باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

غیرت مومن - جلسه 12

 
  • غیرت مومن - جلسه 12 (29/02/1389)  
  • ارسال به دیگران
  •  
  •  
  • اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِین

    وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.

    رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

    «إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»؛[1] همانا غیرت از آثار ایمان است.

     

    مروری بر مباحث گذشته

    بحث ما راجع به تربیت در محیط­هایی که انسان در آنها ساخته شده و روش رفتاری و گفتاری می­آموزد، بود. اشاره شد که اولین محیط و تاثیرگذارترین محیط، محیط خانوادگی است و بطور کلی مسأله تربیت، در هر محیطی که باشد، تدریجی­الحصول است و انسان به تدریج روشها را یاد می­گیرد. البته در مقام مقایسه میان روش فساد و روش صلاح، روش فساد برای انسان سریع­تر حاصل شده و روش صلاح، بطیئ­تر و کندتر صورت می­پذیرد. اجمالاً به سرّ این مطلب هم اشاره شد که چون انسان حین تولد، از نظر شهوت و غضب و وهم یک حیوان بالفعل است و آن چیزهایی که از نظر انسانی و الهی­ دارد، در او نهفته است و جنبه استعدادی دارد که باید با تربیت شکوفا شود؛ لذا حرکت رو به صلاح، کندتر از حرکت رو به فساد اثر می­گذارد.

    قوای حیوانی، افسار گسیخته است!

    گفتیم که تربیت یعنی روش دادن؛ اصل آن هم این است که به قوای حیوانی انسان، روش داده شود و آدمی از افسارگسیختگی قوای حیوانی خود نجات پیدا کند. قهراً وقتی که قوای حیوانی بالفعل است و شهوت و غضب و وهم در بچه­ای که متولد می­شود وجود دارد، این سوال مطرح می­شود که آیا این قوا کنترل شده است یا نه؟ بدانید که این قوای حیوانی شهوت، غضب و وهم، سقف ندارد و مرز نمی­شناسد! افسارگسیخته است. و تربیت در مراحل اولیه، این است که باید جلوی افسارگسیختگی این قوای حیوانی را گرفت. در تربیت اسلامی، از بین بردن شهوت و غضب مطرح نیست. آنچه اهمیت داشته و صحیح است، روش دادن، محدود کردن و مرز تعیین کردن برای قوای حیوانی نفس است.

    هوای نفس یعنی: خواسته­های حیوانی بی مرز

    من به دو اصطلاح اشاره کنم که استاد ما(رضوان الله تعالی علیه) هم  آنها را به کار می­بردند. ایشان می­فرمودند: «شهوت و غضب در انسان اطلاق دارد». این یک اصطلاح است که معنایش همان است که من عرض کردم؛ یعنی مرز نمی­شناسد. یک عبارت هم در روایات ما وجود دارد - که خیلی زیاد شنیده­اید و استعمال هم می­کنید- که عبارت است از «هوای نفس». این هوای نفس که می­گویند، یعنی چه؟ این همان مرز نشناسی است. خواسته­های حیوانی بی­مرز، هوای نفس است. بحث در این است که برای تربیت، این نیروها باید کنترل شود و حد و مرز پیدا کند. این مسأله نسبت به تمام محیط­هایی که انسان در آنها ساخته می­شود، مطرح است؛ از محیط خانوادگی گرفته، تا محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و حتی آن جوّ حاکم بر کل جامعه که مسؤولیت آن با عده­ای خاص است؛ در هر محیطی این بحث مطرح است.

    دست عقل، نفس را از سرکشی باز می­دارد.

    من حالا در رابطه با  بحث، دو روایت می­خوانم. یک روایت از علی(علیه السلام) است که حضرت فرمود: «النّفوسُ طَلِقَةُ لکِن أَیدی العُقول تُمسِکُ أَعِنَّتَها عَنِ النُّحوس»؛[2] نفوس، رها و یله­اند، ولی دستان عقل است که آنها را از سرکشی باز می­دارد.

    نفوس یعنی همان قوای حیوانی که اشاره شد. نفْس همان روح حیوانیِ شهوت، غضب و وهم است. طَلِقَة یعنی آزادی حیوانی. می­فرماید: نفْس، آزادی حیوانی می­خواهد. اما آنچه او را از سرکشی باز می­دارد، دستان عقل است. این در ابتدا کارِ عقل عملی است و بعد هم عقل نظری که زیربنای اعتقادات است.

    سر چشمه را با بیل می­شود گرفت؛ اما ...

    مسأله این است که اگر انسان قوای نفسانی­اش را رها کند، حدّ یَقِف ندارد. هیچگاه نمی­ایستد و دائماً به دنبال میل خود می­رود. البته محیط­هایی که انسان در آنها ساخته می­شود، با هم تفاوت داردند. مثلاً اگر کودکی را بخواهیم در محیط خانوادگی تربیت کنیم و قوای حیوانی­اش را مهار کنیم، خیلی آسان‌تر است، نسبت به انسانی که وارد محیط دیگری شده است. قبلاً هم من گفتم که تربیت بچه خیلی آسان است. چون کودک هم سریع و زود و هم عمیق و مؤثر یاد می­گیرد. حالا بعداً می­گویم که این تربیت و روش­دهی باید از کجا شروع شود.

    بحث این است که هرچه کودک رشد حیوانی پیدا کند، روش دادن به او مشکل‌تر می­شود؛ تا به حالت تمییز برسد. به بلوغ طبیعی – نه شرعی- که برسد، کار مشکل می­شود. اگر کودک تربیت نشود، وقتی وارد محیط­های بعدی می­شود – محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و ... - به جایی می­رسد که اگر آن­وقت بخواهد این قوای حیوانی را مهار کند، کارش بسیار مشکل است. می­گویند: سرچشمه را با بیل می­شود گرفت؛ اما اگر همان ابتدا جلوی آن را نگیری، بعداً با پیل هم نمی­شود جلویش را گرفت!

    تربیت بعد از دوران کودکی، بسیار سخت است.

    اینکه روی این محیط تأکید می­شود برای این است که اولین محیط، محیط خانوادگی است. سازندگی و تربیت در آن، آسان­تر از محیط­های دیگر است. حال اگر انسان در کودکی تربیت نشد، و هواهای نفسانی در او غالب شدند، دیگر تربیت بسیار سخت است. در روایتی از حضرت عیسی(علیه السلام) یک تعبیری وجود دارد که می‌گوید: «إِنَّ الغالِبَ لِهَواه أَشَدُ مِنَ الَّذی یَفتَحُ المَدینَه وَحدَه»؛[3] کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سخت­تر از کسی است که به تنهایی شهری را فتح می­کند.

    کار به جایی می­رسد که اگر بخواهی جلوی این افسارگسیختگی قوای حیوانی را بگیری، مثل این است که بخواهی به تنهایی شهری را فتح­ کنی! کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سخت­تر از آن کسی است که به او بگویند برو به تنهایی یک شهر را فتح­ کن! اینکه من بارها تأکید کردم و بحث را روی محیط خانواده آوردم، برای این است که در این محیط و در این سن و سال، هنوز هوای نفسانی بر انسان چیره نشده است که بخواهی آن را مغلوب کنی.

    نفس با لجام عقل و شرع مهار می­شود.

    در اینجا این بحث –که در اصطلاح اهل معرفت هم هست- مطرح می­شود که برای تربیت باید به این قوای حیوانی، لجام و دهنه­ از عقل و شرع زد. در تمام مراحل هم، همینطور است که باید یک لجام عقل و شرع به این حیوان زد! چرا می­گوییم حیوان؟ چون گفتیم که انسان در ابتدای کار یک حیوان بالفعل است. لذا برای کنترل کردن او و مهار کردنش باید یک لجام عقلی و شرعی به او زد.

    چرا لجام عقل و شرع؟

    یک سنخ مسائلی هست که حتی اگر دین هم نبود و دستوراتی هم برایش نیامده بود، خود ما آنها را با عقلمان می­فهمیدیم. مثلاً می­دانستیم که ظلم کردن بد است؛ آدم­کُشی بد است؛ عدل خوب است؛ و... فهمیدن این امور احتیاجی به وحی نداشت و عقل ما -عقل عملی ما- به تنهایی این مسائل را درک می­کند. حاکم بر این امور، عقل عملی است. یک سنخ امور دقیق‌تر و ظریف‌تری هم هست که فهم آنها برای ما پیچیده است. لذا شرع می‌آید و اینها را برای ما ظاهر و آشکار کرده و مفاسد آن را برای ما می­گوید. اینکه ما تعبیر می­کنیم به لجام عقل و شرع، برای این است.

    شارع روش­های مهار نفس را آموزش داده است.

    لذا شارع همین مسائل ظریف که همان روشهاست را برای ما تبیین می­کند. او پیامبران را فرستاده که به من روش گفتاری و رفتاری بدهد، تا من این غضب و شهوتم را در محدوده­ای که عقل عملی می­گوید، مهار کنم. از آنجا که انسان دو بُعدی است، خداوند در بُعد معنوی او نیز، دستورالعمل تربیتی داده است.

    آدمی سه بعدی است؛ الهی، انسانی و حیوانی

    البته انسان سه بُعدی است. یک بعد دیگرش هم حیوانیتی است که می­خواهد جلوی انسان شدن و الهی شدن را بگیرد. این بُعد حیوانی فعلی است و بُعد­های دیگر هنوز فعلی نشده­اند. این مانع شکوفایی آنها می­شود. تا جلوی این گرفته نشود، بُعد انسانی و الهی انسان رشد نمی­کند.

    هوی و هوس، علفهای هرز وجود آدمی

    علف هرزه در باغ و باغچه را دیده­اید؟ تا جلوی این علفهای هرز را نگیری، آن بذری که کاشته­ای رشد نمی­کند. همینطور تا وقتی جلوی هوی و هوس­ها گرفته نشود، آن نشائی که خدا - در بُعد انسانی و الهی - در دل آدمی گذاشته است، شکوفا نمی­شود؛ نه آدم درست می­شود نه فرشته. این اولین گام است.

    اولین گام تربیت، مهار نفْس سرکش

    علی(علیه السلام) در یک روایت فرمود: «ضَبطُ النَّفس عِندَ الرَّغب و الرَّهب مِن أَفضَلِ الأَدَب»؛[4] مهار نفْس هنگام میل و رویگردانی، از بافضیلت ترین ادب­هاست. مهار کردن شهوت و غضب نفْس، هنگام روآوری و روگردانی، از بافضیلت­ترین تربیت­ها و ادب­ها است. یعنی همین، اولین گام است. وقتی که نفْس به یک کار نامشروعِ نامعقول رو آورده و می­خواهد آن را انجام دهد، جلوی آن را بگیر! از آن طرف وقتی نفْس می­خواهد از یک کار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوی روگردانیش را بگیر! هر دو مورد، هم «رغب» و هم «رهب» آمده­است؛ هم به روآوری و هم به روگردانی اشاره شده است.

    استاد ما(رضوان الله تعالی علیه) این اصطلاح اهل معرفت را مطرح می­کنند که «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»؛ این همان مهارکردن و افسارزدنی است که من گفتم. من بحث را خالی از این اصطلاحات کردم تا فهم آن آسان شود. وقتی ایشان می­گوید «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»، یعنی مهار زدن به این قوای سرکش. نفْس را رهایش نکن!

    مرزکشی برای خواسته­ها، کار انبیاست.

    لذا امام(رضوان الله علیه) می­گویند: «مقصد انبیاء تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیّه است». مقصد همه انبیاء، این است که می­خواهند نفوس را تربیت کنند. تحدید در اینجا یعنی مرزکشی؛ انبیاء می­خواهند نفوس سرکش را  مرزشناس­ کنند.

    حیوانات وحشی تربیت می­شوند؛ چرا ناامیدی؟!

    مگر نمی­شود حیوان را تربیت کرد؟ الآن درنده­ها را تربیت می­کنند. آیا تو که از تربیت خود ناامیدی، بدتر از شیر و ببر و پلنگی؟ خوب است که اینها را می­بینید! حیوان را می­شود تربیت کرد. حیوانات را دارند تربیت می­کنند. بدترین آن­ها را می­بینید که تربیت شده­اند. وقتی حیوان را می­شود تربیت­ کرد، چطور این موجود دو پا در بین این حیوانات چموش­تر از همه در می­آید؟! مگر انبیاء آمدند و یکسری چیزهای خارق­العاده به ما گفته­اند؟! می‌گویند: آمده­ام تا روش رفتاری، گفتاری و کرداری به تو بدهم و می­خواهم تو را آدم­ کنم.

    روش دادن به شهوت، غضب و وهم، هدف انبیاء عظام است.

    خلاصه اینکه انسان علاوه بر دو بُعد انسانی و الهی دارای یک بُعد بالفعل حیوانی است که مانع انسان شدن اوست. اگر قوای نفْس، افسارگسیخته باشد همین آدم، از حیوانات هم بدتر می­شود. لذا بزرگان می­فرمایند که مقصد انبیاء عظام، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه است. هدف پیامبران روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم است. در همین رابطه یک روایت از رسول خدا هست که: «قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) إِنَّ الله تعالی حَدَّ لَکُم حدوداً فَلا تَعتَدوها»؛[5] پیغمبر اکرم فرمود خداوند برای شما، مرزهایی قرار داده است، پس از آن مرزها تجاوز نکنید. تجاوز نکنید، یعنی به آداب الهی مؤدب شوید تا انسان شده و در بُعد الهی، فرشته شوید. کسانی رستگاری جاودانه پیدا می­کنند که مؤدب به آداب الهی شوند.

    قبول آداب شرعی، رسیدن به فلاح ابدی است.

    علی(علیه السلام) می­فرماید: «مَن تَأَدَّبَ بِآدابّ الله عزوجل أَبداهُ إِلَی الفَلاحِ الدّائم»؛[6] هر کس مؤدب به آداب الهی شود، ادبش او را به رستگاری ابدی می­رساند. اگر کسی تربیت الهی را بپذیرد و مؤدب به آداب الهی شود، به رستگاری جاوادنه می­رسد؛ یعنی هم یک انسان می­شود و هم در بُعد الهی­ و معنوی رشد کرده و فرشته می­شود. سؤال اصلی این است که حالا که می­خواهیم تربیت شویم و تربیت کنیم باید از کجا شروع کنیم؟ این یک بحث مستقلی است که الآن شاید در ذهن همه هم باشد. البته چون این بحث­ها تقریباً همگانی است، در پاسخ به این سؤال من نمی­خواهم اصطلاحات پیچیده­ای به کار ببرم. تنها به قدری که لازم است به مطالبی اشاره خواهم کرد.

    نقطه آغاز، ساختن ظاهر است.

    اهل معرفت به این نقطه­ی شروع اشاره دارند که من ابتدا جملاتی را هم از آن­ها می­خوانم و بعد توضیح می­دهم. در باب تربیت می­فرمایند: «اگر انسان بخواهد از نظر باطنی و حقیقی اصلاح شود، تنها راهش گذر از ظاهر به باطن است». بحث ما این است که می­خواهیم حیوان نباشیم و آدم بشویم؛ یعنی می­خواهیم مابه­الامتیاز انسانی خود را شکوفا کنیم. مثلاً اگر اهل معنویت هستیم، می­خواهیم نورانیت قلبیّه پیدا کنیم؛ اگر اهلش هستیم، می­خواهیم عالم غیب را شهود کنیم؛ اگر می­خواهیم این کارها را  بکنیم، بزرگان می­گویند که این منزل یک راه بیشتر ندارد؛ آن راه منحصر هم این است که از راه ظاهر به باطن برویم.

    ظاهر، تنها مسیر نفوذ به باطن است.

    حالا این­ها را می­خواهم توضیح بدهم که «رخنه کردن از ظاهر به باطن» یعنی چه؟ آیا تو می­خواهی آن بذر الهیه انسانی که خدا در وجودت پاشیده و آن نهالی را که او درون تو کاشته است را آبیاری کنی و زنده­اش کنی؟ آیا می­خواهی آدم بشوی؟ باید از ظاهر خود سراغ باطن بروی، تا کار سامان یابد. راه فقط همین است. اگر می­خواهی آن بذر الهی در بُعد معنویت را شکوفا کنی و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهی کنی، بدان که راه فقط این است! باید از ظاهر به باطن بروی! این همان راهی است که انبیاء و مکتب انبیاء برای ما آوردند.

    انسانیت در گرو التزام به شرع است.

    این کلیت بحث بود. بعداً آرام ­آرام می­رویم و به جزئیات آن می­پردازیم. ما تعبیراتی از اهل معرفت داریم که مثلاً امام(رضوان الله تعالی علیه) - که البته من هرچه دارم از استادم دارم- می­گویند: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی­شود مگر آنکه انسان ابتدا کند از ظاهر شریعت؛ و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه (که همان انسانیت است) از برای او، به حقیقت پیدا نشود و نور معرفت الهی در قلب او تابش نکند». این جملات هم به بُعد معنوی مسأله اشاره می­کند.

    شرع یعنی آداب ظاهری که انسان ساز است.

    منظور امام از آداب ظاهریه چیست؟ منظور ایشان همین احکام شرعیه است. این­ها آدم ساز است. من کاری به جنبه­های معنوی آن ندارم. اصلاً خود این احکام، آدم ساز است. در بُعد انسانی، انسانیت را شکوفا می­کند. باید ظاهر انسان، شکل و شمایلش، لباس­های تن او، حرف­ها، رفتارها، دیده­هایش، همه و همه در محدوده احکام شرعیه باشد تا انسانیتش شکوفا شود.

    ضرورت آموزش ظواهر به فرزندان

    الآن درباره تربیت فرزند در محیط خانوادگی بحث می­کنیم. چون روایات آن را هم قبلا اشاره کرده­ام، دوباره تکرار نمی­کنم. ولی دیدید که تربیت فرزند چقدر آداب دارد. بعد از دوران خردسالی هم روایات می­گویند که وقتی بزرگ شد، باید روزه را به او یاد داد؛ نماز یادش داد؛ وضو یادش داد؛ من قبلاً این­ها را گفته­ام. از علی(علیه السلام) است که فرمود: «أَدِّب صِغارَ أَهلَ بَیتِکَ بِلِسانِکَ عَلَی الصَّلوه وَ الطَّهور»؛[7] کوچکترهای خانواده‌ات را با زبانت برای نماز و وضو تربیت کن!

    امام صادق (علیه السلام): «یُؤَدِّبُ الصَّبی عَلَی الصَّوم»؛[8] بچه باید برای روزه گرفتن تربیت شود. بعد هم سن این کار را مشخص می­کند، می­فرماید این کار بین پانزده و شانزده سال انجام شود. از ظاهر شریعت باید شروع کرد. از شکل و شمایلت، پوششت و صحبت کردنت باید شروع کنی، تا برسی به روابطی که با دیگران-اشخاص صالح و فاسد- داری؛ همه اینها باید بر اساس شرع تنظیم شود تا باطن اصلاح گردد.

    تذکر اول: فرق میان اصلاح ظاهر و ظاهرسازی

    اما من در اینجا باید به دو نکته اشاره کنم که مغالطه­ای صورت نگیرد. اول اینکه ما یک ظاهر و باطن داریم، یک سرّ و عَلَن. اینکه بزرگان می­فرمایند از ظاهر می­توان به باطن رخنه کرد، یعنی اینکه اگر آدمی در تمام جهات مقیّد باشد که مطابق اسلام عمل کند، مثلاً از نظر پوشش، شکل وشمایل، گفتار و رفتار با دیگران و همه­ی زندگی­اش اسلامی باشد یا تلاش ­کند که اسلامی باشد، در حقیقت از راه ظاهر اقدام به اصلاح باطن کرده است. این فرق می­کند با کسی که مثلاً جلوی آدم جانماز آب می­کشد ولی از آن طرف ـ نعوذ بالله ـ در خفا دروغ می­گوید و تهمت می­زند و... اوّلی ظاهرش درست است هرچند هنوز باطنش اصلاح نشده است، ولی دومی سرّش با علنش فرق دارد. رفتار دومی فریبکارانه است و جنبه­ی اصلاحی ندارد. یک سنخ مسائلی هست که چون از دورن افراد اطلاعی ندارید، شما هم از آن­ها سر درنمی­آورید. مثلاً اگر من در گفتارم هیچ توجهی نکنم، دروغ بگویم، غیبت کنم، تهمت بزنم و... تو از کجا می­فهمی که من دارم دروغ می­گویم؟ به یک معنا این سرّ من است. کارِ علنی کارساز نیست. بلکه باید تمام کارها و اعمال را اصلاح کرد تا درون درست شود.

    ظاهر سازی و ریاکاری اثر ندارد.

    ظاهر آراسته در باطن اثر می­گذارد، نه این کارهای علنی که به همراه بسیاری کارهای خلاف دیگر انجام می‌شود. اهل معرفت این ­حرف را نمی­زنند که هر نوع ظاهرسازی، باعث اصلاح باطن می­شود. یک وقت اشتباه نکنید! من این نکته را بگویم که ریاکاری اثری ندارد.  کسی که تلاش می­کند مسائل درآمدی­اش و همه زندگی‌اش- نه فقط صوم و صلاة- همه و همه، اسلامی باشد، اگر بر این امر مراقبت کند، در باطنش اثر می‌گذارد. گفتیم که صورتِ ملکه، با تکرار و مراقبت برای انسان حاصل می­شود. اگر تلاش کند که در معاملاتش، عباداتش، معاشرات و مجالساتش، همه و همه خلاف شرع انجام ندهد، مثلاً زبانش غیبت نکند، دروغ نگوید، تهمت نزند، ایذاء نکند؛ این از ظاهر به باطن رخنه می­کند.

    ظاهر سازی، نفاق است. 

    اما وقتی من جلوی تو دعا می­خوانم، خم و راست می­شوم، ادعای معنویت می­کنم، دعای فرج می­خوانم، دعای توسل می­خوانم، سینه می­زنم، پابرهنه راه می­افتم، شال عزا به گردن می­اندازم و امثال این­ها -همه چیزهایی که جنبه فریبندگی دارد را می­گویم- ولی در سرّ و خفا، به صورت پنهانی کار خلاف انجام می­دهم، این ظاهرسازی است و اثر سازندگی ندارد. مسأله نفاق، همین است. ظاهر و باطن را با سرّ و علن یک وقت اشتباه نکنید. می‌خواستم این را بگویم که تفاوت سرّ و علن، نفاق است. نفاق هم بدترین کارها است. حتی می­گویند از کفر هم بدتر است. در آیات ما هم این مضمون هست.

    تذکر دوم: باید به تمام دین پای‌بند بود نه بخشی از آن

    دومین تذکر این است که آداب شریعت، یک مجموعه است. یک بخش نیست؛ نماز و روزه و وضو و ذکر نیست، که این را رعایت بکنی، اما مال مردم­خوری کنی! هرگز اینطور نیست که بتوانی به بخشی از دین عمل کنی و بخش دیگر را رها کنی. دستورات و احکام اسلام مجموعه است. مجموعه احکام شرعیه، همان احکام ظاهریه است که اگر اینها را رعایت کنی، بدون شک در تو اثر می­گذارد. یعنی آن بُعد انسانی تو را شکوفا می­کند و بُعد الهی تو را هم به ثمر می­نشاند. اگر بپرسی از کجا شروع کنیم؟ پاسخ این است که از اینجا باید شروع کرد: پای‌بندی به تمام دستورات شرع.

    رعایت ظواهر شرع در خانه، کار والدین با غیرت

    بحث راجع به محیط خانواده بود و اینکه اگر پدر و مادر نسبت به بچه از کودکی، تمام آداب شرعی را رعایت کنند، وقتی او بزرگتر شده و به قوه تمییز برسد، باطن او، باطن یک آدم می­شود. اولین محیط سازندگی برای انسان، خانواده است. لذا چون در این محیط، رابطه­ها تنگاتنگ است و از چاشنی محبت قوی برخوردار است، اگر پدر و مادرِ غیرتمند بخواهند فرزند­شان آدم شود و الهی شود، باید ظواهر شرع را رعایت کنند.اللهم صل علی محمد و آل محمد...

     

    دریافت صوت   پخش صوت   دریافت فیلم    پخش فیلم

    [1] . وسائل الشیعه، ج 20، ص 154

    [2] . غرر الحکم، ص 235

    [3] . شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 233

    [4] . غرر الحکم، ص 238

    [5] . بحارالانوار، ج2، ص 263

    [6] . وسائل الشیعه، ج 6، ص 197

    [7] . مجموعه ورّام، ج 2، ص 155

    [8] . وسائل الشیعه، ج 10، ص 237

     


    نظرات 0 + ارسال نظر
    برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
    ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد