باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

# # دعا - رمضان 1389 - جلسه 3 (23/05/1389

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ

فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»[1]

خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و صدایم را بشنو هنگامی که تو را صدا می­زنم؛ به دعایم گوش فرا ده،

آن­هنگام که تو را می­خوانم و رو به من فرما در آن­زمان که با تو نجوا می­کنم. همانا من به سوی تو فرار کرده­ام و در مقابل تو ایستاده­ام.

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به دعا بود و گفته شد در ماه مبارک رمضان سفارش شده است که انسان هم تلاوت قرآن داشته باشد و هم دعا کند. جهت آن‏هم این است که اهل معرفت می­گویند این ماه، ماه سلوک إلی‌الله‌تعالی و ضیافت‌الله است و لذا این ماه، ماهی است که «ربّ و عبد» و «عبد و ربّ» با یکدیگر سخن می‌گویند. عبد هم باید این سخنان ربّ را که خطاب به عبد گفته است، بازگو کند و هم باید با ربّ خودش سخن بگوید و آنچه را که می­خواهد از او تقاضا کند.

جلسه گذشته عرض کردم که دعا بر دو قسم است؛ دعای مأثور و غیرمأثور. دعای مأثور را در جلسه گذشته معنا کردم. معنای دعای غیرمأثور هم این است که عبد مطالب و خواسته‏هایش را در هر قالبی که خودش می­خواهد، انشا کند که این نوع از دعا، دارای شرایط و آدابی است.[2] عرض کردم که ما در معارفمان اموری را می‏بینیم که در باب دعا اعمالی را بیان می‏فرمایند که انسان باید قبل از دعا انجام دهد و بعد از خداوند درخواست کند. روایات متعددی را خواندم که در آن روایات مسأله «نماز قبل از دعا» مطرح شده بود؛ دیدید که در روایات متعدد دو رکعت نمازخواندن را داشتیم. همچنین روزه گرفتن، که من عرض کردم ماه رمضان که این‏قدر به دعای در آن سفارش شده، به خاطر این است که همه در آن صائم هستند و به طور معمول انسان­های سالم در این ماه روزه می‏گیرند؛ لذا انسان برای دعاکردن آماده می‏شود. نمازها و دعاهایی هم که در این ماه وارد شده و از ائمه (علیهم‏السلام) مأثور است، برای همین جهت است. جلسه گذشته من روایات این بحث را مطرح کردم و به بعضی از اموری که در دعا دخالت دارد، اشاره کردم.

امشب یک مطلب دیگری را می­خواهم عرض کنم. جلسه گذشته گفتم این امور که در دعا نقش دارد -مثل اینکه انسان پیش از آنکه حاجتش را از خدا بخواهد، دو رکعت نماز بخواند- تأثیرش این است که انسان را به خداوند نزدیک می‏کند و انقطاع از غیر خدا و اتصال به او را تقویت می‏کند. در یک روایتی داشت که وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان بعد حاجتت را از خدا بخواه؛ یا روزه بگیر، سپس دعا کن.[3] این امور یعنی صوم و صلاۀ به دعا کمک می‏کند؛ «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة».[4] جلسه گذشته روایات آن را خواندم و آیه شریفه را معنا کردم و ارتباط دعا با صوم و صلاۀ را هم بیان کردم. عرض کردم که این امور مقتضی را در دعا شدت می­بخشند، یا به فعلیت می‏رسانند و یا در اجابت تسریع می‏کنند. این سه مورد بود که جلسه گذشته گفتم.

معنای سرعت در اجابت دعا

راجع به سومین تأثیر که «سرعت در اجابت» بود، می­خواستم مطلبی را بگویم. چون می­خواهم بگویم روایتی را که دیشب نقل کردم -عامه هم این را نقل می­کنند- هیچ منافاتی با آن مطالبی که گفتم، ندارد. روایتی از پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده است که: «مَن تَوضَّأ فَأحْسَنَ الوُضُوءَ، ثُمَّ صَلَّى رَکعَتَینِ، فَدعَا رَبَّه کانَتْ دَعْوةً مُسْتَجَابَةً»؛ تا اینجای روایت با همه روایاتی که جلسه گذشته گفتم هم­سو است. بعد دارد «مُعَجَّلَةً أو مُؤَخَّرَةً»[5] یعنی اگر با این شرایط دعا کند، زود یا دیر، یک دعای مستجاب دارد. یک وقت اشتباه نشود که این روایت می‏خواهد بگوید ما تسریع در اجابت نداریم و این امور در تسریع اجابت مؤثر نیستند. نخیر! سال گذشته این را مطرح کردم که اموری هستند که تسریع در اجابت دعا دارند و از آن طرف هم اموری در اجابت دعا تأخیر می‏اندازند. بنابر این ما در روایات مسأله سرعت و بُطئ در اجابت دعا را داریم.

سریع‏ترین دعا نسبت به اجابت

مثلاً ما در روایت داریم که اگر برادر مؤمنی پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، دعایش به سرعت مستجاب می‏شود. یعنی این دعا از نظر تأثیر و سرعت در اجابت­، سریع­تر به اجابت می­رسد تا او خودش برای خودش دعا کند. روایت از امام باقر (علیه السلام) است که حضرت فرمود: «أَسْرَعُ الدُّعَاءِ نُجْحاً لِلْإِجَابَةِ دُعَاءُ الْأَخِ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ».[6] سریع‏ترین دعایی که موفق به اجابت می‏شود، دعا برای برادر مؤمن در غیاب او است. روایت خیلی صریح است؛ اصلاً نصّ در سرعت در اجابت است.

دعایی که دیر مستجاب می‏شود

از آن طرف هم درباره کندی و بطئ در اجابت روایات مختلفی داریم. مثلاً از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که حضرت فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ الْوَلِیَّ لِلَّهِ یَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَمْرِ یَنُوبُهُ فَیَقُولُ لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ اقْضِ لِعَبْدِی حَاجَتَهُ وَ لَا تُعَجِّلْهَا».[7] همانا بنده‏اى که دوست خدا است در پیش‌آمدى که براى او رخ داده دعا می‏کند و خدا به فرشته‏اى که موکّل او است می‏فرماید حاجت بنده مرا برآور، ولى در آن شتاب مکن! حاجت او را برآورده کن، اما عجله نکن! دست نگه­دار! روایت قبل در مورد سرعت بود، این روایت در مورد بُطئ است. هر دو مورد را داریم.

با زبانی دعا کن که هرگز معصیت نکرده‏ای!

مطلبی را که می­خواهم بگویم این است که این روایات، با هم منافاتی ندارد. البته در این­ها جهاتی مطرح است که اشاره خواهم کرد. مثلاً فرض کنید آنجایی که تسریع در اجابت مطرح بود که فرمود اگر یکی از برادران مومن در حق انسان دعا کند، آن دعا زودتر به اجابت می­رسد تا خودم دعا کنم، جهتش این است که ما در روایات داریم که با زبانی دعا کنید که با آن زبان معصیت نکرده‏اید. من از زبان شما معصیت نکرده‌ام؛ لذا اگر شما برای من دعا کنی، زودتر مستجاب می­شود. ولی خودم ـ نعوذبالله ـ با زبانم معصیت کرده‏ام. همین آلودگی زبانم به معصیت موجب می‌شود اجابت دعای من بطیئ شود. این­ها هر کدام جهت و دلیل دارد و این مباحث بسیار ظریف است و جزء معارف ما و نکات معرفتی ما است.

تأخیر در بروز آثار اجابت؛ نه در خودِ اجابت

البته این نکته را هم تذکر بدهم که در بحث تأخیر در اجابت، این‌طور نیست که دعاها مستجاب نشده باشد و خدا به آن‌ها جواب نداده باشد؛ بلکه همه این دعاها پذیرفته شده‏اند. اما این سرعت و بُطئ در ظهور و بروز اثر است. بروز و ظهور اثر، دیر و زود دارد. وقتی من دعا کردم، خدا جوابم را داده و رویش را از من برنگردانده است؛ پس دعای من مستجاب شده و جواب گرفته‏ام. مقبول هم شده است؛ یعنی خدا پذیرفته است و گفته چشم! آنچه می‌خواهی را به تو می‌دهم؛ اما در تأثیر، تأخیر افتاده است. بنابر این «تأخیر در تأثیر» یعنی «تأخیر در بروز و ظهور علائم اجابت» که این خودش یک بحث مستقلی است.

علّت تأخیر در ظهور آثار اجابت دعا

گاهی هم در تأخیر، مصلحتی هست.[8] چه بسا الآن در این موقع اگر چیزی را که از او درخواست کرده‌ام به من بدهد، به ضرر من می­شود؛ لذا اجابت را به تأخیر می‏اندازد. فرض کنید کسی از خدا پول می­خواهد. خدا اگر همین الآن به او بدهد، نفْسش سرمست و چموش می­شود و او را به تباهی می‏کشاند. برای همین خدا می­گذارد موقعی به تو پول می­دهد که نَفْسَت چموش نشود. لذا دعایت مستجاب شده و خدا جواب تو را داده و درخواستت را هم پذیرفته و مقبول هم واقع شده است؛ اما بحث در سرعت و بُطئِ بروز و ظهور اثر اجابت دعا است.[9]

علّت تأخیر اجابت دعای خوبان

در باب بُطئ گاهی این جهت مطرح است که عرض کردم و گاهی هم نه؛ مسأله بالاتر از این حرف‌ها است. یک مسائل معرفتی است که تأثیر اجابت را به تأخیر می‏اندازد. چون متن روایت است، می‏گویم.[10] مطلب این است که چون رابطه «عبد و ربّ» یک رابطه محبّتی است، یعنی رابطه میان «مُحبّ و محبوب» است، اگر عبد از اولیای خاص خدا باشد، خدا صدایش را دوست دارد. لذا اگر او دعایی کند و درخواستی از خدا داشته باشد، خدا زود حاجتش را به او نمی دهد. چون اگر خداوند زود حاجت او را بدهد، دیگر او درخواستش را تکرار نمی‌کند. یعنی خداوند آهنگ صدای او را دوست دارد. می­خواهد که او پشت سر هم بگوید «یا الله»! خدا از آهنگ صدای او لذت می­برد.

روایت را می‏خوانم که تعبیر امام صادق (علیه السلام) است: «إِنَّ الْعَبْدَ الْوَلِیَّ لِلَّهِ یَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَمْرِ یَنُوبُهُ فَیَقُولُ لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ اقْضِ لِعَبْدِی حَاجَتَهُ»؛ یعنی آن بنده­ای را که از اولیای خاص خدا است، وقتی در امری دعا کند، خداوند فرمان می‏دهد حاجت او را بدهید! اما «وَ لَا تُعَجِّلْهَا» عجله نکنید! چرا؟ چون «فَإِنِّی أَشْتَهِی أَنْ أَسْمَعَ نِدَائَهُ وَ صَوْتَهُ».[11] من دوست دارم این آهنگ را بشنوم. پس چه مسأله سرعت در اجابت، چه مسأله بطئ، یعنی سرعت و کُندی بروز آثار اجابت دعا، هیچ‌کدام از این‌ها بی حساب و کتاب نیست؛ بلکه همه حساب‌شده است. حالا من دوباره سراغ مطلب اصلی بحث می‏روم.

قبل از دعا، پیش‌کش ببر!

در روایات گذشته بحث نماز و روزه قبل از دعا مطرح شده بود. اما یک روایت داریم که مسأله را به طور کلی مطرح می‏کند. من این روایت را می‏خوانم بعد هم اشاره به جهت آن می­کنم. دارد: «عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَآلِهِ‌وَسَلَّم أَنَّهُ قَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ فَقَدِّمْ صَلَاةً أَوْ صَدَقَةً أَوْ خَیْراً أَوْ ذِکْراً»؛[12] حضرت می‌فرماید هرگاه خواستی دعا کنی و از خدا تقاضایی داشته باشی، قبل از آن یا نماز بخوان، یا صدقه بده، یا یک کار خیری انجام بده و یا ذکری بگو.

این روایت چه می‌خواهد بگوید؟ من به یک جهت بسیار سطح پایین آن اشاره می‏کنم و آن این است که وقتی تو از خدا تقاضا می­کنی و چیزی از او می­خواهی، قبل از آن بیا «برای خدا» یک کاری کن که روی تقاضا کردن از او را داشته باشی. یک کاری برای خدا، ِللّه، انجام بده که رویت بشود از او درخواست کنی. به اصطلاح ران ملخی پیش‌کش ببر! مورچه هم برای حضرت سلیمان (علیه السلام) یک چیزی بُرد؛ حرف این است که بی­معرفت نباش! بدتر از مورچه نباش! یک کار الهی انجام بده و بعد درخواستت را به زبان بیاور. خیلی زیبا است که اوّل بحث صلاۀ را پیش می‌کشد، بعد صدقه را و بعد می­گوید یک کار خیر، لِلّه و فی سبیل‌الله انجام بده و بعد می­گوید یک ذکری از اذکار را بگو. این یک جهت بسیار ساده و در سطح پایین بود که من عرض کردم.

عمل صالح، عبد را به خدا متوجه می‏کند

اینکه گاهی اشاره می­کنند قبل از دعا، اموری و اعمالی را انجام بده و بعد دعا کن، منظورشان اعمال الهی است، چه عبادی باشد و چه قُربی باشد.[13] قبل از دعا لااقل نمونه‏ای از این اعمال الهی را انجام بده. با اینکه این به نفع خودت است و در کیسه خودت می­رود ولی از نظر صوری اینگونه است که اگر قبل از دعا باشد در اجابت تأثیر می‏گذارد. گذشته از اینکه این کارها، خودش قبل از آنکه بخواهی وارد دعا شوی، از نظر درونی تو را متصل به مبدأ می‏کند. با این کا تو داری یک کار برای او انجام می­دهی. یعنی آن چیزی که اساس دعا است را تحصیل می‏کنی. اساس دعا توجه تامّ به خالق و ربّ است، و این عملِ صالح، زمینه‏ساز روح دعا است.

سرّ تأکید بر استعانت از نماز و روزه

لذا اگر شما به روایاتی که جلسه گذشته خواندم نگاه کنید، می‏بینید فرموده که قبل از دعا دو رکعت نماز بخوان یا روزه بگیر؛ جهت و دلیلش را هم در انتهای روایت ذکر کرده است که «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة».[14] یعنی جهتش این است که در بین تمام عبادات، تنها دو عبادت است که تمام پیکره‏اش پرستش است و آن صلاۀ و صوم است. چون وقتی انسان روزه گرفت، ممکن است احدی جز خودش و خدایش نفهمد. لذا این پیکره‏اش پرستش است. صلاۀ پیکره­اش کُرنش به معبود است. لذا روایات روی این دو مورد تکیه می­کند. قرآن هم می­گوید از این‌ها کمک بگیر؛ «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة».

دعا خودش مؤثر است. اما اگر می­خواهی برای به مقصد اجابت رسیدن دعا، از چیزی کمک بگیری که حتماً هم نیاز به کمک داری، از این دو مورد استعانت بجو و کمک بگیر. سرآمد اموری که در دعا مؤثر است -چه از نظر اقتضاء، چه از نظر فعلیت، چه از نظر سرعت اجابت- عبارت از نماز و روزه است.

استعانت انبیا و اولیا از نماز، هنگام اعجاز و کرامت

لذا در تاریخ هست که غالباً وقتی معجزات یا کراماتی از انبیاء و اولیاء سر می­زد، اوّل نماز می‏خواندند و از خدا می‏خواستند، بعد آن کرامات و معجزات از ایشان سرمی‏زد. ما در روایت راجع به حضرت عیسی (علیه السلام) داریم که وقتی می‏خواست مرده را زنده کند، نماز می‏خواند و از خدا می‏خواست. راجع به ائمه (علیهم السلام) هم موارد بسیاری داریم که ایشان برای اینکه کرامتی ظاهر کنند، از خدا استعانت می‏جستند. همه این‌ها روی همین جهت بوده است. البته ما درباره انسان­های برتر اخبار و روایاتی داریم که نشان می‌دهد آن­ها چه بسا با کلمه­ای یا با اشاره‏ای، بدون استعانت از نماز هم مس وجودی انسان‏ها را طلا می‏کردند.

ذکر توسل به جناب زهیر بن قین

دیگر من بروم سراغ توسلم؛ آن شخص «بنی فزاری»[15] می­گوید نشسته بودیم و داشتیم غذا می­خوردیم که یک وقت دیدیم در آن صحرای حجاز و در آن گرمای آفتاب، درب خیمه ما کسی پیدا شد. رویش را کرد به زهیر و گفت «أجِبْ أباعَبدِاللهِ»؛ بیا، حسین با تو کار دارد! حسین تو را خواسته است! می‌گوید ما هرگز انتظار چنین چیزی را نداشتیم. چون زهیر هم عثمانی مسلک بود و هم در این سفر دائماً مقیّد بود که با حسین (علیه السلام) مواجه نشود. اما برخلاف تصورش چنین پیامی به او داده شد. راوی می­گوید این لقمه‏ها در دست‏های ما ماند؛ «کَأنَّ عَلَی رُؤُوسِنَا الطَّیْرِ». مثل اینکه پرنده روی سر ما نشسته است! یعنی از شدت تعجب سرها را دیگر نمی­توانستیم تکان بدهیم. کسی که سکوت این جلسه را شکست، همسر زهیر بود؛ گفت: «یَا زُهَیرُ! سُبحانَ اللهِ أ یَبعَثُ إلیکَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ ثُمَّ لا تَأتِیْهِ»؛ این پسر پیغمبر است که قاصدی را به دنبال تو فرستاده است؛ آن‌وقت تو جوابش را نمی‏دهی؟! برو ببین چه می‌گوید؛ حرف‏هایش را گوش کن و برگرد و بیا.

زهیر از جا حرکت کرد و رفت. در تاریخ می­نویسند: «فَمَا لَبِثَ أنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً، قَدْ أشْرَقَ وَجْهُهُ»؛ زهیر به خیمه حسین رفت؛ اما خیلی توقف کوتاهی کرد و برگشت؛ نمی­دانم حسین (علیه السلام) چه کار کرده است با زهیر؛ اما این زهیر دیگر آن زهیر قبل نیست؛‌ نور از چهره­اش تلألؤ می­کند. یک نگاهِ حسین، او را زیر و رو کرد. یا حسین! امشب یک نظری هم به ما کن...

زهیر در حجاز شخصیتی بود. با خدم و حشم بود، خیلی از بزرگان حجاز همراه او بودند. اما راوی می‌گوید وقتی زهیر به خیمه خودش بازگشت، رو کرد به ما و گفت همه شما بروید؛ من دیگر با شما کاری ندارم. گفت همه شما بروید. همه گفتند زهیر چه شده است؟ گفت: «وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَینِ»؛ من تصمیم گرفته‌ام از حسین جدا نشوم. حتی به همسرش گفت تو هم برو! اما می­دانید همسرش چه گفت؟ گفت من کجا بروم؟! من موجب سعادت تو شدم! همان‌طور که تو در قیامت می‏خواهی جلوی پیغمبر افتخار کنی و سربلند باشی، من هم می­خواهم جلوی زهرا سرافرازی کنم.

زهیر و همسرش به همراه کاروان حسین (علیه السلام) آمدند تا روز عاشورا شد. زهیر به میدان رفت و شهید شد. در تاریخ دارد همسر و غلام او هم کناری بودند. همسر زهیر وقتی خبردار شد که زهیر شهید شده، کفنی به غلام او داد و گفت ای غلام! برو بدن مولایت را کفن. غلام رفت و مدتی بعد برگشت؛ ولی مولا را کفن نکرد. همسر زهیر گفت چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال اینکه بدن پسر پیغمبر بدون کفن روی خاک افتاده است؟...

 دریافت صوت   پخش صوت


[1]. بحارالأنوار     91     96 

[2]. وارد این بحث شدم چون، تتمه بحث سال گذشته است.

[3].

[4]. سوره بقره، آیه 45

[5]. کنز العمال  2    109  

[6]. الکافی     2     507   

[7]. الکافی     2     490   

[8]. این­ها را چون من قبلاً بحث کردم و نباید از بحثم منحرف بشوم، فقط اشاره می‏کنم.

[9]. آن­هایی که اهل فن هستند، باید بشینند این روایات را نگاه کنند تا بفهمند معارف ما چیست. من جمع­بندی کردم که در آخر بحث به کجا می­رسیم.

[10]. که من این را به ذهنم این است که سال گذشته این را به آن اشاره داشتم،

[11]. الکافی     2     490   

[12]. مستدرک‏الوسائل     5     199   

[13]. صلاۀ عملی عبادی است، صدقه عملی قربی است. این­ها اصطلاحات فقهی و اصولی است. جای آن هم اینجا نیست. این­ها با هم فرق دارند. صلاۀ تمام پیکره­اش پرستش است؛ صدقه نه، پیکره­اش پرستش نیست ولی باید قصد قربت در آن باشد و برای خدا باشد؛ ولی همه آن‌ها الهی هستند.

[14]. سوره بقره، آیه 45

[15]. «بنی فزاره» نام قبیله‏ای از قبایل عرب است.

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد