باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

رمضان 1390 - جلسه 2

-
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم ماه مبارک رمضان، هم ماه نزول و فرود است و هم ماه صعود است؛ و اهل معرفت در هر دو تعبیر به «قرآن» میکنند. از یک طرف ماه نزولِ کلام الهی از مصدر وحی است که به آن «قرآن نازل» میگویند و از این طرف سخن عبد نسبت به ربّ است که با پروردگارش دعا و راز و نیاز میکند و از این به «قرآن صاعد» تعبیر میکنند. هر دو قرآن است؛ در هر دو قرائت هست، امّا یکی قرائتی است که از مصدر وحی نازل میشود، یعنی از ناحیه ربّ است و دیگری کلامی است که از ناحیه عبد صادر میشود و به جهت عِلوی صعود میکند.
در یک تقسیمبندی دعا را به «مأثور و غیرمأثور» تقسیم کردم. دعاهای غیر مأثور یعنی آن درخواستهایی که عبد از ربّش میکند و عبد در قالب‏ریزی آن مختار است؛ یعنی مجاز است درخواستش را در هر قالبی که می‏خواهد، بریزد. امّا قالب‏ریزی دعاهای مأثور در دست عبد نیست؛ بلکه باید از ناحیه معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) در قالب‏ریزی خاصِّ خودش به ما رسیده باشد. لذا انسان باید این قالب را رعایت کند.
دعاهای مأثور را هم یک تقسیمبندیِ ابتدایی به «موقّت و غیرموقّت» کردم. موقّت به این معنا است که دعایی در زمان خاصّی وارد شده است و انسان باید آن دعا را در آن زمان خاص بخواند؛ همانطور که نسبت به مکان هم چنین چیزی را داریم که وقتی در مکان خاصّی قرار گرفتی، باید دعای خاصّی را بخوانی. قوالبِ این دعا‏ها باید حفظ شود.
تفاوت تأثیر زمان خاص بر دعا با دعای مأثور موقّت
در سال گذشته بحث مفصّل و مستقلی راجع به اثرگذاری زمان و مکان بر روی دعا داشتم؛ مثلاً دعا کردن در روز عرفه یا در لیالی قدر که این زمان خاص بر روی دعاهایی که بنده میکند از سه جهت مؤثّر است. مکانها هم همینطور هستند؛ مثلاً دعا کردن در مسجدالحرام، در صحرای عرفات یا نزد مزار پیغمبر اکرم، مسجد کوفه، مسجد سهله، حتی قبور ابَوین -پدر و مادر- بر روی دعا مؤثر است. سال گذشته به‏طور مفصّل بحث کردم و گفتم زمان و مکان به سه نحو روی دعا اثر میگذارد؛ به نحو مقتضی، به نحو فعلیّت و به نحو سرعت در اجابت. زمانها و مکانهای خاص به یکی از این سه نحو در اجابت بر روی دعا اثر دارند.[1]
بحث سال گذشته بحث مستقلی است و با این موضوع که در زمان یا مکان خاص دعای خاصّی وارد شده، ارتباط ندارد و این دو با هم متفاوتند. در آنجا یک زمان خاص مثل لیالی قدر، چه دعا مأثور باشد و چه غیر مأثور، این زمان بر روی استجابت دعا اثر میگذارد؛ چه تو خودت دعا را قالبریزی کنی، چه دعاهایی که از ائمه رسیده را بخوانی، فرقی نمیکند. در باب مکان هم همینطور است. در مسجدالحرام که هستی، چه آن دعایی که در آنجا وارد شده است را بخوانی و چه خودت برای خودت دعا کنی، این مکان اثرگذار است، امّا بحثی که جلسه گذشته گفتم، این است که در این زمان خاص تو باید این را بگویی، در این مکان خاص تو باید این دعا را بخوانی. این با آن فرق میکند. این‏ها مسائل دقیقی است که من میگویم. چون دیده‏ام که گاهی این‏ها را با هم خَلط میکنند؛ نخیر، این‏ها با هم فرق میکنند.
دعاها و نمازهای مخصوص ماه رمضان
بحث من در جلسات امسال، دعا در زمان خاص مأثور و دعا در مکان خاص مأثور است. این بحث هیچ منافاتی ندارد با این‏که دعا در این زمان خاص یا در این مکان خاص روی آن دعا مؤثّر باشد. من به عنوان نمونه دعاهایی که در ماه مبارک رمضان وارد شده را عرض میکنم.
مثلاً برای روز اوّل وارد شده است که این دعا را بخوانید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ»؛ خدایا روزه من را «در امروز» از روزه روزه‏داران قرار بده! «فیه» یعنی در امروز. «وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ».[2] شما از آن دعای اوّل روز ماه رمضان بگیرید تا آن روز سیام؛ در تمام آن‏ها «فیه» دارد، یعنی امروز. معلوم میشود این دعا برای این زمان خاص است. البته مضمونها هم مضمونهای بسیار خوبی است، امّا فعلاً کاری با مضامین نداریم.
بحث ما راجع به دعای موقّت، یعنی مخصوص به زمان خاص است. حتّی اگر سراغ نمازهایی که در شبهای ماه مبارک رمضان، شب اوّل، دوم، سوم، تا آخر وارد شده است بروید، میبینید که این‏ها، هم از نظر عدد رکعات، هم از نظر سورهای که بعد از حمد باید خوانده شود، و هم از نظر عدد سورهها با هم تطبیق دارد. دلیل این زمان خاص و این دعای خاص یا این کار خاص چیست؟
وجود رابطه حقیقی بین زمان و دعا در دعای مأثور موقّت
بعضی از دعاهای مأثور دعاهایی هستند که ما از آن‏ها تعبیر به «موقّت» میکنیم؛ یعنی زمان در آن مدخلیّت دارد. همانطور که در بعضیهایشان مکان مدخلیّت دارد. یک دسته دیگر از دعاهای مأثور غیر موقّتها هستند و مکان خاص و زمان خاص هم در آن‏ها مطرح نیست. این‏ها تقسیمبندیهای متعدّدی دارد که حالا من وارد میشوم.
این زمان خاص و مکان خاص و دعای خاص به جهت «تعبّد» است؛ یعنی مولا گفته است امروز این را بگو، امروز این را بخوان، اینجا این را بخوان! تعبّد هم یعنی بگو «چشم»! امّا یک‏وقت اشتباه نشود که این «تعبّد محض» است و رابطهای بین این زمان و این دعا، یا بین این مکان و این دعا در کار نیست. نخیر، رابطه هست، رابطه کامل هم هست، امّا من و تو آن رابطه را نمیدانیم و مولا میداند.
ما از نظر زمان و مکان ادعیه موقّته داریم و این‏ها تعبّدی است؛ امّا خیال نکنی که بی‏حساب است. نخیر، این‏ها حساب‏شده است. بین این زمان و این دعا رابطه هست، ولی من و تو این رابطه را نمیدانیم؛ مولا آن را میداند و به من گفته است این کار را در این زمان یا مکان خاص بکن. یک عدّه رفته‏اند سراغ این که این‏ها تعبّد محض است و در آن دخل و تصرّف نکن. نخیر، تعبّد محض نیست، تمام این‏ها دقیقاً حساب‏شده است و همه رابطه دارند، امّا ما روابطش را نمیدانیم. آن‏ها که آن رابطه‏ها را میدانند، این دعا را به ما ارائه کردهاند. این تذکّر بسیار خوبی بود که باید عرض می‏کردم.
دعای مأثور غیرموقّت؛ حاجات کلّی و حاجات خاص
امّا ادعیه غیر موقّته مأثوره، یعنی آن‏هایی که از ائمه برای ما رسیده و زمان خاص در آن لحاظ نشده است. بنا بر یک تقسیمبندی، این دعاها در ارتباط با حاجات عبد است. خود این‏ دعاها بر دو قسم است؛ یک دسته از این دعاها که از ائمه(علیهمالسلام) نسبت به حاجتها رسیده، به نحو کلّی است. شما اگر به کتب ادعیه مراجعه کنید، می‏بینید بعضی دعاها هست که میگوید «هر حاجتی» داشتی این دعا را بخوان، هر حاجتی داشتی از خدا بخواه. به این‏ها میگوییم دعاهای مأثور از ائمه برای «هر حاجتی». این‏ها یک دسته هستند.
دسته دیگر از این دعاها در ارتباط با «حاجت خاص» چه نسبت به امور مادّی و چه نسبت به امور معنوی هستند. مثلاً کسی گرفتاری مالی دارد، دعا هست که فلان دعا را بخوان؛ یا کسی بیماری دارد، دعایی هست که برای شفا فلان دعا را بخوان و امثال این‏ها. دعاهای مأثور از ائمه(علیهمالسلام) در ارتباط با حاجات دو دسته هستند؛ به نحو کلّی و به نحو جزئی، یعنی حاجتهای خاص.
دعای معصوم در مورد افراد
اِنشاءالله اگر خدا توفیقی عنایت کند، در آینده وارد بحث دعاهایی که معصومین برای افراد کردند هم میشوم. این‏ها هم دو دسته هستند؛ یک دسته از دعاهایشان در ارتباط با خواستههای آن‏ها است. یعنی افراد خواستهشان را به معصومین گفته‏اند، ائمه هم از خدا خواسته‏اند که خواستههای آن‏ها را به اجابت برساند. یک دسته هم دعاهایی است که ائمه برای آن‏ها کرده‏اند، آن‏ها تقاضای دعا داشتند، ولی در تقاضای آن‏ها چیزی مطرح نیست. به تعبیر دیگر، مممکن است اصلاً به سبک تقاضا هم نباشد؛ مثلاً حرفهایی زده‏‏اند که معلوم می‏کرده این‏ها حاجاتی دارند و امام(علیه‏السلام) هم برای آن‏ها دعا کرد‏هاند. امام حسین(علیهالسلام) سرآمد این فن است، مخصوصاً در روز عاشورا.
دعای امام حسین(علیه‏السلام) در حقّ غلام خود
حالا میخواهم یک نمونهاش را نقل کنم. جُون که غلام امام حسین(علیهالسلام) است، روز عاشورا نزد حضرت آمد؛ دید همه اصحاب شهید شده‏اند، تمام بنیهاشم شهید شده‏اند و حسین(علیهالسلام) تک و تنها مانده است. پیش امام حسین(علیهالسلام) آمد و عرض کرد که اجازه دهید من به میدان بروم. اوّلین جملهای که حسین(علیهالسلام) به او فرمود، این بود: «أنتَ فی إذن مِنّی»؛ یعنی من تو را مرخص کردم، برو! تو در راحتی‏ها با ما بودی، حالا خودت را به راهی که ما میرویم، مبتلا نکن. چون آخر راه ما شهادت است.
وقتی امام حسین(علیهالسلام) این جمله را به اوگفت، جُون خیلی ناراحت شد. «فَوَقَعَ جَونُ عَلَی قَدَمَی ابِیعَبدِاللهِ(علیهالسلام) یُقَبِّلُهُما». این غلام سیاه خودش را انداخت روی دو پای امام حسین(علیهالسلام) و شروع کرد بوسیدن. گفت بله، من در راحتی کاسه لیس شما بودم؛ این را قبول دارم، ولی حالا در گرفتاری شما را بگذارم و بروم؟! اینکه بیوفایی است! حالا به این جملات جُون دقت کنید. میگوید: «وَ إنَّ حَسَبی لَلَئیم»؛ بله، من از نظر خاندان، از خاندان شریفی نیستم. «وَ لَونِی لَأسوَد»؛ رنگ چهرهام هم سیاه است؛ بد بو هم هستم. نگاه کنید! هم حسب و نسبش را میگوید، هم رنگ چهرهاش را می‎گوید، هم بوی عرق بدنش را میگوید. بعد می‏گوید حسین جان، بیا یک منّتی بر من بگذار و من را بهشتی کن![3]
اینجا مینویسند که یک مرتبه جُون گفت: «وَ اللهِ لَا أُفارِقُکُم»؛ به خدا قسم دست از تو بر نمیدارم! «حَتَّی یَختَلِطَ هَذَا الدَّمُ الأسوَدُ مَعَ دِمَائِکُم». تا این خون سیاهم را با خون‏های شما آمیخته کنم. مینویسند: «فَأذِنَ لَهُ الحُسَینُ(علیهالسلام)»؛ حسین(علیهالسلام) به او اجازه میدان داد، او به میدان رفت، روی زمین افتاد، امّا شاهد عرض من اینجا است؛ امام حسین(علیهالسلام) بالای سر جُون آمد؛  با او همان کاری را کرد که با جوانش علی اکبر کرد. اینقدر آقا است! اینقدر بزرگ است! اینقدر کریم است! سر جُون را برداشت و در دامن خودش گذاشت.
بعضی نقل کرده‏اند که جون هنوز رمق مختصری داشت، چشمهایش را باز کرد، دید سرش در دامان حسین(علیهالسلام) است. «فَتَبَسَّمَ»؛ شروع کرد به خندیدن. حسین(علیهالسلام) صورت به صورت غلامش گذاشت؛ چه دعایی کرد؟ «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ»، خدایا، رویش را سفید کن! «وَ طَیِّبْ رِیحَهُ» خوش‏بویش کن! «وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[4] او را با نیکوکاران محشور فرما!...


[1]. من فقط به این‏ها اشاره میکنم، سال گذشته مفصّل این‏ها را توضیح دادم و تکرار هم نمیکنم.
[2]. بحارالأنوار، ج95، ص4
[3]. حالا من این جمله را که گفتم، همین الآن به ذهنم آمد که بیاییم امشب بگوییم یا حسین، تو هم امشب بر ما منّت بگذار.
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص22 و 23

- رمضان 1390 - جلسه 1

ا - رمضان 1390 - جلسه 1

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در سالهای گذشته در ایّام ماه مبارک رمضان، بحث دعا بود و مناسبترین بحث هم در ایّام ماه مبارک رمضان همین بحث است؛ چون اهل معرفت میگویند ماه رمضان، ماه سلوک اِلی‏الله و دار ضیافت‏الله و ماه نزول و فرود کلام الهی از مصدر وحی و ماه صعود کلام عبد و تقاضای او از ربّ است. لذا در باب ماه مبارک رمضان، بهترین اعمال بازگو کردن کلام ربّ است، یعنی تلاوت قرآن که پاداشش نسبت به زمانهای دیگر اصلاً قابل قیاس نیست.
رمضان، ماه گسستن و پیوستن
همچنین این ماه، ماه دعا است. دعا ـ‏یعنی درخواست عبد از ربّش‏ـ در این ماه مقبول است و به تعبیری که در روایات داریم، بین عبد و ربّ دیگر هیچ حجابی در میان نیست. لذا ما این تعبیر را میکنیم که ماه مبارک رمضان ماه گسستن و ماه پیوستن است؛ گسستن از غیر ربّ و پیوستن به ربّ. این که در روایات متعدده به دعا در ماه مبارک رمضان سفارش شده است، جهتش همین است که دیگر حجابی در کار نیست و آنچه را که عبد بخواهد با ربّش راز و نیاز کند، بدون هیچگونه حجابی به ربّ او میرسد و حتی مقبول هم واقع میشود. من در گذشته به این روایات اشاره کردم و حالا هم به یکی دو روایت اشاره دارم و بعد وارد بحثم میشوم.
درهای آسمان گشوده شده است
روایت از پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که حضرت فرمودند: «إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا تُغْلَقُ إِلَى آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْه».[1] تمام درهای آسمان- اشاره به جهت عِلوی است، یعنی آن عالم برتر از عالم ماده- در اوّلین شب ماه رمضان، یعنی امشب، باز میشوند؛ و این درها تا آخرین شب ماه مبارک رمضان بسته نمیشوند.
علی(علیهالسلام) در روایتی فرمود: «أَلَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ مُفَتَّحَةٌ مِنْ أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْهُ»؛ آگاه باشید! تمام درهای آسمان از اوّلین شب ماه مبارک رمضان باز است. «أَلَا وَ الدُّعَاءُ فِیهِ مَقْبُول».[2] آگاه باشید! دعا در این ماه مبارک پذیرفته شده است.
چه بسا آن روایت پیغمبر اکرم که فرمودند ماه رجب ماه خداوند است، ماه شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است، اشارهای به این باشد که امّت من که ربوبیّت حق را پذیرفتهاند در این ماه میتوانند از ربوبیّت حق کمال استفاده را کنند. لذا میفرماید ماه رمضان، ماه امّت من است؛ نمیفرماید ماه خدا یا ماه من است. امّت پیغمبر چه کسانی هستند؟ آن‏هایی هستند که ربوبیّت خدا را پذیرفتهاند. آن‏ها میتوانند در این ماه از ربوبیّت حق کمال استفاده را ببرند. ربّ «پرورش‏دهنده» است؛ هرچه میخواهی در این ماه بخواه، هیچ حجابی در کار نیست. لذا خواستم به دوستان عرض کنم که باید هر لحظه از لحظات این ماه را قدر بدانیم و از آن بهترین بهره را نسبت به درخواستهای مادّی و معنوی بگیریم.
دعای مأثور و غیرمأثور
در سال گذشته بحث من به اینجا رسید که دعاها را به دعای غیرمأثور و دعای مأثور تقسیمبندی کردم. دعای غیرمأثور عبارت از آن دعایی است که قالبریزی آن در دست عبد است. یعنی میتوانی دعایت را در هر قالبی و در هر عبارتی بریزی؛ به این میگویند دعای غیرمأثور. مثل حاجتهایی که به هر لفظی و به هر زبانی از خدا میخواهیم. این دعای غیر مأثور است. درباره این نوع دعا در گذشته بحث کردم و شرایطش را هم مفصّل گفتم و فعلاً به این قِسم کاری نداریم.
در سال گذشته بحث به اینجا رسید که ما دعای مأثور هم داریم. یعنی دعایی که قالبریزیاش در دست من و تو نیست؛ یعنی از معصومین(صلواتاللهعلیهماجمعین) برای ما نقل شده است و نباید در آن تصرّف کنیم.[3] این را دعای مأثور میگوییم؛ یعنی دعایی که از معصومین رسیده است و در یک قالب خاصّی است و ما هم باید همان عبارات را رعایت کنیم.
دعای مأثور موقّت و غیر موقّت
به ذهنم این است که یکی دو جلسه قبل از آخر بحث، دعای مأثور را تقسیمبندی کردم. یک دسته، دعاهای مأثور موقّت است و یک دسته از دعاهای مأثور غیر موقّت هستند. موقّت یعنی دعاهایی که باید در زمان خاصّی خوانده شود. مثلاً دعاهایی که ما در ماه مبارک رمضان داریم؛ در روز اوّل ماه این دعا را، روز دوم این دعا را و روز سوم این دعا را بخوان! این‏ها موقت هستند؛ یعنی وقت خاصّی برایشان تعیین شده است.
حالا این‏ها «روز» بود، نسبت به «شب» هم داریم، نسبت به «ماه» هم داریم. فرض کنید دعاهایی که مربوط به ماههای خاصّی از سال است، که میگوییم این‏ها دعاهایی هستند که وقت خاصّی برایشان در نظر گرفته شده است و در آن وقت باید خوانده شوند. ما در شبانه روز دعا زیاد داریم، من نمیخواهم وارد آن ادعیه شوم، چرا که بحث من کلّی است و اتفاقاً به همین مناسبت بود که میخواستم دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از زین‏العابدین(صلواتاللهعلیه) را که هنگام دخول در ماه مبارک رمضان بود بخوانم، امّا نرسیدم و سراغ دعای وداع برای شب آخر رفتم و بحث را رها کردم.
دعای مأثور مختصّ مکان‏های خاص
همانطور که ما از نظر زمان خاص میبینیم که بعضی دعاهای مأثور برای زمان خاص است، برای مکان‏های خاص هم دعاهایی آمده است؛ یعنی در چه مکانی چه بگو و چه دعایی بخوان. من یک مثال بزنم؛ در روایات می‏فرمایند هنگامی که وارد مسجد میشوی، این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ». این دعا مربوط به مکان است. وقتی هم که میخواهی از مسجد بیرون بیایی، این را بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ فَضْلِکَ».[4] این دعاهای مأثور در ارتباط با مکان بود.
اینها حساب شده است. حالا اِن‏شاءالله اگر خدا توفیق دهد، مفصّل وارد این بحث میشوم. معلوم میشود این مکان یک خصوصیّتی در ارتباط با درهای بینهایت رحمت الهیّه دارد. اوّل رحمت را میفرماید؛ «وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ»؛ بعد که میخواهی بیایی بیرون بگو: «وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ فَضْلِکَ». یعنی یک مرتبه بالاتر میرود. چون فضل، زیادتی است. خدا فضل دارد، که آن هم دارای مراتب است. لذا آن هم ابواب دارد، باب یک، دو، سه، چهار، پنج، نمیتوانم برای شما تعبیر کنم. میگوید خدایا تمام درهای فضل خود را بر من بگشا! چه تعبیرات زیبایی است!
ما هم در ارتباط با زمان و هم در ارتباط با مکان دعاهای مأثور داریم. البته سال گذشته بحثی راجع به اثرگذاری زمان و مکان بر روی اجابت دعا کردم. آن غیر از این بحث است. اِن‏شاء‏الله جلسه بعد تفاوتشان را میگویم. این دعایی است که باید در زمان خاص خوانده شود، دعایی است که باید در مکان خاص خوانده شود و این بیحساب نیست. در آینده وارد میشوم و فرق بین این دو تا را میگویم و میروم سراغ دعاهای غیر موقّته که آن هم بحث مفصّلی دارد.
رمضان، دار ضیافت الله و میزبان کریم
به ذهن من امشب چیزی آمد که آن را با شما هم در میان میگذارم. وقتی می‏خواستم به محل جلسه بیایم، این در ذهنم آمد که در روایت داریم که پیغمبر اکرم در آن خطبهای که خواند، فرمود: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّه».[5] شما در ماه رمضان به مهمانی خدا دعوت شده‏اید. به همین دلیل است که اهل معرفت میگویند ماه رمضان «دار ضیافت‏الله» است. این ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است.
حالا یک سؤال میخواهم بکنم؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛ تازه وارد این خانه شده‏ایم، تازه داخل خانه مهمانی خدا پا گذاشته‏ایم. سؤال من این است: اگر یک مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدا که به خانه میزبان رسید به صاحبخانه گفت من چنین گرفتاریای دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا این‏طور اقتضا می‏کند که بگذارد وقتی مهمان می‏خواست از این خانه برود، حاجتش را به او بدهد، یا همین‏که وارد خانه شد، همانجا بدهد؟!
خدایا امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشته‏ایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد! بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم! کرامتت همین را اقتضا میکند! آقاییات این است! ربوبیّتت این است! حاجات ما را همین الآن به ما بده!
توسّل به حضرت فاطمه زهرا(سلام‏الله‏علیها)
حالا وسیله میخواهی؟! وسیله هم برایت میآورم! همان وسیله‏ای را میآورم که از بعضی ائمه(صلواتاللهعلیهم) نقل شده است که هر وقت گرفتاری پیدا میکردند به او متوسّل میشدند. میگویند حضرت بلند میگفت «یا فاطمه»... شیخ طوسی به سند معتبر از عبدالله بن‏عبّاس نقل میکند هنگام وفات پیغمبر اکرم، دیدیم حضرت شروع کرد های‏های گریه کردن و اشکهایش روی محاسن شریفش جاری است. عرض کردم یا رسول‏الله، چرا اینقدر گریه میکنید؟ سببش چیست؟ فرمود برای فرزندانم و آنچه که این امّت بعد از من به آن‏ها روا میدارند گریه میکنم. بعد فرمود: «کَأَنِّی بِفَاطِمَة»؛ گویا دخترم فاطمه را میبینم که به او ظلم شده باشد و منِ پدر را صدا بزند بگوید: «یا أبَتَاه»،[6] امّا احدی از این امّت او را اعانت نکند.
میدانی این صحنه چه موقع اتفاق افتاد؟ آن موقعی بود که زهرا(سلاماللهعلیها) در این روایت میگوید: «وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ»؛ چنان لگدی به درب نیمسوخته زد، «فَرَدَّهُ عَلَیَّ»؛ این درب نیمسوخته را روی من انداخت... «وَ أَنَا حَامِل».[7] این در حالی بود که من باردار بودم؛ من حامله بودم.... آتش زبانه میکشید... نمیگویم دیگر چه کرد. امّا آن عالم بزرگ میگوید «وَ لَستُ أدری خبرَ المِسمارِ، سِل صَدرَهُ خزینةَ الأسرارِ». میخ در با سینه زهرا چه کرد؟ یا زهرا...


[1]. بحارالأنوار، ج93، ص344
2. بحارالأنوار، ج93، ص371
[3]. من این‏ها را سال گذشته بحث کردم و روایاتش را هم خواندم و دیگر تکرار نمیکنم.
[4]. بحارالأنوار، ج81، ص21
[5]. بحارالأنوار، ج 93، ص 356
[6]. الأمالی‏للطوسی، ص188
[7]. بحارالأنوار، ج30، ص349

حیاء در بعد تربیتی (8)

درس اخلاق و معارف اسلامی
حیاء در بعد تربیتی (8)
انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمی‏کند!
 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در مورد «حیا» بود. حیاء آن ودیعه الهی و غریزه انسانیّه است که انسان را از اعمال زشت باز می‏دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می‏کند و چه بعد از عمل، حیاء نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو می‏شود و وقتی که عمل زشت را تصویر می‎کند، منفعل و منکسر میشود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا می‎شود.
در جلسات گذشته ما یک تقسیم بندی راجع به حیاء در ربط با ناظر کردیم و گفتیم که حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی «حیاء من الملائکه» می‏باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است که جلسه گذشته آن را بحث کردم. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.
در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم که من وارد آن نمیشوم، چون من قبلاً این را بحث کردم و الآن بحث ما تربیتی است. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعدّدی داریم که «حیاء من الله» را در روابط گوناگون مطرح می‎فرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باشد.
1.      خدا می‏بیند!
یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح میکنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش می‎آید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذرّه معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را می‎بینند و اعمالش را ثبت و ضبط می‎کنند، نیز حیاء می‎کند. دسته اوّل روایات، «حیاء من الله» را در همین رابطه مطرح میکنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که می‎کنی باید از خدا شرمت بیاید!
از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!
حالا من به عنوان نمونه چند روایت می‎خوانم که بعضی‎هایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اوّل از حضرت زین‎العابدین(صلوات‎الله‎علیه) است که می‎فرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک» از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است! این‎طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن! خیال نکن می‎توانی از عذابی که وعده‎ کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک»[2] از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است. این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.
تو مرا نمی‏بینی ولی من ...!
در آیه شریفه هم می‎فرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى‏»[3] در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلاً می‎فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری»[4] یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»[5] شماها نمی‎بینید ولی ما به او نزدیک‏تر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمی‎بینی ولی من که می‎بینم که چه کار داری می‎کنی.
گریه شدید محبوب‏ترین بنده خدا
در سوره یونس در آیه‎ای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً»[6] هیچ‎کاری نیست که شما انجام دهید مگر این که ما آن را می‎بینیم. کارهایتان در مرئَی و منظر ما است و ما داریم می‎بینیم. من نمی‎خواهم بحث تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونی‎ات را می‎گیرد و هم اعمال بیرونی‎ات را میگیرد. من بعد میرسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر می‎گیرد و هم علن او را می‎گیرد. هرچه را که او انجام دهد، خدا می‏بیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را می‎گیرد.
در ذیل این آیه روایتی آمد که است که «کان رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا»[7] پیغمبر اکرم وقتی به قرائت این آیه می‎رسید، به شدّت گریه می‎کرد. این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبه‎های اعتقادی دارد و هم ریشه‎های ایمانی و درونی دارد.
2.      خدا سِرّ و عَلَنت را می‏بیند!
یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره می‎کند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم(علیه‎السلام) است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم‏»[8] خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همان‎طور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمی‏کنید، در برابر خدا هم همین‏طور باشید.
«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیاء
یک دسته‎ای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دسته‎بندی‏ کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسان‏ها فرق میگذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده می‏کنم و سطح مطلب را پایین می‏آورم؛ مثلاً ما از بعضی‎ها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی‏کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمی‎بینیم.
مثلاً می‏گوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، ـ‎نعوذ باللهـ چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمی‎کنم. اینها همه‎اش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.
امّا در مورد دیگر حیاء به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم می‎افتد و او را می‎بینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد می‎کنیم، چشم‎مان در چشمش می‎افتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت میکشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاه‎مان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و ... امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق می‏کند و انسان از او شرم می‏کند. ما میان این دو نفر فرق می‎گذاریم.
نحوۀ حیاء از خداوند
در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که ـ‎نعوذ باللهـ سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم این‎گونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو می‎شویم، خودمان را جمع و جور می‎کنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!
حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر می‏شود. آدم از او شرم می‎کند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیغمبر اکرم که دارد؛ «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) : اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک‏»[9] حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان می‏کند. ایشان می‏فرماید: از خدا خجالت بکش، همانطور که از همسایه‎ای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت می‏کشی!
گاهی انسان همسایه‎ای دارد که ـ‎نعوذ باللهـ بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایسته‎ای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش می‎افتد، انسان چگونه از او حیاء می‏کند!؟
حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همان‎طور که از همسایه شایسته‎ات خجالت میکشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمیدهی، از خدا هم خجالت بکش! البته این‎طور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همین‎طور گام به گام پیش می‎روم.
بالاترین نوع حیاء
دسته‎ای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان می‎کنند که آنها را بعداً میگویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه ـ‏ان‏شاءالله‏ـ خواهم داشت. یک تقسیم‎بندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از علی(علیه‎السلام) هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله‏»[10] با فضیلت‎ترین حیاها حیای از خداوند است. چرایش را بعداً می‏گویم.
اثر حیای از خداوند
یک دسته‎ از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان می‏کند. روایت از علی(علیه‎السلام) است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا»[11] این هم توضیح میخواهد که من بعداً توضیح می‏دهم. من الآن خواستم فقط دسته‎بندی روایات را بگویم.
حق حیاء از خداوند
اینها مقدمه بود برای مطلبی که در آخر جلسه گذشته مطرح کردم. حالا سراغ بحث خودم میآیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء»[12] این روایت از پیغمبر اکرم است که از خداوند آنگونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟
در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء»[13] یا روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که به ابیذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ! » بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»[14] همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: «أ کلکم یحب أن یدخل الجنة؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابیذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء»[15] در همه این روایت‏ها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟
من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه.[16] حالا دقت کنید که حق حیا، آنطور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش می‎رویم.
خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!
یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچ‏گاه از من جدا نمی‎شود. او نزدیکی به من است که نزدیک‎تر از او نیست. بزرگی است که بزرگ‎تر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلع‎تر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.
بعداً ان‏شاءالله می‎رسم که در یک تقسیم‎بندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّۀ متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت می‎دانند.
حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتی‏ها
حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء این‎طور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.
خود ما همین‎طوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید این‏طور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین می‎شود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.
انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمی‏کند!
از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیه‏اش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود میکنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت می‏کنم اینها را گفتم.
تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین می‏گوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش می‏گوییم درجاتی دارد و... بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.
این که روایات متعدّده می‏فرماید: از خدا خجالت بکشید آن‎طور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یک‎طور خجالت کشیدن است. آن‎طور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.
«استحیوا من الله حق الحیاء» نه یک روایت نه دو روایت، آنهایی که اهلش هستند بروند مراجعه کنند! ببینید چه قدر پیغمبر اکرم روی آن تأکید کرده است. چه جنبه‎های شخصی و چه عمومی! من همه اینها را در جلسه گذشته گفتم. «استحیوا من الله حق الحیاء»


[1]. الکافی، ج2، ص106
[2]. کشف‏الغمة، ج 2، ص 108
[3]. سوره مبارکه علق، آیه 14
[4]. سوره مبارکه ق، آیه 16
[5]. سوره مبارکه واقعه، آیه 85
[6]. سوره مبارکه یونس، آیه 61
[7]. تفسیر قمی، ج1، ص 313
[8]. بحارالأنوار، ج 1، ص 148
[9]. بحارالأنوار، ج 75، ص 200
[10]. غررالحکم، ص 257
[11]. همان
[12]. بحارالأنوار، ج 8، باب الحیاء من الله
[13]. مستدرک‏الوسائل، ج 8، ص 462
[14]. وسائل‏الشیعة، ج 1، ص 304   
[15]. مجموعةورام، ج 1، ص 272
[16].البته ما در روایت داریم که حق حیاء چیست و من هم بعد وارد می شوم و اگر زنده بودم بحث را با آنها ان شاء الله تطبیق میدهم. دو روایت داریم که حق حیاء را برای ما تبیین کردند ولی الآن مطلب را بر اساس این مقدماتی را که گفتم توضیح می‏دهم.

حیاء در بعد تربیتی (7

درس اخلاق و معارف اسلامی
حیاء در بعد تربیتی (7)
«با بی‏حجابی» باز هم می‏پرسی: چرا خدا جوابم را نمی‏دهد؟!
 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما را جع به «حیا» بود. عرض کردم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما مسأله ترویج بیحیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. جلسه گذشته بحث ما به تقسیماتی در ارتباط با حیاء رسید. یک تقسیمبندی در ارتباط این بود که انسان -نعوذ بالله- عمل زشتی را در مرئَی، منظر و دیدگاه کسی انجام دهد و حیاء در آنجا به معنای مُنفعِل شدن روح، انکسار روح و شرمندگی درونی است.
اگر عمل زشتی در دیدگاه و منظر غیر انجام شود، یک وقت غیر عبارت است از انسانهایی مثل خود شخص که از آن به «حیاء من الخلق» تعبیر میکنند، در روایت هم داشتیم. قسم دوم؛ آن است که «غیر» به این معنا که در منظر یک انسان دیگر باشد، نیست؛ در مرئی و منظر خود انسان، دیدگاه خود شخص انجام‏دهنده کار باشد که از آن به «حیاء من النفس» تعبیر میکنند. جلسه گذشته روایت اینها را هم به صورت فهرستوار اشاره کردم. حتی جزو محاورات عرفیّه ما هم هست که میگوییم: «خودم از خودم خجالت کشیدم!» این مسأله پیچیدهای نیست.
سوم؛ در دیدگاه غیر است امّا غیر، غیرِ مشهود ظاهری نباشد. یعنی اعمال ما در مرئی و منظر کسی هست که ما او را نمیبینیم. ما در روایاتمان داریم، آیه شریفه را هم مطرح کردم و گفتم کسانی که معتقد به مبدأ و معاد و وحی الهی هستند، ادعای تدیّن و اسلام و ایمان میکنند، باید به این ناظران توجه کرده و از آنها حیاء کنند. صریح قرآن است که برای هر انسانی دو فرشته مأمور است، یکی سمت چپ و یکی سمت راست، ما را میبینند و رؤیت میکنند و به تعبیر ما اینها هستند که اعمال را ثبت و ضبط میکنند، پس عمل زشت در مرئی و منظر آنها قرار میگیرد. یک قسم حیاء، حیاء از آنها است. جلسه گذشته همه را گفتم، آیه را هم خواندم و روایتش را هم خواندم، دیگر تکرار نمیکنم.
حیاء از اولیای خدا:
چهارم؛ مسأله «حیاء من اولیاء الله» است. آخر جلسه گذشته به این قسم اشارهای کردم و ظاهراً یک روایت هم بیشتر نخواندم، ولی از من خواستند که این را بیشتر توضیح دهم. چون از من خواستند وارد میشوم. پنجم؛ «حیاء من الله» است. من همینجور به ترتیب فهرستوار آمدم. «حیاء من الخلق»، «حیاء من النفس»، «حیاء من الملائکه»، «حیاء من الاولیاء».
«حیاء من اولیاء الله» که ما در معارفمان داریم، هم در آیه شریفه داریم و هم در روایات بسیار داریم که من جلسه گذشته فقط به آن اشاره کردم، بعد هم چند جمله گفتم که همه آنها مضمون روایت بود. ما در قرآن آیهای داریم که در ربط با اعمال است که در جلسه گذشته آن را خواندم. آیه شریفه می‏فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏»[2] ترجمه آیه روشن است. خطاب به پیغمبر اکرم است که بگو، البته بگو یعنی به همه بگو، دیگر در اینجا صحبت از مؤمن و منافق و این حرفها نیست، به همه بگو، هرچه میخواهید بکنید، امّا بدانید که به زودی خداوند و پیغمبر و مؤمنین اعمال شما را میبینند. بعد دارد «وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» و به زودی شما به سوی خداوندی برمیگردید که دانای پنهان و آشکار است. «فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» پس به آنچه که انجام دادید، آگاهتان میکند.
من نمیخواهم تفسیر بگویم ولی این را دقّت کنید، من آنچه را که مربوط به بحثم هست میگویم. این آیه شریفه دو بخش دارد؛ یک بخش اوّل و یک بخش دوم دارد. بخش اوّل مربوط به دنیا است، بروید هر کاری میخواهید بکنید بکنید، امّا این را بدانید هم خدا، هم پیغمبر خدا و هم مؤمنین میبینند، این برای دنیا است. بخش دوم مربوط به قیامت است.
اعمالمان هر روز به پیامبر عرضه میشود
در بخش اوّل در ذیل آیه شریفه راجع به همین معنا روایات بسیار داریم، حالا من بعضی از اینها را میخوانم. ابوبصیر از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمود: «تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» یعنی اعمال به پیغمبر عرضه میشود. بعد دارد «أَعْمَالُ الْعِبَادِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارُهَا وَ فُجَّارُهَا» هر روز صبح، ابرارش و فجّارش، ابرار یعنی کار خوب و فجّار یعنی کار زشت. «فَاحْذَرُوهَا» بپرهیزید. بعد حضرت فرمود: «وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ» بعد دارد «و سَکَتَ»[3] حالا در این نکته است که حضرت «المؤمنون» را نگفتند.
ائمه هم اعمالمان را می بینند
یک روایت دیگر داریم، آن هم تقریباً نظیر این است که باز هم ابوبصیر نقل میکند: «قال: قلتُ لأبی عبدالله(علیهالسلام) إنَّ أَبَا الْخَطَّابِ کَانَ یَقُولُ» میگوید من به حضرت گفتم که عمر خطاب اینجور میگوید: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ تُعْرَضُ عَلَیْهِ أَعْمَالُ أُمَّتِهِ کُلَّ خَمِیسٍ» اعمال بندگان خدا را پنجشنبهها به پیغمبر عرضه میکنند، «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ هَکَذَا» حضرت فرمود: اینطوری نیست. «وَ لَکِنَّ رَسُولَ اللَّهِ تُعْرَضُ عَلَیْهِ أَعْمَالُ أُمَّتِهِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارُهَا وَ فُجَّارُهَا فَاحْذَرُوا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ جَلَّ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» بعد اینجا ابوبصیر میگوید: «إِنَّمَا عَنَى الْأَئِمَّة»[4] من جلسه گذشته گفتم، در تفسیر صافی است که از علی‏بن‏ابراهیم نقل میکند که مراد از مؤمنون ائمه هستند. اولیای خدا را هم که بحث کردم و گفتم که اعمال ما بر اولیای خدا هم عرضه میشود، از نظر آیه، اولیای خدا عبارت است از پیامبر اکرم و ائمه طاهرین(علیهمالسلام). من اینها را میگویم برای این که خیال نکنید این بحث، بحث کوچکی است. من همه اینها را میگویم که ان‎‎شاءالله اینها را در ذهنهایتان برای جاهای دیگر ثبت و ضبط کنید.
چرا با گناهت پیامبر را ناراحت میکنی؟!
روایتی از سُماعه است که نقل میکند: «عن ابی عبدالله(علیهالسلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَا لَکُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ اللَّهِ؟!» حضرت رو کرد گفت: چرا شماها پیغمبر را ناراحت میکنید؟ معلوم می شود که جمعیّتی نشسته بودند، چون خطابی که حضرت میکند به جمع میکند، «ما لکم». برای چه شماها اینقدر پیغمبر را اذیت میکنید؟ «فَقَالَ رَجُلٌ» یکی بلند شد گفت: «کَیْفَ نَسُوؤُهُ؟» چطوری ما حضرت را اذیت میکنیم؟ «فَقَالَ أَ مَا تَعْلَمُونَ» شما نمیدانید؟ «أَنَّ أَعْمَالَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیْهِ» شما نمیدانید اعمال شما به پیغمبر عرضه می شود؟ «فَإِذَا رَأَى فِیهَا مَعْصِیَةً» وقتی میبیند که شما معصیت کرده‏اید «سَاءَهُ ذَلِکَ» ناراحت می شود. «فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ» پیغمبر را اذیت نکنید. «وَ سُرُّوهُ»[5] خوشحالش کنید. یعنی از او اطاعت کنید، معصیت نکیند، پیغمبر را اذیت نکنید.
اعمالمان هر روز به ائمه نیز عرضه میشود
جلسه گذشته من به اینها اشاره کردم، امّا روایت نخواندم. گفتم اینهایی که میگویم همه متن روایت است. عبدالله بن ابان زَیّاد، پیش امام هشتم(علیهالسلام) جایگاهی داشت، ایشان نقل میکند: «کَانَ مَکِیناً عِنْدَ الرِّضَاعلیه‏السلام قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَاعلیه‏السلام ادْعُ اللَّهَ لِی وَ لِأَهْلِ بَیْتِی» به حضرت گفتم: آقا برای من و زن و بچهام دعا کنید! دیدید میگویند: «التماس دعا!» گفت: برای خودم و زن و بچهام دعا کنید! «فَقَالَ أَ وَ لَسْتُ أَفْعَلُ» من این کار را نمیکنم؟ «وَ اللَّهِ إِنَّ أَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ» تمام کارهایی که تو و زن و بچهات میکنید صبح و شب همه به من عرضه میشود.
«قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ» در دلم گفتم خیلی عجیب غریب شد، ما تا حالا نمیدانستیم که هر کاری خودمان و زن و بچهمان میکنیم همه را خدمت آقا عرضه می کنند! میگوید: همین که در ذهنم گذشت، همانجا ذهنم را خواند. همان عمل باطنی من و ذهنی من را هم دید. «فَقَالَ لِی أَ مَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» حضرت فرمود: تو قرآن نمیخوانی؟ «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»[6] تو قرآن نمیخوانی؟ متن آیه قرآن است. همانجا عملاً به او نشان داد که همین که در ذهنت آمد جوابت را دادم. تا در ذهنم آمد بلافاصله حضرت گفت: مگر تو قرآن نمیخوانی؟ اینها یک دسته خیلی روشن از آیات و روایات بود.
«عرضه خودِ عمل» به پیامبر نه گزارش عمل
حالا این روایت را گوش کنید؛ روایت در تفسیر صافی است که علی بن ابراهیم آن را از امام هشتم(علیهالسلام) نقل میکند: «قالَ إِنَّ أَعْمَالَ الْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارَهَا وَ فُجَّارَهَا فَاحْذَرُوا فَلْیَسْتَحْیِ أَحَدُکُمْ أَنْ یُعْرَضَ عَلَى نَبِیِّهِ الْعَمَلُ الْقَبِیح»[7] این روایتی بود که به عنوان بحث حیاء آوردم. یک روایت بود، امّا این روایت، پیش قراولهای این بحث آیه و روایات است.[8]
من دو تا تفسیر میکنم ببینیم کدام یک از اینها در آیه و روایات است؟ یک وقت هست که فرشتهها مأمور هستند اعمال ما را گزارش کنند، اینجا بین عمل زشت من و اطّلاع آقا یک واسطه میخورد، مثل این که گزارش میکنند، مینویسند و میبرند به پیامبر میدهند. یک وقت هست که خود عمل را میبرند، هم آیه و هم روایات این را میگویند. ما خودِ کار تو را میبینیم، این خیلی مسأله مهمّی است.
«وَ قُل اعمَلوا فَسَیَری اللهُ» خدا، پیغمبر و ائمه عملت را میبینند، نه اینکه برای آنها گزارش میکنند، در تمام روایات هم این آمده است. همان هم که آمد پیش امام هشتم(علیهالسلام)، امام به او گفت: ما اعمال شما را میبینیم، همین که در ذهن فرد، این مسأله خیلی عجیب آمد، امام به او فهماند که من ذهن تو را دیدم. آن چیزی که در ذهن تو گذشت، همین الآن دیدم.
بی‏حجاب، دروغ‏گو و ... از امام زمان حیاء کن!
پس ائمه اعمال ما را در بعد دیداری، گفتاری و رفتاری میبینند. حالا من سؤالم این است؛ این چه قیافهای است برای خودت درست کردی؟ زنها را میگویم، تو چه خیالی کردی؟ امام زمان(صلواتاللهعلیه) دارد این هیکلت را میبیند، کنار مرد نامحرم داری میروی. مَرد دارد هیکلت را میبیند. بیحیا!
حرفهایی که داری میزنی، آن موقع که داری دروغ میگویی، دروغت را دارد میشنود! قبل از آن‏که مستمع حرف تو را بشنود او میشنود! به شماها معارفتان را نگفتند و گر نه خجالت میکشیدید. تمام کارهایی که داری میکنی، این روابط نامشروعی که در جامعه است، همه را میبیند و همه را میشنود. از پیغمبر گرفته تا امام زمان(صلواتاللهعلیه) همه این کارها را میبینند. از اولیای خدا حیاء نمیکنی؟ من هم آیه خواندم و هم روایات. اطلاعات تفسیری هم دادم با این که دنبال تفسیر هم نبودم. آنهایی که اهلش هستند بروند ببینند. کسی نمیتواند این نکته را که پیامبر و ائمه همه چیز را میبینند، انکار کند.
پیامبر آزاری و توقع دستگیری؟!
من در اینجا میخواهم نکتهای بگویم. بعضی میگویند: چرا ائمه جوابم را نمیدهند؟ باید به آنها گفت: خجالت بکشید! چرا توسّلات من اثر نمیکند؟ خجالت بکش! حیاء کن! با این قیافهات، با این حرفهایت و با این کارهایت چه توقّعی داری؟! خیلی آقا هستند، واقعاً خیلی بزرگ هستند. از خودت حیاء نمی کنی، از مردم حیاء نمیکنی، حدّاقل از اینها حیاء کن. یکی دو تا هم نیستند، روایات زیادی در این باب داریم. هر روز و هر شب به پیغمبر رنج میدهی، بعد میخواهی پیغمبر دستت را بگیرد، مدام توسّل میکنی، مدام دعای توسل میخوانی؟ مدام دعای فرج میخوانی؟
امشب بروید بنشینید فکر کنید، می توانید بفهمید گره کار کجا است؟ خیال کردی کارهایت از اینها پنهان است؟ جلوی مردم قیافه دین‏داری می‏گیری امّا آیا او هم نمیفهمد که داری دروغ میگویی؟ داری ریاکاری میکنی، داری فریبکاری میکنی، او نمیفهمد؟ فرض کن سر من کلاه گذاشتی، سر آقا که نمیتوانی کلاه بگذاری.
از خدا حیاء کن آنطور که حق حیاء است!
به نظر من «حیاء من اولیاء الله»، در دیدگاه افراد متعدد است، یک وقت میگویی در دیدگاه شخص واحد است، یک وقت میگویی دیدگاه خودم است، اینها را میآیی مطرح میکنی، یک وقت میگویی دیدگاه اولیای خدا است، یکی و دو تا نیست، متعدد است.
چون قول داده بودم و وعده کرده بودم خواستم بگویم، «حیاء من الله تعالی» نیز داریم. یعنی در باب اقسام حیا، در این تقسیمبندی که در دیدگاه باشد، قسم پنجم حیاء از خدا است. روایات متعدده داریم. من چند تا روایت میخوانم که مطلبی در آن هست که انشاءالله جلسه بعد اگر خدا توفیق داد و عمری داد میگوییم. روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاء»،[9] از خدا حیاء کنید آنطور که حق حیاء است. روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»،[10] خدا رحمت کند بندهای را که از پروردگارش حیاء میکند آنطور که حق حیاء است.
حیاء از خدا و ورود بهشت
در روایتی هست که حضرت به ابیذر فرمودند: «أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ قُلْتُ نَعَمْ فِدَاکَ أَبِی» به ابوذر گفتند: دلت میخواهد به بهشت بروی؟ گفت: بله. چه کسی دلش نمیخواهد؟ «قَالَ فَاقْصِرْ مِنَ الْأَمَلِ» آرزوهایت را کوتاه کن. «وَ اجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَیْنَیْکَ» مرگ را همیشه در نظر داشته باش، یادت نرود که می میری. «وَ اسْتَحِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاء»[11] از خدا حق حیاء را داشته باش، اینجا فقط برای ابیذر است.
در یک روایت دیگر هست که فرمودند: «قال: أ کلکم یحب أن یدخل الجنة» آیا همه شماها دوست دارید که وارد بهشت شوید؟ «قالوا نعم یا رسول الله» خطابی که فرمودند عمومی بود، چون کلُّکم دارد. «قال قصروا من الأمل» آرزوهایتان را کوتاه کنید «و ثبتوا آجالکم بین أبصارکم» مرگ را همیشه پیش چشمهایتان ثبت و ضبط نگه دارید. یادتان نرود که میمیرید. «و استحیوا من الله حق الحیاء»[12] از خدا شرم کنید آنطور که از خدا شرم کردن سزاوار است. حالا إنشاءالله جلسه آینده روی این تکیه میکنم که حق حیاء از خدا یعنی چه؟ آنطور که سزاوار است، انسان از خدا شرم کند، یعنی چه؟ این خودش بحثی است، چون در تمام این روایات داشت که از خدا شرم کن آنجوری که سزاوار است از خدا شرم کنی، این خودش بحثی است.


. الکافی، ج2، ص106[1]
. سوره التؤبه، آیه 105[2]
. الکافی، ج1، ص219[3]
. وسائل‏الشیعة، ج16، ص109[4]
. الکافی، ج1، ص219[5]
. الکافی، ج1، ص219[6]
. بحارالأنوار، ج17، ص149[7]
[8]. گاهی حق با آن آقایانی است که به من میگویند: حق این بحثهایی که میکنید، این است که آنها را تفصیل دهید، لذا من این کار را کردم. من جلسه گذشته اشاره کردم و رد شدم، اوّل آیه را خواندم و بعد هم یک روایت که میگوید حیاء کنید، شرم کنید که این اعمال زشت شما به پیغمبر شما عرضه میشود
. بحارالأنوار، ج6، ص131[9]
. بحارالأنوار، ج68، ص336[10]
. بحارالأنوار، ج74، ص84[11]
. مجموعةورام، ج1، ص272[12]

حیاء در بعد تربیتی (6)

درس اخلاق و معارف اسلامی
حیاء در بعد تربیتی (6)
امام زمان را با معصیت نیازارید!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به «حیا» بود، گفته شد یکی از بزرگ‎ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‎حیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. عرض کردم که حیا یک موهبت الهی و غریزه انسانی برای انسان است و در روابط گوناگون فردی و اجتماعی نقش بسیار بزرگی دارد. در جلسات گذشته رابطه حیا و عقل و رابطه حیا و تقوا را مطرح کردم. جلسه گذشته نیز رابطه حیا و ایمان را بحث کردم.
تقسیمبندی حیا؛ عامل، عمل، ناظر
حالا وارد بحث تقسیم‎بندی حیا می‎شویم؛ حیا در روابط گوناگون دارای اقسامی است. مقدّمتاً این مطلب را عرض کنم که چه بسا از تعریف‎هایی هم که از حیا کرده بودند، این تقسیم‎بندی به دست می‎آید؛ ما گفتیم که حیا عبارت است از آن انفعال درونی انسان که در ربط با عمل زشتی که از او سر می‎زند، پیدا می‎شود و از آن حالت به «انفعال نفس» یا «انکسار نفس» تعبیر میشود.
ما در باب حیا یک عامل داریم، یک عمل داریم و یک ناظر. یعنی شخصی هست که عملی از او سر می‎زند، عملی که زشت و قبیح است و بعد هم ناظری هست که به آن عمل نظارت دارد. این حالت انفعال، به عامل در ربط با آن ناظر دست می‎دهد. علمای اخلاق هم در تعریف‎هایشان داشتند که این ناظر موجب سرزنش و نکوهش آن عامل در ربط با آن عمل قبیحی که انجام داده است، می‎شود.
بنابراین ما سه چیز داریم: یک؛ شخصی که عمل زشتی از او سر می‎زند، دو؛ عمل زشت و سوم؛ مسأله ناظر است که عمل او را نظاره می‎کند و این در ربط با آن شهود شاهد است که منفعل و منکسر می‎شود.
انواع ناظر
در اینجا یک تقسیم‎بندی در باب حیا نسبت به ناظر وجود دارد. در باب ناظر، یعنی به اصطلاح شخص دوم، می‎گویند ناظری که شهود می‎کند، یک وقت ناظری است که از نظر ظاهری «شهود ظاهری» دارد، نفس عمل را در خارج می‎بیند و خود ناظر هم مشهود است، به طوری که عامل او را می‎بیند و شهود می‎کند. یعنی شخصی که دارد کار قبیح را انجام می‎دهد در مرئی و منظر شخص دیگری است که آن شخص دیگر را هم این عامل به رؤیت ظاهریه می‎بیند.
امّا یک وقت هست که این ناظر، بیرونی است امّا عامل، آن کسی که دارد عمل قبیحرا انجام می‎دهد، از نظر ظاهر شهودش نمی‎کند، عامل او را نمی‎بیند ولی او هم عامل و هم عمل را میبیند. یک وقت هست که نه، آن کسی که ناظر است و عمل قبیح را شهود می‎کند، بیرونی نیست، درونی است. حالا من وارد همه اینها میشوم.
یکی اینکه ناظر بیرونی نیست، درونی است، این‎طور نیست که مثل حسن و حسین و تقی باشد. دیگر اینکه، بیرونی است که من را می‎بیند و من نیز او را می‎بینم و دیگری اینکه بیرونی است که من و کار من را می‎بیند،  امّا من او را نمی‎بینم. یک قسم هم داریم که مافوق همه اینها است که بعد عرض می‎کنم. حالا اینها را فهرست‎وار جلو می‎آیم و بحث می‎کنم.
1.     ناظر بیرونی و مشهود
مسأله در آنجایی است که ناظر بیرونی است و من او را می‎بینم و او هم من را به رؤیت ظاهری می‎بیند. این فرد شاخصی است که ما در باب حیا مطرح می‎کنیم، یعنی در مرئی و منظر مردم عملی صورت می‎گیرد. عامل یک انسان است و شاهد هم یک انسان دیگر است که دارد می‎بیند عمل قبیح از کسی سر می‎زند.
اگر این شخصی که دارد کار قبیح را انجام می‎دهد هنوز از نظر انسانیّت مسخ نشده باشد، یعنی آن امر موهبتی الهیّه، غریزه انسانیّه که خدا در نهاد او قرار داده است از بین نرفته باشد، شرمنده و منفعل می‎شود که در دیدگاه شخصی مثل خودش، دارد این عمل زشت را انجام می دهد. قبلاً هم گفتم انفعال یک وقت حین عمل است، یک وقت بعد از عمل است، ما در اینجا مشکلی نداریم چون من بعد از عملش را هم بحث کردم که ممکن است غفلتاً عمل قبیحی از شخصی سر بزند بعد خودش پشیمان و منفعل ‎شود که چرا اینها را گفتم؟! و تکرار هم نمی‎کنم!
بدترین اشرار کسی است که از مردم حیا نکند
ما در روایاتمان داریم، چون روایات متعدد است من یکی را به عنوان نمونه می‎خوانم، بعد بحث نسبتاً مفصّلی راجع به این مسأله داریم. روایت از علی(علیه‎السلام) است که حضرت فرمود: «شر الأشرار من لا یستحیی من الناس»[2] یعنی اگر بخواهیم انسان‎ها را دسته‎بندی کنیم و بگوییم یک دسته اشرار هستند، در برجسته‎ترین آنها از نظر شرارت آن شخصی است که از مردم خجالت نکشد؛
لذا در اصطلاح تعبیر می‎کنند «حیاء من الخلق»، «حیاء من الناس». این یک قسم از اقسام حیا در ارتباط با ناظر فعل قبیح است. این قسم بیرونی بود نه درونی‎، البته بیرونی که پیش من مشهود است و او را می‎بینم، غیر مشهودش را بعد بحث می‎کنم، اینها از نظر کاربردی بحثی دارد که مطرح می‎کنیم.
2.     ناظر درونی؛ حیاء من النفس
دوم؛ اینکه شخص دوم یک شاهد و ناظر بیرونی نباشد، درونی باشد. حتی در محاورات عرفی ما هم هست که من اینها را در قالب روایتی خودمان می‎ریزم. ما گفتیم انسان مجموعه‎ای از قوای شهوت و غضب و عقل عملی و نظری و وهم است. انسان این‎طوری است که خودش از خودش خجالت می‎کشد که من گفتم این حتی در محاورات عرفی ما هم هست. امر قبیحی که از او سر زد و بعد سر عقل آمد، عقلش او را نکوهش میکند. این همان نفس لوّامه است. من اینها را در همین بحث حیا گفتم. خودش خودش را سرزنش می‎کند.
لذا ما حیایی داریم که «حیاء من النفس» است. اینهایی که می‎گویم همه‎اش معارف ما است. روایت از علی(علیه‎السلام) است که فرمودند: «حیاء الرجل من نفسه ثمرة الإیمان»[3]است که می‎فرماید: «من تمام المروءة أن تستحیی من نفسک»[4]مردی این است که از خودت خجالت بکشی. حتی تعبیر این است که می‎فرمایند: «أحسن الحیاء استحیاؤک من نفسک»[5]غایة الحیاء أن یستحیی المرء من نفسه»[6] که اصطلاح حیا از نفس را از این روایات گرفته‎اند. زیباترین حیاها این است که خودت از خودت خجالت بکشی. ما زیاد روایت داریم مثلاً تعبیر دیگری است که فرمودند: « تمام جوان ثمره ایمان این است که انسان از خودش حیا کند. روایت دیگری
پس قسم اوّل حیا از مردم «من الخلق» است و قسم دوم؛ «حیا من النفس» است. اینها که من گفتم برجسته‎تر بود. انسان خلافی می‎کند و دیگری ایستاده است او را می بیند و انسان شرمنده میشود یا کسی نیست خودم هستم امّا من خودم از خودم خجالت میکشم، البته تا وقتی که هنوز مسخ نشدم. به این می‎گویند «حیا من النفس».
3.     ناظر بیرونی و غیر مشهود
حالا سراغ بقیه اقسام می‎رویم. ادراک دو قسم اوّل که شخصی ایستاده است و مرا می‎بیند و اینکه خودم خودم را ادراک می‎کنم خیلی روشن است، چون اینها متعارف است. به تعبیر دیگر؛ اینجا لازم نیست که به آن اعتقاد و ایمان بیاوری، از این حرف‎ها خبری نیست، خودم خودم را درک می‎کنم یا تو را میبینم که به اعمالم می‎نگری، ظاهراً در آن پیچیدگی ندارد. در آن پیچیدگی ندارد. از تو خجالت می‎کشم، از خودم هم خجالت میکشم. این جزو محاورات عرفی خودمان هم هست. می‎رویم آنجایی که شخص دوم، یعنی ناظر، از نظر شهود ظاهری مشهود من نیست. این دیگر جنبه اعتقادی است. اینجا بحث، بحث ایمانی است.
·       دو فرشته ناظر اعمال ما هستند
کسی که مدعی است مسلمان هستم، کسی که مدعی است مؤمن هستم، کسی که می‎گوید من به قرآن اعتقاد دارم که کلام الله است، در قرآن این آیه را داریم: «اإِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ ؛ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید»،[7]نویسند، پس دو تا ناظر اینجا شد یکی چپ و یکی راست. یعنی دو تا فرشته انسان را فرا می‎گیرد، یکی طرف راست، یکی طرف چپ، نگاه‎بانانی آماده و مهیّا هستند، مواظب هستند که هرچه بگویی و هرچه بکنی آنها را می
بعد هم میفرماید اینها هیچ چیز را از ذهن‎شان بیرون نمی‎ریزند، اصلاً هیچ چیزی را فروگذار هم نمی‎کنند. اینها به تعبیر ما مأمورهای ثبت اعمال هستند، اینها احاطه بر انسان دارند و تا نبینند نمی‎نگارند، باید کار را ببینند و بنویسند. برای این که در این شبهه‎ای نکنید این آیه را خواندم.
از این فرشتهها باید خجالت کشید!
روایتی است که پیامبر می‎فرماید: «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) لیستحیی احدکم من ملکیه الذَینِ معه کما یستحیی من رجلین صالحین من جیرانه و هما معه باللیل و النهار» پیغمبر اکرم فرمود: از این دو تا فرشته‎هایی که با شما هستند خجالت بکشید همان‎طور که از دو تا آدم شایسته از همسایه‎ها که با آنها رودربایستی دارید و خجالت می‎کشید که نکند آبرویتان برود. هم همسایه چپ دارید و هم همسایه راست دارید. «و هما معه بالیل و النهار» این دو فرشته شب و روز رهایتان نمی‎کنند، از این دو تا خجالت بکشید.
روایت زیاد داریم، از وصیت‎های پیغمبر به ابی‎ذر هم هست که راجع به خودش هم می‎فرماید. ناظر دارم، دارد عمل من را می‎بیند، هر کاری می‎کنم و هرچه می‎گویم همه را دارد می‎نویسد. اول از قرآن آوردم، بعد روایت آوردم و ما دیگر بالاتر از قرآن نداریم، قرآن می‎گوید که این دو فرشته رهایت نمی‎کنند و همراهت هستند، می‎بینند و ثبت و ضبط می‎کنند. این دو فرشته شاهد عامل و عمل هستند، در روایت هم می‎گوید که از اینها خجالت بکش.
·       پیامبر هم ناظر اعمال ما است
این قسم که شاهد، مشهود من نیست و من آن را به ظاهر رؤیت نمی‎کنم، مصادیق دیگر هم دارد. تا الآن یک مثالش را زدیم که دو فرشته‎ را نمی‎بینم، چشم ملکوتیام‎ هم بسته است، کور باطن هستم، اگر کور باطن نبودم این دو تا را هم می‎دیدم. چه بسا اگر می‎دیدم خجالت میکشیدم.
ما بحثی داریم که من این بحث را گذشته مطرح کرده‎ام و الآن یک اشاره می‎کنم و رد میشوم؛ در بعضی از روایات دارد که اعمال ما که این فرشته‎ها ثبت و ضبط می کنند، هر روز به پیغمبر اکرم عرضه می‎شود. در اینجا این پیش می‎آید که وقتی عرضه میشود، آیا نوشته را می‎برند که آقا می‎بیند که مثلاً چنین کاری کردم، خبر به آقا می‎رسد یا خود عمل را می‎برند؟ در همه اینها بحث است. اگر من بدانم کاری که دارم می‎کنم می‎نویسند و بعد می‎برند می‎دهند به شخصی مثل پیغمبر و ایشان از کار من مطلع می‎شود؛ یا اینکه نه، خود کار را می‎برند، نفس عمل را به پیغمبر اکرم عرضه می‎کنند، چه می‎شود؟ اینها اطلاع بر عمل است، صحبت در این است یک وقت اطلاع، اطلاع شهودی ظاهری است و یک وقت شهودیِ ظاهری نیست، اینها همه تحت عنوان اطلاع است.
از پیامبر خجالت بکش!
 روایتی از امام صادق(صلوات‎الله‎علیه) است که فرمودند: «قال(علیه‎السلام) إِنَّ أَعْمَالَ الْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارَهَا وَ فُجَّارَهَا فَاحْذَرُوا فَلْیَسْتَحْیِ أَحَدُکُمْ أَنْ یُعْرَضَ عَلَى نَبِیِّهِ الْعَمَلُ الْقَبِیح»[8]الله بدهند. برای این که تا حدودی این روایت را تثبیت کرده باشم، این آیه شریفه را می‎خوانم که می‎فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[9] هر کاری می‎خواهی بکنی بکن، امّا این را بدان که این عمل تو را خدا، پیغمبر و مؤمنین می‎بینند. خجالت بکش، حیا کن که یک وقت نکند عمل زشتت را ببرند نشان آقا رسول
·       «ائمه» ناظر دیگری بر اعمال ما
اینجا در ذیل آیه روایتی داریم از امام صادق(علیه‎السلام) که فرمودند: «سُئِل الصادق(علیه‎السلام) عن هذه الآیه فقال: وَ الْمُؤْمِنُونَ هُمُ الْأَئِمَّة»[10] بالاتر رفت، شاهدان بیشتر شدند، ائمه هم می‎بینند. ما روایات زیادی داریم که گناه نکن، با این گناهانت داری پیغمبر را اذیت می‎کنی، چون می‎بیند. امام زمان(صلوات‎الله‎علیه) را اذیت نکن! او دارد می‎بیند.
هنوز سراغ خدا نرفتم. او جدا است «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى»،[11] بعد سراغ خدا می‎روم.
امام زمان را با معصیت نیازارید!
«حیاء از خلق، حیاء از نفس، حیاء از فرشتگان، حیا از پیغمبر، حیا از ائمه». اینها شخص دوم‎ها و ناظرهایی هستند که ما اینجا می‎توانیم درست کنیم. من از خودم نمی‎گویم، اینها در معارفمان هست. خیال نکنی اینها مطلع نمی‎شوند. من نمی‎خواهم وارد این بحث شوم چون قبلاً این را بحث کردم. روایات متعدده داریم که می‎گویند ما را با این معصیت‎هایتان اذیت نکنید. وقتی میآورند وضع شماها را می‎بینیم، کاری نکنید که ما را اذیت کنید. شما نمیدانید حیا چه بحثی است، یک بحث ریشه‎ای است. من گفتم حیا برای انسان چه نقش تخریبی‎اش و چه نقش سازندگی‎اش زیر بنایی است، از آن طرف شما ببینید بی‎شرمی چه می‎کند!
·       خدا بالاترین ناظر
فکر کردی در خلوت هستی کسی نمی‎بیند؟ پس دروغ می‎گویی من مؤمنم، مسلمانم، قرآن را قبول دارم. اگر راست می‎گویی که مسلمانی هیچ وقت تنها نیستی، تو سرّ و علن نداری، برای تو همیشه علن است. اینها تازه مراحل پایین بود که گفتم. مرحله بالاتر آن است که آن موجودی که بر تمام وجودت احاطه دارد، او دارد تو را می‎بیند. او «عالِم الْغَیْبِ وَ الشَّهادَة» است.
اوّل این آیه شریفه را دقت کنید که چه قدر زیبا است وقتی که می‎خواهد مسأله فرشتگان را تعبیر کند اوّلش می‎گوید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید ؛ إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ»[12] اوّل می‎گوید من از رگ گردن به تو نزدیک‎تر هستم. اسم این حیا «حیا من الله» است. در مباحث معرفتی این را مطرح کردم و اینجا نمی‎خواهم مطرح کنم. «حیا من الخلق، من النفس، من الله» اینها همه معارف ما است. یاد این جمله امام(رضوان‎الله‎تعالی‎علیه» افتادم که فرمود: «عالم محضرخدا است، در محضر خدا گناه نکنید»، چه قدر زیبا گفته است. تو او را نمی‎بینی ولی در حضور او هستی. عمل زشت انجام ندهید.

.[1] الکافی، ج2، ص106 
. [2]غررالحکم، ص257
[3]. غررالحکم، ص89
[4]. غررالحکم، ص236
[5]. غررالحکم، ص257
[6]. غررالحکم، ص236
[7]. سوره ق، آیات 17و 18
[8]. بحارالأنوار، ج17، ص149
[9]. سوره التؤبه، آیه 105
[10]. بحارالأنوار، ج23، ص351
[11]. سوره العلق، آیه 14
[12]. سوره ق، آیات 16 و