|
به
گزارش ، گزارش خبرگزاری ابنا «آلیسا حسیناوا»، آوازهخوان مشهور موسیقی رپ
(hip hop) است که پس از گرایش به اسلام و انتخاب حجاب در سن جوانی و در
اوج شهرت و طراوت، از محبوبیت و شهره بودن چشمپوشی کرد. |
مدتهاست
که زنان با پوشش اسلامی (روسری) در جایجای شهر "قازان" ـ پایتخت جمهوری
تاتارستان (از جمهوریهای خودمختار کشور روسیه) ـ دیده میشوند. آنها را
در مغازهها، دانشگاهها، مترو و در تمام خیابانهای شهر میتوان دید. «آلیسا حسیناوا» (Alisa Husainova) خواننده مشهور سابق را در یکی از مکانهای بسیار آرام و تماشایی در مرکز قدیمی و تاریخی قازان یعنی باغ آرمیتاژ ملاقات نمودیم. او از جهاتی شبیه به دیگر خواهران مسلمان خود که اغلب سعی میکنند لباسهای سنتی و محلی تاتار بر تن کنند، نیست. ظاهر او با زندگینامه بسیار جالبش تطابق دارد. این ستاره سابق باشگاه مسکو، در آغاز سال 2000 میلادی با خلاقیت و استعداد خود مورد توجه هنرمندان روسی و اروپایی واقع شد. تا جائیکه نویسنده معروفی در روسیه بنام «آرتمی تروایتسکی» (Artemi teroitski) راجع به او نوشت که منتقدین، او را سلطان خوانندههای تاتار مینامند. او در سال 2004 آلبومی تولید نمود که در رده بهترینهای موسیقی روسیه جای گرفت. وی تنها در روسیه شهرت پیدا نکرد، او را به فستیوالهای موسیقی مهم خارجی دعوت مینمودند. موفقیتهای بسیاری در انتظار این ستاره روس بود، اما او ناگهان از همه آنها دست کشیده و صحنه نمایش را به کلی ترک گفت. همه اعضای خانواده آلیسا به دین اسلام مشرف شدهاند: شوهر او «احمد»، برادر کوچکتر او «بولات» (Bulat) و مادرش که در مدرسه عالی قازان به نام "محمدیه" درس میخواند. او میگوید: «متولد شدن دخترم در جهانبینی من تأثیر بسزایی گذاشت. در گذشته، من میخواستم هر دو نقش مادری و خوانندگی را با هم ایفا کنم؛ اما پس از چندی متوجه شدم که چنین کاری بدلیل گرفتاریهای زیاد کار خوانندگی امکانپذیر نیست. پرستار گرفتن برای کودک هم اصلا در خصوصیات یک تاتار نیست. حتی در زبان تاتاری نیز لغتی بنام "پرستار" دیده نمیشود. چون ملت تاتار به هیچکس اعتماد ندارد تا فرزند خود را به او بسپارد. تاتاریها خود شخصا به فرزندانشان رسیدگی میکنند و این شایستهترین کار برای زنان تاتاری است. من هم تمام وقت آزادم را وقف دختر سه سالهام «مریم» میکنم. من فرزند خود را بطور سنتی تربیت میکنم و یاد میگیرم که با فرهنگ عمومی تاتاری، جهیزیه تهیه نموده و ذخیره نمایم. در این زمان من متدینتر نیز شدهام و خلاقیتهای گذشتهی من، برایم کهنه شده است. بطور کلی از طریق فرهنگ تاتاری خصوصیات یک زن مسلمان برای من آشکار شده و احساس زن بودن و مادر بودن را واقعا درک نمودم.» آلیسا دین اسلام را نیز مطالعه میکند و با تاریخچه مردم تاتار و هنرهای آنها نیز آشنا میشود. او از دوران گذشته زندگی خود بیزاری میجوید و از آن با بیمیلی یاد کرده و میگوید: «میدانی! من دیگر نمیخواهم در مقابل جمعیت قرار بگیرم. من از موسیقی مأیوس شدهام و دیگر نمیخواهم برای جلب رضایت افراد معتاد به موسیقی، آواز بخوانم. و همچنین نمیخواهم سعی کنم که آنها خوششان بیاید. آنها مرا به بسیاری از جشنوارهها و کنسرتها دعوت نمودند؛ مثلا به فستیوالهایی در سوئیس، استونی و... ، اما من دعوت آنها را رد کردم. » آلیسا پنج سال پیشبا یک کارگردان تاتاری ازدواج نمود. آن موقع بود که او با اسلام آشنا شده و شهادتین را بر زبان آورد. شوهر آلیسا که در یک خانواده مذهبی تربیت و بزرگ شده است در این دگرگونی، نقش قابلتوجهی ایفا کرد. آلیسا میگوید: «بنظر من، هر انسانی باید آرزوی رفتن به بهشت را داشته باشد. من نمیدانم چه چیزی میتواند بهتر از این باشد؟!» چندی پیش وی تصمیم گرفت تا از مسکو به زادگاهش تاتارستان برگردد. زیرا او در آنجا احساس راحتتری میکند: «در گذشته آرزو میکردم که به مسکو بروم، اما اکنون احساس میکنم که زندگی در قازان برای من راحتتر است. اگر در مسکو یا سنپطرزبورگ بدلیل ظاهر خود و حجابی که دارم باید واهمه درگیری و پرخاشگری داشته باشم، در قازان خود را آرام حس میکنم. در اینجا برای شخص مسلمان همه چیز خوب و باب میل است. مثلا در گذشته برای پیدا نمودن کتابهای اسلامی باید تمام مسکو را زیرپا مینهادم، ولی در اینجا به راحتی به مغازههای اسلامی مراجعه کرده و آن را خریداری مینمایم.» لیسا میافزاید: «اینجا بین مسلمانان رابطه خوبی برقرار است و مساجد و قهوهخانههای اسلامی، مکانهایی هستند که من به راحتی میتوانم در آن با مسلمانان به گفتگو بنشینم. من عاشق روستای "استارو تاتارسکی" (Starotatarsky) در قازان میباشم و از قدم زدن در آنجا لذت میبرم. هماکنون وقت خود را صرف دخترم «مریم» مینمایم و به او یاد میدهم که آفریدگار خود را فراموش نکند. آنچه برای من اهمیت دارد این است که هماینک عضو یک خانواده با ارزش و پولادین هستم و در سایه شوهرم احساس آرامش و رضایت میکنم و همانند یک زن حقیقی تاتار، به فرزند خود رسیدگی میکنم. من همچنین قصد دارم در اینجا به فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی بپردازم تا برای جامعه مسلمان خود مفید باشم.» * این گزارش، برگردان مطالبی است که توسط «دانیک گارایف» (Danic Garaev) در پایگاه اطلاعرسانی اسلامنیوز منتشر شده است. |
در
میان روزهایی که میگذرد شرمساریم اگر حق بندگی خدا را به جای نیاوریم و
آن وقت بیدوست چه بیپناهیم ما. آن چه در پی میآید گفتگوی ابنا با
"ملودی بیکر" نوشیعهای از آمریکا میباشد. وی از کسانی است که چشمان خود
را بر روی حقایق عالم نبسته و با توکل بر خدا با حقیقت اسلام آشنا گشته
است. |
ابنا: لطفاً خودتان را معرفی کنید . بنده فاطمه دهدشت هستم که البته اسم آمریکایی من ملودی بیکر میباشد. متأهل و دارای دو فرزند به نامهای هادی 17 ساله و سارا 15 ساله میباشم. ابنا: در حال حاضر در ایران مشغول چه کاری هستید؟ بنده استاد دانشگاه امام صادق علیه السلام میباشم و بسیار خوشحال هستم که در یک کشور اسلامی ـ انقلابی به حقیقت اسلام و اهل بیت علیهم السلام رسیدهام و میتوانم در این کشور معنای آزادی الهی و حقیقی را درک نمایم. ابنا: از گذشتۀ خودتان برایمان بگویید . بخشی از خاطرات نخستین من در مورد انقلاب اسلامی مربوط به امام خمینی محبوب قدس سره الشریف میباشد. وقتی در مورد انقلاب اسلامی میاندیشم، ویژگی خاص و منحصر به فرد بودن آن به ذهنم خطور میکند و اهمیت نقش رهبری ایشان در انقلاب اسلامی و وقتی به امام خمینی میاندیشم، صلح و آرامش برایم تداعی میگردد. خاطرات دیگر من پیرامون ملت شجاع ایران است و اینکه چگونه در جریان انقلاب متحد شدند و یکدیگر را حمایت کردند. برای من به عنوان یک مسلمان آمریکایی، انقلاب اسلامی درهای بسیاری را در جهت هرچه بهتر و بیشتر شناختن اسلام و فهمیدن این مسئله که اسلام آزادی حقیقی است برخلاف آنچه که در غرب دموکراسی خوانده میشود، برایم گشود. ابنا: انقلاب مردم ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ من گمان میکنم که اگر ملت ایران بتوانند حقیقت قدرت و عظمت خود را در مقابل غرب به نمایش بگذارند، شاید سایر کشورها نیز با الگوبرداری از انقلاب ایران اقدام مشابهی را انجام داده و من خوشبین هستم که در آینده چنین خواهد شد و حکومتهای اسلامی بیشتری را در سراسر جهان خواهیم داشت. ابنا: به نظر شما فرق زنان ایرانی و غربی در چیست؟ بنده معتقدم که زنان ایرانی در مقایسه با زنان غربی از آزادی حقیقی برخوردار هستند. اگر چه امروزه بسیاری از آنها آنرا درک نمیکنند، ولی در آینده این مسئله را خواهند فهمید. با داشتن تجربۀ اندکی در ایران و آمریکا میتوانم بگویم که آزادی و احترام موجود در ایران حقیقی است و برخلاف جو حاکم در آمریکا که در آنجا چون من به خدای واحد و بلاشریک اعتقاد داشتم و حجاب را زینت خود میدانستم، تروریست خطاب میشدم. من آزادی در ایران را مدیون و منتسب به انقلاب اسلامی میدانم و معتقدم که انقلاب اسلامی به زنان سراسر جهان فرصتهای بیشتری برای شکوفایی داده و نیز احترام و ارزش لازم را به اندیشههای آنان قائل شده است و فکر میکنم که زنان ایرانی با ایمان، توان و حمایت خود، از مردان در راستای تلاش و کوششان در مسیر انقلاب پشتیبانی کردند. من بسیار مغرورم به ملت ایران به خاطر اینکه سرانجام در مقابل دولت آمریکا در جریان انقلاب و شاه ایستادگی نمودند و دیگر ظلم و ستم آنان را تحمل نکرده و شکستشان دادند. ابنا: چه آرزویی برای کشور ایران دارید؟ امیدوارم که ایران همچنان به پیشرفت و توانمند شدن ادامه دهد و در کلیۀ عرصهها به ویژه پزشکی و استفادۀ صلحآمیز از انرژی هستهای به رشد چشمگیری برسد و میدانم که ایران انشاءالله بسیار قدرتمند و توانمند خواهد شد تا حدی که برای ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده گردد. ابنا: چه احساسی دارید از اینکه مسلمان هستید و به حقیقت یگانگی خدا دست یافتهاید؟ به مسلمان بودن خود افتخار میکنم و اینکه با مردی ایرانی ازدواج کردهام و ایشان تاکنون در تمام عرصههای زندگی مرا حمایت نمودهاند. ابنا: آیا از اینکه در ایران زندگی میکنید، راضی هستید؟ بسیار خوشحالم که در ایران زندگی میکنم؛ زیرا بر خلاف مردم آمریکا، مردم ایران مهربان هستند و به دیگران بسیار احترام میگذارند و از خداوند متعال سپاسگذارم که مرا برای این مسیر انتخاب و هدایت نمود. |
|
دکتر
والریاپوروخوا، متولد مسکو است و به گفته خودش، او یکی از اشرافزادگان
روسی به شمار میآید. تحصیلات عالیهاش را در مسکو در دو رشته فلسفه و
زبانشناسی گذرانده است. او مترجم قرآن به زبان روسی است و یکی از معدود
بانوان مسلمانی است که قرآن را ترجمه کرده است. دکتر خوا، از دین مسیح به اسلام گروید و وقتی از او دلیل مسلمان شدنش را پرسیدم، نگاهی به من کرد و گفت: «من به خاطر قرآن مسلمان شدم. قرآن را مطالعه کردم؛ در آن دقیق شدم و عمیقاً تفکر کردم و دیدم دین ما، دین یهود و همه ادیان الهی، محدود به زمانی خاص بودهاند. این در حالی است که پیامبران این ادیان، وعده و مژده دینی ماندگار و جاودانه را دادهاند. وقتی درباره دین اسلام و قرآن تحقیق و مطالعه کردم، با اطمینان قلبی، اسلام را به عنوان تنها دین ماندگار پذیرفتم و مسلمان شدم». او تحصیلات دانشگاهی خود را نیز در این امر موءثر میداند و معتقد است که تحصیلاتش در زمینه فلسفه و زبانشناسی، او را برای فهم و درکی عمیقتر از قرآن یاری داده است. از او سوءال کردم: چه شد که تصمیم گرفتید قرآن را ترجمه کنید؟ اندکی مکث کرد و گفت: «قرآن، قبل از انقلاب روسیه، بارها و بارها توسط غیرمسلمانان، به زبان روسی ترجمه شده بود؛ ولی هیچکدام مورد تأیید نبودند؛ چون همگی با دیدگاه مسیحیت به قرآن نگاه کرده بودند. من وقتی مسلمان شدم، احساس کردم وظیفه و رسالتی دارم تا این کار را بهطور دقیق و درست انجام دهم. دوازده سال از عمر خود را بیوقفه در این زمینه کار کردم و خوشبختانه موفق شدم ترجمهای ارائه دهم که هم بااستقبال جامعه روسیه و هم با تأیید علمای اسلام روبهرو شود و از این جهت خدا را بسیار شاکر و ممنونم». میخواستم بدانم که مردم روسیه با این اثر چگونه برخورد کردهاند و وقتی این موضوع را از او پرسیدم، لبخندی زد و با اعتماد به نفس گفت: «مسیحیان به صورت بسیار جالبی با آن برخورد کردند و دوست داشتند آن را مطالعه کنند؛ چون مردم روسیه خیلی باهوش هستند. زبان روسی، زبانی شیواست که میتواند مفاهیم بلند قرآنی را به شکل زیبایی بیان کند و این، برای آنها جذابیت داشت. در ضمن چون خانواده ما یکی از خانوادههای معروف روسیه است، بنابراین برای هموطنانم جالب بود که بدانند چطور یک اشرافزاده روسی از مسیحیت به اسلام گرایش پیدا کرده و قرآن را با عشق ترجمه کرده است». وقتی این جملات را گفت، من واقعاً عشق به قرآن را در چشمانش دیدم. در بین گفتوگو بدون این که من از او سوءالی بکنم، گفت: «کشور زیبایی دارید و نمایشگاه قرآن در ایران، یکی از باشکوهترین و زیباترین برنامههایی است که من در زمینه قرآن در تمام دنیا دیدهام. من واقعاً خوشحالم که به این نمایشگاه دعوت شدهام». منبع: گلستان قرآن، سال ششم، شماره 164. |
|
|
با توجه به معنای لغوی شفاعت، می توان برای آن اقسامی برشمرد؛ اگر چه پاره ای از آنها شفاعت اصطلاحی نیستند: 1. شفاعت تکوینی شفاعت در جهان آفرینش و تکوین بدین معناست که نیروهای قوی تر این جهان به نیروهای ضعیف تر ضمیمه می شوند و آنها در مسیر تکامل و اهداف خلقت، به پیش می برند: آفتاب می تابد و باران می بارد و بذرها را در دل زمین آماده می سازد تا استعداهای درونی آنها به فعلیت برسد و جوانه های حیات از دانه ها و از زیر خاک بیرون آید و این خود نوعی شفاعت است، زیرا نیرویی به نیروی دیگر ضمیمه می شود تا راه برای تکامل نیروی ضعیف تر بازگردد.از سوی دیگر، تمامی اسباب و علل تکوینی به ذات باری تعالی منتهی می شوند و همه ی آنها وسایطی بین خداوند و جهان خلقت و هستی، برای نشر رحمت بی پایان و نعمت های بی شمار الهی هستند. با این بیان، همه ی علل و عوامل طبیعت، مجرای فیض خداوند می باشند و هر سببی، واسطه ی رساندن فیض و مسبب و معلولش است. علل تکوینی مخلوق ذات باری تعالی هستند و از خود هیچ گونه استقلال وجودی ندارند، وجود آنها از اوست و از صفات عالیه ی پروردگار استمداد می جویند و در حقیقت منشأ نشر رحمت و فیض وجود، صفات عالی پروردگار از جمله حیات، خالقیت، رازقیت و رحمانیت خداوند است که منشأ حیات، رزق، خلق و غیر آن می شود. بنابراین، شفیع حقیقی در رسیدن فیض وجود و نشر و گسترش رحمت و نعمت ها ذات باری تعالی است و شفیع مطلق، اوست. خداوند است که اسباب و علل را ایجاد نموده و آنها را واسطه در رسیدن فیض وجود و رحمت واسعه اش قرار داده است. بنابراین، اگر موجودی غیر از خداوند، شفیع قرار گیرد و شفاعت نماید، چه در مرحله ی تکوین و چه در مقام مغفرت و آمرزش اخروی، همه به اذن او و برانگیخته شده از ناحیه ی اوست. در صحیفه ی سجادیه چنین می خوانیم: «اللهم صل علی محمد و اله و شفع فی خطایای کرمک،... و لا شفیع لی الیک فلیشفع لی فضلک »؛ (1) خداوندا! بر محمد و آل محمد دورد فرست و در خطاهای من، کرم خویش را شفیع قرار ده، خدایا! من شفیعی نزد تو ندارم، پس فضل تو باید برای من شفاعت نماید. 2. شفاعت تشریعی یا شفاعت عمل خداوند برای سعادت و کمال انسان ها دو چیز قرار داده است: یکی اصل حکم و قانون و دیگری مجازات در مقابل تخلف از قانون و یا پاداش در مقابل عمل به آن؛برای رسیدن به سعادت و نیل به کمال انسانی و یا به تعبیر دیگر برخورداری از ثواب های اخروی و نجات از مجازات های الهی، راه عاقلانه و صحیح آن است که به دستورهای الهی عمل شود و از پیامبران و رهبران الهی که واسطه ی ابلاغ این احکام و قوانین آسمانی هستند تبعیت گردد و کسانی که از رهبران الهی پیروی نموده و قوانین و دستورهای الهی را عمل کنند قهرا به ثواب ها، پاداش ها و کمالات مادی و معنوی نایل می گردند و از کیفرها و مجازات های تخلف از احکام و قوانین مصون خواهند ماند. نکته ی مهم دیگر این است که پاداش ها و آثار اعمال، مخصوص به جهان آخرت نیست بلکه پاره ای از اعمال و دستورهای الهی، آثار خوب یا بد خود را در این عالم نیز نشان خواهند داد؛ یعنی علاوه بر مجازات یا پاداشی که معصیت یا اطاعت در جهان آخرت در پی دارد، در این جهان نیز آثار خوب یا بدی را به همراه خواهد داشت. تبعیت از رهبران الهی و عمل به وظایف و دستورهای آسمانی نیز نوعی شفاعت است که در صورت ضمیمه شدن به انسان، موجب نیل به سعادت و کمال انسانی گشته و انسان را از مجازات ها محفوظ می دارد و به پاداش ها و رسیدن به رضوان الهی منتهی می گردد. این قسم از شفاعت را می توان شفاعت تشریعی نیز نامید، زیرا تشریع و قانون گذاری است که شفیع و واسطه ی رسیدن انسان به کمالات و سعادت دنیوی و اخروی شده است. هم چنین می توان آن را شفاعت عمل نامید، زیرا عمل ضمیمه و شفیع انسان شده و او از عذاب و مجازات رها گشته و به ثواب و پاداش عمل می رسد. در روایات نیز گاهی کلمه ی «شفیع» بر اطاعت خداوند اطلاق شده است؛ چنان که در نهج البلاغه ی امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «فاجعلوا طاعه الله... شفیعا»؛ (2) اطاعت خداوند را شفیع قرار دهید. بنابراین، اطاعت خدا خودش شفیع است و انسان به واسطه ی اطاعت خداوند به کمالات و سعادتی که شایسته ی آن است خواهد رسید. تعبیر «شفیع» در مورد قرآن کریم نیز به کار رفته است و شفاعت قرآن این گونه است که وقتی جامعه ای و یا شخصی به قرآن عمل کرد، عمل به قرآن در روز قیامت برای او شفیع و واسطه است. این مطلب در روایات به عبارات مختلفی بیان شده است، از جمله: «الشفعاء خمسه: القرآن و الراحم و الأمانه و نبیکم و أهل نبیکم»؛ (3) شفاعت کنندگان پنج تا هستند: قرآن، خویشاوندان، امانت داری، پیامبر شما و اهل بیت پیامبر شما. 3. شفاعت رهبری تمام اعمال و رفتاری که انسان در این عالم انجام می دهد، در جهان دیگر تجسم می یابد و به صورت های واقعی خود جلوه گر می شود؛ نه تنها اعمال بلکه روابط معنوی و مادی نیز که در این عالم بین مردم برقرار بوده است در آن جهان، صورت عینی و خارجی پیدا می کند. اگر شخصی در این جهان، سبب هدایت دیگری شود، رابطه ی رهبری و پیروی بین آن دو، در قیامت به صورت عینی در می آید؛ شخصی که در این عالم امام و هادی بوده است، در آن جهان نیز به صورت امام و پیشوا و شخص هدایت شده به صورت مأموم و پیرو ظاهر می گردند و پیشوایان حق، پیروان خود را در قیامت به سعادت ابدی می رسانند و شفیع و واسطه ی آنان در رسیدن به کمالات و نعمت های الهی می شوند و پیشوایان باطل نیز که موجب ضلالت و گمراهی دیگران شده اند، در آن روز پیروان خود را به سوی مجازات و کیفر اعمال رهبری کرده و در واقع شفیع و واسطه ی آنان در رسیدن به عذاب های الهی می گردند، بدین لحاظ، یکی از اقسام شفاعت را باید «شفاعت رهبری» دانست.خداوند در قرآن می فرماید: (یوم ندعوا کل أناس بامامهم...)؛ (4) روزی که هر جمعیتی از مردم را با امام و پیشوای آنان می خوانیم. و در مورد فرعون نیز می فرماید: (یقدم قومه یوم القیامه فأوردهم النار...)؛ (5) (فرعون) پیشاپیش پیروانش حرکت می نماید، پس آنان را وارد آتش می نماید. بنابراین، هم رهبران واقعی و حقیقی، شفیع و واسطه ی پیروان خود در جهان آخرت هستند و آنان را به سوی جنت و نعمت های الهی سوق می دهند و هم رهبران ضلالت و گمراهی مانند فرعون ها شفیع پیروان خود در رساندن آنان به دوزخ می باشند و این هر دو، تجسم رهبری و پیروی در همین جهان است. در روایات به این نوع از شفاعت نیز اشاره شده که به نمونه هایی اشاره می شود: الف- از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفع و ما حل مصدق و من جعله أمامه، قاده الی الجنه و من جعله خلفه، ساقه الی النار و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان »؛ (6)آن گاه که فتنه ها مانند شب تاریک شما را فراگرفت به قرآن پناه ببرید، زیرا قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و سعایت کننده ای است که سعایت او تصدیق می گردد. کسی که قرآن را قائد و پیشوای خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون می سازد و کسی که آن را پشت سر اندازد، به سوی آتش سوق می دهد. او راهنمایی است که به بهترین راه ها هدایت می کند و کتابی است که در آن تفصیل و بیان وظایف و راه های سعادت و شقاوت، موجود است. ب- امام صادق علیه السلام در بیان آیه ی ذیل فرموده اند: (و أنذر به الذین یخافون أن یحشروا الی ربهم لیس لهم من دونه ولی و لا شفیع لعلهم یتقون)؛ (7) و به وسیله ی قرآن انذار کن کسانی را که می ترسند در روز قیامت به سوی پروردگار خود محشور شوند، در حالی که برای آنان جز خداوند ولی و شفیعی نیست، شاید پرهیزگار شوند.می فرماید: أنذر بالقرآن من یرجون الوصول الی ربهم ترغبهم فیما عنده فان القرآن شافع مسشفع لهم؛ (8) به وسیله ی قرآن، کسانی ر ا که امید رسیدن به لقای خدا را دارند، اندار کن (بیم ده) و به آن چه نزد خداوند است تشویق نما، زیرا قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود. ج - از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است: تعلموا القرآن، فانه شافع یوم القیامه. (9)قرآن را بیاموزید، زیرا قرآن شفاعت کننده ی در روز قیامت است. د- از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: «واعلموا أنه شافع مشفع و قائل مصدق و أنه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه»؛ (10) بدانید که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و گوینده ای است که تصدیق می گردد و هر کس که قرآن برایش شفاعت نماید، شفاعت او نیز در مورد دیگران پذیرفته می گردد. بنابراین، شفاعت قرآن این گونه است که هر کس در دنیا از آن پیروی نماید و بدان عمل کند و او را هادی و رهبر خود قرار دهد، این ارتباط و تبعیت در آن عالم، صورت عینی و خارجی پیدا می کند و قرآن، او را به سوی بهشت و کمالات معنوی و نعمت های الهی هدایت خواهد نمود. سعایت قرآن نیز تجسمی از پیروی نکردن از قرآن در این جهان است که در آن جهان انسان را به سوی دوزخ سوق می دهد. 4. توبه توبه و بازگشت به سوی حق با شرایط خاص خود، از جمله اسبابی است که به شخص گناه کار ضمیمه می شود و با تکمیل وی، او را برای شمول مغفرت حق آماده می سازد. در روایات نیز کلمه شفیع بر توبه اطلاق شده است. از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:- لاشفیع أنجح من التوبه. (11) - لاشفیع أنجح من الاستغفار. (12) - لاشافع أنجح من الاعتذار. (13) هیچ شفیعی نجات دهنده تر از توبه، استغفار و عذر آوردن [به درگاه خداوند] نیست. علت این که توبه از هر شفیعی نجات دهنده تر است این است که: اولا: توبه از جمله شفیعانی است که در این عالم به انسان ضمیمه می شود و بنابر وعده ای که خداوند فرموده است، مغفرت الهی شامل توبه کنندگان می گردد: ( و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا...)؛ (14) به راستی من حتما بسیار آمرزنده ام کسی را که توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد. ثانیا: شفاعت، توبه ی عمومی و دارای اثر همگانی است و در مورد همه ی گناهان حتی کفر و شرک نیز اثربخش است؛ بدین معنا که اگر مشرک و کافر هم توبه کند و به سوی خدا باز گردد و اسلام آورد قهرا مشمول مغفرت خداوند قرار خواهد گرفت. اما این که در قرآن کریم فرموده است: (ان الله لایغفر أن یشرک به و یغفرما دون ذلک لمن یشاء...)؛ (15) همانا خداوند کسی را که به او شرک ورزد ( و شریک برای او قرار دهد) نمی آمرزد و غیر از شرک، گناهان دیگر را برای کسانی که خود بخواهد می آمرزد. منظور، کسی که با حال شرک و بدون توبه از کفر و شرک از دنیا برود، چنین فردی مشمول مغفرت الهی نمی گردد و اما گناهان دیگر از افرادی که با توحید و اسلام از دنیا رفته باشند حتی در صورت عدم توبه، امکان آمرزش برای آنها وجود دارد. ثالثا: توبه با شرایطی که دارد انقلابی درونی در شخص گناه کار پدید می آورد و موجب اصلاح او شده و گناهان گذشته ی او، در پرتو توبه جبران می گردد. در خصوص همین مطلب از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «ثمره التوبه استدراک فوارط النفس»؛ (16) فایده ی توبه، جبران کردن لغزش های نفس است. 5. دعای پیامبران الهی دیگر از اقسام شفاعت که ظرف تحقق آن -مانند توبه- در همین عالم می باشد، دعای پیامبران الهی، ملائکه، اولیای خدا و مؤمنین است که اگر به انسان ضمیمه شود ممکن است در همین عالم موجب مغفرت الهی گردد.در داستان حضرت یوسف علیه السلام می بینیم هنگامی که فرزندان یعقوب از کار خود پشیمان می شوند، رو به پدر کرده و عرض می کنند: (یا أبانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین)؛ (17) ای پدر! برای بخشش گناهان ما از خدا طلب آمرزش کن به راستی که ما خطا کار بودیم. حضرت یعقوب علیه السلام نیز در پاسخ می فرماید: (... سوف أستغفرلکم ربی انه هو الغفور الرحیم)؛ (18) به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می خواهم، همانا او آمرزنده و مهربان است. قرآن کریم هم چنین در مورد رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله می فرماید: (... و لو أنهم اذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما)؛ (19) و اگر آنان هنگامی که به نفس خود ظلم کردند نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و رسول نیز برای آنان استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. و درباره ی ملائکه می فرماید: (... و الملائکه یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الأرض ألا ان الله هو الغفور الرحیم)؛ (20) وملائکه به حمد پروردگارشان تسبیح می گویند و برای اهل زمین طلب مغفرت می کنند ( و ندا دهند) آگاه باشید که خداوند آمرزنده و مهربان است. و باز در جای دیگر چنین می فرماید: (الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شیء رحمه و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم)؛ (21) آنان که عرش را حمل می کنند و آنان که در اطراف عرشند، به حمد پروردگارشان تسبیح گویند و بدان ایمان دارند و برای مؤمنین طلب آمرزش کنند [و گوید:] پروردگارا! همه چیز را با رحمت و علم خود فراگرفته ای، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را در پیش گرفته اند، ببخشای و آنان را از عذاب دوزخ محفوظ نگاه دار. تمام اقسام چهارگانه ی شفاعت؛ شفاعت هایی هستند که ظرف تحقق آن و انضمامش به انسان در این عالم است و به دنبال این شفاعت، مغفرت و آمرزش در همین عالم احیانا نصیب شخص می گردد و نتیجه و اثرش در آن جهان نیز عاید او خواهد گردید. 6. شفاعت مغفرت آن چه تاکنون از اقسام شفاعت بیان گردید، گرچه از مصادیق حقیقی شفاعت به معنای لغوی بود و بر پاره ای از آنها نیز در روایات و احادیث، کلمه ی «شفیع» و مانند آن اطلاق شده است و اگر این موارد را «شفیع» بنامیم، این واژه را به حق به کار برده ایم؛ ولی هیچ یک شفاعت اصطلاحی و مورد نظر آیات قرآن نیست . شفاعت اصطلاحی؛ آن است که وساطت برای مغفرت، عفو و بخشودن گناهان در روز قیامت صورت بگیرد و این قسم از شفاعت است که آماج ایرادها و اشکال ها قرار گرفته است.آیات مربوط به شفاعت نیز -چه آیاتی که نفی شفاعت می کنند و چه آنها که اثبات می نمایند- ظرف شفاعت را روز قیامت قرار داده اند. در این جا به پاره ای از این آیات اشاره می کنیم: 1. (و أتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه ... )؛ (22) بترسید از روزی که کسی را به جای دیگری پاداش و جزا نمی دهند و از هیچ کس شفاعت نمی پذیرند. 2. (یا أیها الذین آمنوا أنفقوا مما رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خله و لا شفاعه...)؛ (23) ای کسانی که ایمان آورده اید! از آن چه به شما روزی دادیم انفاق کنید پیش از آن که روزی فرارسد که در آن نه بیعی هست و نه دوستی و نه شفاعتی. 3. (یومئذ لا تنفع الشفاعه الا من أذن له الرحمن و رضی له قولا)؛ (24) در آن روز، شفاعت نفعی نخواهد داشت مگر کسی که خداوند به او اذن دهد و گفتار او پسندیده باشد. 4. (و کم من ملک من السموات لا تغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء و یرضی)؛ (25) و چه بسیار فرشتگانی که در آسمان هایند و شفاعتشان سودی نمی بخشد مگر پس از اذن خداوند برای آن کس که خدا بخواهد و از او خشنود باشد. با تدبر در آیات، روشن می شود که شفاعتی که مورد نظر قرآن کریم است در روز قیامت واقع خواهد شد و در چنین روزی، گروهی با اذن خداوند عده ای از گناه کاران را که لیاقت شفاعت دارند شفاعت می نمایند. البته شرایط برخورداری از شفاعت باید در این جهان فراهم گردد و لیاقت و اهلیت برای بهره مند شدن از شفاعت باید در دنیا تحصیل شود. پی نوشت ها : 1. صحیفه ی سجادیه: دعای 31، فراز 25 و 26. منبع: شفاعت |
|
بسیاری
از شیعیان این عبارت را در هنگام اذان ، بر زبان می آورند ، در ابتدا باید
گفت که اجماع شیعیان بر استحباب این شهادت است ؛ اما در مورد علت استحباب
آن اختلاف دارند نظر علمای شیعه در مورد استحباب شهادت ثالثه «أشهد أن علیا ولی الله»: در این زمینه دو نظر موجود است : ۱- عده ای آن را جزء مستحب می دانند ؛ یعنی مانند قنوت که جزئی از نماز بوده و مستحب است .۲- عده ای نیز آن را مستحب می دانند ؛ اما بدون قصد جزئیت ؛ یعنی مستحبی است که جزو اجزای اذان نیست ؛ مانند صلوات در هنگام بردن یا شنیدن نام گرامی رسول اسلام صلی الله علیه وآله وسلم که استحباب صلوات فرستادن ، بعد از شنیدن نام ایشان مخصوص به غیر اذان نیست ؛ یعنی حتی در اذان هم اگر کسی نام ایشان را بر زبان آورد مستحب است بعد از آن صلوات بفرستد ؛ وکسی در این زمینه اشکال نگرفته است . در مورد شهادت ثالثه نیز همین مطلب جاری است ؛ زیرا در روایات شیعه چنین آمده است که هر زمان شخصی شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیغمبر گرامی اسلام داد ، بلافاصله بعد از آن شهادت به ولایت امیر مومنان نیز بدهد . صاحب جواهر می گوید: « الا انه لا بأس بذکر ذلک لا علی سبیل الجزئیه عملاً بالخبر المزبور ولا یقدح مثله فی الموالاه و الترتیب، بل هی کالصلاه علی محمد عند سماع اسمه... بل لو لا تسالم الأصحاب لأمکن دعوی الجزئیه بناء علی صلاحیّه العموم لمشروعیه الخصوصیه. و الامر سهل.» جواهر الکلام ۹: ۸۷.« ولی اشکالی ندارد ذکر شهادت سوم نه به عنوان جزئیت، بلحاظ عمل کردن به روایت احتجاج و این معنی شهادت سوم ضرری به موالات و ترتیب اذان و اقامه نمی زند، بلکه همانند صلوات بر محمد است به هنگام شنیدن اسم ایشان در اذان و بلکه اگر اتفاق و تسالم اصحاب و فقهاء بر عدم جزئیت نبود جا داشت ادعای جزئیت آنرا می کردیم، بنابراینکه عمومات صلاحیت دارند خصوصیت برای عبادت تشریع کنند. و اگر کسی در فتوای عده ای از علما دیده شود که حکم به تحریم آن کرده اند ، مقصود حکم به تحریم به نحو جزئیت بوده است ؛ یعنی آن را نباید به قصد جزء اذان گفت . اما اصل گفتن آن بدون این قصد ، اشکالی ندارد . روایات بر جواز شهادت ثالثه : از امام جعفر صادق علیه السلام چنین روایت شده است که : به حضرت عرض نمودم : ایشان ( سنیان ) روایتی نقل می کنند که وقتی رسول خدا به آسمان برده شد ، بر روی عرش نوشته ای دید که : لا اله الا الله محمد رسول الله ، ابو بکر صدیق!!! پس حضرت فرمودند : سبحان الله ؛ همه چیز را تغییر دادند ؛ حتی این را ؟ گفتم : آری ؛ پس فرمودند : خداوند وقتی عرش را آفرید بر روی آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله علی امیر المومنین ؛ و وقتی آب را آفرید در محل حرکت آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسو الله علی امیر المومنین ؛ و وقتی خداوند کرسی را آفرید بر پایه های آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله علی امیر المومنین ؛ و وقتی خداوند لوح را آفرید نیز چنین کرد ؛ و وقتی جبریل را آفرید ؛ و وقتی زمین ها را آفرید ؛ و ... پس در انتها فرمودند : ووقیت خداوند ماه را آفرید بر روی آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله علی امیر المومنین ؛ و این همان سیاهی است که در ماه می بینید ؛ پس هر زمان که یکی از شما گفت : لا اله الا الله محمد رسول الله ، پس باید بگوید : علی ولی الله و همانطور که در بحث بالا گذشت ، این روایت مربوط به زمان یا مکان خاصی نیست و شامل اذان نیز می گردد . تایید این مضمون در روایات اهل سنت : در روایات اهل سنت ، روایاتی را می بینیم که این مضمون را تایید می نماید :روایت اول : عن ابی الحمراء عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: لمّا اسری بی الی السماء إذا علی العرش مکتوب لا إله إلاّ الله ، محمد رسول الله ایّدته بعلی .الدر المنثور سیوطی ج ۴ ص ۱۵۳، الخصائص الکبری السیوطی ج ۱ ص ۷، الشفاء قاضی عیاض ص ۱۳۸، المناقب ابن المغازلی ص ۳۹، الریاض النضره فی مناقب العشره المبشّره ج ۲ ص ۲۲۷، درر السمطین ص۱۲۰. از ابی حمراء از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده است که فرمودند : وقتی که من به آسمان برده شدم بر عرش نوشته شده بود که خدایی جز خدای یگانه نیست ؛ محمد فرستاده اوست ؛ او را با علی پشتیبانی نمودم . روایت دوم : عن ابن مسعود عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: أتانی ملک فقال: یا محمّد واسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا علی ما بعثوا . قلت:علی ما بعثوا ؟ قال:علی ولایتک وولایه علی بن ابی طالب.معرفه علوم الحدیث حاکم النیسابوری ص۹۶ . از ابن مسعود – در ذیل آیه ۴۵ سوره زخرف - از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده است که فرمود : ای محمد از فرستادگان قبل از خودت بپرس که به چه شرطی فرستاده شده اند ؟ پرسیدم به چه شرطی فرستاده شده اند ؟ پاسخ داد : بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب روایت سوم : عن حذیفه عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: لو علم الناس متی سمّی علی أمیر المؤمنین ما انکروا فضله ، سمّی أمیر المؤمنین وآدم بین الروح والجسد ، قال الله تعالی: وإذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالت الملائکه بلی فقال: أنا ربّکم محمد نبیّکم علی أمیرکم. فردوس الاخبار دیلمی ج ۳ ص ۳۹۹ .از حذیفه از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) روایت شده است که فرمودند : اگر مردم می دانستند چه زمانی علی را به امیری مومنان انتخاب کردند ، برتری او را انکار نمی کردند ؛ او زمانی امیر مومنان شد که آدم بین روح و جسد بود ( هنوز روح در بدن او وارد نشده بود ) خداوند می فرماید : « و هنگامی که پروردگارت از فرزندان آدم از پشت های ایشان نسل ایشان را بیرون آورد و ایشان را شاهد بر خویش گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا ؛ پس فرمود : من پروردگار شمایم ؛ محمد پیامبر شما و علی امیر شما . روایت چهارم : روایتی است که آن را سید نعمت الله جزایری از استاد خویش مرحوم مجلسی مرفوعا از رسول خدا نقل می کند که فرمودند :عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: یا علی انی طلبت من الله ان یذکرک فی کل مورد یذکرنی فأجابنی واستجاب لی . از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است که فرمودند : من از خدا خواسته ام که در هر جایی که من را ذکر می کند تو را نیز ذکر نماید ؛ پس درخواست من را قبول کرده و مورد اجابت قرار داد . طبق این روایت در هر جایی که رسول خدا ذکر می شود ( که اذان نیز از جمله آن هاست ) امیر مومنان نیز ذکر خواهد شد . شاهد بر این روایت در کتب اهل سنت : از جمله شواهد این روایت ، روایتی است که اهل سنت در مورد امیر مومنان نقل می کنند که رسول خدا به ایشان فرمودند : ما سئلت ربّی شیئا فی صلاتی إلاّ اعطانی وما سألت لنفسی شیئا إلاّ سألت لک .مجمع الزوائد ج ۹ ص ۱۱۰، کنز العمّال ج ۱۳ ص ۱۱۳، الریاض النضره ج ۲ ص ۲۱۳ . از پروردگار خویش در نمازم هیچ چیز نخواستم ، مگر آنکه آن را به من داد ؛ و برای خویش چیزی نخواستم مگر آنکه آن را برای تو نیز خواستم . و قطعا در این زمینه روایات دیگری نیز موجود بوده که به دست ما نرسیده است ؛ مرحوم علامه مجلسی می فرمایند : وأقول : لا یبعد کون الشهاده بالولایه من الأجزاء المستحبه للأذان ، لشهاده الشیخ والعلامه والشهید وغیرهم بورود الأخبار بها . بحار الانوار ج ۸۴ ص ۱۱۱ . و می گویم : بعید نیست که شهادت به ولایت از اجزای مستحب اذان باشد ؛ زیرا شیخ (طوسی) و علامه (حلی) و شهید و غیر ایشان ، شهادت داده اند که روایاتی در این زمینه آمده است . بنا بر این شهادت ثالثه نزد بیشتر علمای ما مکمل شهادت به رسالت رسول گرامی اسلام است و خود نیز مستحب ؛ اگر چه جزو اجزای اذان به شمار نمی رود . حضرت آیت الله العظمی سیستانی نیز در منهاج الصالحین ج ۱ ص ۱۹۱ به این مطلب اشاره فرموده اند . شهادت ثالثه از چه زمانی شروع شده و آیا جدای از روایات عامه روایت خاصی نیز دارد ؟ ابوذر در اذان شهادت به ولایت میداد : در این زمینه مراغی مصری از علمای اهل سنت در کتاب خویش السلافه فی امر الخلافه دو روایت از جناب صحابی عظیم الشان ابو ذر غفاری و نیز صحابی گرانمرتبه سلمان فارسی نقل می کند :روایت اول در مورد ابوذر: أخرج أن رجلا دخل علی رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) وقال : یا رسول الله إنّ أبا ذر یذکر فی الأذان بعد الشهاده بالرساله الشهاده بالولایه لعلی علیه السلام .قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) کذلک ، أو نسیتم قولی فی غدیر خم : من کنت مولاه فعلی مولاه ) ؟ . السلافه فی أمر الخلافه، ص ۳۲. شخصی به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده و گفت : ای رسول خدا ؛ ابو ذر در اذان بعد از شهادت به رسالت شهادت به ولایت علی می دهد ؛ رسول خدا فرمودند : همین است ؛ آیا کلام من را در روز غدیر خم فراموش کردید که « هرکس که من مولای اویم پس علی مولای اوست »؟ روایت دوم در مورد سلمان : دخل رجل علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ، فقال : یا رسول الله ! إنی سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلک ، فقال صلی الله علیه واله وسلم : ما هو ؟ قال : سلمان قد یشهد فی أذانه بعد الشهاده بالرساله ، الشهاده بالولایه لعلی (علیه السلام) ، قال (صلی الله علیه وآله وسلم): سمعت خیرا. السلافه فی أمر الخلافه، ص ۳۲.شخصی به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده و گفت : ای رسول خدا ،چیزی را شنیدم که تا کنون نشنیده بودم ، رسول خدا فرمودند : آن چه چیزی است ؟ پاسخ داد :سلمان در اذان خویش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولایت علی علیه السلام می دهد ؛ پس حضرت فرمودند : چیز نیکویی را شنیده ای !! بنا بر این نمی توان و نباید گفتن شهادت ثالثه را جزو بدعت های در اذان دانست . برای تکمیل بحث ، بحث بدعت های در اذان را نیز ضمیمه مطلب بالا می نماییم : بدعت ها در اذان : الصلاه خیر من النوم: ۱- الصلاه خیر من النوم از بدعتهای حضرت خلیفه ثانیعمر بن خطاب بوده و در زمان پیامبر اکرم این جمله در اذان وجود نداشته. چنانچه ابن حزم ظاهری، و امام مالک و قرطبی تصریح دارند:الف ) امام مالک میگوید: اِن المؤذن جاء الی عمربن الخطاب یؤذنه لصلاه الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاه خیر من النوم فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح.هنگامیکه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسیدن وقت نماز صبح را به او اعلام کند عمر را دید که به خواب فرو رفته فریاد برآورد: الصلاه خیر من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از این پس این عبارت را در اذان صبح قرار دهند. الموطّا ۱: ۷۲ ب) ابن حزم میگوید: الصلاه خیر من النوم، ولا نقول بهذا ایضا لأنه لم یأت عن رسول اللّه - صلی اللَّه علیه و سلّم .الصلاه خیر من النوم ؛ ما آن را قبول نداریم ؛ زیرا از رسول خدا نیامده است . المحلی ۳: ۱۶۱ ۲- السلام علیک ایها الامیر: احناف به پیروی از امام ابو یوسف در فصول اذان و قبل از حی علی الصلاه جایز میدانند جملهای را اضافه کرده و خطاب به خلیفه وقت بگویند: السلام علیک ایها الامیر و رحمه الله و برکاته – الف) سرخسی میگوید: قد روی عن ابی یوسف رحمه الله انه قال: لابأس بأن یخصّ الأمیر بالتثویب فیأتی بابه فیقول: السلام علیک ایها الامیر و رحمه الله و برکاته حی علی الصلاه مرتین حی علی الفلاح مرتین الصلاه یرحمک اللّهاز ابو یوسف روایت شده است که گفت : اشکالی ندارد که تنها مخصوص حاکم تثویب کند (او را به نماز دعوت کند) پس به در خانه او آمده و بگوید :"السلام علیک ایها الامیر ورحمه الله وبرکاته" و سپس دوبار حی علی الصلاه و دو باز حی علی الفلاح و سپس " الصلاه یرحمک الله" المبسوط ۱: ۱۳۱ ب) حلبی میگوید: «عن أبی یوسف: لا أری بأساً أن یقول المؤذن السلام علیک أیها الامیر و رحمه الله و برکاته حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، الصلاه برحمک الله.» لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمین، ای و لهذا کان مؤذن عمر بن عبدالعزیز - رضیالله عنه - یفعله.از ابو یوسف نقل شده است که گفت : اشکالی نمی بینم در اینکه موذن بگوید : السلام علیک ایها الامیر ورحمه الله وبرکاته حی علی الصلاه حی علی الفلاح الصلاه یرحمک الله . زیرا حاکمان مشغول مصالح مسلمانان هستند و به همین دلیل موذن عمر بن عبد العزیز چنین می کرده است . السیره الحلبیه ۳: ۳۰۴ مصادر ذیل نیز در این زمینه مشاهده شود: الهدایه فی شرح البدایه ۱: ۴۲ الجامع الصغیر ۱: ۳۸- تاریخ مدینه دمشق، ج ۶۰: ۴۰ - شرح الزرقانی ۱: ۲۱۵ - تنویر الحوالک ج ۱، ص ۷۱ - الذخیره ۲: ۴۷ - مواهب الجلیل ۱: ۴۳۱، الطبقات الکبری ۵: ۳۳۴ و ۳۵۹.الف) صاحب اضواء البیان می گوید : ۳- حذف «حی علی خیر العمل» از اذان:که ابن عمر در اذان خود آن را می گفته است نیز علی بن الحسین می گفته این همان اذان اولیه(بدون تغییر) است .بلال نیز گاهی اینچنین اذان می گفته است. اضواء البیان ج۸ ص ۱۵۶ ب) بیهقی در سنن کبرای خود می گوید : ۱۸۴۲ أخبرنا أبو عبد الله الحافظ وأ بو سعید بن أبی عمرو قالا ثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا یحیی بن أبی طالب ثنا عبد الوهاب بن عطاء ثنا مالک بن أنس عن نافع قال کان بن عمر یکبر فی النداء ثلاثا ویشهد ثلاثا وکان أحیانا إذا قال حی علی الفلاح قال علی أثرها حی علی خیر العمل ورواه عبد الله بن عمر عن نافع قال کان بن عمر ربما زاد فی أذانه حی علی خیر العمل ورواه اللیث بن سعد عن نافعابن عمر در اذان خود سه بار الله اکبر می گفت و سه بارشهادت می داد ، وگاهی اوقات نیز وقتی حی علی الفلاح را می گفت ، در پشت سر آن می گفت : حی علی خیر العمل .... ابن عمر گاهی در اذانش حی علی خیر العمل را زیاد می کرد . کما أخبرنا أبو عبد الله الحافظ أنا أبو بکر بن إسحاق ثنا بشر بن موسی ثنا موسی بن داود ثنا اللیث بن سعد عن نافع قال کان بن عمر لا یؤذن فی سفره وکان یقول حی علی الفلاح وأحیانا یقول حی علی خیر العمل ورواه محمد بن سیرین عن بن عمر أنه کان یقول ذلک فی أذانه وکذلک رواه نسیر بن ذعلوق عن بن عمر وقال فی السفر وروی ذلک عن أبی أمامه ابن عمر در سفر اذان نمی گفت و در اذان خود می گفت : حی علی الفلاح و گاهی در پشت سر آن می گفت : حی علی خیر العمل و أخبرنا محمد بن عبد الله الحافظ أنا أبو بکر بن إسحاق ثنا بشر بن موسی ثنا موسی بن داود ثنا حاتم بن إسماعیل عن جعفر بن محمد عن أبیه أن علی بن الحسین کان یقول فی أذانه إذا قال حی علی الفلاح قال حی علی خیر العمل ویقول هو الأذان الأول از علی بن الحسین (امام سجاد) نقل شده است که در اذان خود وقتی به حی علی الفلاح می رسید می گفت : حی علی خیر العمل و می گفت این اذان اول است (اذان قبل از تحریف) ج) ابن ابی شیبه می گوید : من کان یقول فی أذانه حی علی خیر العمل :حدثنا أبو بکر قال نا حاتم بن إسماعیل عن جعفر عن أبیه ومسلم بن أبی مریم أن علی بن حسین کان یؤذن فإذا بلغ حی علی الفلاح قال حی علی خیر العمل ویقول هو الأذان حدثنا أبو خالد عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر أنه کان یقول فی أذانه الصلاه خیر من النوم وربما قال حی علی خیر العمل حدثنا أبو أسامه قال نا عبید الله عن نافع قال کان بن عمر زاد فی أذانه حی علی خیر العمل کسانی که در اذان خود حی علی خیر العمل می گفته اند : ...علی بن الحسین اذان می گفت ، پس وقتی که به حی علی الفلاح رسید گفت : حی علی خیر العمل و فرمود که این اذان اول است .... ابن عمر در اذان خود می گفت الصلاه خیر من النوم و گاهی می گفت حی علی خیر العمل ...ابن عمر در اذان خود حی علی خیر العمل را زیاد می کرد . د) عبد الرزاق صنعانی می گوید : ۱۷۹۷ عبد الرزاق عن بن جریج عن نافع عن بن عمر أنه کان یقیم الصلاه فی السفر یقولها مرتین أو ثلاثا یقول حی علی الصلاه حی علی الصلاه حی علی خیر العملابن عمر هنگامی که در سفر نماز می خواند آن را دو یا سه بار می گفت ؛ می گفت : حی علی الصلاه حی علی الصلاه حی علی خیر العمل هـ) متقی هندی در کنز العمال می گوید : عن بلال کان بلال یؤذن بالصبح فیقول حی علی خیر العملبلال اذان صبح را می گفت ، پس در آن می گفت : حی علی خیر العمل و) ابن حجر در لسان المیزان می گوید : زعم أنه سمع بن هارون عن الحمانی عن أبی بکر بن عیاش عن عبد العزیز بن رفیع عن أبی محذوره رضی الله عنه قال کنت غلاما فقال لی النبی صلی الله علیه وسلم اجعل فی آخر أذانک حی علی خیر العمل وهذا حدثنا به جماعه عن الحضرمی عن یحیی الحمانیابی محذوره گفته است : جوان بودم که رسول خدا صلی الله علیه [وآله] و سلم فرمودند در آخر اذانت حی علی خیر العمل بگو جالب اینکه مولف لسان المیزان بعد از نقل این مطلب می گوید وی بخاطر نقل این روایت ضعیف است!!! یعنی چون این حرف مخالف مذهبشان است راوی آن را دروغگو می پندارد با اینکه باقی علمای اهل سنت وی را تایید کرده اند. ه) زیلعی می گوید : ما جاء فی حی علی خیر العمل أخرجه البیهقی عن عبد الله بن محمد بن عمار وعمار وعمر ابنی أبی سعد بن عمر بن سعد عن آبائهم عن أجدادهم عن بلال أنه کان ینادی بالصبح فیقول حی علی خیر العمل فأمره النبی صلی الله علیه وسلم أن یجعل مکانها الصلاه خیر من النوم وترک حی علی خیر العمل انتهی قال البیهقی لم یثبت هذا اللفظ عن النبی صلی الله علیه وسلم فیما علم بلالا وأبا محذوره ونحن نکره الزیاده فیه والله اعلم قال فی الإمام ورجاله یحتاج إلی کشف أحوالهم انتهی واخرج البیهقی أیضا عن عبد الوهاب بن عطاء ثنا مالک بن أنس عن نافع قال کان بن عمر أحیانا إذا قال حی علی الفلاح قال علی أثرها حی علی خیر العمل ثم أخرجه عن اللیث بن سعد عن نافع عن بن عمر نحوه قال ورواه عبید الله بن عمر عن نافع ان بن عمر ربما زاد فی اذانه حی علی خیر العملآنچه که در مورد حی علی خیر العمل آمده است : بیهقی از ... نقل کرده است که بلال اذان صبح را می گفت پی می فرمود حی علی خیر العمل ؛ پس رسول خدا به او دستور دادند که به جای آن الصلاه خیر من النوم را قرار دهد و آن را رها کند . بیهقی گفته است که این متن با این الفاظ – در مورد چیزهایی که به بلال و ابا محذوره یاد دادند ( که حی علی خیر العمل را بردار و جای آن الصلاه خیر من النوم بگذار)- از رسول خدا نرسیده است ولی ما زیاده را در اذان مکروه می دانیم ( لذا حی علی خیر العمل نمی گوییم)...ابن عمر گاهی اوقات وقتی می گفت حی علی الفلاح به دنبال آن می گفت حی علی خیر العمل ... ابن عمر گاهی در اذان خود حی علی خیر العمل می گفت . جالب توجه آن است زیلعی گفته است روایت صحیح نداریم که رسول خدا به بلال گفته باشند الصلاه خیر من النوم و تنها داریم که بلال در اذان خود حی علی خیر العمل می گفت. ولی می گوید ما زیاد کردن ( حی علی خیر العمل ) را در اذان مکروه می دانیم!!! منبع:پایگاه اطلاع رسانی سبطین |