باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

# # تقوا و عاقبت امر - جلسه 4 (06/08/1388)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین

و صل الله علی محمد و آله الطیبین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«یا ایُها الَذینَ امَنوا اِتَقوا اللهَ حَقَ تُقاتِه و لا تَمُوتُنَّ اِلّا وَ اَنتُم مُسلِموُن»

مروری بر مباحث گذشته:

 بحث ما راجع به ملکه قدسیه تقوا بود و گفته شد آنچه خداوند از بنده اش درخواست کرده تقواست و منتهای رضای رب از عبدش تقواست و این ملکه قدسیه زیر بنا برای جمیع فضائل انسانی و مقامات معنویه می باشد و در تمام ابعاد وجودی انسان و نسبت به تمام نشئات وجودی، دنیوی، برزخی، اخروی اثرگذار است. جلسه گذشته بحث ما به اینجا رسید که تقواست که برای انسان حسن عاقبت می آورد و در مقابل سوء عاقبت مربوط به بی تقوایی است و آیات وروایات را هم مطرح کردم.

علل سوءعاقبت:

 در این جلسه مطلبی را در همین رابطه عرض میکنم ؛ درست است که حسن عاقبت انسان بستگی به تقوا دارد و سوء ‌عاقبتش به بی تقوایی است. چه می شود که عاقبت انسان سوء می شود از این مسیر تخلف میکند؟ دو چیز هست که نقش اساسی نسبت به سوء عاقبت دارد که از ناحیه بی تقوایی به انسان می رسد: یکی اشتباه در انتخاب اوست،که این اشتباه در انتخاب منجر به سوء عاقبت می شود؛ دوم مسئله سوء استفاده کردن از امهال الهی است، این یعنی چه؟

1-اشتباه در هدفگیری:

 اما اول یعنی مسئله اشتباه در انتخاب که من تعبیر می گذارم به هدف گیری. اشتباه در هدف گیری اش که من در گذشته به آن اشاره کردم ، و آن این است که می آید یک چیزی را که زود گذر است هدف گیری می کند به جای آن چیزی را که جاودانه است. خود ماهم احساس می کنیم، لذات زود گذر را به جای لذات جاودانه هدف گیری می کند این منجر می شود به سوء عاقبت.

 آیات را جلسه گذشته خواندم دیدید که مقابل عاقبت به خیری ، سوء عاقبت بود. فانظر کیف کان عاقبه مجرمین، مفسدین، ظالمین، دیدید اینها را، آیات متعدده بود. اینها در هدف گیری شان اشتباه می کنند و  عوض این که لذات جاودانه و خالص را هدف گیری کند زود گذر ناخالص را هدف گیری می کند، سر از سوء عاقبت در می آورد.

 لذا علی (علیه السلام) در نهج البلاغه تعبیری دارد که «شَتَّانَ بَیْنَ عَمَلَیْنِ» چه بسیار تفاوت است بین دو کردار «عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ» کاری که لذت او نابود می شود ،از بین می رود، ‌زود گذر است «وَ عَمَلٌ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ یَبْقَى أَجْرُهُ» عمل اول آنی است که لذاتش از بین می رود ، اما «تَبْقَى تَبِعَتُهُ» یعنی زیان و محنتش می ماند. بعد هم کاری که رنج و ناراحتی و خستگی اش از بین می رود «یَبْقَى أَجْرُهُ» پاداشش. می بینی چه قدر اینها فرق دارند؟ لذت زود گذر اما در کنارش هم بدانی ها باقی ماندن «تَبْقَى تَبِعَتُهُ» می شود کاری که لذتش نابود می شود اما محنت و زیانش باقی می ماند، این همین در انتخاب است، هدف گیری است.

 می گوید آدم عاقل چه کار می کند؟ وقتی می خواهد هدف گیری کند، لذت را هم هدف گیری کند، گوش کن! تو لذت می خواهی ببری درست است یا نه؟ می خواهی انتخاب کنی درست است یا نه؟ می گوید دو جور ما داریم: یک لذتی داریم که زود گذر است اما بدان در کنارش محنت هم دارد محنتش می ماند اما لذتش می رود با آن عملی که محنتش می رود و بعد لذتش می ماند، دیگر خودت انتخاب کن.

 می خواستم این را عرض کنم در مسئله اشتباه در انتخاب است این یکی. که من گذشته هم به این اشاره کرد بودم. چون اگر یادتان باشد من گفتم در آن خطبه داشت «و خیرُ عَواقبِ الاُمور ِعندَ الله» جلسه گذشته من گفتم، تمام امور را علی (علیه السلام) می گوید، تقوا است. این یک مطلب

2-سوءاستفاده از امهال الهی:

مطلب دوم اشتباه در انتخاب به این معنا نمی شود گفت. باید گفت مربوط است به امهال الهی یعنی چه؟ خدا به انسان ها مهلت می دهد، بنایش بر مهلت دادن است.

امهال الهی نسبت به کفار:

انسانها در مهلت دادن خدا دو جور هستند .یک انسان هایی هستند که مهلت دادن الهی نسبت به آنها نه از باب لطف است بلکه نفس مهلت دادنش به آنها  برای عذاب آنهاست، این مربوط به کفار است،‌ در آیه هم همین را دارد .این یک بحثی است مستقل که ما در آیه شریفه داریم که «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً» خیلی صریح می گوید اینهایی که کافر هستند خیال نکنند اینکه ما مهلت به اینها دادیم همین مهلت ما در دنیا به نفع اینهاست، نه خیر. ما دادیم برای اینکه وزر و وبالشان بیشتر بشود چون اینها از آن راه صحیح اعتقادی منحرف شدند.

این جنبه اعتقادی دارد ما به این فعلاًکاری نداریم و چه بسا روایتی که از امام هشتم (علیه السلام) هست می فرماید «وَ اللَّهِ مَا عَذَّبَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْإِمْلَاءِ» اشاره به همین آیه شریفه است. امثال فرعون و امثال اینهاست که گفتم مصّب بحث من اینها نیست. یعنی در نتیجه آن چیزهایی که در ذهنتان می آید که اینها تنعّمات دنیویه هست و شما آب از دهانتان سرازیر می شود که ما می خواهیم مثل آنها بشویم، حواستان جمع باشد اینها حساب شده است، بعد هم عاقبت کار را هم در نظر بگیر، اگر خواستی خدا که می دهد راه را باز کرده بسم الله تو هم بیا برو اما بدان «أَنَّما نُمْلی لَهُم‏ لِیَزْدادُوا إِثْماً» این مربوط به آنهاست. ما فعلاً بحثمان راجع به آنها نیست، آن بحثش جداست.

امهال الهی نسبت به مؤمنین:

 ما بحثمان راجع به مؤمنین است. چه می شود که یک آدم مؤمنی عاقبت به شر می شود؟ عوض اینکه عاقبت به خیر بشود. ریشه یابی کنیم، چه شده آخر؟ این از مهلت الهی سوء استفاده کرده است .از مهلت خدا همین مؤمن سوء استفاده کرده.

 من در دو رابطه این را مطرح می کنم: من چون تقوا را معنا کردم: تقوا ملکه ایست که محصول ایمان مستمر و عمل مکرر است، یک رابطه مستقیم با اعمال دارد. این می آید نعوذ بالله معصیت می کند،این ضد تقواست دیگر، و این منجر به سوء عاقبت می شود دیگر؛ حسن عاقبت برای تقوا است حسن عاقبت مربوط به چه است؟ تکرّر نسبت به اعمال صالح است، محصول اوست، محصول گناه نیست که، عکسش است. چون آن حسن عاقبت می آورد عاقبت خیر، ‌این سوء عاقبت می آورد، شر.

مهلت درثبت گناه:

 در اینجا وقتی گناه کرد یک مهلت در ثبت می دهد. در مورد مؤمن  خدا اینطوری است که به آن فرشته ها دستور داده به این که هفت ساعت ثبت نکنند، اکثر روایات هفت ساعت دارد بعضی ها دارد یک روز.‌ یعنی این مطلب در آن هست که اثر سوء بر صفحه نفس و قلب او نگذارد. هفت ساعت، ‌اگر در بین این هفت ساعت استغفار کرد، توبه کرد،‌که دیگر تمام شد،‌دیگر منعکس نمی شود. ضربه ای به حسب ظاهربه او نمی زند. این یک مهلت الهی است .

ما در روایات متعدده این را داریم. «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً أُجِّلَ فِیهَا سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النََّهارِ فَإِنْ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ اَتوبُ اِلَیک ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ» وروایت دیگر از امام صادق (علیه السلام) هست «الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ» مهلت به او می دهد،‌عبد مومن گناه کرد خدا هفت ساعت به او مهلت می دهد «فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ» اگر استغفار کرد نوشته نمی شود «وَ إِنْ مَضَتِ السَّاعَاتُ وَ لَمْ یَسْتَغْفِرْ کُتِبَ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ» خیلی روشن. در یک روایت دیگر باز هست «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یذْنِبُ ذَنْباً إِلَّا أَجَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهارِ» روایات متعدده داریم صحبت یکی دو تا سه تا نیست.

 این مهلت الهی است. حُسن استفاده این است که استغفار کنی، مهلتت داد دیگر یک کار کن نگذاری اثر بگذارد روی روح تو و به تعبیر اهلش ظلمات این معصیت بیاید و مانعیّت داشته باشد که تا بخواهی این را پاک کنی و به جای آن ملکه نورانی تقوا را بگذاری وا مصیبت. این صفحه پاک را آلوده نکن. حالا وقتی این کار را نکرد اینجا چه می شود؟ ثبت می شود

خب این در ذهن ها می آید که ما داریم که خداوند انسانهایی را مؤمن اند و معتقد به او هستند اگر گناه کنند در دنیا این جور نیست که عقوبتشان کند البته بُعد حق الناسی نه، حق اللهی اش.توجه به این نکته دارم.آنچه مربوط به خداست.

این امهال الهی است باز به او مهلت می دهد باز از این مهلت هم این سوء استفاده می کند. به تعبیر دیگر، از حلم خدا؛ گاهی نعوذ بالله از عفو خدا سوء استفاده می کند. آن کسی که واقعاً استغفار کرد خدا هم او را آمرزید. باز می بینی میکند.این  سوءاستفاده از عفو است.هم سوء استفاده از حلم است و هم سوء استفاده از عفو.  چرا عاقبت به شر می شوی؟ جهتش این است که نعوذ بالله از حلم خدا سوء استفاده کردی. بردباری کرد، اگر همان موقع پس گردنی را به تو زده بود عاقبت به شر نشده بودی؛ ‌ولی واگذار به خودت کرد نعوذ بالله ما جبری که نیستیم. لذا این هم باز سر از امهال الهی در می آورد. هم به کفار مهلت است و هم به مومنین مهلت است. هر دوتا. اما آن یک مطلب دیگر دارد برای خودش،اما مهلت به این ریشه در لطفش دارد. ریشه در رحمتش دارد که سر عقل بیایی راهت را درست کنی، استغفار کنی ،‌جبران کنی. سوء‌استفاده از مهلت الهی است که سر از بی تقوایی در می آورد.

 حالا بعد عرض می کنم که همین مهلت دادنش آزمایش الهی است. من این روایت از علی (علیه السلام) را می خوانم که فرمود «إِنْ أَرَدْتَ أَنْ یُؤْمِنَکَ اللَّهُ سُوءَ الْعَاقِبَةِ» اگر دلت می خواهد که ایمنی پیدا بکنی و خدا به تو ایمنی بدهد از عاقبت به شری،حسن عاقبت پیدا کنی بله دو تا چیز: «فَاعْلَمْ أَنَّ مَا تَأْتِیهِ مِنْ خَیْرٍ فَبِفَضْلِ اللَّهِ وَ تَوْفِیقِهِ» اول این را بدان آن کارهای خوبی که می کنی این فضل الهی است و توفیق خدا یعنی اگر مدد الهی،توفیق او نبود، موفق هم نبودی یعنی این کار را نمی توانستی بکنی ،یک وقتی مبتلا به خود محوری نشوی خیال بکنی به این که چیزی هستی. اگر خدا این ابزار را به تو نداده بود، قوا، ‌اعضا،‌ همه اش عاریه الهیه است. خوب به تو داده دیگر در اختیارت گذاشته از آنطرف هم کمک های الهی امدادهای غیبی می آید راه را برایت باز می کند . یک وقت خیال نکنی،‌ عجب نگیردت. اول این را بدان، که با آن چیزهایی که ملکه تقوا درست کردی ،‌تو بودی ،‌استقلال داشتی به این معنا، نه تو وظیفه ات بود اما اگر او نبود تو هم این ملکه تقوا را نداشتی تا حسن عاقبت درست کنی اولی اش اینجا بود.

 دوم و آن این است که «وَ مَا تَأْتِیهِ مِنْ سُوءٍ فَبِإِمْهَالِ اللَّهِ وَ إِنْظَارِهِ» آنی هم که دیدی کارهای زشت که انجام می دهی،‌گناه می کنی، هیچ چیز بهت نمی گوید، پس گردنی بهت نمی زند، ‌اینها برای مهلت هایی است که او دارد می دهد. درنگ و تاخیر در عقوبت اوست. بعد هم می گوید آی بپا! «إِیَّاکَ وَ حِلْمِهِ وَ عَفْوِهِ عَنْکَ» یک کاری نکنی که دیگر به تعبیر من حوصله اش را سر بیاری ها! گفتم ما روایت داریم که خداوند برای مومن چهل پوشش قرار داده «اربعین جُنَن» چهل تا،‌ وقتی یک گناه کرد، یک پرده را می زند کنار ، دوتا کرد دومی اش را می زند کنار، سه تا کرد سومی اش را؛ بله دراین بین اگر واقعاً پشیمان شد برمیگرداند، نه! توبه نکرد، استغفار نکرد میرود میرود، وقتی چهل گناه کرد،‌و مابین آن توبه نبود،آنجا دیگر چیست؟ آنجاست که دیگر راهی ندارد. همه لطف بود،

" لطف حق با تو مدارا ها کند     چون که از حد بگذرد رسوا کند"

رسید به چهل تا بدون توبه، آن وقت آنجاست که علی (علیه السلام)می فرماید: ایّاک. حواست جمع، بترس،‌ بترس! بترس که این حلم و عفو برود کنار، چرا سوء عاقبت؟مربوط به من و توست. سوء استفاده از مهلت الهی کردن، سر از سوء عاقبت در می آورد،‌ عاقبت به شر می کند انسان را.

 جمع بندی:

لذا اگر ما بخواهیم این را در یک قالب اصطلاحی بریزیم، باید بگوییم خدا، در ربط با تقوا اینجوری است که هم درون انسان را می آزماید و هم بیرون انسان را با تقوا می آزماید. اصلاً مهمترین چیز هم همین است با تقوا است. حسن عاقبت، ‌سوء عاقبت مربوط به تقواست و عمده ماده امتحانی خداوند چه از نظر درونی چه از نظر بیرونی تقواست .

من یک وقت بحث کردم که تقوا مربوط به قلب است «أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى»‏ دلش هم همین است. چون من جلسه گذشته بحث کرده بودم، سوء عاقبت را پیش کشیده بودم،‌ گفتم من این را باید تذکر بدهم،‌ چرا سر از سوء عاقبت در می آورد انسان؟ دو تا چیز: هدف گیری اشتباه،‌ سوء استفاده از مهلت خدا. این است که سوء ‌عاقبت می آورد؛ ‌لذا در آیه هایی را که من مطرح کردم دیدید. همه می آید سراغ عمل. کیف کان عاقبه مفسدین، ‌مجرمین،‌ ظالمین،‌ مکذبین؛همه می رود سراغ عمل یعنی آنهایی که سازنده است از نظر ملکات سیئه درانسان، و مانع از این است که ملکه حسنه و قدسیه تقوا برای انسان حاصل بشود. آیات را دیدید؟ و این هم منشاءش چیست ؟ دو تا چیز: هدف گیری غلط از این طرف هم سوء استفاده از مهلت، که سر از سوء عاقبت در می آورد.اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد. 

      

   

 

# # تقوا و عاقبت امر - جلسه 3 (29/07/1388)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین

و صل علی محمد و آله الطیبین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«یا ایُّها الَّذینَ امَنوا اتَّقوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه و لا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنتُم مُسلِموُن»

مروری بر مباحث گذشته:

 بحث ما راجع به ملکه قدسیه تقوا بود اینکه نقش زیر بنایی دارد برای فضائل انسانی، مقامات معنویه، که منتهای رضای الهی است واین  بحث اساسی که؛ تقوا در تمام نشئات وجودی انسان اثر گذاری دارد و در جلسات گذشته رابطه بین تقوا و عاقبت را مطرح کردم که ما می گوییم عاقبت به خیری. یعنی اگر انسان بخواهد فرجامی نیک داشته باشد فقط منحصر است به تحصیل ملکه قدسیه تقوا.

 آیاتی را مطرح کردم که آیات متعدده داشتیم «اِنّ العاقِبَةَ للمُتّقین»  «و العاقبة للتّقوی ». آخر جلسه گذشته مقابله ای را مطرح کردم که  ‌نسبت به فرجام افراد که در قرآن می گوید عاقبت برای متقین است،‌مگر دیگران عاقبت ندارند؟ گفتم نه در آیه داریم ولی کانّه آنهایی را که عاقبت سوء دارند آن را عاقبت نمی داند عاقبت و فرجام آنجایی است که نیک باشد

فرجام غیر متّقین:

حالا در مقابلش آیاتی را که در ربط با همان فرجام است و غیر نیک است، این آیات را مطرح میکنم و مقابله بین این دوتا را. یعنی فرجام غیر متّقی و فرجام متّقی. در آیات متعدده وارد شده ،‌که به این آیه در جلسه گذشته اشاره کردم «فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبین» بروید و سیر در ارض کنید و دقت کنید در چگونگی فرجام مکذبین،‌این سوره آل عمران بود.

در سوره اعراف «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ» نگاه کنید. «وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ» آیه دیگر «کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمین» اینها عاقبت است اما آن آیات گفت چه؟ عاقبت برای متقین بود که آیات متعدده ای بود و گفتم چرا عاقبت برای آنهاست اما باز خودش در اینجا می گوید عاقبت اینها را ببین عاقبت اینها را ببین.

این آیات یک مطلبی را دارد به ما القا می فرماید و آن این است که می خواهد ما را التفات دهد به فرجام گروه هایی که اهل تقوا نبودند؛ کلّی اش این است، مکّذبین، مجرمین، مفسدین، ظالمین، اینها رابطه ای با تقوا ندارند .

 این آیات دارد مارا توجه میدهد به محسوساتمان، نه معقولاتمان.این را خوب دقت کنید؛ محسوسات اصلاً بحث معقولات درآن ندارد.در متقین چه بسا تقوا را اگر بخواهیم تعریفش کنیم: ملکهٌ قدسیهٌ نفسانیه ؛اما اینجا نه، می رود سراغ محسوسات.

یک نکته در هرچهار آیه هست و آن این که همه اش «فانظروا» دارد، ازنظر ادبی نظر یعنی نگاه با دقت، نگاه با دقت می شود نظر اما صرف نگاه می شود رؤیت. می گوید دقت کنید نسبت به فرجام این گروه ها اینها در جامعه شما بودند، جامعه بشری ؛از آدم تا خاتم و از خاتم تا به قیامت باز هم هستند در هر عصری در هر جایی که باشی بالاخره از اینها پیدا می شود دقت کن، محسوساتت است، این بحث معقولات نیست. خودت نگاه کن ببین فرجام اینها چه شده است. دقت کردم دیدم دیگر این یک مسئله ای نیست که بخواهد به من التفات بدهد وقتی دیدم به اینکه فرجام او، فرجام نیکی نبود. اینجا چه می شود؟ عبرت میگیرم. چه قدر زیبا آمده فانظروا فانظروا... دقت کن ببین اینهایی که اهل تقوا نبودند فرجام اینها از نظر زندگیشان در همین نشئه دنیا چه شد؟ در طول تاریخ، نمیتوانی بگویی این گروهها فرجام نیک داشته اند، عبرت بگیر و همین موجب می شود که تو را سوق می دهد به این که تقوا پیشه کنی و فرجام متقین را انتخاب کنی.

 میخواستم این را عرض کنم چون جلسه گذشته گفتم بعد مقابلات این آیات را می آورم. نگاه کن دیگر. و نبرده یک چیزی که معقول باشد به قول ما تئوری میگوییم، ذهنیت گرایی نکرده قرآن در این قضیه تقوا، ذهنیت گرایی نیست درآن، واقعیت گرایی در خارج را آورده است،اما میدانی چیست؟ این را هم به تو بگویم، سطحی برخورد نکن «فانظروا» دقت کن، دقت که کردی خودت میفهمی ، دیگر احتیاجی ندارد من به تو تذکر بدهم.

دو دسته آیات داریم، دسته ای که دارد رابطه بین تقوا و فرجام نیک را مطرح میکند که اصلاً فرجام برای انسان همین است که نیک باشد والّا آن بدبخت فرجام ندارد ، در مقابلش هم اینها را می گوید بعد هم برای خاطر اینکه توتقوا را  انتخاب کنی ، از راه توجه به فرجامِ مقابلات وارد شده. از این راه وارد شده. گفتم راهِ چی؟ مشهوداتت،‌محسوساتت، که الان درخارج میبینید دیگر. طول تاریخ هم فراوان هست.

رابطه تنگاتنگ فرجام دنیا با سایر نشئات وجودی:

مطلبی هست در باب مسئله رابطه بین تقوا و عاقبت،‌من این را عرض کنم؛ کما اینکه ما در قرآن و روایات هم داریم، ما می آییم نشئه های وجودی را منهای نشئه دیگر میکنیم، مثل نشئه دنیا، عاقبتش، اینجوری ما حساب می کنیم یعنی بدون ارتباط با یکدیگر، این کار غلطی است از نظر مباحث معرفتی ما، یعنی کسی که معتقد به مبداء و معاد است نمی تواند این کار را بکند، یعنی کسی که معتقد است به سه نشئه وجودی یعنی هم نشئه دنیا، هم برزخ،‌هم قیامت، این نمی تواند بیاید جدا فقط نشئه دنیا وفرجام او را در نظر بگیرد. اصلاً نمی تواند این کار را بکند حالا می گویم چرا. و آن اینکه چون رابطه تنگاتنگ بین فرجام دنیای من است با نشئه های وجودی بعد، یعنی اگر عاقبتش نیک باشد آن نشئه های بعد هم همان است و اگر سوء باشد هم همینطور. به تعبیر دیگر عاقبت دنیای من نقش سازندگی نسبت به نشئات دیگر وجودی من دارد؛ چه برزخی ،‌چه قیامتی . عاقبت من در دنیا  نقش دارد، هم نقش سازندگی، هم تخریبی. یعنی این برای من از نظر برزخ این عاقبت است اصلاً؛ لذا این که میبینید ثقلش را هم می اندازند اینجا برای این است.

 درست است از نظر نشئات وجودی، نشئه آخرت آخرین نشئه است، که عقب ترین نشئه هاست، این بسیار خب، ‌اما ما روی این بحث نداریم بحث ما این است که همان که آخر کار است، آخر کارِ اینجا یا او را می سازد یا خرابش میکند، آخر اینجا، آن آخرِ را. عاقبت این کارِ دنیای من است که هم برزخ من را می سازد، هم قیامت من را می سازد. یک رابطه اینجوری است. این عاقبت. لذا ثقل را می اندازند اینجا.

شما دیدید دیگر در روایت داریم در آیات داریم الا ن این آیات را میبینید دیگر من از تو سوال میکنم، یک سوال طلبگی است «فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبین» اگر مرادش آخرت بود مگر ما در آخرتیم که ببینیم در آنجا او چه شده؟ شما داری میبینی؟ «کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمین» من دارم قیامت را میبینم که این را انداختند در جهنم؟ الان در برزخ است ،‌میفهم الان در برزخ با او چکار میکنند؟

 من سوال می کنم آیه می گوید فانظر، نگاه کن، اما دقیق نگاه کن، من که چشم برزخی ام کور است .ظالمین، مجرمین، مفسدین  الان اینجا نگاهشان میکنم میبینم در برزخ چه جوری است وضعشان، کیف دارند میکنند؟ لذت می برند؟ یا درد میکشند؟ ما که نمیتوانیم اینها را  ببینیم. مرادش چیست؟ من از نظر دنیایی میفهمم که آخرِ کار؛ اینها دست خالی رفته اند، این را میفهمم. گاهی یک سنخ امور جانبی دارد از آن می توانم کشف کنم که باز مشهود است بر من.

 «اینَ الکَیاسِرة و ابناءُ الکَیاسِرة» علی (علیه السلام) داد میکشد  کجا رفتند اینها؟ اینها را که میبینم که، به چشمم دارم میبینم کجا رفتند اینها؟ چه شدند اینها؟ خواری هایی را که بعد از پایان مسئله عیش دنیایشان اینها را که می توانم ببینم که، اما آنجا را نمیتوانم ببینم، می گوید فانظر؛ فانظر معنایش این است. در دنیا. آخرش چه شد؟  از نظر مادی که دست خالی است دیگر درست است یا نه؟ اگر کفن کرده باشند، تو آن چاله انداختند تمام شد رفت، چیزی توانستند ببرند همراه خودشان؟ آن ثروت اندوز ها، ریاست را توانستند همراه خودشان ببرند؟

خیلی زیبا قرآن  دارد مطلب را مطرح می کند نگاه کن کور که نیستی؟ اما دقیق نگاه کنی ها! سطحی نگاه نکن .لذا می خواستم این را عرض کنم رابطه عاقبت دنیا با نشئات بعدِ وجودی، هم نقش سازندگی دارد هم نقش تخریبی دارد، چه برزخی اش چه آخرتی اش لذا روی این تکیه می کنند.

مسئله ای که هست این است که یک مجموعه بود وارد شدیم، مجموعه زیستن در یک نشئه را، بعد عاقبت درست کردیم برای آن و برای متقین را ببین چیست؟ عاقبت برای اینها است چون اینها نشئات وجودی بعد را برای خودشان به بهترین وجه ساختند و رفتند.

عاقبت نسبت به همه امور:

 یک بحث عاقبت،نه، خردش میکنیم؛ نسبت به هر کاری داریم ما که این مطرح می شود .اینها کلّیِ کار بود، بحثٌ کبروی بود اینها را مطرح کردیم. یک بحث جزئی داریم نسبت به هر کاری و می بینید این را هم مطرح می کنند برای ما، باز چه نسبت به متقی چه آن طرفی اش علی (علیه السلام) «أُوصِیکُمْ عِبادَ الله بِتَقْوَى اللَّهِ ، فَإِنَّهُ خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ» من این را به مناسبت در بحث توصیه به تقوا مطرح کردم آن را نمی خواهم بگویم . جمله بعد «وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّه» تقوا بهترین چیزی است که ما همدیگر را به آن توصیه کنیم که این را بحث کردم در گذشته و بهترین چیز نسبت به فرجام های کارها نزد خداست.

 نگاه کنید عوضش کرد علی (علیه السلام ) بحث این نبود که عاقبت زندگی در دنیا نه ،خَیرُعواقِب، جمع می بندد، خیرُ عواقب یعنی فرجام ها نسبت به امور ،کارها.خردش کرد آورد پایین. چون همین خرده پاهاست برای ما که آن کبرای کلی را هم درست می کند یعنی دانه دانه کارهای ماست که برای ما عاقبت به خیری درست می کند، سرجمع مجموعه کارهای ما در دنیایمان، یا از آن طرف نعوذ بالله چکار میکند؟ سوء عاقبت برای مادرست می کند این مجموعه. اینجا علی (علیه السلام) تقوا را نسبت به دانه دانه کارهایمان دارد مطرح می کند. می گوید هر کار تو یک فرجامی دارد، یک وقت می گویی زندگی تو در دنیا فرجام دارد، یک وقت می گویی هر کاری که از تو صادر می شود فرجامی دارد.  و بهترین فرجام ها، برای اهلِ تقواست. تقواست که موجب می شود فرجام هر کار تو در دنیا نیک شود.

 من جلسه گذشته رابطه بین تقوا و تعقّل را عرض کردم و نسبت به امور که علی (علیه السلام) تعبیر میکند عواقب امور، تقوا مؤثر است در حُسنش. «خیر» می فرماید. این مربوط به این است که تو اولِ هر کار عاقبت هر کار را از دیدگاهی که الهی است، می گوید عندالله ،در نظر بگیر. فرجام هر کار را که می خواهی انجام بدهی از دیدگاه الهی بررسی اش کن.ساده اش میکنم ببین کاری که می خواهی بکنی هرچه هست، هر حرکتی که ازتو می خواهد ارادی صادر بشود ببین آیا مورد رضای خداست یا نیست؟ به تعبیر رساله ای حرام است یا حلال. این حرفهایی که از دهانت دارد در می آید، هر حرکتی از هر عضوی. متّقی عاقبت هر عملی  را همانجور که می فرماید «و خیرُ عواقبِ الاُمور عِند الله» این را در نظر می گیرد.

 یک روایتی می خوانم که از امام صادق (علیه السلام) است قال (علیه السلام): «إنَّ رجُلاً أَتَى النَّبی صلّی اللهُ علیهِ وآلهِ وسَلّم فَقَالَ لَه یا رسولَ الله أَوْصِنِی» یک سفارشی بکن، معمول بوده می آمدند از این طرف از آن طرف خدمت پیغمبر که می رسیدند از پیغمبر تقاضا می کردند به قول ما یک تحفه ای همراه خودشان ببرند پیش ائمه هم می آمدند .سفارشی من را بکنید، به تعبیری وصیت «فَقَالَ لَهُ فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أنا أَوْصَیْتُکَ»پیغمبر از او سؤال می کنند که آیا این سفارش من را به کار می بندی؟ اگر من سفارشت بکنم یا نه؟ یا از آنهایی هستی که آمدی یک چیزی بشنوی و بعد هم خداحافظ شما؟ پشت گوش انداختم و رفتم دنبال کارم.

سوال می کند از او «حَتَّى قَالَ ذَلِکَ ثَلَاثاً» سه مرتبه پیغمبر تکرار کرد «وَ فِی کُلِّهَا یَقُولُ الرَّجُلُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ» اول سوال کرد اگر بهت سفارش کنم به کار می بندی؟ یا نه گفت بله باز دو مرتبه پرسید تا سه مرتبه حضرت می فرمود می گفت نعم یا رسول الله .سفارشیِ سه قبضه، اینجا ‌سه قبضه اش کرد پیغمبر «فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ» حضرت به او فرمود «فَإِنِّی أُوصِیتکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ» هر وقت کاری بکنی، علی (علیه السلام)  امور داشت «فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ» فرجام کار را بررسی کن با چه معیاری؟ معیارِ الهی. پیش پیغمبر خدا آمده نمی گوید با معیار ابناء دنیا با آن که معنا ندارد که پیغمبر بیاید این را بگوید با چه معیاری با چه دیدی؟ تو می گویی عاقبتش را در نظر بگیر با چه دیدی؟ ما هم دو جور دیدگاه که بیشتر نداریم: رحمانی، شیطانی. انسانی، حیوانی. در هر قالبی می خواهی بریز. دو دید بیشتر نداریم

 «فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ» اگر دیدی عاقبتی نیک دارد، فرجامی نیک دارد از دید الهی برو آنجا«وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ» دیدی نه عاقبت سوء دارد از دیدگاه الهی، نه دست دراز نکن. این همان مسئله ای است که علی (علیه السلام) در باب تقوا می گوید در آن خطبه می گوید عاقبت امور، عواقب امور را می گوید عند الله. متقی یک همچنین آدمی است که من الآن گفتم که می خواستم بگویم، روایت هم همین را می گوید خیلی زیبا مطرح می کند. مطلب این است بله در قرآن هم داریم.

 این هم که می گویند خدا عاقبتت را ختم به خیر کند از این چیزها زیاد داریم من اینها را می گویم  لقلقه زبان.زبانی است اینها. جدّی نیست این،‌اراده جدّیه نیست اینجا؛ اراده استعمالیه می گوییم ما طلبه ها. واقع قضیه این است اگر کسی اهل تقوا نباشد، فرجام نیک در دنیا نخواهد داشت بدانید و همین موجب می شود در تمام نشئه ها این بدبخت است. در تمام نشئات تا برسد به قیامت.اللّهم صلّ علی محمّد وآلِ محمّد.

 

# # تقوا و عاقبت امر - جلسه 2 (15/07/1388

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «یا ایّها الذین امنوا اتقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ إلا وَ أَنتم مسلمون»؛
بحث ما راجع به ملکه قدسیه تقوا بود  و اثر گذاری او که نقش زیر بنایی دارد برای اکتساب فضایل انسانی و مقامات معنویه و منتهای رضای الهی و درخواست خداوند از بنده اش تقواست، و در تمام نشئات وجودی انسان مؤثر است.
جلسه گذشته بحث رابطه بین تقوا و عاقبت امور را مطرح کردم، عاقبت امر را که در آیات داشتیم، آیات متعدده هم بود. بحثی را که مطرح کردم این بود که انسان همانگونه که فطرتاً کرامت را می خواهد، مفطور به این هم هست که می خواهد از نظر پایان کار سعادتمند باشد؛ این از فطریات انسان است و آیات هم اشاره به همین داشت
‍‍«والعاقبِة لِلمُتَقین» این تعبیر را داشت، ابتدا یک مطلبی را من مطرح می کنم بعد روایاتی را که هست عرض می کنم. این تعبیری را که در این آیات بود که من جلسه گذشته آیات را مطرح کردم، که هم «للتًقوی» داشت، هم داشت «فاصبِر اِنَ العاقِبَهَ لِلمُتَقین» خطاب به پیامبر اکرم،‌ چند آیه هم به این تعبیر بود؛ اصلاً در این آیات می فرماید عاقبت برای آنهاست، یعنی کأنّه اختصاص می دهد عاقبت را به آنها، و حال اینکه خود قرآن می بینیم به این که عاقبت را نسبت به غیر متقین هم می دهد، ‌خود قرآن. چرا؟ حال من بگویم مساله را آیات متعددی داریم،‌ البته من فقط اشاره می کنم؛ مثلا فرض کن «فَسیرُوا فِی الْأرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ» اینجا که شما بر می گردی می گویی
«فاصبِر اِنَ العاقِبَظ لِلمُتَقین» بعد اینجا می آید می گوید برو عاقبت مکذبین را ببین. تمام عاقبت را مختص به متقین می کند، درست است؟ بعد آنجا عاقبت برای مکذبین درست می کند، این بحث طلبگی است البته. آیات دیگر هم داریم، من فقط به عنوان نمونه این را مطرح کردم.
من عرض کردم مراد از این عاقبت، پایان، آن چیزی است که فطرت انسان آن را می طلبد. این یک بحث دقیق طلبگی هم هست، همانطور که کرامت را دارد، در آیه شریفه داشت «
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»،‌ که بحث کرامت را آنجا مطرح میکند،‌ همینطور هم سعادت در پایان کار را؛ کأنّه آن کسانی را که سعادتمند نیستند، عاقبتی ندارند؛ کأنّ قرآن می خواهد اینطوری وارد کار بشود. آنقدر می اندیشد به عاقبت، و آنقدر اهمیت می دهد به عاقبت و سرانجام که آنهایی را که سعادتمندند، می گوید ‌اینها سرانجام دارند. خوب دقت کن، خیلی زیباست این آیات قرآنی واقعاً؛ و آنهایی را که اهل شقاوتند و سعادت ندارند کأنّه سرانجام ندارند، و الّا شکی نیست به اینکه هر انسانی عاقبتی دارد؛ چه در نشئه وجودی دنیایش، توجه کنید چه عرض کردم، ‌سرانجام که هنگام مرگ است،‌ چه در نشئات وجودی که جلسه گذشته به آنها اشاره کردم؛ یعنی انسان سه نشئه را سیر می کند، یکی نشئه دنیاست، یکی نشئه برزخ است، یکی هم نشئه آخرت؛ سه نشئه وجودی دارد انسان و اینها طولی هم هستند و سرانجام آنجاست در نشئات وجودی؛ و در مسئله خود دنیا سرانجامش هنگام مرگ است؛ آخر کار آنجاست. ولی آنقدر اهمیت می دهد به مسئله این معنای فطری در انسان، که طالب سعادت است،‌ سعادتمندی است برای سرانجام، لذا می گوید «فاصبِر اِنَ العاقِبَة لِلمُتَقین» یا «لٍلتًقوی
»؛ دیدید که من چند تا آیه جلسه گذشته، آیات متعدده ای خواندم که سه چهار تا آیه بود که من مطرح کردم که هم تقوی دارد، هم متقین؛ کأنّه غیر متقی سرانجامی ندارد. اینقدر بهش، این برای اهمیتی است که دارد می دهد قرآن. بنابر این، این برای این والا هر کسی دارد،
حالا من می روم سراغ روایات. بالاخره هرکسی یا سعید است یا شقی است در پایان کار، یا پایان کارش شیرین است یا تلخ است. توجه کنید قهراً اینطور است دیگر؛ من اینها را گفته ام.
«
فاصبِر اِنَ العاقِبَهَ لِلمُتَقین» در یک آیه بود، در آیه دیگر بود « اِنَ العاقِبَهَ لِلمُتَقین» گفتم جورهای متعدد داشت و آنجا «والعاقِبَهُ لِلتَقوی» داشت سوره طه داشت «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی» غرضم این است، آیات متعدده بود. این برای این نکته بود؛ حالا من می روم به قول ما عاقبت دیگران ما فعلاَ بحثمان راجع به متقین بود. لذا نگاه کنید ما در نهج البلاغه مراجعه کنید علی(ع) « لِکُلِ امرءٍ عاقِبَةٌ » هر انسانی، هر فردی، ‌فرجامی دارد  «حلوة أو مرة» شیرین یا تلخ؛ اما آن تلخ ها را اصلاَ کأنّه آن را سرانجام نمی دانند. باز علی(ع) در نهج البلاغه «اتَّقُوا اللَّهَ تَقِیَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِیداً» نگاه کنید اول می رود سراغ تقوا، در پیشگاه خداوند به اصطلاح ما پرهیزکار باشید، تقوای الهی پیشه کنید،‌ اما چگونه تقوایی؟ همچون کسی که از همه وابستگی های جهان رسته است. دامن همت بر کمر زده است «تقیّة مَن شَمَرَ تَجریداً وَ جَدَّ تَشْمِیراً وَ انْکَمَشَ [أو کَمَّشَ‏] فِی مَهَلٍ» به تعبیر ما با چالاکی کوشا باشید و در مهلت زندگی بینا باشید « وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ»  به تعبیری سبک سیری در راه را می سپرد یعنی کسی که می خواهد راهی را که برود، خیلی با راحتی «وَ نَظَرَ فِی کَرَّةِ الْمَوْئِلِ» و از ترس اینکه مبادا مهلت کار خیر از دستش بیرون برود و نتواند کار را انجام دهد «وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ» اول از تقوا شروع می کند بعد نکات را می گوید تا به اینجا نگاه کنید می آید جلو؛ و به پایان کارها که آن بازگشت به سوی خداست « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» « وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ » تعبیری که دارد برای بازگشت، یعنی چشمش را دوخته به آخر کار به تعبیر من، به آخر کار؛ اول را نگاه نمی کند، ته کار را می بیند. یک عده هستند اول نگرند و آخر اندیش نیستند. اینها هستند که اینها سعادتمند نمی شوند. اگر بخواهیم تعبیر کنیم اینها افرادی هستند که می شود گفت که بچه گانه هستند، فکر ندارند اینها؛ ما بین خودمان هم هستیم،‌ می گوییم آقا دور اندیش باش،‌خود ما ها می گوییم آقا درو اندیش باش، دور اندیشی است که انسان را به وادی تقوا می کشاند؛ آخرت اندیشی است، آخرت کار که انسان را به تقوا می کشاند در زندگی اش چه در نشئه دنیا، چه در نشئه آخرت.
در این روایتی است از علی
(ع) «اِنّ حَقِیقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ یَخْتمَ للمرء عَمَلَهُ بِالسَّعَادَةِ» چه قدر زیبا می گوید عین همان چیزی است که ما گفتیم، ‌جلسه گذشته گفتم؛ «وَ اِنّ حَقِیقَةَ الشّقَاءِ أَنْ یخْتمَ للْمَرْء عَمَلُهُ بِالشِّقَاء
» بد بخت آن کسی که آخرش کارش به شقاوت بکشد. بعد در باب مساله سیر زندگی انسان در دنیا که عاقبت گفتم در خود دنیا عاقبتمان در دنیا چیست؟ آن موقعی است که پایان می پذیرد، هستی ما در این نشئه که دیگر اینجا نیستیم عبور می کنیم از اینجا می خواهیم برویم، این پایان کار ماست، عاقبت کار ماست، که اگر متقی باشد اینجاست که سعادتمند است، دیدید که داشتم البته، اگر متقی نباشد اهل شقاوت است.
از پیغمبر اکرم است قال رسول الله
(ص) « لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَة» پس معلوم شد به تعبیر ما طلبه ها العاقبة علی قسمین، عاقبت سوء و عاقبت حُسن؛ حُسن عاقبت و سوء عاقبت؛ دیدید تقسیم بندی شد؟ ولی سوء عاقبت عاقبت نیست. سوء عاقبت، عاقبت نیست؛ حسن عاقبت، عاقبت است. آن را می گویند عاقبت. فرجام کار اگر خیر بود، فرجام است، اگر خیر و سعادت نبود، فرجام نیست «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْت له
» کی معلوم می شود  در دنیا عاقبت کار ما؟ آن موقع که عزرائیل آمد، می خواهد قبض روح کند؛ آنجا بر من معلوم می شود که من اهل حُسن عاقبت بودم یا سوء عاقبت؛ که حُسن عاقبت مربوط به متقین است که اصلاَ عاقبت آن است.
آخرین لحظه ای که انسان، من میخواهم عبور کنم از این نشئه به نشئه دیگری آخر کار، فرجام است؛ بله آن وقت هم که رفتی از نظر نشئات، باز قیامت، باز عاقبت است. این جا هنگام مرگ است که روشن می شود بر من که حُسن عاقبت داشتم یا سوء عاقبت، قیامت هم که آنجا دیگر خیلی روشن تر می شود. اینجا کمی چیز دارد، از برزخ که انسان می خواهد عبور کند در برزخ آن طور روشن نیست، یک نوع کدری دارد، این نشئه می گوید برزخ است. دیدید شما یک روز داریم، ‌یک شب داریم، یک بین روز و شب داریم؛ یک سپید داریم، یک سیاه داریم، یک خاکستری؛ برزخ خاکستری اش است. یک نشئه وجودی خاکستری است؛ اما خوب آنجا یک مقداری می فهمی لذا، میگویی«
رَبِ ارجِعونی لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً
فی ما ترکت» تازه روشن می شود برایت آنجا چه خبر است، خدایا برم گردون، تازه می فهمی کار خراب شد، کار خرابی کردی، برم گردون شاید کار خیر انجام بدهم، می دانی چه خطاب می آید؟ کلّا، راه برگشت خبری نیست تو اگر اهل تقوا بودی کار می کردی؛ تو اهل تقوا نبودی که کارت به اینجا رسید؛ حرف است.
علی
(ع) می فرماید «راقب العواقب تنج من المعاطب
» آقا مراقبت کن پایان کار را، حواست را جمع کن تا از سختی ها و هلاکت نجات پیدا کنی. این جا یک مسئله ای مطرح می شود که من در گذشته این را داشته ام در باب تقوی البته حالا من به آن اشاره می کنم و آن این است که یک رابطه است بین تقوی و مسئله اندیشیدن به معنای تعقل ‌که این رابطه اگر برقرار باشد، رابطه بین تقوا و مسئله حسن عاقبت برقرار می شود. خود ما هم در محاورات عرفیه مان همین را داریم که الآن هم به آن اشاره کردم، عاقبت اندیش باش، اندیش یعنی چه؟ برای من ممکن است این لغت را معنا کنید؟ اندیشیدیدن کار عقل است، یعنی سر عقل بیا، فهمیدی؟ آخر کار را ببین. این رابطه است که من می خواستم بگویم. متقی عاقبت اندیش است، یعنی عقلش سرجاست. دیگر بهتر از این نمیتوانستم بگویم! شهوت و غضب و وهم، عقل او را زائل نکرده، عقلش درست کار می کند متقی؛ چون عقلش درست کار می کند، عاقبتش خوب است. این را نگاه کنید روابط را.
دنیاداران هستند این را بدانید که اینها که اشتباهاً تطبیق می کنند آنها خیال می کنند پول و ریاست و این التذاذات حیوانی، اینهاست که اینها را سعادتمند می کند. فهمیدی چه می خواهم بگویم؟ اشتباه در تطبیق می کنند. غافل از اینکه اینها تو را سعادتمند نمی کند، یک چیز دیگر است. عقل آنها را شهوات و هواهای نفسانی پوشش داده است؛ لذا اشتباه می کنند. آن هم فطرتش همین هاست، خوب دقت کنید من جلسه گذشته گفتم ام؛ امور فطری معنایش این است که هیچ انسانی رد خور ندارد، یعنی آمیخته است به وجود انسان، هر انسانی سعادتمندی را می خواهد بی برو برگرد، توجه کنید چه می خواهم بگویم، من گفتم مفطور است؛ می خواهد، طالبش است، اما اشتباه می کند در  راه رسیدن به آن سعادتمندیش.
قضیه شیطان حالا من دیگر بروم؛‌ آمد پیش حضرت آدم و حوا گفت شماها می خواهید همیشه در بهشت باشید دیگر؟ گفتند بله؛ در هدف همان را می خواهیم، همین را می خواستند، گفت اگر این را می خواهید از این گندم ها بخورید؛ حالا من قشنگ بیاورم برایتان که شیطان پوشش می دهد. اگه میخواهی همیشه اینجا جاودانه باشی از اینها بخور. اینها برای اینکه همیشه باشند، خوردند و بعد بیرونشان کردند.  اینها می خواستند همیشه باشند آنجا، برای جاودانگی بود  که خوردند،‌ گولش زد. ابناء دنیا هم برای اینکه سعادتمند بشوند از این راهها می روند؛ خیال می کند پول و ریاست و کوفت و زهر مار این را سعادتمندش می کند. می رود بعد می بیند که چی؟ سر از شقاوتمندی در  آورد. سوء عاقبت نه حُسن عاقبت.
علی
(ع) «اعقَلُ الناس انظرهم فی العَواقِب» عاقل ترین مردم این است،‌ دور اندیشی، عاقبت؛ سر از کجا می خواهی در بیاوری؟ یک تعبیر هم دارد « أَکْیَسَ الْکَیْسِ التقوی» اینها را بگذار کنار همدیگر ببین چه چیزی از درونش در می آید؟ عاقل ترین مردم آن است که عاقبت را می اندیشد و زیرک ترین مردم هم آن است که تقوی را رعایت می کند. یا علی مدد! بگذار کنار همدیگر ببین چه چیزی در می آید؟ صغری، کبری، نتیجه. بحث در این است؛ قرآن می گوید «فاصبِر» خطاب به پیغمبر «اِنَّ العاقِبَهَ لِلمُتَقین
» خطاب به پیغمبر صبر کن.
بله؛ این را ما داریم، نه این که نداریم و آن این است به این که بالاخره یک سنخ فشارها را باید تحمل بکند انسان، من جلسه گذشته گفته ام درست است یا نه؟ صبح بلند می شوی می دوی تا آخر شب با کم و زیادش مگه خُلی؟! خسته می کنی خودت را، زجر می کشی برای اینکه یک چیزی به دست بیاوری، بعدش هم بیایی بنشینی یک نفس بکشی چیزی بکنی، مثلاً راحتی، چیزی داشته باشی، این همان است، فطری است، این هم فطری است؛ ای وای! چه کنم من؟! دویدن آخرش چیست؟ به راحتی رسیدن جزء فطریات انسان است و الا صبح بگیر پایت را بزن به دیوار تا آخر شب بعدش هم انشاالله بعد چند روز می میری! صحبت در این است بالاخره باید پایش بایستی،‌ رنج بکشی، من چون مثال هم زدم جلسه گذشته باز دوباره تکرار نمی کنم توجه کنید؛ پس این هم فطری است. از چه چیزی می خواهی فرار کنی؟ بالاخره رنج است. این دنیا محفوف است به این؛ اما رنج را بکش برای اینکه عاقبتی نیکو داشته باشی، عاقبتی نیکو داشته باشی. این است که می فرماید «
فاصبِر اِنَّ العاقِبَة لِلمُتَقین
»  توجه کنید که من گفتم.
اما یک مسئله هست راجع به انبیاء و اولیاء که من جلسه گذشته خسته شدم، الآنم خسته شدم و نرسیدم این را بگویم و آن اینکه چون آن بحث حضرت نوح را من مطرح کردم، جریان و اینها دیگر نمی گویم، آیات را که چون ارتباط با حضرت نوح بود قضایا را خدا نقل می کند در قرآن برای پیغمبر بعدش هم آخر سر می گوید دیدی چه شد؟ بالاخره او به هدفش رسید. در باب انبیاء و اولیاء، آنها هم در هدفمندیشان است، که در ما هم همین است، هدفمند هستند، برای رسیدن به هدف بحث آنهاست، جنبه های شخصی نسبت به آنها به آن صورت مطرح نیست. این که خطاب به پیغمبر خداوند می فرماید، فاصبر بعد از اینکه قضیه حضرت نوح را نقل میکند می گوید دیدی؟ حضرت نوح چه کرد بعد هم که من آیاتش را خواندم دیگر، بعد هم فروکش کرد آب و بعد هم آمدند پایین و دیدی؛ به هدفش رسید از من همین را خواسته بود، به هدفش رسید اما پایش ایستاد، بعد 500 سال گفتم که در دروایات هم داریم؛ از شر آنها هم خلاص شد. تو هم اگر می خواهی به هدفت برسی، ای پیغمبر پایش بایست. فاصبر؛ درست است؟ مثل حضرت نوح بعد اگر شد، بعد هم شد، خیلی هم خوب!
الان من و تو اسلامی که داریم از صبر پیغمبر داریم. جلسه گذسته نرسیدیم این را بهتان بگویم؛ اگر آن صبرها را او نمی کرد من و تو اینجا نبودیم، بدتر از حیوان بودیم مثل بقیه که هستند؛ به این مقداری که هست الان.
«
فاصبِر اِنَّ العاقِبَة لِلمُتَقین» پایش بایست، ببین. عاقبت، سرانجام او رسیدن به هدف است .می خواستم این را بگویم که جنبه شخصی برای آنها ندارد.
اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد اللهمّ إنّا نسئلک و ندعوک بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین صلواتک علیهم و الائمَة المعصومین من ذریة الحسین علیهم السلام و باسمک العظیم الأعظم الأعزّ الأجلّ الأکرم یا الله... اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد اللهمّ اجعلنا مع محمد و آل محمد فی الدنیا و الآخرة و توفّنا علی ملّتهم و ارزقنا شفاعتهم و زد فی قلوبنا محبّتهم و لا تفرّق بیننا و بینهم اللهمّ العن اعدائهم اللهمّ وفّقنا لما تحبّ و ترضی اللهمّ اقض حوائج المؤمنین و اشف مرضی المسلمین و أدّ دیونهم و سلّم المسافرین منهم و اغفر لموتاهم اللهمّ اشغل الظالمین بالظالمین و اجعلنا من بینهم سالمین و احفظ حماة الدین و أیّد المروّجین و اجعلنا منهم اللهمّ انصر الإسلام و أهله و اخذل الکفر و أهله اللهمّ انصر جیوش المسلمین اللهمّ ارحم زعیم المسلمین اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد اللهمّ عجّل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من أعوانه و انصاره و شیعته بمنّک و جودک و کرمک یا أرحم الراحمین.

 

# # تقوا و عاقبت امر - جلسه 1 (08/07/1388

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «یا ایّها الذین امنوا اتقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ إلّا وَ أَنتم مسلمون»؛ در گذشته ما بحثمان راجع به ملکه قدسیه تقوا بود و اینکه تقوا نقش زیربنایی دارد برای جمیع فضایل انسانی، مقامات معنویه، منتهای رضای الهی است، آخرین درخواست خداوندی از انسان و بالاخره اثرگذاری بر جمیع ابعاد وجودی انسان در تمام نشئات. خوب اینها را بحث کردیم مفصل؛ در جلسه قبل رابطه بین تقوا و کرامت را مطرح کردم که در آیه شریفه بود که «إنَِِّ اَکرمکُم عندَ اللهِ أتقاکُم» دو جلسه من بحث کردم راجع به این مسأله که انسان مفطور است به فضیلت طلبی، برتری طلبی، شرافت طلبی، رفعت، کرامت که اینها همه تقریباً نزدیک به هم هستند، جزء فطریات انسان هستند؛ و آن صفتی که موجب می شود انسان را به این درخواست درونی اش برساند تقواست؛ و روایتی را مطرح کردم و بحث کردم راجع به این رابطه بین تقوا و کرامت؛ و این را عرض کردم که حتی از نظر درجات چون آیه می آید «أکرم» را مطرح می فرماید، أکرم و أتقی؛ این اصل رابطه مسلم است؛ در این شبهه ای نیست و در روایات هم ما این را داشتیم البته حالا یک روایتی است که جلسات گذشته من این را مطرح نکردم از علی(ع)  که اصلاً این مسأله رابطه بین تقوا و کرامت را مطرح می فرماید. می فرماید: «مَن أتقی رَبّهُ کان کریماً». اصلاً شرافت، رفعت، این نفس به اصطلاح ما فضیلت، این ناشی از تقوای الهی است. «مَن أتقی رَبّهُ کان کریماً» آن وقت در نتیجه وقتی این رابطه اینجا مسلّم شد، در درجات هم همین است آیه شریفه أکرم أتقی است. این مسئله یک رابطه مسلم است. در آن جلسه هم این را عرض کردم که چه در بُعد در نشئات چه نشئه دنیوی باشد چه اخروی باشد، که باز از علی (ع) بود «التَقوی ظاهِرهُ شَرَفُ الدنیا و باطِنهُ شَرَفُ الاخرة». حالا یک رابطه دیگری بین تقوی با مطلب دیگری را  می خواهم مطرح کنم که باز هم این هم از مسائل فطری است. ما در آیات متعدده در قرآن داریم که من اینها را بهشان اشاره میکنم که می آید یک نوع حتی انحصار هم از آن فهمیده می شود، اختصاص هم از آن فهمیده می شود و آن نسبت به عاقبت است. رابطه بین عاقبت و تقوا؛ در سوره هود دارد «إِنَّ العاقِبَة لِلمُتَقین» یعنی این آیه ای که هست خطاب به پیغمبر که از اول که می آید «قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ». خطاب می فرماید «تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ  مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَاذَا  فَاصْبرِْ  إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین». اول داستان حضرت نوح را تقریباً آنجا مفصل متذکر می شود به پیغمبر اکرم خداوند؛ و آخرش می رسد که «قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ» و آخر می رسد که به حضرت نوح گفته شد که از آن مرکب پایین بیاید و که فروکش آب؛ آنجا آن جریان را می فرماید، تمام شد، آخر کار، بعد به پیغمبر خطاب می کند خداوند «تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ  مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَاذَا» بعد خطاب به پیغمبر «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین» این تعبیر اینجا هست؛ خوب من این را جهتش را می خواستم مطلب بعدی اش را در سوره قصص آنجا دارد «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین». می رود سراغ آخرت مال قضیه نوح دنیا بود؛ و او این بود به این که آن درگیری هایی که داشت، بعد هم کشتی را ساخت و حالا چیزهایی که در روایت هست که 80 نفر بودند، هر چند تا که بودند آنهایی که با خودش برد داخل کشتی و طوفان و بعد هم فروکش و تمام شد و بعد هم آقا پیاده شو! تمام شد دیگر؛ بعد هم فرود بیا بِسلامٍ مِنّا و بَرکاتٍ عَلَیکَ توجه کنید، دیدید، چه کسی پیروز شده است؟ دیدی پیروز شدی تو؟ اینجا به پیغمبر می گوید «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین» که جریان حضرت نوح را مصداق برای کبری کلی خودش قرار می دهد. طلبگی گفتم. صبر کن، عاقبت برای متقین است؛ دیدی عاقبت کار نوح به کجا کشید؟ چون از متقین بود. این برای دنیا بود. اما در سوره قصص می رود سراغ آخرت «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین». در سوره طه «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی». آنجا داشت متقین، اینجا دارد للتقوی؛ خوب من به مقدار که می خواستم بگویم که تنوع بدهم که این را از قرآن ما داریم. رابطه بین تقوا و عاقبت؛ عاقبت چیست تا رابطه اش را بفهمیم؟ آنجا در آن آیه که ما مطرح کردیم رابطه بین تقوا بود و کرامت؛ کرامت هم گفتیم که یعنی چه. انسان هیچ وقت ذلت نمی خواهد، عزت می خواهد، شرافت می خواهد، فضیلت می خواهد، برتری می خواهد؛ این جزء فطریات انسان است. خوب این را می خواهی برو فضیلت تقوا را چیز کن(بدست بیاور)، به این چیزی را که از درون طالب او هستی می رسی؛ او به تو می رساند، تقوا؛ در این جا رابطه را بین تقوا و عاقبت، عاقبت یعنی چه؟ بروی  لغت می گوید آخر کار؛ ولی ما لغوی نمی خواهیم بحث کنیم؛ عاقبتی که ما می گوییم که انسان طالب اوست، مثل کرامتی که انسان طالب اوست، این عبارت از سعادت است؛ باز یک امر فطری است، عین اوست؛ نگاه کنید، من این اینها را کنار هم همینجور ردیف می آیم جلو؛ هر انسانی می خواهد سعادتمند باشد در هر بعدی؛ چه در بعد دنیوی اش، که من حتی در سه نشئه می گویم؛ دنیا، برزخ، آخرت؛ این هم که من آیات را گفتم جهتش این بود؛ می خواستم نگاه کنید هم «و العاقبة للمتقین» داشتیم نسبت به نوح که اول قضیه اش را نقل می کند، بعد هم آخر سر می گوید دیدی پیروز شد؟ به پیغمبر بعد هم می گوید پایش بایست «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین»؛ آن آیه هم که برای آخرت بود، برای آن نشئه بود؛ توجه کنید؛ از دنیا تا آخرت در تمام این نشئات وجودی، انسان سعادتمندی را طالب است؛ سعادتمندی را طالب است. این طلب هم یک طلبی نیست که ما بخواهیم بگوییم مثلاً فرض کنید که تحمیلی بر او باشد؛ نه خیر؛ این هم باز یک امر فطری است. یعنی انسان در رابطه با هر کاری می خواهد پیروز باشد. هیچ وقت طالب شکست آدم نیست. هر کسی بگوید ظاهراً پاره سنگ بر میدارد! قبول ندارید شما این را!؟ در هرکاری، درست است یا نه؟! در ذیل آن آیه شریفه «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین» مرحوم فیض در صافی می گوید «فی الدُنیا بالظَفَر و فی الآخِرَةِ بالفوز». خیلی زیبا! در دنیا پیروزی، آخرت رستگاری؛ ببین چه قدر زیبا دو تا جمله آورده مرحوم فیض، خوب و قشنگ جا می اندازد این را؛ و این هم باز از اموری نیست که تحمیلی بر انسان باشد. این هم جزء فطریات انسان است. یعنی انسان مفطور به این معناست؛ هیچ وقت شکست نمی خواهد؛ پیروزی می خواهد؛ همیشه هم فلاح و رستگاری می خواهد. این از خواسته های درونی انسان است که این آمیخته شده است به وجود هر انسانی. انسان من دارم می گویم. عین مسأله کرامت است. همانطور که شرافت می خواهد، همانطور هم پیروزی می خواهد در تمام نشئات. قرآن در این سه آیه ای که من خواندم، قشنگ رابطه بین عاقبت و تقوا را؛ می گوید اگر می خواهی پیروز بشوی، چون پیروزی همیشه آخر کار است، اول کار نیست که؛ پیروزی آخر کار است؛ اول کار نمی گوید پیروز شدم؛ هنوز کاری نکرده که نمی گویند که! همیشه آخر کار است. یک مدتی بگذرد در راه قدم بردارد بعد ببینیم چه می شود. روی این جهت هم هست که تعبیر به عاقبت می کنند. همان پیروزی است. این تعبیر به عاقبت این از ظرافت است دیگر، من میگویم که چرا این را اسمش را گذاشتند عاقبت؛ روند کار این است؛ لذا اسمش را قرآن هم می گوید عاقبت؛ نمیگوید فلاح، رستگاری، پیروزی رابطه اش با تقوی؛ می گوید عاقبت. در اینجا می گوید آن چیزی که نقش اساسی دارد پیروزی انسان در تمام نشئه های وجودی اش تقواست؛ چه در دنیا چه آخرت. در اینجا این مسأله پیش می آید که ما می بینیم انسانها که به تعبیر من از نظر دیدگاه هایشان، دیدگاهشان با این که ادعای تدین می کنند، اینها دیدگاهش به حسب ظاهر این است که مبداء و معاد و... ولی وقتی وارد کار می شود پیروز نمی شود؛ چرا؟ این پیش می آید دیگر؛ آن چیزی که اساس کار است این است که هدف گیری اش درست است گاهی، راه رسیدن به هدفش را اشتباه می کند. هدف گیری درست، اما راه رسیدن به آن را اشتباه می کند. گاهی هم ما در قالب علمی که می ریزیم می گوییم اشتباه در تطبیق دارد. که اگر این همان راهی را که انبیاء گفته اند آن راه را برود به آن هدفش که سعادتمندی است می رسد. هدف گیری گفتم که یعنی همان که فطرتش می گوید. هر انسانی سعادتمند می خواهد بشود، همین را هدفگیری کرده این هدف را؛ حالا راه رسیدن به او چیست؟ این راه را اشتباه می کند؛ اشتباه می کند به هدف نمی رسد. خیلی روشن. اگر انسان پایداری کند؛ چون تقوا زیربنای عملی اش عبارت از صبر است، پایداری است، تحمل است. حضرت نوح بیش از یک قرن قومش را چه کار کرد؟ حالا چون اختلاف دارند ولی یک قرنش مسلّم است البته بیش از این است؛ این مکرر گفت، گفت... پایش ایستاد؛ خسته نشد؛ بعد هم حالا سیر قضایا را کار نداریم جریان و اینها آخر کار چی شد؟ پیروز شد. حالا اینطوری من در روایت دیدم 500 سال بعد از آنکه از کشتی آمدند پایین اینها زندگی کردند حضرت نوح؛ من اینطور در روایت دیدم از امام صادق(ع) فرمودند. حالا نمی خواهم وارد تاریخ بشوم. و اینکه ظفر در دنیا را مرحوم فیض می فرماید بعد هم مسأله آخرت هم فوز فی الاخره، ظفر فی الدنیا را خیال نکنید که همین چهار صباح بوده است؛ نه، 500 سال؛ اما چند صد سال پایش ایستاد. مگر میشود؟ بحث در این است؛ راهی را که انبیاء و اولیاء برای ما گذاشتند برای رسیدن به هدفمان که همان سعادتمندی است، این راه مشکلات دارد؛ چون مشکلات دارد ما چه کار می کنیم؟ صبر نمی کنیم، راه را عوض می کنیم، قهراً به هدف هم نمی رسیم. گاهی هم اشتباه در تطبیق هم که می گویم، این اشتباه هم منشأش باز هوای نفس است. به تعبیر من راحت طلبی در دنیا است که مانع می شود. من یک مثالی بزنم. چونگفتم عاقبت به این لحاظ آخر کار؛ یک سوال می کنم که جوابش خیلی روشن باید باشد، همه کس می فهمد. اگر بنا بشود ما یک مبدأ و منتها داشته باشیم از نظر زندگی مان، در مبدأ مثلاً فرض کن 50 سال، 25 سالش را خوش بگذرانی، لذت، بعد 25 سال بعدش را درد بکشی، این را انتخاب می کنی یا 25 سال درد بکشی، 25 سال بعدی خوشی داشته باشی؟ عاقل چه می گوید؟ آن 25 سال خوشی بعدش 25 سال ناراحتی، این پاک می کند؛ پاک کن است؛ تمام آن لذت ها را از بین می برد؛ قبول نداری؟ همه را از بین می برد. عکسش را اگر کردی، 25 سال بعد که خوشی بود تمام دردها را از بین می برد. این که می آید قرآن می گوید «إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین» این است. چه در خود دنیا، چه در ارتباط به نشئه دنیا و آخرت؛ این دو تا را مقایسه کنید با هم. حضرت نوح مثال زدم همان که در آیه بود که خطاب به پیغمبر بود درست است؟ «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین». قضیه حضرت نوح را می آید تا به آخر می رسد که از کشتی پیاده شد و «بِسَلامٍ و بَرَکاتٍ»؛ خوب، فرض کن هزار سال بوده، 500 سال رنج کشیدی، 500 سال بعد کِیف می کنی. این برای دنیاست که گفتم سوره این بود بروید بخوانید آیات را. چه دنیا و آخرت را بگویی؛ در دنیا یک زندگی موقت، محدود، اصلاً قابل قیاس نیست با آنجا؛ آن جاودانه همیشگی؛ من اینها را گفته ام، دو تفاوت هست بین لذت های دنیوی و اخروی، دو تا تفاوت اساسی است؛ یک: اینجا موقت است، او دائم است. دو: این ناخالص است، آن خالص است کیف هایش و لذت هایش. ما در سیر وجودی مان از نشئه دنیا شروع می شود به آخرت ختم می شود، آنجا هم که بروی این کار را مقایسه کنی، «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِین» در هر دو تایش گفتم؛ هر طور که حساب کنی؛ این یک رابطه است بین تقوا و سعادتمندی؛ هر انسانی مفطور است به سعادت طلبی؛ درونم طلب می کند. می خواهی به این برسی؟ با چه می توانی برسی؟ با تقوا؛ همانطور که در باب کرامت گفتم.