آیا با او می‌توانم دوستی کنم؟ او نه نصرانی و یهودی است و نه کافر و بی دین! امّا خداوند می‌فرماید: «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»،[7] کسی که دین خود را به بازی و بیهوده گرفته است، را رها کن! نه کسی که دین تو را به بازی گرفته، بلکه کسی که دین خودش را بازیچه گرفته است هم به درد رفاقت نمی‌خورد و دوستی با او ضرر دارد. بازیچه گرفتن دین یعنی عمل نکردن به آن! می‏گوید مسلمانم، مؤمنم، امّا عمل نمی‏کند.

لفظاً مسلمان، عملاً منکر خدا!!!

یکی از بزرگان گاهی می‏فرمود: لفظاً منکر خدا نیستی، ولی عملاً منکر خدایی! این تعبیر را من از او دارم. لفظاً منکر خدا نیست، خیلی ـ یا الله یا الله ـ هم می‏کند؛ یا ربّ یا ربّ هم زیاد می‌گوید ولی عملاً منکر خدا است. از این آدم‏ها هم در جامعه‏مان، زیاد داریم که فقط لفظاً می­گویند: ما مسلمانیم؛ مؤمنیم؛ ولی عمل را که نگاه می‏کنیم، می‏بینم با اسلام تطبیق نمی‏کند. یک مؤمن اینگونه عمل نمی‏کند. یک مسلمان این‌طور عمل نمی‏کند. این‏ها همانهایی هستند که دین خودشان را به بازیچه گرفته‌اند. «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» با این‏ها هم نشینی و مجالست نکن. این هم از راه صحیح بیرون رفته است.

دلیل بی دینی!

بعد خداوند منشأش را بیان می­فرماید که چرا اینها دین را به بازی و مسخره گرفته‌اند. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» تمام شد. زندگی دنیا این‏ها را مغرور کرده است. پول و ریاست برای او بت شده است. لازم نیست که بگوید پول و مقام بُت من است، بلکه عملش نمایانگر این مطلب است. لاابالی‏گران در جامعه مسلمین و در میان مؤمنین، اینها هستند که عملشان با اعتقادات اسلامی خودشان، تطبیق نمی‏کند.

عاقبت دوستی با اهل گناه

حالا به سراغ روایات برویم. علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق»،[8] از رفاقت و مصاحبت با فاسقان بپرهیز! چرا؟ علی(علیه السلام) دلیلش را این‌طور می‏گوید که چون تو هم آن‌طور خواهی شد، باید از او بپرهیزی. «فَإِنَّ» در مقام تعلیل است، «فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق» بدان که تو هم همان­طوری خواهی شد. پیوند دوستی و رفاقتی با اشرار نتیجه‏اش این است که تو را هم به شرارت می‌کشاند. بالاخره در یک‌جا به خاطر پیوند محبّتی مجبور خواهی شد که از رابطه درونی و پیوند اعتقادی خود و خدا، دست برداری! این دوستی، دلبستگی تو را نسبت به خدا در خطر قرار می‌دهد؛ پس از آن بپرهیز!

روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «إیاکَ و مُصاحَبَةَ أهلِ الفُسوقِ! فَإنَّ الرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُم»[9] از دوستی با اهل گناه و بی‌بندوباران بپرهیز که اگر از فسق آن­ها خوشت بیاید و  کار آنها را بپسندی، اثرش این است که تو هم مثل آنها می‌شوی. چون روش آنها، روش اسلامی و ایمانی نیست، اگر روششان را بپسندی، تو هم مثل آن هستی.

جمعبندی بحث

غرضم این است که در آیات مربوط به بحث رفاقت، هم در بعد اعتقادی و هم در بعد عملی نهی داریم که مشخص می‌کند با چه کسانی نباید دوستی کرد. یک‌جا «اولیاء» را آورد و مسأله محبت و رفاقت را پیش کشید، یک‌جا هم بحث مجالست را پیش کشید. در نهایت فرمود که با کسانی که بر روی اعتقادات تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن! با کسانی هم که روی بعد عملی تو اثر سوء دارند، رفاقت نکن!


1. وسائل‏الشیعة     20     154

2.سورة الکهف آیه 28

3.سورة المائده آیه 51

4 بحارالأنوار     71     192  

5. سورة المائده آیه57

6.سورة الانعام آیه 68

7. سورة الانعام آیه 70

8. بحارالأنوار     33     508   

9. غررالحکم، ص 433. آن‌جا داشت «فسّاق»، این‌جا دارد «أهل الفسوق» 

 


غیرت مومن - جلسه 21 (19/08/1389) ارسال به دیگران

 اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِین

وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) :

« إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»[1] غیرت از نشانه‏های ایمان است.

بحث ما راجع به تربیت  به معنای روش رفتاری و کرداری دادن بود و گفته شد که انسان به‏طور معمول و متعارف در چهار محیط روش می‏گیرد؛ خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی. فضای پنجمی هم وجود دارد که حاکم بر آن‏ها است. در جلسات گذشته بحث ما پیرامون محیط سوم یعنی محیط رفاقتی بود که نکاتی را درباره مصاحبت و معاشرت که معمولاً رفاقت‏ها هم از همین‏ امور نشأت می‏گیرد مطرح کردیم. همچنین عرض کردم که این محیط، اثرش نسبت به دو محیط قبلی بیشتر است و چه بسا ممکن است که آثار تربیتی آنها را خنثی کند. لذا این محیط برای انسان چه در بعد تخریبی‏، چه در بعد سازندگی‏، نقش سرنوشت‏ساز دارد.

بالاخره بحث ما به اینجا رسید که آن چیزی که باید در معاشرت‏ها، رفاقت‏ها و مصاحبت‏ها و به طور کلّی در روابط تنگاتنگ، محور قرار بگیرد، معنویّت است. اگر معنویت محور باشد، این پیوند رفاقتی پایدار می‏ماند و در نشأتین، یعنی در دنیا و آخرت مؤثر است و انسان از آن سود می‏برد. امّا اگر محور دوستی مادیّت باشد، آنجا است که انسان ضرر می‏گند و حتی ممکن است که در همین دنیا نیز بالأخره‏ پشیمان شود. روایات متعددی را نیز مطرح کردم.

امّا این جلسه! در این جلسه من می‏خواهم یک قانون کلی الهی را در ارتباط با معاشرت، رفاقت و مصاحبت یعنی رابطه تنگاتنگ مطرح کنم. این آیه شریفه در سوره کهف آمده و خطاب به پیغمبر اکرم است که مسأله مصاحبت و معاشرت پیغمبر را مطرح می‏نماید. به طور کلّی مجالست و معاشرت از رفاقت و پیوند رفاقتی نشأت می‏گیرد که من در ابتدا آیه شریفه را می‏خوانم بعد اشاراتی که نسبت به این جهت، در آیه وجود دارد را عرض می‏کنم. خداوند خطاب به پیغمبر اکرم می‏فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»[2] خود را به همراه کسانی قرار ده که خدای خویش را شبان و روزان می‏خوانند و به دنبال رضایت اویند! و چشم از آنها برمدار برای این‏که زیبایی‏های دنیا را می‏خواهی! و از کسی که قلبش را از یاد خویش غافل ساخته‏ایم، اطاعت نکن! همچنین از کسی که از هوای نفسش پیروی می‏کند و در کار خود زیاده روی دارد.

راجع به شأن نزول آیه بعضی‏ها گفته‏اند که پیغمبر اکرم با کسانی چون سلمان رابطه تنگاتنگی داشت که باعث شد که بعضی از دنیاداران که محور تمامی معاشرت‏ها، مجالست‏ها و رفاقت‏هایشان دنیا و مسائل مادی بود، بیایند و به پیغمبر بگویند که اگر این‏ها را از خودت دور کنی، یعنی پیوند رفاقتی‏ات را با این‏ها قطع کنی، ما می‏آییم و با تو رفیق می‏شویم. بعضی‏ها اینگونه نقل کرده‏اند که بعد از این ماجرا، این آیه نازل شد.چون من نمی‏خواهم وارد تفسیر شوم، فقط به همین مقدار که در ارتباط با بحث است عرض کردم. در این آیه چند مطلب هست که من این‏ها را شمارش می‏کنم.

یک، این‏که خداوند در امر مصاحبت، معاشرت و رفاقت امر به پایداری می‏کند. امّا نسبت به چه اشخاص و چه کسانی؟ «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ» امر به پایداری در رفاقت است. خداوند پیغمبر را به استقامت و پایداری در دوستی و همنشینی «مَعَ الَّذینَ» با کسانی که «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» صبح و شام خداوند، ربّ و پروردگارشان را می‏خوانند امر می‏کند. «شبانه ‏روز» بحث صبح و شب نیست. اشتباه نشود! این کنایه است از این‏که اینها در طول شبانه‏روز غفلت از خدا ندارند.

انسان این‏گونه است که اگر چیزی برایش مهم بوده و از نظر درونی‏ برایش خیلی اهمیت داشته باشد، همیشه همان چیز در نظرش مجسم می‏شود و ممکن نیست که آن را فراموش کند. بستگی دارد به آن اهمیتی که آن مسأله دارد، فکر و ذهن انسان را مشغول می‏کند. یعنی هرچه مهم‏تر باشد و بیشتر در نظر انسان اهمیّت داشته باشد، بیشتر ذهن و یاد انسان را به خود مشغول می‏کند. پیش این افراد چه چیزی اهمیت دارد که پیغمبر به دوستی با آن‏ها و استقامت در این رفاقت امر شده است؟ نزد این‏ها «خدا» اهمیت دارد، چون در تمام شبانه‏روز به یاد خدا هستند. خدا می‏فرمایند: رفاقتت را با این‏ها پایدار بدار! «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ»

این یک قانون است که به شما می‏گویم. من این آیه را مطرح کردم تا به صورت کامل و واضح مطلب را بگویم. این نکته به درد همگان می‏خورد! باید رفاقت، با این افراد باشد و پایدار هم بماند. از حرف این و آن نهراس! پس در این‏جا آن‏چه که محور معاشرت، رفاقت، مصاحبت و رابطه تنگاتنگ با دیگران است، یاد خدا است. با کسی رفیق شو که خدا از یادش نرود! در طول شبانه‏روز، خدا از یادش نرود!

در این‏جا یک مسأله پیش می‏آید که من این را نیز تذکر بدهم که انسان از کجا می‏تواند بفهمد که فلان شخص، با خدا است و خدا از یادش نمی‏رود؟ چون می‏گویند ظاهر و باطن انسان‏ها کاملاً مطابق و برابر با یکدیگر نیست. مثلاً اگر کسی دائماً ذکر می‏گوید، بسیار دعا می‏خواند و ... همان کسی است که مورد بحث ما است؟ خداوند می‏گوید: نه! شعور پیدا کن و باشعور باش! ببین که او این کارها را برای چه انجام می‏دهد. آیا برای ظاهر سازی است یا برای انجام تکالیف الهی؟! اگر «یُریدُونَ وَجْهَهُ» بود، خوب است. این‏ها ظواهر است که می‏بینیم رعایت کرده و به اصطلاح متشرّع است، اما این کافی نیست. اگر ظواهر دین را اظهار می‏کند و این‏طور جلوه می‏نماید که خدا سرش می‏شود، کافی نیست. بلکه علاوه بر ظاهر نیکو باید از نظر باطن هم این‏ها «یُریدُونَ وَجْهَهُ» خدا را بخواهند. هدفشان از انجام فرائض و پایبندی به شرع این نباشد که بخواهند من و تو را فریب دهند. قصدشان ریاکاری نباشد! مِن باب خدعه و خودنمایی نباشد!

چون ممکن است ظاهری فریبنده داشته باشد، ولی از نظر باطن هدفی شیطانی داشته باشد! مثلاً بخواهد امثال من را که مذهبی‏ها را دوست داریم، فریب دهد. فریب ظواهر را نخور! در انتخاب در رفاقت دقت کن! معیارت، ظاهر فریبنده نباشد! بلکه باید معیار و ملاکت، باطن باشد.

من گام به گام پیش می‏روم. مطلب چهارم، که دوباره تأکید می‏کند این است که چنین آدم‏هایی را اگر به دست آوردی، اول در رفاقت با آنها پایداری کن، بعد می‏گوید دست از او نکش! چشم از او نپوش! «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ» چشم‏هایت را از این‏ها برندار! دو چشمت را از آنها برندار، کنایه است از این که پای آن بایست! یک وقت از او منصرف نشوی و به جای دیگر بروی! وقتی می‏گوییم فلانی را زیر نظر داشته باش، معنایش این است که حواست به او باشد، نکند او را از دست بدهی! چرای این قضیه هم خیلی روشن است. چون ما در بحث‏هایمان گفتیم که این رابطه، یک رابطه سرنوشت‏ساز در دنیا و آخرت است. این رابطه دوستی در نشئه قیامت هم که جاودانه است، نقش دارد و چون در نشأتین برای تو مؤثر است، نقش سرنوشت‏ساز دارد و تو را می‏سازد، چشم به او بدوز!

خداوند تا اینجا، گام به گام جنبه‏های کسانی که انسان باید در انتخاب رفیق، معاشر و مصاحب خود مدّ نظر داشته باشد را، به پیغمبر می‏فرماید. این یک قانون الهی است. چه کسی را انتخاب کنم؟ می‏گوید یک چنین آدمی را انتخاب کن! در رفاقت با او نیز، پایدار باش! از او منصرف نشو و چشم از او برندار!

مقابل‏اش را هم برای تو طرح می‏کند. در همین آیه می‏گوید که مقابلش کیست. رفاقت با چه کسی نکن؟ ببینید چقدر جامع و مطلب را بیان می‏فرماید. «تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» آن کسی که فقط مادیت و نشئه دنیا را هدف‏گیری کرده است، زندگی مرفِه و زیبای دنیایی را دنبال می‏کند به درد دوستی و معاشرت نمی‏خورد. نهی از معاشرت و مصاحبت با این‏ها می‏کند. دلیلش هم معلوم است. چون چنین رابطه‏ای نقش تخریبی‏اش بیشتر از نقش سازندگی آن است بلکه فقط نقش تخریبی دارد.

حال ببینیم سرآمد زینت زندگی دنیایی چیست؟ اگر ما بخواهیم خلاصه‏اش کنیم، سرآمد زینت زندگی دنیا، مال و جاه است. یک وقت از کسانی که این چیزها را هدف‏گیری کرده‏اند روش نگیری! «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» از کسی که دلش بی‏خبر از خدا است و از معنویت غافل است، پیروی نکن و از او روش نگیر! سراغ این‏ها نرو!

بعد می‏گوید «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» یعنی این آدم، کسی است که همیشه اسیر خواسته‏های شهوی، غضبی و وهمی‏ خویش است. اگر بخواهیم توضیح دهیم که «هوا» چیست باید بگوییم: خواسته‏های حیوانی! در یک جمله، هوا یعنی خواسته‏های حیوانی. پول، برای او بت است. ریاست، بت‏ است. «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[3] در سوره جاثیه دارد چنین آدمی هوای نفسانی خویش را خدای خود قرار داده است. «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» همان است که فرمود: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» از این‏هایی که پول و ریاست برایشان «بُت» شده است، روش نگیرید! اینها انسان را بیچاره می‏کنند. دنیا و آخرتتان را به باد می‏دهند.

این را می‏گوید، بعد می‏فرماید: «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» چنین کسی کارهایش بر محور افراطی‏گری و زیاده‏روی است. حالا توضیح می‏دهم که این یعنی چه. ما یک افراط و تفریط داریم و یک اعتدال که میانه‏روی است. این‏جا منظور آیه زیاده‏روی است. می‏گوید کسانی هستند که در بعد حیوانی‏شان زیاده‏روی می‏کنند و افراطی‏گری دارند.

انسان مجموعه‏ای از قوا است. در این شبهه‏ای نیست که هم عقل دارد، هم قلب دارد، هم شهوت دارد، هم غضب دارد، و همچنین وهم دارد. یک مجموعه است. همه این‏ها هم خوب است و حتّی مقدس است. مثلاً غضب خوب است، و غضب مقدّس هم داریم، مانند تنفّر از گناه. امّا انسان نباید افراط‏گری کند! مرزشناسی باید داشته باشید! اگر کسی زیاده‏روی می‏کند و مرزشناسی ندارد، یعنی مرز سرش نمی‏شود و نه بُعد انسانی سرش می‏شود نه شرعی، به درد دوستی نمی‏خورد.

اعتدال به معنای حفظ مرز انسانیت و الهیت است. آقا تو هم بعد انسانی داری و هم بُعد الهی، بعد حیوانی نیز در تو وجود دارد. نباید این بُعد حیوانی بعد الهی و انسانی را در تو تخریب کند. تعبیر به افراط به این معنا است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» کارهایش را که نگاه می‏کنم، می‏بینم نه خدا سرش می‏شود نه انسانیت. فقط همان بُعد حیوانیت، پول و ریاست برایش مهم است و بس. نه عقل[4] سرش می‏شود، نه شرع.

چه بسا این مطلب جواب به سؤال مقدّر باشد. یعنی ممکن است که کسی به ذهنش بیاید این‏که شما برای من گفتی رفیق می‏خواهی انتخاب کنی و با او مجالست و مصاحبت کنی که بعد هم می‏گویی چشم از او برندار، این چگونه آدمی است؟ خداوند در ادامه آیه مقابلات آن را می‏گوید و تو می‏فهمی که آن که باید با رفاقت کنی کیست. این طرف را برای تو روشن می‏کند تا آن طرف هم برای تو روشن شود. به کارهایش نگاه کن! به روشش نگاه کن! چه کار دارد می‏کند؟ آیا از کارهایش می‏فهمی که به دنبال خواست خدا است یا دارد ظاهرسازی می‏کند که به همان هواهای نفسانی‏اش برسد؟ چه بسا به دنبال ریاست است و می‏خواهد من و تو را فریب دهد. بحث، بحثِ سُمعه و ریاکاری است ـ‏نعوذ بالله‏ـ این‏ها را نگاه نکن! ببین او در ارتباط با پول، یا ارتباط با ریاست که سرآمد زیبایی‏های دنیایی است، چه رفتاری دارد.[5]

این یک قانون کلی الهی است برای مصاحبت و معاشرت که این‏ها همه منشأ برای رفاقت هستند. رابطه‏های تنگاتنگ از آنها متولد می‏شود که در بحث آموزشی هم من گفتم آنجا یکی از محیط‏هایی است که رفاقت از آن بیرون می‏آید. اینجا هم از این رابطه‏ها، رفاقت بیرون می‏آید. خدا قانون کلی می‏دهد. مقابلش را هم می‏گوید. با این‏ها رفاقت کن! و با این‏ها رفاقت نکن!

من چون جلسه گذشته روایتی از علی (علیه السلام) خواندم، امروز هم به دو، سه روایت اشاره می‏کنم. علی (علیه‏السلام) چه تعبیرات زیبایی دارد. حضرت می‏فرماید: «الصَّدِیقُ مَنْ کَانَ نَاهِیاً عَنِ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ» دوست کسی است که انسان را از ظلم و دشمنی باز دارد. «رفیق» به کسی می‏گویند که جلوی تو را بگیرد و نگذارد تو حق‏کشی و مرزشکنی کنی. «مُعِیناً عَلَی الْبِرِّ وَ الْإحْسَانِ»[6] از این طرف وقتی که می‏بیند تو می‏خواهی مرز الهی را رعایت کنی و اطاعت الهی را به جا آوری، به تو کمک می‏کند. معیارهایی رفیق، این است.

«صَدِیقُکَ مَنْ نَهَاکَ وَ عَدُوُّکَ مَنْ أغْرَاکَ»[7] دوست تو کیست؟ آن‏که وقتی می‏خواهی مرزشکنی کنی، جلوی تو را را می‏گیرد و نمی‏گذارد که مرزشکنی کنی. به تو می‏گوید: این کار را نکن! این خیانت است! این جنایت است! این معصیت است! رفیق با رفیق خود این‏طور حرف می‏زند. «وَ عَدُوُّکَ مَنْ أغْرَاکَ» آن کسی که تو را فریب می‏دهد، مغرورت می‏کند و تو را به وادی مرزشکنی می‏کشاند، دشمن تو است. کاری می‏کند که تو، نه شرع سَرَت بشود و نه عقل. کسی که تو را از وادی انسانیت و الهیت دور می‏کند، دشمن تو است.

حضرت یک تعبیر در ارتباط با ریاست دارد که به نظر من خیلی گویا است. علی (علیه السلام) می‏فرماید: «عِنْدَ زَوَالِ الْقُدْرَةِ یَتَبَیَّنُ الصَّدِیقُ مِنَ الْعَدُوِّ »[8] هنگام پایان قدرت، دوست از دشمن شناخته می‏شود. وقتی که به ریاست[9] رسیدی دنبال تو هستند امّا همین که مسئولیت را از تو گرفتند، همه می‏گویند: خداحافظ! به سلامت! آن‏جا دوست از دشمن ‏شناخته می‏شود. آنجا می‏بینید که چه کسانی پشت کردند و رفتند و چه کسانی هم باقی ماندند. حضرت معیار می‏دهد تا کسانی را که برای دنیا به سوی تو آمدند و معیار رفاقتی‏شان دنیا بود و چه کسانی را که معیار رفاقتی‏شان دنیا نبود، بشناسی. آنجا می‏فهمی.

قدرت در اینجا اعم است یعنی هر نوع تمکن و توانایی. چون ظهور قدرت در ریاست است من این‏طور گفتم وگرنه بحث دنیا است که سرآمدش ریاست و قدرت مالی است. تمکّن مالی هم قدرت است. لذا تا موقعی که از نظر دنیایی دست تو پر بود با تو رفیق‏اند. امّا وقتی که دست تو خالی شد، آنجا دیگر رفاقت بی رفاقت.

این تعبیرات علی (علیه السلام) معیار است. گفتم یک بحث اساسی این قانون الهی است که در باب رفاقت باید توضیح می‏دادم. لذا ما می‏بینیم که قرآن به پیغمبرش می‏گوید با چه کسی رفاقت کن و با چه کسی رفاقت نکن! جهت آن هم روشن است، چون این رابطه نقش سازندگی دارد. لذا اگر طبق معیار الهی باشد، اصلاح می‏کند و اگر نباشد، نقش تخریبی دارد و سازندگی و تخریب هم برای انسان بسیار سرنوشت‏ساز است. هم در نشئه دنیا و هم در نشئه آخرت که جاودانه است. آن وقت در آیه داشت «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین‏»[10] توجه کن که با که رفاقت می‏کنی! گروهی رفاقت‏شان به دشمنی تبدیل می‏شود، امّا دوستی گروهی دیگر پایدار می‏ماند.


 

[1]. وسائل الشیعه،‌ج 20، ص 150

[2]. سوره مبارکه کهف، آیه 28

[3]. سوره مبارکه جاثیه، آیه 23

[4]. منظور از عقل هم عقل عملی است. چون در بحث تربیت عقل عملی در کار است.

[5]. اگر شما بخواهی‏ مطلب را باز کنی، مسائل شهوی خیلی زیاد است. شخص را باید در آن موقیت‏ها سنجید.‏

[6]. غرر الحکم، ص 415

[7]. همان

[8]. غرر الحکم، ص 424

[9]. البته  اخیراً که می‏خواهند اسمش را عوض کنند، اسم «مقام و پست» را گذاشتند «مسئولیت». فرقی نمی‏کند!

[10]. سوره مبارکه زخرف، آیه 67


غیرت مومن - جلسه 20 (12/08/1389) ارسال به دیگران

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِین

 وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال :

« إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»

مروری بر مباحث گذشته 

بحث ما راجع به تربیت بود، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن. گفته شد انسان معمولاً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می‏گیرد که فضای پنجمی حاکم بر آن‏ها است که بعداً ـ إنشاء الله ـ بحث می‏کنیم. بحث ما رسید به محیط سوم (رفاقتی) که انسان، در آن ساخته می‏شود. بعد از محیط خانوادگی و محیط آموزشی، انسان در محیط رفاقتی است که روش می‏گیرد و در آن ساخته می‏شود. نکته مهم این است که محیط رفاقتی نسبت به دو محیط گذشته، اثرگذاری‏اش قوی‏تر است و غالباً این‏طور است که به نوعی، بر روی تأثیرات دو محیط قبلی اثر می‏گذارد. روشی که انسان در این محیط می‏گیرد، می‏تواند روش‏های قبلی را از بین ببرد. در جلسه گذشته من در باب مسأله رفاقت‏ها و پیوندها عرض کردم که همه پیوندها در قیامت از هم گسسته می‏شوند،به‌جز یک پیوند؛ که این یک پیوند همان «پیوند رفاقتی» است.

البته در باب پیوند رفاقتی، یک مطلب خاص وجود دارد و آن این است که در قیامت، این پیوند رفاقتی، به پیوند دیگر تبدیل می‏شود. به تعبیر دقیق‏تر این‏طور نیست که این پیوند گسسته شود، بلکه تبدیل می‏شود. یک وقت می‏بینید دو نفر که با هم رفیق بودند، رابطه‏شان گسسته شد، و از هم جدا شدند. این یکی می‏رود دنبال کارش و آن یکی هم می‏رود دنبال کار خودش. از تو به خیر و از ما به سلامت! تمام شد.

امّا در قیامت این‏طور نیست. خوب گوش کنید! پیوند حسبی، نسبی، خانوادگی، همه این‏ها در قیامت قطع می‏شود. « یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن أخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِیهِ» تمام شد و رفت. اما پیوند رفاقتی این‏طور نیست.

توضیح آیه شریفه

من در جلسه گذشته عرض کردم که تعبیر آیه شریفه این است که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» همه دوستان در قیامت، با هم دشمن می‏شوند، مگر پرهیزکاران. آخر جلسه من این آیه را معنا کردم و حالا می‏خواهم توضیح بدهم. در قیامت این‏طور نیست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که می‏روند دنبال کارشان، نیست. یک دسته از رفاقت‏ها به جای دوستی، دشمنی می‏آورد. در آیه هم بود و در جلسه گذشته هم گفتم. در سوره دیگر هم ما داشتیم که وقتی پیوند رفاقتی بر یک محور خاصی بود، این دوستی به دشمنی شدید تبدیل می‏شود و این‏ها به جان هم می‏افتند. چه بسا این، او را لعن کند، آن، این را لعن کند. یک وقت هست می‏گویی جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، یک وقت می‏گویی جدا شدند ولی همدیگر را رها نمی‏کنند، دوستی‏شان تبدیل به دشمنی می‏شود. دسته دیگر، دوستی‏هایشان باقی می‏ماند و از هم دستگیری می‏کنند. رابطه این‏ها در قیامت به خاطر پیوند رفاقتی آنها در دنیا است. این که من عرض کردم در بین همه پیوندها آن پیوندی که هم در ربط با امور دنیایی و هم در ربط با امور اخروی خیلی اثرگذار است، عبارت است از پیوند رفاقتی به این جهت بود.

من مقدمتاً مطلبی را عرض می‏کنم بعد به سراغ بحث اصلی می‏روم. به طور کلی هر پیوندی، یک سبب می‏خواهد. باید چیزی به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفیق شوند. دو نفر که دارند در خیابان راه می‏روند که یکدفعه با هم رفیق نمی‏شوند! یک چیزی باید باشد تا اینها را به هم ربط بدهد. به‏طور خلاصه، آن چیزی که می‏خواهد محور قرار بگیرد و سبب این پیوند بشود، یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی. یعنی اتصال‏ها، یک وقت بر محور مادیت درست می‏شود و یک وقت بر محور معنویت ایجاد می‏شود. اتصال انسان با انسان بر محور یکی از این دو مسأله است.

دوستی کارساز و دوستی ناکارآمد

ما در معارفمان داریم رفاقت‏هایی که بر محور مادیت و امور دنیایی درست شده است، در آخرت به دشمنی تبدیل می‏شود. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» امّا اگر رفاقت بر محور معنویت و امور اخروی باشد چنین نمی‏شود؛ «إِلاَّ الْمُتَّقینَ» رفاقت پرهیزکاران استثناء شده‏است. یعنی اگر پیوند رفاقت بر محور معنویت باشد، به دشمنی و عداوت تبدیل نمی‏شود و باقی می‏ماند. این رفاقت در قیامت کارساز نیز هست. این یک قضیه و مطلب کلّی است که در متن معارف ما هست.

روایتی از امام صادق(علیه السلام) است که مثل «ضرب قانون» می‏ماند. گویی حضرت در باب دوستی یک قانون کلی را مطرح می‏فرمایند. حضرت می‏فرماید: «أَلَا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا فِی غَیْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِیرُ عَدَاوَةً یَوْمَ الْقِیَامَة»[1] حرفی که من زدم متن فرمایش حضرت است، ایشان می‏فرماید: آگاه باشید! هر دوستی رفاقتی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی می‏شود. حضرت این آیه شریفه را کاملاً توضیح می‏دهد: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» ایشان، این آیه را در این قالب می‏ریزد و بیان می‏کند.

انواع دوستی‏ها و عاقبتشان

پیوندهای رفاقتی که در دنیا بر محور معنویت شکل می‏گیرد، در قیامت مشکلی ایجاد نمی‏کند. بلکه باقی می‏ماند و بعد هم کارساز است. کارسازی‏اش نیز، مسأله شفاعت و دست‏گیری است. این رفاقت برای آن‏ها مشکل ساز نیست. ما در معارفمان داریم که مؤمنین بعضی، بعضی دیگر را شفاعت می‏کنند. این جزء معارف دین ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت می‏کند. این مسأله مربوط به مؤمن‏هایی است که بر محور ایمانی با یکدیگر رابطه داشتند، نه مادیت.

دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستی‏شان فقط بر محور مادیت بود. تکلیف این رفاقت‏ها هم در اینجا معلوم است. امّا دسته سومی همه ممکن است که یک طرف رفاقت قصدش امور مادی باشد و طرف دیگر جهت معنوی داشته باشد. این رفاقت اصلاً در دنیا باقی نمی‏ماند که بخواهد به قیامت برسد. این‏ها به یکجایی می‏رسند که دیگر نمی‏توانند ادامه بدهند. همین‏جا، رفاقتشان را به هم می‏زنند و از یکدیگر جدا می‏شوند. به قیامت نمی‏رسد.

گسست و دشمنیِ دوستان در دنیا

امّا بحث اصلی؛ ما از بعضی از آثار و روایات به دست می‏آوریم که رفاقت‏هایی که بر محور معنویت نیست، و فقط مادیت در آنها مطرح است، این‏طور نیست که فقط در آخرت تبدیل به دشمنی شود و در آن‏جا پشیمان شوند. گاهی در دنیا گسسته شده و به دشمنی تبدیل می‏گردد. این مطلبی است که دیگر برای شما مشهود و آشکار است، احتیاج به توضیح ندارد. شما این‏ مسائل را به خوبی درک می‏کنید.

دلیل ناپایداری دوستی‏های «مادی محور»

دلیل این مطلب چیست؟ من اشاره‏ای به یک نکته‏ می‏کنم که وجهه و جنبه کلامی- فلسفی دارد، ولی خوب و مفید است. «ماده» محدود است امّا معنویت نامحدود است. اگر «ماده» محور دوستی قرار بگیرد، رفاقت بر محور انتفاع‏ها و منفعت‏ها پایدار می‏ماند. یعنی تا وقتی که از رفیق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آن‏چه مطرح است سودبری است. آن‏چه مهم است این است که نیازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادی باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا باید دو طرف با یکدیگر نزاع کنند تا به منافعشان برسند.

این‏که در فلسفه می‏گویند: دنیا دار تزاحم است، یعنی سرای مزاحمت است. یعنی چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پیش می‏آید. بعد هم همین رفاقت به جایی می‏رسد که دعوا می‏شود. یا بر سر ریاست، یا مال یا هر چه می‏خواهد باشد، می‏بینی سال‏ها دستشان در دست هم بود، امّا یک مرتبه با هم اختلاف پیدا کردند! این‏ها رفیق صمیمی بودند، حالا دشمن خونی شدند! چه شد که این‏طور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، ریاست بود، «المُلکُ عَقیمٌ» اینها سر پول، ریاست و امثال این‏ها که امور مادی است، دعوایشان می‏شود و دشمن خونی می‏شوند. دلیلش این است که این رفاقت، بر محور معنویت نبود، بر محور مادیت بود.

دوستی‏هایی همراه با پشیمانی

حالا من یک روایت می‏خوانم. ما روایتی از علی (علیه السلام) داریم که امام صادق در ادامه روایت قبلی آن را نقل می‏کند که امیرالمومنین فرمودند: «لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ» انسان به هر شکل که با کسی دوستی کند، پشیمان می‏شود، «إلا المُتَّقِینَ»[2] مگر متقین. در این‏جا مطلب را به طور کلی بیان می‏فرمایند. در روایت حرفی از آخرت نیامده است. در آن روایت «روز قیامت» داشت، امّا این‏جا بحث قیامت مطرح نیست. به اصطلاح روایت اطلاق دارد. هر دوستی و رافقتی، پایانش پشیمانی است، چه در دنیا یا چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشیمان‏اند، مگر چه کسانی؟ آن کسی که محور دوستی‏شان معنویت بود.

دوستی بر محور غیر الهی، مشکل ساز است

اینکه در آیه شریفه داشت، دوستی‏ها به دشمنی تبدیل می‏شود، جهتش این است. حالا من جنبه‏های دیگر آن را هم توضیح دادم. این‏ها مشهود است و واقعاً انسان می‏بیند که چه‏طور کسانی که بر محور امور دنیایی با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پایدار نمی‏ماند و بعضاً به دشمنی و کینه‏توزی هم منجر می‏شود. سرّ آن را هم گفتم که چیست. اگر محور دوستی امر مادی بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفته‏اند، لذا تزاحم پیش می‏آید و آخر تزاحم چیست؟ دشمنی و رو در روی هم ایستادن. گفتم فرقی نمی‏کند که چه باشد، مال باشد، ریاست باشد یا چیز دیگر. همین که محور الهی نباشد، مشکل ساز است. من کلی دارم بحث می‏کنم. خودمان هم داریم می‏بینیم و در متن جامعه ما نیز فراوان است، در هر دو رابطه مصادیق فراوانی وجود دارد، چه ریاستش، چه مالش. دلیل تبدیل دوستی به دشمنی چیست؟ چون خدا نیست. چون دوستی «فی غیر الله» است.

هیچ‏کدام از انبیاء با یکدیگر نزاع ندارند!

من همین حالا یک مطلب یادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالی علیه) می‏فرمود: « اگر تمام انبیاء را جمع کنند، ـ‏می‏شود یک شهر صد و بیست و چهار هزار نفری‏ـ اصلاً و ابداً یک دعوا، یک دادگستری در این شهر نمی‏بینید.» خیلی زیبا تبیین می‏فرماید. همه با هم رفیق هستند. اما نزاع و درگیری نیست. چرا؟ جهت این است که محور رابطه آن‏ها خدا است. محور خدا است نه دنیا. دعوا جایی است که محور دنیا باشد. درگیری از اینجاها شروع می‏شود.

مشخّصات دوست خوب

حالا می‏رویم سراغ مشخصات رفیق خوب. در معارف ما این مطب آمده است که اگر خواستی رفیق پیدا کنی، باید به دنبال چه کسی بگردی. اولاً باید رابطه‏ات برای خدا باشد نه بر محور دنیا، ثانیاً باید طرف مقابلت ویژگی‏هایی داشته باشد تا رفاقت و دوستی‏ات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه می‏دهد. مشخصه‏ها کاملاً بر محور همین بحثی که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بیرون افراد ملاک‏ها و مشخصاتی بیان شده است.

1. خصوصیّت درونی «دوست خوب»

از نظر درونی، به طور کلی، کسی را انتخاب کن که بعد معنوی تو را شکوفا کند. یادآور بعد معنوی تو باشد. تو را به یاد خدا بیاندازد. نه این‏که شهوت تو را تحریک کند یا هواهای نفسانیه تو را برانگیزد. در یک روایتی دارد: «قیلَ لِنَّبیِّ صلی الله علیه و آله وسلم): أَیُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ» از پیغمبر پرسیدند: بهترین رفیق کیست؟ آدم که می‏خواهد رفیق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصیاتی باید دارا باشد؟ «قَالَ: إِذَا ذَکَرْتَ أَعَانَکَ وَ إِذَا نَسِیتَ ذَکَرَکَ»[3]  حضرت فرمود: آن کسی که اگر به یاد خدا افتادی، تو را کمک کند و اگر خدا از یادت رفته است، تو را به یاد خدا بیاندازد.[4] این جنبه درونی دارد.

کمک‏کار صالح

از نظر ظاهر هم عرض کردم، خصوصیتی مطرح است. یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم است که تقریباً نظیر روایت قبلی است. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً جَعَلَ لَهُ وَزِیراً صَالِحاً‏» وقتی خداوند بخواهد به بنده‏ای خیری برساند، برای او یک وزیر صالح قرار می‏دهد. وزیر یعنی کسی که کمک‏کار انسان است، تقریباً همان رفیق است. «إِنْ نَسِیَ ذَکَّرَهُ وَ إِنْ ذَکَرَ أَعَانَهُ»[5]  اگر ازخدا غافل شد او را به یاد خدا می‏اندازد و اگر به یاد خدا افتاد او را یاری می‏کند.[6]

2. خصوصیّت بیرونی «دوست خوب»

من درباره بعد بیرونی، سه تصویر می‏کنم تا مطلب روشن شود. یک، زبانی؛ دوست باید از نظر بیرونی، یعنی کارها و اعمالی که می‏خواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمایی و کمک کند. یعنی اگر دید من دارم معصیت می‏کنم، من را نهی کند. اگر دارم کار خلاف می‏کنم، او مرا نهی کند. دو، عملی؛ اگر دید من دارم کار خیر می‏کنم، مرا کمک کند که من کار خیرم را ادامه دهم. مرا تشویق کند. مرا به کار خیر امر کند. برای کار خیر مرا کمک کند. یک همچنین رفیقی انتخاب کن. من این‏ها را می‏گویم، بعد می‏خواهم بروم و روایاتش را بخوانم. سه، رفتاری؛ من کسی را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را یاد بدهد. لازم نیست که لفظاً به من چیزی بگوید. عملاً بیاموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثیرگذاری از بعد لفظی بالاتر و أقوی است. رفیقی انتخاب کن که کار خیر بکند، از آن طرف هم از شر پرهیز کند. به تو آموزش عملی بدهد چون این بُرداش بیشتر است، تا آن‏که لفظاً بگوید.

دوست «امر و نهی کن» بهتر از دوست «چاپلوس و متملق»

ما در روایات باب رفاقت، هر سه مطلب را داریم که این‏ها، مستقیماً با مسأله تربیت رابطه تنگاتنگ دارد. حالا من روایت را می‏خوانم. دقت کنید! اما قولی و زبانی؛ علی (علیه السلام) می‏فرماید: « صَدِیقُکَ مَن نَهَاکَ » دوست تو آن کسی است که اگر خواستی معصیت بکنی، تو را نهی‏ کند. اگر خواستی کار زشت کنی، به تو بگوید: نکن! حرام است! معصیت است! تو را نهی از منکر کند. « وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ»[7] دشمن تو آن است که اگر خواستی ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهی، تو را فریب‏ بدهد و مغرورت کند. چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتی انجام دادی، تو را تشویق کند. چه بسا از «مَن أغرَاکَ» این مراد باشد. این دوست تو است که اگر کار بد کردی، تو را نهی کند، و دشمنت کسی است که اگر کار بد کردی، بگوید به به! چه کار خوبی کردی! جمله اول با جمله دوم روایت تناسب دارد.

کمک‏کار برای اطاعت الهی

اما دوم، از علی (علیه السلام): «المُعینُ عَلَی الطَّاعَةِ خَیرُ الأصحَابِ»[8] بهترین دوستان کسی است که برای اطاعت الهی کمک کند. تو داری طاعت الهی انجام می‏دهی، عملی انجام می‏دهی که مورد رضای خداوند است، آن‏ کسی که به تو کمک کند، بهترین رفیق تو است. این شخص بهترین رفیق تو است. این‏ها همه در بُعد عملی است. سه گونه من عرض کردم.

دوستی با نیکان، بهترین وسیله نجات از بدی‏ها

سوم، آنکه از نظر رفتاری به من روش بدهد، نه این‏که مرا لفظی کمک کند، عملاً من را تربیت کند. علی (علیه السلام) فرمودند: «لَیسَ شَیئٌ أدعَی لِخَیرٍ وَ أنجَی مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخیَارِ» چیزی بهتر از دوستی با خوبان انسان را به عمل خیر دعوت نکرده و او را از شر نجات نمی‏دهد. اخیار، کسانی هستند که از نظر عملی آدم خیری است، یعنی آن‏هایی که عملشان این‏گونه است. این تعبیر به « أدعی، أنجی » در روایت یعنی خیلی دعوتش بیشتر است. چرا؟ چون دعوت اینها عملی است و عمل بُردش روی انسان از نظر آموزشی أقوی است تا قول و حرف. لذا حضرت می‏گوید: « أدعی »

این که می‏گوید: « أنجی » برای چیست؟ پیش آمده یک کار زشتی بخواهی مرتکب شوی و به یاد رفیقت بیافتی و پاکی و خوبی او را به یاد بیاوری و خجالت بکشی و آن کار را ترک کنی؟ این دوستی تو را از گناه نجات داده است.

این تعبیر « أدعی، أنجی » که می‏فرماید جهتش این است که عمل تأثیرگذاری‏اش در تربیت بیشتر است. لذا کسی که انسان می‏خواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بیشتر است. نقش رفتار در تربیت را قبلاً هم بحث کردیم. می‏خواستم این را عرض کنم که در انتخاب رفیق، آن چیزی که باید محور باشد همین مسأله معنویت است، نه مادیت. این باید محور رفاقت باشد، چنین رفاقتی پایدار است و در دنیا و قیامت به دشمنی تبدیل نخواهد شد.


[1]. بحارالأنوار     66     237

[2]. همان

[3]. بحارالأنوار     74     140

[4]. ذکر در این‏جا به معنی یاد خدا است. «ذکر» از نظر استعمالات‏اش، عبارت از یاد خدا کردن است هرچند معنای خودش صرفاً چیزی را به یاد آوردن است. لذا اگر ذکر به طور مطلق استعمال شود، که روایات ما و حتی در محاورات ما معمولاً این‏طور است، منظور همان یاد خدا است.

[5]. بحارالأنوار     74     166

[6]. فرضاً اگر «ذکر» راجع به عمل بیرونی هم باشد، مسأله‏ای نیست.

[7]. غررالحکم     415

[8]. غررالحکم     416


رت مومن - جلسه 19 (5/08/1389) ارسال به دیگران

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِین

 وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله(صلی الله علیه و آله و سلم) قال :

 «إِنَّ الْغَیْرَةَ مِنَ الْإِیمَانِ»[1] غیرت از نشانه­های ایمان است.

مروری بر مباحث گذشته 

بحث ما در باب تربیت بود که گفتیم تربیت، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن است و اشاره کردیم که انسان معمولاً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی تربیت شده و ساخته می‏شود. یک محیط پنجم هم داریم که ان­شاءالله در آینده مطرح می­کنیم. بحثِ جلسه گذشته محیط آموزشی بود که عرض کردم در بین محیط‏های چهارگانه قوی‏ترین و اثرگذارترین محیط از نظر رفتاری‏ و گفتاری بر روی انسان،‏ محیط آموزشی است. یکی از جهات اثرگذاریِ قوی محیط آموزشی این است که معمولاً از محیط آموزشی، محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی، متولد می­شود. بعد هم در بحث محیط رفاقتی وارد شدم و مسأله پیوندها را هم مطرح کردم. در آخرِ جلسه روایتی از پیغمبر اکرم خواندم که پیغمبر اکرم فرمودند: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِلُ»[2] شخص بر دین دوستش است. پس هر کس باید بنگرد که چه کسی را به دوستی می­گیرد.

پیوند رفاقتی، قوی‏ترین پیوند

جلسه گذشته عرض کردم که محیط رفاقتی نیز، از  محیط‏هایی است که بر روی روح انسان، یعنی تمام ابعادش، اثر می‏گذارد و جهت آن هم این است که دوستی و رفاقت بر محور پیوند محبت است. جلسه گذشته گفتم پیوندهای جسمی، حسبی، نسبی، بُعد دینی و اخوّت دینی، این‏ها همه پیوند هستند. یک پیوند در روابط اجتماعی، پیوند محبتی است که پیوندی قوی است. لذا اثرگذاری‏اش هم بر روی انسان قوی است به طوری­که موجب می‏شود نسبت به آنچه که انسان در دو محیط قبلی، یعنی محیط خانواده و محیط آموزشی، فراگرفته است یا نسبت به اثرگذاری که روی روح داشته است، گاهی جنبه تخریبی داشته باشد، گاهی هم بر عکس.

مثلاً اگر محیط خانوادگی انسان مناسب نبود، محیط آموزشی­اش مناسب نبود، امّا محیط رفاقتی­اش مناسب بود، به این معنا که با شرع و عقل هم‏سو بود، این رفاقت نقش تخریبی آن‏ها را از بین می­برد. برعکس، اگر محیط خانوادگی مناسب بود، محیط آموزشی مناسب بود، امّا محیط رفاقتی مناسب نبود و هم‏سو با شرع و عقل نبود، این رفاقت، آنچه را که در محیط خانواده و آموزش ساخته شده بود، ویران می‏کند.

نقش «رفاقت» بر «تربیت»

بحث مفصلی راجع به نقشِ بسیار اساسیِ محیط رفاقتی مطرح است که من فقط به آن اشاره می‏کنم. قرآن همین محیط رفاقتی را در آیات متعدد، مطرح می‏کند. روایات زیادی هم راجع به نقش این محیط داریم. من یکی، دو آیه را به عنوان نمونه می‏خوانم. در سوره فرقان آمده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا» روز قیامت، روزی است که ستمکار دست‏هایش را می‏گزد. «یَعَضُّ» یعنی می­گزد. می‏گوید: ای کاش ما، رابطه و پیوندی با پیغمبر برقرار می‏کردیم. منظور پیوند محبتی و رفاقتی است. بعد می­گوید: «یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنی‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا لَقَدْ أَضَلَّنی‏ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی‏ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً».[3] برعکس! کاش من فلانی را رفیق نمی‏گرفتم. او مرا گمراه کرد. هر دو نوع را دارد. هر دو مورد، پیوندِ رفاقتی است. ای کاش من با این آقا پیوندِ رفاقت برقرار می‏کردم و ای کاش با فلانی رفیق نمی‏شدم.

در آیه­ای دیگر در سوره زخرف آمده که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»[4] بعضی از رفیق‏ها در آن روز با یکدیگر دشمن می‏شوند، مگر متّقین.

این یک مسأله دیگر است که عرض می‏کنم. ما راجع به دوستی در قیامت، آیات زیادی داریم و مثل این‏ آیه که: «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَة»[5] یا در آیه دیگر دارد: «فَما لَنا مِنْ شافِعین وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیم».[6] تحت عنوان خلیل یا صدیق دارد. همه این‏ها در آیات آمده است. می‏خواهم بگویم مسأله رفاقت در آیات فراوانی در قرآن مطرح است.

اثر رفاقت بر انسانیّت انسان

اثر رفاقت چیست؟ همین که رفیق شدیم، بر اثر رابطه محبتی، پیوند محبتی بین ما دو نفر برقرار شد، این رابطه چه اثری دارد؟ روایتی از علی(علیه السلام) می­خوانم و بعد آن را توضیح می‏دهم. اتفاقاً روایت، در ارتباط با همین آیه شریفه‏ای است که دارد: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین». حضرت فرمود: «فَسَادُ الْأَخْلَاقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلَاءِ وَ الْخَلْقُ أَشْکَالٌ «فَکُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ» وَ النَّاسُ إِخْوَانٌ فَمَنْ کَانَتْ إِخْوَتُهُ فِی غَیْرِ ذَاتِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَحُوزُ عَدَاوَةً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ‏»».[7]

 «خُلق» به معنای «خو» است. «خو» به معنای ملکه است. علی(علیه السلام) در اینجا مسأله را بر محور معاشرت، یعنی همان رابطه تنگاتنگ بین دو نفر مطرح می­کنند و این اثرگذار و ملکه‏ساز است. گاهی همراه خود ملکه فاسده و گاهی ملکه شایسته می‏آورد. «فَسَادُ الْأَخْلَاقِ، صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ» اول درستی و نادرستیِ اخلاق را می‏فرماید، بعد می‏آید روی این معنا که «وَ الْخَلْقُ أَشْکَالٌ»، یعنی خلق، برای تو شاکله وجودی درست می‏کند و باطنت را می‏سازد. همین ملکات است که باطن ما را می‏سازد. این است که انسان را می‏سازد. ملکات سیئه ـ نعوذ بالله ـ انسان را به صورت حیوان می‏سازد؛ ملکات حسنه به صورت فرشته می‏سازد. درون من را که روز قیامت با آن محشور می‏شوم. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»،[8] یعنی آن شاکله و شکل درونی تو در آن روز هست.

رفیق بر ناخودآگاه انسان اثر می‏گذارد

آیه بر محور دوستی‏ها است. «الْأَخِلاَّءُ». این رابطه رفاقتی که قوی‏ترین پیوندها است، چون بر محور محبت است، باطن انسان را در ابعاد گوناگون می‏سازد؛ لذا من گفتم دو نفر که رشته محبت، این‏ها را به هم پیوند داد و رفیق شدند، ناخوآگاه رفیقش را می‏سازد. جلسه گذشته روایت آن را هم که از علی(علیه السلام) بود، خواندم. گفتم «تربیت» از عناوین قصدیّه نیست و در رابطه رفاقتی سریع روی ناخودآگاه دوست اثر می‏گذارد و او را می­سازد و در نهایت هم موجب می‏شود که او با دوستش محشور است. هر روز هیکل او را می‏بیند. بارها می‏آید و می‏رود در اتاق بایگانی ذهن و در حافظه­اش شکل می‏گیرد. اعمال او به روح رفیقش شکل می‏دهد، گفتار او نیز اینگونه است. درون رفیقش را می‏سازد. محور پیوند هم در اینجا قوی‏ترین پیوندها است.

رفیق عاقل، بهترین رفیق

در این محیط‏های چهارگانه که گفتیم، آن محیطی که از نظر درونی روی انسان، می‏تواند بیشتر از همه اثر بگذارد، محیط رفاقتی است. این هم که ما آمدیم روی محیط آموزشی و حساسیّت به خرج دادیم، به این دلیل بود که از آن، «رفیق‏» متولّد می‏شوند. در محیط آموزشی بچه‏ها با هم رفیق می‏شوند. یک محیط رفاقتی که در سازندگی انسان از نظر درونی‏اش، قوی‏ترین محیط­ها است، متولد می‏شود. لذا در روایات، زیاد داریم. از خود علی(علیه السلام) می‏فرماید: «صُحبَةُ الوَلِیِّ اللَّبِیبِ حَیَاةُ الرُّوحِ»[9] دوست عاقل، روح تو را زنده می‏کند و او را نمی‏میراند.[10] در اینجا خود روایات، مطلب را توضیح دادند و برای ما تبیین کردند که رفیق خوب کیست.

رفیق فاسق، بدترین رفیق

از آن طرف از علی(علیه السلام) نقل شده است که: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَق».[11] از دوستی با فاسق بپرهیز که تو هم مثل او می­شوی. دوست عاقل روح تو را زنده می‏کند، امّا دوست فاسق، تو را مثل خودش می­کند. این همان معنایی است که ما در باب رفاقت عرض کردیم؛ رفیق ممکن است نقش سازنده داشته باشد و به قدری قوی باشد که اثر دو محیط خانوادگی و آموزشی را تحت‏الشعاع قرار دهد. اگر محیط خانودگی مناسب نبود، محیط آموزشی مناسب نبود، امّا اگر رفیق مناسب بود، روح او را می­سازد. عکس هم همینطور است، اگر نامناسب بود، روح او را می­میراند.

تبدیل دوستی به دشمنی

حالا رفیق خوب کیست؟ بدانید که به طور غالب در دنیا پیوند رفاقت، از نظر اثرگذاری‏، قوی‏ترین پیوند است. چون محورش محبت است. و این پیوند غیر پیوندهای معنوی‏، نسبی، حسبی، و سببی است و تمامی این پیوندها در نشئه دیگر، از بین می‏رود. «یَوْمَ یَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیه»،[12] اصلاً برادر از برادر فرار می‏کند ، از پدر و مادرش فرار می‏کند؛ یعنی این پیوند منقطع می‏شودو از بین می‏رود. این «قطع پیوند» که آیه می‏گوید، پیوند حسبی، نسبی، جسمانی و... است. این‏ها از بین می‏رود.

امّا در ارتباط با آن قوی‏ترین پیوند که بر محور محبت بود، اگر آن پیوند نامناسب باشد، یعنی محور معنوی و الهی نداشته باشد؛ حیوانی، مادی و دنیایی بود، نه اینکه قطع می‏شود؛ بلکه دوستی به دشمنی تبدیل می‏شود. این عجیب است! «یَوْمَ یَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیه»، اینجا راجع به آن پیوند حسبی، نسبی و سببی است. وقتی پیوند قوم و خویشی برطرف شد، همه از هم فرار می‏کنیم، اما «رفاقت» کجا است؟ می‏گوید پیوند رفاقتی آنگونه اثر دارد که اگر بر محور معنویت نباشد، تبدیل به دشمنی می‏شود. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»، در دنیا رفیق‏های جان‏جانی بودند، امّا در روز قیامت با همدیگر دشمن می‏شوند. آیه این را می‏گوید.

رفیق چهره‏ساز قیامتی است

در سوره فرقان فرمود: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنىِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَاوَیْلَتىَ‏ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلا» ای کاش من با این شخص رفاقت نمی‏کردم! ببین امروز من را به چه صورتی در آورده است. شاکله من را ساخته است و چه شکل بدی پیدا کرده‏ام! در دنیا می‏گفتند: او انسان است. اما اینجا می‏گویند: خوک است. چون رفاقتش بر محور شهوت بود، خوک هم مظهر شهوت است! یا حیوانات دیگر، چون هر کدام از نظر قوایشان مظهر چیزی هستند.

تنهایی بهتر از رفاقت با بدان است!

اینکه این­قدر در روایات ما در ارتباط با این محیط، تأکید می‏کنند به این دلیل است که شاکله ما را می­سازد. روایات زیادی داریم که به این محیط تکیه می‏کنند که تا آنجایی که می‏توانی مراقب باش. روایتی از علی (علیه السلام) است که می‏فرماید: «کن بالوحدة آنس منک بقرناء السوء»،[13] به تنهایی انس بگیری بهتر از این است که رفیق بد بگیری. گفت: دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد. این تنهایی، برای تو بهتر است تا اینکه با رفیقی که شاکله‏ات را تغییر می‏دهد رفاقت کنی که روز قیامت دشمن شوید و بارها بگویی ای کاش من با این رفیق نشده بودم! جهتش هم این است که شاکله وجودی‏ات را می‏سازد. این رابطه برای تو «خو» درست می‏کند، یعنی «ملکه» و «ملکه» یعنی  شکل درونی تو؛ لذا آیه «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِه»[14] را حضرت استخدام می‏کند و در فرمایشش می‏آورد. ناخودآگاه تو را می‏سازد. اینکه خیلی روی این محیط تأکید می‏شود که مراقب باش، برای این جهت است که درون تو را درست می‏کند.

مشخصات اجمالی رفیق خوب

بعد راجع به این وارد می‏شوم که بسیار خوب، به ما بگویید مشخصات رفیق خوب چیست؟ روایات زیاد داریم. در روایتی علی(علیه السلام) می­فرماید: «مَن دَعاکَ إلى الدَّارِ البَاقِیةِ وَ أعانَکَ عَلى العَملِ لَهَا فَهُو الصَّدیقُ الشَّفیقُ».[15] آن کسی که تو را به آن نشئه جاودانه دعوت کند و به تو در اعمال صالحه‏ات کمک کند، آن صدیق است و دوست شفیق تو است. حضرت مسأله معاد را مطرح می­کنند، جهتش هم این است که درون تو را به گونه‏ای می‏سازد که روز قیامت دیگر نمی­توانی از این فرار ‏کنی.

تنها رفاقتی که گسستنی نیست، حتی در قیامت!

اگر دوستی بر محور جنبه‏های معنوی باشد، این پیوند در قیامت منقطع نمی‏شود. همه پیوندها قطع می‏شود. پیوندهای جسمی، حسبی و نسبی، همه این‏ها قطع می­شود. اگر پیوند رفاقتی،‏ سوء باشد، به دشمنی تبدیل می‏شود. درست وارونه می‏شود. آنکه می‏ماند، دوستی بر محور جنبه­های معنوی است.

نتیجه دوستی معنویتی، شفاعت در قیامت است

لذا من اشاره می­کنم به مسأله شفاعت. ما داریم در قیامت شفاعت می‏شود، نسبت به چه کسانی است؟ نسبت به مؤمنین است؟ نه! در آن آیه داشت که: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقین». این دوستی بر محور معنویت بود، از بین نمی‏رود، تبدیل به دشمنی هم نمی‏شود؛ بلکه کنار آن شفاعت است. در آن آیه هم می‏گوید ای کاش به سوی پیغمبر راه باز کرده بودم، با این ولی خدا پیوند کرده بودم، به این دلیل است که  می‏بیند پیغمبر در قیامت دست رفیق‏هایش را می‏گیرد. دیگر اینجا این را شهود می‏کند و می­بیند که دوستی با خوبان چه آثاری دارد.

پیوند پایدار، پیوند خدا محور

برای این است که علی(علیه السلام) وقتی می‏خواهد مشخصّه دوست خوب را بگوید، می‏گوید: «مَن دَعاکَ إلى الدَّارِ البَاقِیةِ وَ أعانَکَ عَلى العَملِ لَهَا فَهُو الصَّدیقُ الشَّفیقُ». دوست دلسوز کسی است که تو را به قیامت دعوت کند و برای کارهای خیر کمک‏کارت باشد. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «انْظُرْ إِلَى کُلِّ مَنْ لَا یُفِیدُکَ مَنْفَعَةً فِی دِینِکَ فَلَا تَعْتَدَّنَّ بِهِ» نگاه کن! دقت کن با چه کسی داری رفاقت می‏کنی! ببین اگر برای تو سود دینی ندارد، به او اعتنا نکن! «وَ لَا تَرْغَبَنَّ فِی صُحْبَتِهِ» یک‏وقت میل پیدا نکنی که با او رفیق شوی!؟ «فَإِنَّ کُلَّ مَا سِوَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مُضْمَحِلٌّ وَخِیمٌ عَاقِبَتُهُ».[16] همه این پیوندها در روز قیامت قطع می‏شود، مگر پیوندی که خدا محور باشد. گاهی هم تبدیل به دشمنی می‏شود. پیوند رفاقتی اینگونه است که در قیامت گاهی تبدیل به دشمنی می‏شود، امّا برای پدر و مادر و برادر و این‏ها، فقط داشت: «یَفِرُّ» یعنی فرار می­کنند و پیوند قطع می­شود، امّا تبدیل به دشمنی نداشت. پیوندهای حسبی و نسبی و سببی را می‏گوید قطع می‏شود، امّا پیوند رفاقت را می‏گوید تبدیل به دشمنی می‏شود. این به دلیل حساسیت مسأله پیوند رفاقت است.


1. وسائل‏الشیعة     20     154    77

2. بحارالأنوار     71     192    باب 14

3.سوره الفرقان آیات27،28و29

4.سوره الزخرف آیه 67

5.سوره البقره آیه 254

6.سوره الشعراء آیات100و101

7. بحارالأنوار     75     82    باب 16

8.سوره الطارق آیه 9

9. غررالحکم          429

[10]. اگر ولایت را به معنای دوستی بگیریم، «ولی» می‏شود دوست. اما اگر ولی را به معنای سرپرست بگیریم، قهراً آن هم دیگر خانوادگی می‏شود. البته این نیست. ظهورش در دوستی است.

10. نهج‏البلاغة          459    69

11.سوره عبس آیات 34و35

12. غررالحکم          431 

13. سوره الإسراء آیه 84

14. غررالحکم          424

15. بحارالأنوار     71     191    باب ۱۴