باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

شرح حدیث

حدیث 90/1/14
رُوِیَ عَن رَسُولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال:
اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی.وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی.[1]

ترجمه حدیث:
روایت از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقول است که حضرت فرمودند قلب ها سه نوعند: 1- قلبی که مشغول و وابسته به دنیا است.2- قلبی که مشغول به تنعّمات اخروی است.3- قلبی که وابسته به مولا است. اما آن قلبی که سرگرم و وابسته به دنیا است،‌ همیشه دچار سختی و گرفتاری است. و آن قلبی که وابسته به تنعّمات اخروی است ‌به درجات و مراتب بالایی می­رسد. و قلبی که دل‏بسته به مولا (خدا) است، هم دنیا دارد، ‌هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد.
شرح حدیث: «اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ»؛ دل‏ها ‌بر سه گونه هستند. اوّل: «قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا»؛ دل‏هایی که وابسته به دنیا هستند. این قلب‏ها در گروی لذائذ دنیا و سرگرم مسائل دنیوی‏اند. دوم: «وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی»؛ دل‏ها و قلب‏هایی که وابسته به آخرتند. یعنی دل‏بستگی‏اش به تنعّمات اخرویّه است. سوم: «وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی»؛ سوم آن دلی است که به مولایش وابسته است! یعنی دل‏بسته به خدا است. دلش در گروی خدا است.
در ادامه، حضرت توضیح می­دهند: «وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ»؛ امّا دلی که به لذائذ دنیوی دل‏بسته شده و سرگرم آن است، این را بداند که همیشه در ناراحتی و گرفتاری است. یعنی حتی لذّت دنیایی را هم نمی‏برد. مسائل دنیوی این‏گونه است دیگر! ‌به هرچه از دنیا برسد، باز می­بیند کمبود دارد و لذا‌ ناراحت است. پیوسته در سختی و گرفتاری است.
«وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی»؛ آن قلبی که دل‏بسته به تنعّمات اخروی است،‌ در نتیجه کار هم که می­کند برای امور اخروی است و می­خواهد به پاداش آخرت برسد و به آن هم خواهد رسید. درجات عالیه بهشت را هم به او می­دهند، لذّتش را هم می­برد.
«وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی». این یک قاعده کلّی است که دل‏بستگی به شیء همواره یادآوری آن را در پی دارد. آن دلی که همیشه دل‏بسته به خدا است، در نتیجه سه چیز دارد: 1- دنیا دارد. دقّت کنید که مراد از دنیا در اینجا این نیست که به عنوان مثال پول زیادی دارد؛ بلکه به این معنا است که در دنیا هیچ ناراحتی ندارد. در ابتدا فرموده بود قلبی که وابسته به دنیا است، شدّت و بلا دارد. امّا این چنین شخصی نه شدّت دارد نه بلاء. نه نسبت به امور مادّی‏اش ناراحتی دارد،‌ نه گره کور پیدا می­کند که غصه‏اش را بخورد. هیچ‏کدام از اینها را پیدا نمی­کند. خدا همه چیز را برایش فراهم می­کند. چون او سرگرم به خدا است، به تعبیر خودمانی، خدا هم تمام کارهایش را ردیف می­کند.
2- در آخرت هم تنعّمات اخروی‏اش را دارد. 3- بالاتر از همه این است که قرب به خداوند هم پیدا می­کند. مراد از مولا در اینجا قرب به خدا است. دل‏بسته به خدا همیشه به یاد خدا است. ثمره‏اش هم این است که از نظر دنیایی، ‌شدّت و بلا به آن معنا ندارد. از نظر تنعّمات اخروی هم درجات بالا دارد و از نظر الهی هم قرب به خداوند پیدا می­کند.[2]
 


[1]. تحریر المواعظ العددیة،صفحه 245
[2]. یکشنبه 14 فروردین 1390 – 29 ربیع الثانی1432. مسجد جامع بازار تهران.

حدیث:

ث 90/1/17

رُوِیَ عَنْ عَلیٍّ (علیه السّلام) قال:
احْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِهِ وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ.[1]

ترجمه حدیث:
از امیرالمؤمنین(علیه­ السلام) منقول است کهفرمودند: بترس از اینکه خداوند تو را در هنگام معصیتش مشاهده کند، و در وقت طاعتش تو را نبیند که در این هنگام از زیان‏کاران خواهى بود. هر گاه نیرومند شدى در طاعت خداوند بکوش و هرگاه ناتوان شدى از معصیت خداوند ناتوان باش.
شرح حدیث: از نکات این روایت این است که حضرت علی (علیه السلام) ‌دو مسأله‏ای را که بین همه ما مطرح است، با یک دید الهی معنا می­کند نه مادی! یکی از آن دو مسأله، بحث «نفع و ضرر» است، و دیگری «قوّت و ضعف». ‌در فراز اوّل روایت، حضرت می­خواهند ضرر را معنا کنند. ما نمی­دانیم ضرر چیست. چون با یک عینک مادی ضرر را معنا می­کنیم. ضرر واقعی این است که امیرالمؤمنین می­فرماید. «احْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِه»؛ بپرهیز از اینکه خداوند تو را هنگام نافرمانی‏اش ببیند. در مقابلش می‏فرماید: «وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِه»؛ بترس از اینکه ‌آنجا که باید خداوند تو را ببیند -‏هنگام فرمانبرداری خودش- تو را نبیند. یعنی بترس از اینکه خدا تو را هنگام معصیت ببیند،‌ نه هنگام طاعت.
خوب نتیجه­اش چیست؟ «فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِین»؛ «فاء» در «فَتَکُونَ» فاء تفریع است. یعنی اینجا است که تو ضرر کرده‏ای. ضرر عبارت از این است که معصیت کنی و طاعت نکنی؛ به این می­گویند ضرر! ضرر این نیست که مال دنیا از دستت برود. این عینک مادّیت است که به چشم تو است و موجب می‏شود که ملاک ‌ضرر و نفع را ببری روی پول و مسائل مادّی. این نگاه مادّی حیوانی است. این عینک را از چشمت بردار، بعد می­فهمی ضرر یعنی چه! ضرر و نفع از منظر معنوی، تعریف دیگری دارد. ضرر این است که معصیت کنی و طاعت نکنی. از منظر الهی و انسانی، ضرر این است.
امیرالمؤمنین مسأله «توانایی و ناتوانی» را هم با یک نگاه الهی معنا می­کنند. می­فرماید توانایی این است: «وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّه»؛ توانا کسی است که در طاعت خداوند، نیرومند و توانا باشد. ما گاهی توانایی را جسمی معنا می­کنیم؛‌ این یک عینک حیوانی است که به چشمت زده­ای! این عینک مادّی را کنار بگذار. گاهی هم فکر می‏کنیم شخص توانا کسی است که توانایی مادّی دارد و پول فراوانی در اختیارش هست. اینها همه‏اش نگاه‏های مادّی است، اما شاخه­هایش فرق می­کند. نخیر! توانا آن کسی است که در طاعت الهی توانا باشد.
«وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّه»؛ اگر هم می­خواهی ناتوان باشی، در معصیت و گناه ناتوان باش! بگو من زورم به خدا نمی­رسد، من ناتوانم، من توانایی جهنّم را ندارم. ناتوان کسی است که توانایی معصیت ندارد. از آن طرف، توانا کسی است که توان اطاعت الهی را دارد.
 ببینید در این دو جمله، حضرت هم مسأله «سود و زیان» و هم «توانایی و ناتوانی» را با «طاعت و معصیت» تطبیق می‏دهند. می­فرماید هر دوی اینها بر محور طاعت و معصیت است. تو باید هر دو را با یک دید الهی ببینی. در نتیجه انسان الهی ‌نسبت به «سود و زیان» در ربط با طاعت و معصیت باید ارزیابی کند. نسبت به «توانایی و ناتوانی» هم باز هم باید برود سراغ طاعت و معصیت. معیار ارزشی این است.[2]
 


[1]. نهج البلاغه، حکمت 383، صفحه 544
[2]. چهارشنبه 17 فروردین1390– 2 جمادی الاولی1432. مسجد جامع بازار تهران

ترجمه حدیث:

رُوِیَ عَن رَسُولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال:
اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی.وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی.[1]

ترجمه حدیث:
روایت از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقول است که حضرت فرمودند قلب ها سه نوعند: 1- قلبی که مشغول و وابسته به دنیا است.2- قلبی که مشغول به تنعّمات اخروی است.3- قلبی که وابسته به مولا است. اما آن قلبی که سرگرم و وابسته به دنیا است،‌ همیشه دچار سختی و گرفتاری است. و آن قلبی که وابسته به تنعّمات اخروی است ‌به درجات و مراتب بالایی می­رسد. و قلبی که دل‏بسته به مولا (خدا) است، هم دنیا دارد، ‌هم آخرت را دارد و هم خدا را دارد.
شرح حدیث: «اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ»؛ دل‏ها ‌بر سه گونه هستند. اوّل: «قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیَا»؛ دل‏هایی که وابسته به دنیا هستند. این قلب‏ها در گروی لذائذ دنیا و سرگرم مسائل دنیوی‏اند. دوم: «وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی»؛ دل‏ها و قلب‏هایی که وابسته به آخرتند. یعنی دل‏بستگی‏اش به تنعّمات اخرویّه است. سوم: «وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی»؛ سوم آن دلی است که به مولایش وابسته است! یعنی دل‏بسته به خدا است. دلش در گروی خدا است.
در ادامه، حضرت توضیح می­دهند: «وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالدُّنْیَا لَهُ الشِّدَّةُ وَ الْبَلاءُ»؛ امّا دلی که به لذائذ دنیوی دل‏بسته شده و سرگرم آن است، این را بداند که همیشه در ناراحتی و گرفتاری است. یعنی حتی لذّت دنیایی را هم نمی‏برد. مسائل دنیوی این‏گونه است دیگر! ‌به هرچه از دنیا برسد، باز می­بیند کمبود دارد و لذا‌ ناراحت است. پیوسته در سختی و گرفتاری است.
«وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْعُقْبَی فَلَهُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی»؛ آن قلبی که دل‏بسته به تنعّمات اخروی است،‌ در نتیجه کار هم که می­کند برای امور اخروی است و می­خواهد به پاداش آخرت برسد و به آن هم خواهد رسید. درجات عالیه بهشت را هم به او می­دهند، لذّتش را هم می­برد.
«وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیَا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی». این یک قاعده کلّی است که دل‏بستگی به شیء همواره یادآوری آن را در پی دارد. آن دلی که همیشه دل‏بسته به خدا است، در نتیجه سه چیز دارد: 1- دنیا دارد. دقّت کنید که مراد از دنیا در اینجا این نیست که به عنوان مثال پول زیادی دارد؛ بلکه به این معنا است که در دنیا هیچ ناراحتی ندارد. در ابتدا فرموده بود قلبی که وابسته به دنیا است، شدّت و بلا دارد. امّا این چنین شخصی نه شدّت دارد نه بلاء. نه نسبت به امور مادّی‏اش ناراحتی دارد،‌ نه گره کور پیدا می­کند که غصه‏اش را بخورد. هیچ‏کدام از اینها را پیدا نمی­کند. خدا همه چیز را برایش فراهم می­کند. چون او سرگرم به خدا است، به تعبیر خودمانی، خدا هم تمام کارهایش را ردیف می­کند.
2- در آخرت هم تنعّمات اخروی‏اش را دارد. 3- بالاتر از همه این است که قرب به خداوند هم پیدا می­کند. مراد از مولا در اینجا قرب به خدا است. دل‏بسته به خدا همیشه به یاد خدا است. ثمره‏اش هم این است که از نظر دنیایی، ‌شدّت و بلا به آن معنا ندارد. از نظر تنعّمات اخروی هم درجات بالا دارد و از نظر الهی هم قرب به خداوند پیدا می­کند.[2]
 


[1]. تحریر المواعظ العددیة،صفحه 245
[2]. یکشنبه 14 فروردین 1390 – 29 ربیع الثانی1432. مسجد جامع بازار تهران.

رُوِیَ عَنْ عَلیٍّ (علیه السّلام)

رُوِیَ عَنْ عَلیٍّ (علیه السّلام) قال:
احْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِهِ وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ.[1]

ترجمه حدیث:
از امیرالمؤمنین(علیه­ السلام) منقول است کهفرمودند: بترس از اینکه خداوند تو را در هنگام معصیتش مشاهده کند، و در وقت طاعتش تو را نبیند که در این هنگام از زیان‏کاران خواهى بود. هر گاه نیرومند شدى در طاعت خداوند بکوش و هرگاه ناتوان شدى از معصیت خداوند ناتوان باش.
شرح حدیث: از نکات این روایت این است که حضرت علی (علیه السلام) ‌دو مسأله‏ای را که بین همه ما مطرح است، با یک دید الهی معنا می­کند نه مادی! یکی از آن دو مسأله، بحث «نفع و ضرر» است، و دیگری «قوّت و ضعف». ‌در فراز اوّل روایت، حضرت می­خواهند ضرر را معنا کنند. ما نمی­دانیم ضرر چیست. چون با یک عینک مادی ضرر را معنا می­کنیم. ضرر واقعی این است که امیرالمؤمنین می­فرماید. «احْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِه»؛ بپرهیز از اینکه خداوند تو را هنگام نافرمانی‏اش ببیند. در مقابلش می‏فرماید: «وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِه»؛ بترس از اینکه ‌آنجا که باید خداوند تو را ببیند -‏هنگام فرمانبرداری خودش- تو را نبیند. یعنی بترس از اینکه خدا تو را هنگام معصیت ببیند،‌ نه هنگام طاعت.
خوب نتیجه­اش چیست؟ «فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِین»؛ «فاء» در «فَتَکُونَ» فاء تفریع است. یعنی اینجا است که تو ضرر کرده‏ای. ضرر عبارت از این است که معصیت کنی و طاعت نکنی؛ به این می­گویند ضرر! ضرر این نیست که مال دنیا از دستت برود. این عینک مادّیت است که به چشم تو است و موجب می‏شود که ملاک ‌ضرر و نفع را ببری روی پول و مسائل مادّی. این نگاه مادّی حیوانی است. این عینک را از چشمت بردار، بعد می­فهمی ضرر یعنی چه! ضرر و نفع از منظر معنوی، تعریف دیگری دارد. ضرر این است که معصیت کنی و طاعت نکنی. از منظر الهی و انسانی، ضرر این است.
امیرالمؤمنین مسأله «توانایی و ناتوانی» را هم با یک نگاه الهی معنا می­کنند. می­فرماید توانایی این است: «وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّه»؛ توانا کسی است که در طاعت خداوند، نیرومند و توانا باشد. ما گاهی توانایی را جسمی معنا می­کنیم؛‌ این یک عینک حیوانی است که به چشمت زده­ای! این عینک مادّی را کنار بگذار. گاهی هم فکر می‏کنیم شخص توانا کسی است که توانایی مادّی دارد و پول فراوانی در اختیارش هست. اینها همه‏اش نگاه‏های مادّی است، اما شاخه­هایش فرق می­کند. نخیر! توانا آن کسی است که در طاعت الهی توانا باشد.
«وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّه»؛ اگر هم می­خواهی ناتوان باشی، در معصیت و گناه ناتوان باش! بگو من زورم به خدا نمی­رسد، من ناتوانم، من توانایی جهنّم را ندارم. ناتوان کسی است که توانایی معصیت ندارد. از آن طرف، توانا کسی است که توان اطاعت الهی را دارد.
 ببینید در این دو جمله، حضرت هم مسأله «سود و زیان» و هم «توانایی و ناتوانی» را با «طاعت و معصیت» تطبیق می‏دهند. می­فرماید هر دوی اینها بر محور طاعت و معصیت است. تو باید هر دو را با یک دید الهی ببینی. در نتیجه انسان الهی ‌نسبت به «سود و زیان» در ربط با طاعت و معصیت باید ارزیابی کند. نسبت به «توانایی و ناتوانی» هم باز هم باید برود سراغ طاعت و معصیت. معیار ارزشی این است.[2]
 


[1]. نهج البلاغه، حکمت 383، صفحه 544
[2]. چهارشنبه 17 فروردین1390– 2 جمادی الاولی1432. مسجد جامع بازار تهران

حدیث 02/04/1389


  • حدیث 02/04/1389  

  • ارسال به دیگران
  •  
  •  
  • رُوِیَ عَنْ مُحمَّدِ بن علیٍ الجَواد علیهماالسلام قال:

    لَا تَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِی الْعَلَانِیَةِ عَدُوّاً لَهُ فِی السِّرِّ[1].

    ترجمه حدیث: در ظاهر و آشکار،‌ خودت را دوست خداوند نشان مده، (‌در حالی که)‌ در پنهان و در درون، دشمن خدا باشی.

    شرح حدیث: گاهی در مقابل عَلَن، خِفاء است. معنای خفاء و علن، عرفی است. خفاء، جایی است که انسان تک و تنها باشد و کس دیگری نباشد. علن، یعنی غیر از خودِ شخص، کس دیگری هم حضور داشته باشد. گاهی در مقابل علن، سرّ است؛ که این با قبلی متفاوت است. سرّ، یعنی درون؛ یعنی در دلت یک چیزی باشد، اما به زبانت چیز دیگری بگویی.

    ما در روایات هر دو را داریم؛ هم «‌علن در مقابل خفاء» و هم «علن در مقابل سرّ»، که در این روایت، علن در مقابل سرّ مطرح شده است. و آن این است که پیش­ روی مردم، خودت را دوست خدا و فردی متشرّع و متدیّن جلوه دهی ‌ولی در آنجایی که کسی نیست، معصیت کنی؛ یعنی کارهایی انجام دهی که مورد رضای خدا نیست.

    در اینجا نکته­ای را تذکّر بدهم که «حفظِ ظاهر» با «ظاهرسازی» تفاوت دارد و عدّه‏ای هم اینها را با هم اشتباه می‏کنند. حفظِ ظاهر، یعنی کسی که از نظر درونی، آدم معتقدی است،‌ امّا ایمانش به آن درجه­ای نرسیده که بر روی تمام اعضاء و جوارحش، اثر بگذارد تا به تمام دستورات ظاهری اسلام مقیّد شود، ظاهر خود را اصلاح نماید و کارها و اعمالش را بر طبق دستورات شرع تنظیم کند. به این سنخ از افراد گفته می‏شود که: حفظ ظاهر کن! تویی که از نظر درونی انسان معتقدی هستی، ولی ضعف ایمانی داری، از نظر ظاهر، اعمالت را درست کن تا با این کارهای خوب، درونت هم خوب شود و ایمانت قوی گردد. این کارِ بسیار خوبی است و بر روی انسان، نقش سازندگی دارد. انسانی که معتقد و مؤمن است ولی ایمانش ضعیف است، می­تواند از راه حفظِ ظاهر، باطنش را هم اصلاح کند.

    اما «ظاهرسازی» یعنی چه؟ معنای ظاهرسازی این است که انسان، صورت ظاهرش را متشرّع جلوه بدهد، ‌ولی در همان ظاهر، خلاف شرع هم مرتکب شود. در جایی متشرع است و در جایی دشمن خدا است. او دارد «ظاهرسازی» می­کند نه «حفظ ظاهر»! این با آن مورد قبلی تفاوت دارد. این فرد ظاهرسازی می­کند؛ مثلاً ‌دعا می­خواند و... ولی می‏بینی در یک جاهایی خلاف شرعِ بیّن هم مرتکب می­شود؛ مال مردم می­خورد،‌ دروغ می­گوید، غیبت می­کند. این را می‏گویند ظاهرسازی.

    در این روایت از «حفظِ ظاهر» نهی نشده است. بلکه کسی مورد نظر است که در باطن به این کارها اعتقاد ندارد ولی در ظاهر، ‌ظاهرسازی می­کند و خودش را متشرّع جلوه می­دهد. او ادّعا می­کند که خدا و ‌قیامت سَرَم می­شود، اما باطناً ‌اینطور نیست. لذا می بینیم از نظر ظاهر، گاهی خلاف شرع هم مرتکب می­شود.

     «لَا تَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِی الْعَلَانِیَةِ عَدُوّاً لَهُ فِی السِّرِّ» یک چنین آدمی نباش؛ چون راه به جایی نخواهی برد. این را هم بدان که این رفتار، از شاخه­های نفاق است! چه بسا کسانی که از نظر باطن مشکل دارند و ‌ظاهرشان هم مثل باطنشان است،‌ از این آدم بهتر هستند. چه بسا ‌اگر اینها توبه کنند، بیشتر مورد ‌مغفرت الهی قرار بگیرند، (نسبت به کسانی که ظاهرسازی می­کنند و با ظاهرسازی دیگران را فریب می­دهند.)

    چهارشنبه 2 تیر 1389 – 10 رجب 1431. مسجد جامع بازار تهران


     


    [1] . بحارالانوار جلد75، صفحه 365