باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

دعا - رمضان 1390 - جلسه 3

دعا - رمضان 1390 - جلسه 3
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم در ماه مبارک رمضان، مناسبترین بحث همین بحث دعا است. چون این ماه، ماهِ نزول کلام الهی از مصدر وحی است، و از این طرف هم ماهی است که عبد با ربّش سخن میگوید که میگویند هم ماه «نزول» است و هم ماه «صعود»؛ ماه نزول کلام الهی به سوی عبدش و صعود کلام عبد به سوی ربّش است.
ما در باب دعا تقسیماتی کردیم، یک تقسیم این بود که دعای مأثور و غیر مأثور داریم که راجع به دعای غیر مأثور بحث کردیم؛ و امّا در مورد دعای مأثور که فعلاً در این جلسات بحثمان راجع به آن است، گفتیم که یعنی ادعیهای که در قالب خاصّی از معصومین برای ما رسیده است. دعای مأثور نیز به موقّت و غیر موقّت تقسیم می‏شود. دعای مأثور موقّت یعنی دعایی که مخصوص به زمانی خاص یا مکانی خاص باشد.
امّا دعای مأثور غیر موقّت که مخصوص به زمان و مکان خاصّی نیست، باز تقسیمبندی میشود؛ یک‏وقت دعا نسبت به حاجت خاصّی از خداوند است، یعنی دعا از ائمه برای ما رسیده است و فرموده‏اند که در این قالب این دعا را بخوان و حاجت خاصّت را چه مادّی و چه معنوی تقاضا کن. یک‏وقت دعای مأثوری است که مختص به حاجت خاصّی نیست، بلکه به‏طور کلّی است؛ که ما نظیر آن را در دعاها و توسلها زیاد داریم، حتّی در دعای توسّل معروفی که ما میخوانیم تعبیر به «حاجات» هم دارد. یعنی حاجت خاصی در آن مطرح نیست، بلکه همه حاجات را در بر میگیرد. این بحثی بود که من مطرح کردم.
لزوم تناسب بین دعا و حاجت
در این جلسه میخواهم مطلبی را عرض کنم. انسان در زندگی، حاجات مختلف مادّی و معنوی پیدا میکند. حاجات مادّی هم اقسام خاصّی دارد؛ گرفتاریهای مختلف پیدا میشود. در اینجا دعا یک نوع پناه بردن است. وقتی انسان گرفتاری پیدا میکند و میبیند که تدبیرهایش کارساز نیست، میگردد کسی را پیدا کند که بتواند این گره را باز کند. لذا متناسب با گرهی که دارد، میگردد و شخص مناسبی را پیدا می‏کند. مثالهای ساده بزنم تا مطلب روشن شود؛ مثلاً اگر گرفتاری مالی دارد، میرود دنبال کسی که بتواند این گره مالی او را باز کند؛ نمیرود دنبال طبیبی که متخصص طبّ باشد.
این کار یک نوع پناه بردن و درخواست است. دعا درخواست است، پناه بردن و درخواست کردن از موجودی است که کارگشا و گره‏گشا است. حتّی در دعای غیر مأثور هم عرض کردم که مثلاً اگر کسی بخواهد از خداوند طلب عفو و مغفرت کند، به مقام غفّاریّت حق‏تعالی پناه میبرد. می‏گوید: «یا غفّار الذّنوب اغفر لی»! یا مثلاً اگر بیمار است به مقام شافی بودن خدا پناه میبرد، «یا شافی اشف»! یعنی متناسب با آن حاجت خودش، به وصفی از اوصاف پروردگارش پناه میبرد که ما در گذشته از آن به «تناسب بین دعا و حاجت» تعبیر کردیم.
تمسّک به «اُلوهیّت» و «ربوبیّت» خدا در ادعیه
ما در ادعیه مأثورهمان که از ائمه(علیهمالسلام) رسیده است، چه نسبت به حاجات خاصّه باشد و چه در ارتباط با حاجت خاص نباشد، بلکه اعم باشد، دو اسم از اسماء الهیّه را میبینیم. البته ممکن است یکی از آن‏ها وصف باشد، امّا دیگری اسم است. تقریباً میشود گفت یکی از آن‏ها در جمیع ادعیه به کار میرود، امّا دیگری این‏طور نیست.
امّا اوّل، یک اسم خاص است؛ شما در هر دعایی میبینید که «اُلوهیّت خداوند» مطرح است. مثلاً اوّل دعا «اللهم» یا «الهی» دارد. مگر اینطور نیست؟! دعا که از اوّل شروع میشود، با این اسم است. این اسم ناظر به اُلوهیّت او است. لذا این اسم خاص به کار میرود. بنا بر فرض اگر ابتدای دعا هم نباشد، بالأخره در ضمن دعا میبینید باز این اسم «الله» آورده میشود، حالا به هر شکلی که باشد.
دوم، «رب» است. این جنبه توصیفی دارد، ولی «الله» اسم است. حتّی در آیات شریفه قرآن، در مباحث دعا هم میبینیم که «رب» به کار رفته است. مثلاً در سوره زمر می‏فرماید: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً».[1] «الله» ندارد. یا در سوره فرقان می‏فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم».[2] خطاب به پیغمبر است که بگو اگر دعا و خواندنِ شما از خدا نباشد،، پروردگار من به شما اعتنایی نمیکند. نمی‏فرماید: «ما یَعْبَؤُا بِکُمْ الهی»؛ بلکه ربوبیّت را مطرح می‏کند.
ما در دعاهای مأثوره، در بین اسماء الهی، اسم «الله» را میبینیم و از بین اوصاف خدای متعال هم وصف «رب» را میبینیم. در یکی «مدعوّ» لحاظ شده است و در دیگری «داعی» لحاظ شده است؛ یکی سمت بالا است و یکی سمت پایین است. امّا چرا؟ بحث امشب من همین مطلب است.
«الله» اسمی که جامع تمام اسماء الهی است
حالا این را برایتان توضیح میدهم. این که میبینید در دعاها «الهی» و «اللّهم» و امثال این‏ها آمده است، و حتّی در باب دعاها داریم که ده مرتبه «یا الله» بگو و بعد دعا کن، به این جهت است که «الله»، این لفظ جلاله، اسم است برای آن موجودی که مستجمعِ جمیعِ صفات است. هر کمالی را که بخواهی، در این اسم هست؛ هم رازق است، هم شافی است، هم کافی است، هرچه بگویی هست! «الهی»، «یا الله» و «اللّهم» یعنی ای موجودی که همه کلیدها و همه خیرها در دست تو است! ای کسی که تمام اوصاف جمال و کمال در تو است!
لذا هر حاجتی که از حوائج باشد، در این قالب میگنجد و با این خطاب تناسب دارد. این‏که شما میبینید که در ادعیه لفظ جلاله به کار رفته، به همین دلیل است. این اسم لحاظ مدعوّ است و اشاره به طرف بالا است.
در تمامی حاجات، پناهگاه «ربّ» است
امّا صفتی که در آن لحاظ داعی شده و در آیه هم هست، مربوط به من و تو است. «ربّ» یعنی پرورش‏دهنده؛ «ربوبیّت» یک امر اضافی است؛ یعنی مضاف‏الیه میخواهد. وقتی گفتی «رب»، پای «مربوب» به میان می‏آید. اینجا است که پای من و تو به میان می‏آید! این را هم بدان که احتیاج من و تو به ربوبیّت، تنها در یک بُعد نیست؛ بلکه ما در تمام ابعاد وجودی، چه مادّی و چه معنوی محتاج به ربوبیّت او هستیم. لذا وقتی به‏طور مطلق گفتی «رب»، این تنها در یک بُعد نیست؛ در جمیعِ ابعادِ وجودیِ تو است.
«ربّ» هم مثل همان «الله» در باب حاجات، فراگیر میشود. چون سراپای ما احتیاج است، باید کسی را صدا بزنیم و به او پناه ببریم. حالا به چه کسی پناه ببریم؟ به کسی که همه چیز ما در ید قدرت او است، و او همه امور ما را اداره میکند. به او پناه ببریم و از او بخواهیم.
استفاده ائمّه(علیهم‏السلام) از «اللّهمّ» برای دعا کردن در حقّ دیگران
لذا شما این دو کلمه را در ادعیه مأثوره زیاد میبینید. یکی «الهی» و «اللهم» است که زیاد می‎بینید و غالب ادعیه ما اینطور شروع میشود؛ دیگری هم کلمه «ربّ» است که زیاد کاربرد دارد و زیاد میبینید. به همین دلیل است که ما میبینیم معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین)، هم در مواردی که از آن‏ها حاجتی تقاضا میشد، و هم وقتی میخواستند کسی را که دارد کار خوبی انجام میدهد دعا کنند، «اللهم» را به کار میبردند. ائمه وقتی میخواستند دعا کنند، از همین لفظ جلاله بهرهگیری میکردند.
جلسه گذشته عرض کردم که امام حسین(علیهالسلام) وقتی خواستند جُون را دعا کنند، سه چیز را مطرح کردند و گفتند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ رِیحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[3] مثال دیگر، ابن الشعثا است که تیرانداز ماهری بود؛ روز عاشورا دشمن را هدفگیری می‏کرد و به سمت دشمن تیر میانداخت. وقتی چشم امام حسین(علیهالسلام) به این کار او افتاد، فرمود: «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ»؛ خدایا تیرهایش را به هدف بزن! «وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ».[4] پاداش او را بهشت قرار بده! در هر دو مورد، حضرت از «أللّهمّ» برای دعا استفاده فرمودند.[5]
دعای امام حسین(علیه‏السلام) در حقّ اُمّ وهب
مورد دیگری که حضرت او را با لفظ جلاله دعا کردند، اُم‏وهب بود. این اُم‏وهب میدانید چه کسی است؟ در تاریخ مینویسند وهب نصرانی بود، اُم‏وهب هم که مادر وهب است، نصرانی بود؛ هر دو نصرانی بودند. این‏ها به دست امام حسین(علیه‏السلام) اسلام آوردند. روز عاشورا وهب حدود هفده روز بود که با همسرش ازدواج کرده بود. در تاریخ مینویسند مادر رو کرد به پسرش و گفت مگر وضع امام حسین را نمیبینی؟! برو پسر پیغمبر را یاری کن! دقت کنید که این‏ها جزء اردوگاه امام حسین(علیه‏السلام) نبودند، بلکه خودشان آمده بودند. مادر اصرار میکرد که برو، امّا همسرش ممانعت میکرد و میگفت نرو! حتی تعبیراتی از مادرش هست که برو، روز قیامت رسول خدا تو را شفاعت میکند!
همسر وهب به او گفت که من به یک شرط حاضرم که تو بروی؛ وهب گفت چه شرطی؟! گفت من و تو با هم پیش امام حسین برویم، من حرف دارم؛ در آنجا حرفهایم را میزنم، بعد اگر خواستی بروی، برو. خلاصه این دو جوان خدمت امام حسین(علیه‏السلام) آمدند و وارد خیمه حضرت شدند. وهب گفت آقا، من میخواهم به میدان بروم، امّا همسرم مانع میشود! همسرش هم گفت بله، من مانع میشوم!
بعد به امام حسین گفت من خدمت شما آمدم برای این که با دو شرط، اجازه دهم که وهب به میدان برود و شما باید این دو شرط را ضمانت کنید. اوّل اینکه میدانم اگر وهب برود، شهید میشود. امّا من یک زن جوان و تنها در این بیابان هستم؛ میخواهم در این بیابان تنها نباشم و پیش بیبیها و خاندان شما بیایم؛ شما این را ضمانت کنید! دوم اینکه من میدانم همسرم شهید می‏شود و روز قیامت به بهشت میرود؛ باید اینجا پیش شما قول بدهد که من را فراموش نکند و با هم به بهشت برویم. مینویسند: «فَبَکَی الحُسَینُ(علیهالسلام)». امام حسین شروع کرد های‏های گریه کردن. بعد هم حضرت هر دو شرط را ضمانت کرد و فرمود وهب که شهید شد، تو بیا پیش این بیبیها باش؛ روز قیامت هم من آنجا هستم و شفاعت می‏کنم.
وهب به میدان رفت؛ طولی نکشید که یک دست وهب قطع شد. اینجا بود که همسر وهب خودش بین آن جمعیّت وارد میدان شد و شروع به حمله کرد. وهب به او گفت چه شد؟! تو که نمیگذاشتی من به میدان بیایم! حالا خودت آمدی؟! همسرش گفت مگر نمیشنوی امام حسین چه دارد میگوید؟ میگوید: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ فِی إِغَاثَتِنَا».[6] مگر نمیبینی حسین داد غربت سر میدهد؟ میگویند اینجا وهب صدایش بلند شد: یا حسین! به داد من برس! این‏ها را چه کار کنم؟! دستِ دیگر وهب هم قطع شد. مادر وهب عمود خیمه را گرفت و وارد میدان شد؛ اینجا بود که امام حسین رو کرد به او و گفت: «إرجِعِی ألَی النِّساءِ رَحِمَکِ اللهُ»...


[1]. سوره مبارکه زمر، آیه 8
[2]. سوره مبارکه فرقان، آیه 77
[3]. بحارالأنوار، ج45، ص 23
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص 30
[5]. من در شبهای دیگر در خلال بحثم اگر موفق شدم، نمونه‏های دیگری را میآورم که معصومین، این لفظ جلاله را به کار میگرفتند.
[6]. بحارالأنوار، ج45، ص46
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد