باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

باران رحمت

مجله فرهنگی مذهبی

حیاء در بعد تربیتی (5)


أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به موضوع «حیا» بود. عرض کردم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی در سه رابطه دیداری و گفتاری و رفتاری است. در جلسه گذشته به این مسأله که حیاء یک امر غریزی و مربوط به انسان است و نقش بازدارندگی از یک سنخ اعمال قبیحه و زشت و محرمات الهیّه دارد، اشاره کردم. در آخر جلسه هم رابطه بین حیاء و عقل، حیاء و تقوا و حیاء و ورع را مطرح کردم.
رابطه «حیا» و «ایمان»
در این جلسه میخواهم رابطه بین حیاء و ایمان را بحث کنم، روایتی که اوّل بحثم در این چند جلسه از امام صادق(صلواتاللهعلیه) میخوانم که حضرت فرمودند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ»، مربوط به نقش حیاء بر روی ایمان است. این مطلب، تا قدری موضوع بحث این جلسه است. ما روایات متعدّدی داریم که رابطه حیاء و ایمان را مطرح میکند که یکی از آنها همین روایتی است که در اوّل هر بحثم مطرح میکنم. در روایتی از پیغمبر اکرم است که حضرت فرمودند: «قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): الإیمان و العمل أخوان شریکان فی قرنۀ لا یقبل الله تعالی احد ما الا حسابه».[2]السلام) است که فرمودند: «الْحَیَاءُ وَ الْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ»،[3]رود، اگر حیاء رفت، ایمان هم میرود. این همان است که اوّل بحثم میخوانم. روایت دیگری از علی(علیهالسلام) داریم که فرمودند: «کثرۀ حیاء الرجل دلیلٌ علی ایمانه»[4]های متعدّدی داریم، من به عنوان نمونه اینها را گفتم. بحث ما نقش حیاء بر روی ایمان و رابطهای است که این دو با هم دارند، آن هم رابطهای که اگر یکی رفت، دیگری هم میرود. روایت یعنی ایمان و حیاء در یک رشته و همراه هم هستند، اگر یکی برود دیگری هم می ایمان و عمل مثل دو برادر هستند که به تعبیر من در یک ریسمان هستند. روایتی از امام باقر(علیه
«حیاء» لباس ایمان
در روایات نقش «حیا» را تحت عنوان لباس بیان میکنند. من دو روایت از پیغمبر اکرم میخوانم؛ حضرت فرمودند: «قال رسولالله(صلاللهعلیهوآلهوسلم): الْإِیمَانُ عُرْیَانٌ وَ لِبَاسُهُ الْحَیَاء»[5]فرماید. در روایتی دیگر حضرت میفرماید: «قال رسولالله(صلاللهعلیهوآلهوسلم): الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیَاء»[6]کنند. حضرت بحث عریانی را مطرح میکنند. ایمان لخت است و لباس آن حیاء است. ما یک سؤال میکنیم؛ نقش لباس برای بدن چه نقشی است؟ نقش حفاظتی است. که اینجا اسلام را بیان می این یک روایت که اینجا ایمان را می
لباس که فقط برای زیبایی نیست. آدم لخت را حساب کن، نه لباس روی لباس که برای زینت است، چون میفرماید «عریان». آدم لخت برای حفاظت از آفات لباس میپوشد. مثلاً لباس، او را از سرما محافظت میکند. نقش لباس نقش حفاظتی است، یعنی کار لباس در ارتباط با بدن کار حفاظتی است؛ چون تعبیر در هر دو روایت عریان است. خوب دقّت کنید اینها بحثهای طلبگی است که میکنم. ایمان لخت است، اگر بخواهی آن را حفظ کنی باید با حیاء حفظ کنی. بحث کیفیّت است.
توجّه کنید من دارم گام به گام پیش میروم. اوّل که ایمان و حیاء ملازم هم هستند، اگر یکی برود، دیگری هم رفته است، این مطلب اوّل بود. مطلب دوم این است که حیاء چه نقشی دارد؟ چگونه است که اگر آن برود ایمان هم میرود؟ میگوید مثل این میماند که ایمان لخت است و حیاء هم لباسش است، لباس آن را حفظ میکند، لباس نباشد سرما میخورد بعد هم میافتد میمیرد، تمام شد رفت.
ایمان، همان عمل است
حالا من وارد کیفیّت حفاظت میشوم. جلسه گذشته رابطه بین ایمان و تقوا را مطرح کردم. آنجا این مطلب را گفتم که اصلاً زیربنای تمام اعمال انسان، اعمال نیکی که انجام میدهد و هم‎چنین اعمال شری را که ترک میکند و کفّ نفس میکند، جلوی خودش را میگیرد که کار بد و زشت نکند، زیربنای تمام اینها حیاء بود. حیاء موجب میشود که کار زشت نکند و کار خیر کند، روایاتش را هم خواندم، دیگر تکرار نمیکنم. باید سراغ رابطه عمل و ایمان برویم. نقش حیاء این بود که موجب عمل میشد و زیربنای اعمال بود.
ما در باب ایمان و عمل روایاتی داریم که اگر عمل نباشد، از ایمان خبری نیست. حالا ایمان را هرچه میخواهی بگیر، در بُعد عقلانیاش میگویی اعتقادات، در بُعد قلبیاش میگویی دلبستگی به خدا، هر چیزی میخواهی بگویی در این جهت برای من فرق نمیکند، ایمان هرچه میخواهد باشد، چه اعتقادات باشد و چه دلبستگی به خدا باشد، حفظ این ایمان به اعمال خارجی ما بستگی دارد؛ حتی در روایات داریم که وقتی از حضرات(علیهمالسلام) در مورد ایمان سؤال میکنند، میگویند: «الایمان هو العمل»[7]گویند: ایمان، عمل است. یعنی میخواهند نقش عمل روی ایمان را بگویند که بین عمل و ایمان یک رابطه تنگاتنگ است. اصلاً می
حیاء به یک معنا مولِد عمل است. میخواستم چگونگی نقش حیاء بر روی ایمان را بگویم، این نقش به واسطه عمل است. حیاء موجب میشود که از انسان اعمال خیر صادر شود و جلوی اعمال شرّ را بگیرد و آن دلبستگی به خدا حفظ شود، آن اعتقادات حفظ شود که اگر این اعتقاد و دلبستگی نباشد، آن اعمال «هَباءً مَنْثُوراً»[8]شود و از بین میرود که این تعبیر در روایات ما بود. می
بیحیایی مسلّط کردن نفس امّاره است
حالا سراغ درون انسان برویم. این خودش مطلبی در رابطه با حیاء است که غفلتاً از انسان عمل زشتی سر میزند، در غیر معصومین اینطوری است، متوسطین از مؤمنین هم اینطوری هستند. من در رابطه حیاء و عقل مطرح کردم که بعد از عمل، سر عقل که آمد خودش ناراحت میشود، مُنفَعل میشود، شرمنده میشود، اینجا معلوم میشود که این پوشش هنوز به طور کلّی از بین نرفته است، ضربه خورده است امّا از بین نرفته است.
البته به تعبیر من، این گاهی است، اگراین تداوم پیدا کند یعنی شخص مرتب شروع به انجام کار زشت کند، این پرده دریده میشود و به طور کلّی از بین می‎رود و انسان مسخ میشود. بحث ما در آن مرحله غفلتی است، به تعبیر قرآنی نفس لوّامه از بین نرفته است. اگر کار زشت کرد، بعد پشیمان شد و خودش را نکوهش کرد، نفس لوّامه هنوز در نهادش هست، سرزنشش میکند، ولی وقتی که تکرار شد به طوری که به طور کلّی این پرده حیاء از بین رفت، اینجا است که «نفس امّاره به سوء» فرمانده کل قوا در درون میشود، سلطه کامل پیدا میکند.
دیگر این شخص از نظر واقعی انسان نیست، چون عقل عملی سرکوب شد و از بین رفت، بُعد الهی از بین رفت. روایات هم در مورد گاهی‎ها و تصادفیها نیست، برای کسانی است که به کارهای زشت تداوم بخشند به طوری که جزو ملکات سیئه آنها شود، اینجا است که در درون، نفس امّاره بالسوء همه کاره است.
بیحیاء باش و هرچه خواهی کن!
چند روایت بخوانم. این روایتی که میخوانم هم عامّه و هم خاصّه آن را از پیغمبر اکرم نقل میکنند و فقط در یک کلمه با هم تفاوت دارند که از نظر معنا هیچ تفاوتی ندارند. در روایتی است از امام هشتم(علیهالسلام) که فرمودند: «عن آبائه(علیهمالسلام) أنَّ رسولالله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) قال: لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت»،[9]های همگانی که انبیا میزدند، این است که وقتی حیاء از بین رفت هر کاری میخواهی بکن. حضرت فرمود: از مثال
عامّه اینطور نقل میکنند که پیامبر فرمود: «قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): إن مما أدرک الناس من کلام النبوة الأولى إذا لم تستحی فاصنع ما شئت»[10]عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ أَنَّهُ قَالََ مَا بَقِیَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ ع إِلَّا کَلِمَةٌ إِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ وَ قَالَ أَمَا إِنَّهَا فِی بَنِی أُمَیَّةَ»،[11]حیاها بنی امیّه هستند، بیحیاتر از آنها نداریم چون جنایتکارتر از آنها نداشتیم. طبق تاریخ میدانید که بنی امیه چه کردند. در اینجا فقط تفاوت در «فاصنع» و «فاعمل» است که هر دو هم یک معنا میدهد. گل سر سبد بی در روایت دیگری داریم که امام فرمودند: «
«حیاء» افسار نفس است
مرحوم صدرالمتألهین(رضواناللهتعالیعلیه) در اینجا آن معنای مشهور راجع به روایت را مطرح میکند که: «اذا لم تستح من العیب لم تخشی النار مما تفعله فافعل ما یحدثک به نفسک من اغراضها» این همان نفس امّاره بالسوء است که وقتی حیاء رفت دیگر عیب سرش نمیشود، دیگر خدا هم سرش نمیشود، نمیفهمد که جهنم هم چه هست. «فافعل ما یحدثک به نفسک» هرچه که از درون، نفس امّاره بالسوء تو میگوید «من اغراضها» خواستههایش را گوش میدهی.
ایشان میفرماید که لفظ امر، معنایش توبیخ و تهدید است، یعنی دیگر آزاد نشدی. بعد ایشان تشبیهی دارد و میفرماید حیاء مثل افسار بر دهان حیوان میماند که جلوگیری میکند تا حیوان شرارت نکند؛ چون ایشان در ذیل بحث جنود عقل و جهل این مطالب را میفرماید، میفرماید خُلع که ما هم گفتیم مقابل حیاء است، حیاء نقش لجام بر نفس را دارد، افساری به دهان این حیوان نفس، شهوت، غضب و وهم است. وقتی بنا شد که شخص افسار گسیخته شود، این حیوان و شیطان آزاد میشوند. «فاعمل ما شئت» معنایش این است.
هرچه حیوان درونیات، شیطان درونیات میگوید انجام میدهی، همه رقم جنایت میکنی. اگر حیاء برود، ایمان هم میرود، انسانیّت هم میرود. ظاهر را نگاه نکنید، این واقعیّاتی است که داریم میگوییم و بعد عرض میکنم که کار به کجا میکشد. وقتی که حیاء رفت، ایمان و انسانیت میرود؛ چون حیاء پوششی برای ایمان است، همانطور که پوشش برای جنبههای انسانی است.
از بی حیایی تا کفر جحودی
این را به شما عرض کنم که نعوذ بالله نه تنها ایمان میرود، بلکه انسان به خطرناکترین چیز، یعنی وادی کفر و انکار کشیده میشود. واقعیّتها را میبیند، حتی واقعیّتها در باب مفاسد دامنش را هم میگیرد؛ در عین حال باز انکار میکند، به این میگویند: کفر جحودی. آیه شریفه در باب کفر جحود قوم فرعون اینطور دارد که: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین وَ جَحَدُوا بِها» دیدند معجزه است، امّا گفتند سِحر است؛ این کفر جحودی است. «وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» با این که یقین داشتند. ما بالاتر از یقین نداریم، تا الآن میگفتیم ایمان، ببین یقین را هم جلو میآورد. یعنی یقین داشتند که این معجزه است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدین».[12]رود، از آن طرف کفری که میآورد کفر معمولی نیست. نه تنها ایمان می
باروت یا شادونه!؟
استاد ما امام(رضواناللهتعالیعلیه) در باب کفر جحود قضیهای را نقل میکردند، من دارم از ایشان نقل میکنم، میفرمود که سابقاً، مثلاً صد سال پیش حمل باروت از روستاها به شهر ممنوع بود، آن موقعها که ماشین نبود، با این چهارپاها حمل میکردند، در بین راه هم پاسگاههای ژاندارمری بود که به آنها امنیه میگفتند. اینها میآمدند جلوی افرادی را که چیزی حمل میکردند، میگرفتند. ایشان میفرمود: جلوی شخصی را گرفتند، سؤال کردند بارَت چیست؟ گفت: شادونه. شادونه شبیه به دانههای باروت است. بعد آن وسیلهای که داشت داخل بارَش کرد و معلوم شد باروت است. گفت: این چیست؟ باز گفت: شادونه است.
آن موقعها مرسوم بود که ریش داشتند ریشهای بلندی هم داشتند، شما این اتابکها را دیدید؟ البته من این ریشها را به ریش بی ریشه تعبیر میکنم، ما ریش بی ریشه زیاد داریم. گفت دستت را جلو بیاور، دستش را جلو آورد، از آن باروتها کف دستش ریخت، گرفت زیر ریشش گفت چیست؟ گفت شادونه. دست در جیبش کرد، کبریت را در آورد به اینها زد، باروتها آتش گرفت، تمام ریشهایش شروع به سوختن کرد گفت: نگفتم شادونه است.
ایشان این را برای ما نقل کرد. به این میگویند کفر جحودی. واقعیت دامنگیرش شده، باز هم انکار میکند. حبّ به دنیا این کار را میکند.
برخی از مسئولان اشتباهشان را قبول نمیکنند!
این تعبیراتی را که من عرض میکردم و اوّل بحثم هم میگفتم که یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است، یکی از جهاتش همین بود. بعضی از آن کسانی که وظیفه اسلامی جامعه را دارند، مبتلا به کفر جحود هستند، وقتی به آنها تذکر میدهی نمیخواهند قبول کنند، میگویند: نگفتم شادونه است، با این که مفاسدش را میبینند. گاهی هم دامنگیر خودشان شده است، امّا حبّ ریاست، حبّ شهرت، حبّ به مال نمیگذارد قبول کنند. «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»[13]کند. با این که یقین دارد، قبول نمی
بیحیاء مسخ میشود!
من اینهایی را که عرض میکردم بی جهت نمیگفتم. ازآن طرف هم بیایید ببینید چه رواج پیدا میکند؟ دروغ، دروغ، چون حیاء نیست. دروغ، فریبکاری، خُدعه، تملّق و... که مبدأ همه بیحیایی است. اگر کسی حیاء نداشته باشد، ایمان ندارد و حتی به کفر جحود کشیده میشود. من تعبیر میکنم که یک نوع مسخ میشود؛ لذا از خطرات بسیار مهم در ارتباط با جامعه ما همین است. این چیزها را کوچک نگیرید، مگر میشود به سادگی اینها را اصلاح کرد؟ وقتی حیاء رفت خیال کردی به زودی سر جایش میآید؟ به تدریج میرود.
خراب کردن آسان است، ساختن مشکل است. یک ساختمان را شما در عرض چند روز میریزی روی هم امّا اگر بخواهی بسازی گاهی چند سال طول میکشد. من حرفهایی که میزدم حساب شده بود که میگفتم از مشکلات بزرگ جامعه ما همین است. باید در صدد این بود که انسان حیاء را تحکیم کند، آن وقت هم انسان ساخته میشود و هم مؤمن ساخته میشود.
ذکر توسل
التماس دعا. سراغ توسلم بروم. امشب، شب آخر جلسه ما است. من خیلی امید داشتم آمدم، امشب به زهرا(سلاماللهعلیها) عرض کردم: امشب ما را دست خالی رد نکن. میدانم اینهایی هم که آمدند اینجا همه حاجت دارند. خدا شاهد است گفتم خودم و همه جمعی را که آمدند، دست خالی بر نگردان.
مجلسی مینویسد: علی(علیهالسلام) جنازه زهرا را روی زمین گذاشت، «فَصَلَّى عَلَیْهَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ» بر پیکر زهرا(سلاماللهعلیها) نماز خواند، امّا نمازش که تمام شد باز دو رکعت نماز خواند. «استعینوا بالصبر و الصلوه» دید نمیتواند زهرا را دفن کند، از خدا کمک گرفت، از نماز کمک گرفت. «وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ» دو تا دستهایش را رو به آسمانها بلند کرد. «فَنَادَى هَذِهِ بِنْتُ نَبِیِّکَ فَاطِمَةُ» با صدای بلند گفت: این فاطمه استها‎‎. «أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور»[14] اینجا بود که توان پیدا کرد.
بدن زهرا(سلاماللهعلیها) را وارد قبر کرد، یک وقت دیدند میگوید: «السلام علیک یا رسولالله» اینجا دارد به پیغمبر سلام میدهد «و بنتک نازله فی جوارک» از طرف خودم سلام میکنم، از طرف فاطمه به تو سلام میکنم. اینطور نقل میکنند که یک وقت علی دید دو تا دست آمده پیکر زهرا را بگیرد. رو کرد گفت «فلقد استرجع ودیعه و اخذت الرهینه» یا رسولالله امانتی که به من دادی به تو برگرداندم. میگویند جا داشت پیغمبر بگوید آیا امانتی من دستش، آیا امانتی من صورتش، آیا امانتی من پهلو شکسته بود؟

.[1] الکافی، ج2، ص106 
[2].
[3]. الکافی، ج2، ص106
[4]. غررالحکم، ص 257
[5]. مستدرک‏الوسائل، ج8، ص465
[6]. الکافی، ج2، ص46
[7]. الألفین، ص319
[8]. سوره الفرقان، آیه 23
[9]. بحارالأنوار، ج68، ص333
[10]. مشکاةالأنوار، ص235
[11]. بحارالأنوار، ج68، ص335 
[12]. سوره النمل، آیات 13 و 14
[13]. الکافی، ج2، ص130
[14]. بحارالأنوار، ج43، ص

حیاء در بعد تربیتی (9)

درس اخلاق و معارف اسلامی
حیاء در بعد تربیتی (9)
معنای حقّ حیاء، از خدای متعال

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به حیاء بود و گفته شد یکی از بزرگ‎ترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. ما در جلسات گذشته حیاء را تقسیم‎بندی کردیم. یک تقسیم بندی نسبت به شاهدانی بود که اعمال انسان را شهود می‎کنند و گفتیم ما «حیامن الخلق» داریم «حیاء من النفس» داریم، «حیاء من الملائکه» داریم، «حیاء من اولیاءالله» و بالأخره «حیاء من الله». من در جلسه گذشته «حیاء من الله» را عرض کردم و روایات متعدّدی را هم در این رابطه خواندم.
خصوصیّت حیاء من الله
امّا ما در روایات می‎بینیم که یک قید نسبت به «حیاء من الله» مطرح شده است وآن هم مسأله «حق حیاء» است. این قید مخصوص به حیاء از خدا است و در مورد اقسام دیگر حیاء ذکر نشده است. نه درباره «حیاء من الخلق» نه «حیاء من النفس» نه «حیاء من الملائکه» و نه «حیاء من اولیاء الله». من همه اینها را بحث کردم، ولی ما در باب «حیاء من الله» می‎بینیم که در روایات یک جمله اضافی وجود دارد و آن هم «حیاء من الله حق الحیاء» است.
معنای حیای از خداوند
حالا من دو روایت را می‎خوانم که قبلاً هم اینها را خواندم ولی نکته دارد. در روایتی دارد «رُویَ عن رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) قال:اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»[2] این یک روایت، روایتی دیگری از پیغمبر اکرم هست «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»[3] در اوّلی حیاء از «الله» مطرح شده و در دومی حیاء از «ربّ» آمده است.
علّت حیاء کردن از خدا
من در جلسه گذشته به طور مفصّل در ارتباط با «حیاء من الله» صحبت کردم که علّت این حیاء چیست. مطالبی پیرامون این گفته شد که یک دلیل حیاء به خاطر عظمت ناظر یعنی الله تعالی است، دلیل دیگر قُرب و نزدیکی او است که او نزدیک‏‎ترین موجودات به انسان است و حتی این را هم در روایات داشتیم که حیاء به خاطر این باشد که او آگاه‎ترین موجودات نسبت به افعال انسان است. من همه این روایات را خواندم و توضیح دادم.
خدا به همه چیز ما آگاه است.
اما در اینجا، در روایت اوّل حضرت فرموده بودند: «استحیوا من الله حق الحیاء» حیاء از الله‏تعالی مطرح شده است. شرم کنید از خدا آن‎طور که سزاوار است حیاء از خدا است! در اینجا چون «من الله» دارد، چه بسا اشاره به مسأله احاطه علمیّه خداوند نسبت به انسان و اعمال او است. احاطه علمیّه، یعنی اینکه او همه چیز را می‎داند. در آن آیه شریفه داشت: « أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏؟!»[4] البته من در جلسه گذشته به این آیه اشاره کردم. شاید این روایت بخواهد که به این آیه توجه داشته باشد.
خدا پرورش‏دهنده ما است
دومی کلمه «ربّ» دارد؛ «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» رب از نظر لغت یعنی «پرورش‏دهنده». انسان مربّی‎ای که دارد که او را مانند طفلی پرورش می‎دهد. چون فرد در دامان مربی‏اش پرورش پیدا می‎کند، مربّی هم تمام اعمالش را بررسی می‎کند و تمام حرکاتش را زیر نظر دارد. اصلاً مربّی این‎طور است که تمام حرکات کسی را که دارد تربیّت می‎کند، زیر نظر دارد. لذا در این روایت حضرت تعبیر به «ربّ» کرده است، یعنی خداوند مربّی انسان است و انسان کأنّه دارد در دامان این مربّی، تربیّت می‏شود، لذا تمام حرکات و اعمالش زیر نظر مربّی است. پس ای انسان از این مربّی خجالت بکش که کار زشت کنی! این حق حیاء است. این یک توضیح مختصر درباره تعبیری که در این روایت آمده بود.
معنای حق‏حیاء از خداوند
امّا ما دو روایت داریم که حضرات معصومین در آنها «حق حیاء» را برای متوسطین از مؤمنین، تبیین فرموده‏اند. چون بحث من بحث معرفتی نیست و من بحث حیاء را در منازل سلوک الی الله تعالی انجام داده‏ام وارد آن مباحث عالی نمی‏شوم. اینجا بحثمان تربیتی است. من این دو روایت را می‎خوانم بعد می‎گویم که حق حیاء و اینکه سزاوار انسان مؤمن متوسط، از خدا شرم کند آن‎طور که سزاوار شرم کردن از خدا است، یعنی چه.
حق‏حیای متوسطین از خداوند در کلام پیغمبر
روایت اوّل از پیغمبرگرامی اسلام است؛ «رُویَ عن رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) قال: اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» این جمله در روایات قبل هم بود. حیاء کنید از خدا آن‎طور که سزاوار حیاء کردن است. «فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ!» کسی به پیغمبر عرض کرد: ای رسول خدا! «وَ مَنْ یَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ؟» چه کسی از خدا آن‎طور شرم می‏کند که سزاوار شرم کردن از او است؟ «فَقَالَ:» حضرت فرمود: «مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» کسی که از خدا آن‎طور که سزاوار است شرم می‏کند، باید اینگونه باشد: «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا طَوَى وَ لَا یَنْسَى الْمَقَابِرَ وَ الْبِلَى»[5] حضرت شروع کرد خصوصیّات آن آدم را گفتن. چنین آدمی باید همیشه مرگ جلوی چشمانش باشد، باید از دنیا و زیبایی‏هایش دوری کند، سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و خوراکش را حفاظت نماید.
همان خصوصیّات در کلام امام باقر(علیه‏السلام)
روایت دوم را هم می‎خوانم بعد مجموع دو روایت را باز می‏کنم. تعبیر اینها با هم یکی است و چه بسا روایت دوم، از روایت اوّل گرفته شده باشد. روایت از امام هفتم(علیه‎السلام) است. «قال(علیه‎السلام): رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ» رحمت خدا بر کسی که از خدا آن‎طورکه سزاوار است، شرم می‏کند. «فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَوَاتِ»[6] این جملات همان عباراتی است که در روایت قبل بود.خدا رحمت کند کسی که حق حیاء را به جا آورده، پس سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و آنچه در آن جمع می‏شود را مراقبت می‏نماید، مرگ و سختی‏های پس از آن را یاد می‏کند، می‏داند که خوشی بهشت در سختی‏ها پیچیده شده و آتش جهنّم مغز لذّت‏ها و گناهان است.
معنای «سر و آنچه در سر است»
این دو روایت حق حیاء را تفسیر می‎کند. حالا من به مقداری که بتوانم اینها را توضیح می‏دهم. بحث حیاء در ارتباط با اعمال است، شرم کردن نسبت به عمل قبیح، زشت است. ما نسبت به اعمالمان، یک سنخ اعمال بیرونی و جوارحی داریم که در روایت، اوّل به آنها اشاره شده است. حضرت در ابتدا می‏فرماید: سر خود را حفظ کند «وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى» هوی یعنی آنچه که سر در بر دارد. حالا بگویید ببینم، سر‎هایتان چه در بر دارد؟ مغز و فکر منظور نیست‏ها! اشتباه نکنید! چون تفکر که اعمال جوارحی نیست! منظور آن چیزی است که عمل از او سر می‏زند وآن چشم، گوش، زبان و شکل تو است.
معنای حفظ چشم، گوش و زبان
اگر یادتان باشد من گفتم که حیاء در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری بحث می‎شود. لذا سرت را حفظ کن، یعنی شکل صورتت را حفظ کن! چشمت را حفظ کن! گوشت و زبانت را حفظ کن! اگر بخواهیم مطلب را باز کنیم خیلی زیاد می‏شود ولی مطلب کاملاً روشن است.
حفظ چشم یعنی حرام را نبین!
حفظ چشم، یعنی اینکه بر چیزی که حرام است یعنی از نظر شرع قبیح است، نگاه نکن! هم بحث قبح را گفته‏ام و هم بحث شرعی را.
حفظ گوش یعنی گناه را نشنو!
حفظ گوش یعنی، به آهنگی که محرّم است گوش مده! حالا هرچه می‏خواهد باشد؛ خیال نکن من فقط موسیقی را می‎گویم، شنیدن غیبت هم حرام است، شنیدن تهمت هم قبیح است، ناسزا و... برو تا آخر؛ گوشت را از اینها نگاه دار! همه اینها از طریق گوش است. از راه گوش داری یک عمل زشت انجام می‎دهی. این عمل زشت و قبیح است. قُبح شرعی دارد.
حفظ زبان یعنی لب به گناه مگشا!
حفظ زبان یعنی، زبانت را برای گفتار زشت، هر چه باشد، غیبت کردن، تهمت زدن، و همه کارهایی که محرّم است، و چه بسا بسیاری از اینها قبح عقلی دارد و حتی در محیط متشرعه هم قبح دارد، به کار نبر! من در جلسات گذشته گفتم که ما سه نوع قُبح داریم: قبح شرعی، عقلی و عرف متشرّعه یعنی قبحی که در میان متدیّنین و متشرّعه مطرح است. «وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى» سر و اعضای سر را حفظ کند.
حفظ سر یعنی مراقب قیافه‏ات باش!
ببین چه شکل و قیافه‏ای درست می‎کنی و با آن مرتکب حرام الهی می‎شوی! حرام قبیح است، این قیافه حرام است، پس زیبا هم نیست و زشت است. چه مسأله گوش، چه مسأله چشم، چه زبان و چه خود قیافه‏ات را مراقب باش که از اینها اعمال زشت و قبیح سر می‎زند. از اینها محافظت کن که قبیح از آنها صادر نشود.
راه فساد جامعه امروز
اینکه حضرت در ابتدا و اوّل این مسأله را پیش می‎کشد و محرماتی که به وسیله سر انسان انجام میشود را مطرح می‏فرماید، معلوم می شود که چقدر حفاظت از اینها مؤثّر است. بسیاری از محرمات و قبائح از همین ناحیه نشأت می‎گیرد و جامعه نیز از همین ناحیه به فساد می‎رسد. این که من می‎گویم از مشکلات بزرگ جامعه‎مان همین است برای این است که بسیاری از گناهان از همین راه انجام می‏شود؛ چه گناه شکلی، چه حرفی و چه چشمی و چه گوشی. از خدا خجالت بکشید! حالا فهمیدید حق حیاء یعنی چه؟
حفظ از شکم و غذا
در ادامه روایت دارد: «وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى» انسان با حیاء که حق حیاء را به جا می‏آورد، شکم و آنچه در شکم جمع میشود را نیز حفظ می‏کند. اینجا مسأله حرام‎خواری و مال مردم‏خواری مطرح است. از خدا حیاء کن! به هر دری نزن که مال به دست بیاوری و بخوری! لعنت به شکمی که این‎طور است! اصلاً خجالت نمی‎کشی؟! حالا محرّم تنها حرام‎خوری نیست، خوردن خمر هم مثل خوردن مال مردم است و هر دو از این جهت حرام هستند. مال مردم خواری هم شرعاً قبیح است، هم قبح عقلی دارد و حتی قبح عرفی هم دارد. مجموعه قبائح این‏طور هستند که قبح دارند. حضرت دارند سه بُعدی حرف می‎زنند.
روی سخن با مسلمانان است
بعد در این دو روایت نکات دیگری هم هست. مسأله این که «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» حضرت در این فراز بر روی یک نقطه حسّاس دست می‎گذارد. البته من نمی‎رسم بحث را زیاد باز کنم. به طور مجمل بگویم که این مطالب مربوط به کسانی است که معتقد به مبدأ و معاد هستند. کسانی که می‎گویند ما مسلمان و مؤمنیم. ما داریم راجع به اینها صحبت می‏کنیم و الّا بحث راجع به کمونیست‎ها و ملحدین که نیست! لذا وقتی می‏گوییم: قبائح عملی، عمل زشت، چه عقلی و چه شرعی، مورد نظر است. کاری که انسان مرتکب می‏شود، بعد خودش یا دیگری که دارد آن عمل را می‎بیند، شرمنده می‏گردد، عمل قبیح است. مسلمانان از دیدن گناه شرم می‏کنند. این یعنی گناه زشت است. حالا دیگران ممکن است که فرشتگان باشند یا اولیای خدا، یا خود خدای متعال.
صورت و چهره اعمال زشت
ما یک بحث در باب همه اعمال داریم که اعمال به یک معنا، از بین رفتنی نیست. هیچ عملی که انسان انجام می‏دهد، از بین نمی‎رود. اینها یک صورت ملکوتی دارند که ما آن را نمی‎بینیم. نه این که فقط صورت دارد، حتی بوی تعفّن هم دارد. ما چون شامّه درونی‎مان به کار نیفتاده است، بویش را نمی‎شنویم، والّا بعضی اعمال بوی بسیار بدی دارد. ادکلنی که یک نفر به خودش می‎زند که پیش نامحرم بوی خوش بدهد، اگر بدانی چقدر بوی تعفن دارد! وقتی که مُردی بوی گندش در می‎آید. من فقط یک مثال زدم.
صورت اعمال و صحنه ارتکاب گناه
اعمال صورت ملکوتی دارد. ما یک بحث شهود داریم و یک بحث صورت عمل. شهود، یعنی بینندگان عمل. بینندگان عمل یک وقت مخلوقات هستند و گاهی این‏طور نیست، خود خدا است. چه بسا من ـ‏‎نعوذ بالله‎ـ در یک جای مخفی بروم و خطایی کنم که هیچ‎کس آنجا نباشد، بعد هم خیال کنم که اینجا بیننده‎ای نیست که مرا ببیند. بدان که بینندگانی هستند که تو آنها را نمیبینی ولی آنها تو را می‎بینند. از طرفی دیگر این اعمال پنهانی زشت تو، در جایی ظاهر خواهد شد. صورت عمل زشتی که در مرئی و منظر شاهدان مرکتب شده‏ای، ظاهر خواهد شد.
کجا صورت عملت را خواهی دید؟
انسان کجا عملش را می‎بیند؟ همین که خیال کردم آن کار دیگر تمام شده، رفته و گذشته، آیا واقعاً تمام شده است؟! موقعی خواهد رسید که تو شاهدان مخفی اعمال زشتت را خواهی دید؛ چه عمل زشتی که از سر قوه شهوتت انجام دادی، یا به خاطر غضبت بوده و یا از سر وهم این کار را مرتکب شده‏ای! هم عملت را خواهی دید و هم شاهدان عملت را. چه موقعی خواهی دید که این کارهایت در مرئی و منظر آنها انجام داده‏ای و دیگر پشیمانی سودی ندارد؟! دیگر آنجا جای شرمندگی و واخجالتا است.
چشم تیزبین و ریزبین
در آیه شریفه دارد «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[7] می‎دانی چه موقع تیزبین می‎شوی؟ آن موقعی که حجاب مادّیّت کنار می‎رود، « فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ» و پرده از چشمانت می‏افتد، آن روز چشمت تیزبین می‎شود. «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» هم تیزبین می‏شوی و هم ریزبین. تمام اعمالت مجسّم می‎شود و همه شاهدان را می‎بینی که دارند عمل تو را می‎بینند! وای به حالت! آیا تو مسلمانی؟
مرگ جلوی چشمانت باشد!
این که در روایت داشت که چه کسی از خداوند، حقاً حیاء می‎کند؟ روایت اوّل فرمود: «فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» یادت نرود که می‏میری، جلوی چشمت بنویس که من می‎میرم! روایت دوم داشت «وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى» این دو تا مثل هم است، موتش که همان بود، معنایش هم همان است.
ابزار گناه، یعنی همین بدنت می‏پوسد
این ابزاری که به کار گرفتی و با آنها این زشتی‎ها را انجام دادی، بدان که تا ابد در اختیار تو نیست. یادت نرود که از این نشئه به نشئه برزخ می‎روی. قبر نشئه برزخ است، بلا هم پوسیدگی است. تمام این ابزار پوسیده می‎شود، امّا آیا عملت هم پوسیده می‎شود؟ نه تازه عمل در آنجا جلوه می‎کند. در آنجا تو هستی و روحت، اعمالت و گواهان اعمالت! آنجا چه خواهی کرد؟!
آرزوی دوری از اعمال زشت
آنجا فضیحتش هم بیشتر است. چه بسا بسیاری بودند که از قبائح من مطّلع نبودند ولی در نشئه دیگر بر قبائح من مطّلع شدند. آنجا است که انسان می‎گوید: « یا لَیْتَ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ»[8] این آیه است که انسان در آنجا می‏گوید: ای کاش میان من و عملم آنقدر فاصله بود که آبروریزی نمی‏شد!
حق حیاء یعنی یادت نرود که می‏میری!
معنای حق حیاء این است که یادت نرود می‎میری، از این نشئه می‎روی و اعمال همراه روحت خواهد بود. بدان که این بدن و هیکلت که از نظر دیداری، خوشگل است ولی تو با آنها کار زشت انجام می‏دهی، با گوش، چشم و زبانت، این قبائح را مرتکب می‏شوی، پوسیده می‎شود. اینها ابزار است که می‏رود، امّا عمل هست. هم عمل را خوب می‎بینی، تیزبین و ریزبین، و هم گواهان و شاهدان را می‏بینی، دیدارکنندگان عملت را می‎بینی. آنجا است که وافضیحتا است. حق حیاء به این معنا است. از خدا خجالت بکش! آن‎طور که سزاوار است از او شرم کن!
ریشه همه بی‏شرمی‏ها دنیا دوستی است
البته در ادامه مطلبی دارد که جهت ارتکاب قبائح را می‏فرماید: «وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» این منشأ همه زشتی‏ها است. چه شد که به این وادی کشیده شدی و این‎قدر بی‎شرمی کردی؟ چرا این کارها را کردی؟ می‎دانی منشأش چیست؟ علاقه و دل‎بستگی به دنیا و زینت و زیورهای دنیا، برای همین است که حیا را کنار گذاشتی و به سراغ کارهای زشت رفتی.
شرمندگی آخرت با شرمندگی دنیا قابل مقایسه نیست
«وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» آن کسی که از خدا آن‎طور که سزاوار است، خجالت می‎کشد، دل به دنیا و زینت‏های دنیا نمی‎بندد. او شعور دارد و از این چیزها دست می‎کشد. هر کسی این چیزها را می‎گذارد و می‎رود. وقتی رفت، قبائح را همراه خودش می‎برد. آنجا است که اینها بروز و ظهور می‎کند و در مرئی و منظر دیگران قرار می‎گیرد. شرمندگی آنجا غیر از شرمندگی دنیا است. آن کسی که اهل خجالت از خدا است به دنیا و زینت‏های آن دل نمی‏بندد. «وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا» اشاره به ریشه کار است.
بهشت با سختی‏ها پیچیده شده است و جهنّم با شهوات
بله در روایت بعدی هم دارد که این آدم می‎داند که «أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ» اگر بخواهی بهشت بروی، باید سختی بکشی! چون بهشت محفوف و پیچیده به چیزهایی است که شهوت، غضب و وهم آن را نمی‎خواهد، نفس از آن کراهت دارد و متنفّر است. هم شهوت متنفر است، هم هوای نفس از این عمل بیزار است. بهشت محفوف به این چیزها است. جهنّم درست برعکسش محفوف به شهوات است. یعنی آن چیزهایی که دلت می‎خواهد، چیزهایی که شهوتت و غضبت می‎خواهد.
جمع‏بندی مطالب روایات
خلاصه اینکه حضرت تمام خصوصیّاتی را که در باب مسأله ارتکاب گناه و افعال قبیح، به خصوص اعمال جوارحی، نقش اساسی دارند را مطرح کرده و ریشه‎یابی می‎کند. در آخر هم تذکر می‎دهد که چنین آدم‎هایی که به این نکات توجّه دارند، مرتکب گناه نشده و این قبایح از آنها صادر نمی‎شود. کسانی که می‎دانند همه چیز را باید بگذارند و بروند، کسانی که می‎دانند این بدن پوسیده می‎شود، کسانی که می‏دانند انسان از این نشئه به نشئه دیگر می‎رود، عمل می‎ماند و وافضیحتای بعد از آن، عمل می‏ماند و رسواییهای سنگین قبر و قیامت و در آخر کار هم جهنم در پیش است، این افراد از خدا حیاء می‏کنند، همان‏طور که سزاوار حیاء کردن از او است.
آیا خیال کرده‏ای که در دنیا کیف کردی و لذّت بردی؟ بدان که جهنم محفوف است به همین شهوات و همین کیف‎ها! یعنی همین عمل‎های قبیحه‎ای که انسان در دنیا انجام می‎دهد، باعث افتادن به جهنّم است.


.[1] اصول کافی، ج2، ص106 
[2]. مستدرک‏الوسائل، ج 12، ص 45
[3]. بحارالأنوار، ج 68، ص 336
[4]. سوره مبارکه علق، آیه 14
[5]. مستدرک‏الوسائل، ج 12، ص 45
[6]. بحارالأنوار، ج 1، ص 142
[7]. سوره مبارکه ق، آیه 22
[8]. سوره مبارکه زخرف، آیه 38

حیاء در بعد تربیتی (10

درس اخلاق و معارف اسلامی
حیاء در بعد تربیتی (10)

تمام انسانیّت به «حیاء» است.


«اَعوُذُ بِالله مِنَ الشَیطانِ الرَّجیم؛ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم؛ اَلحَمدُ لِله رَبِّ العالَمین
وَ صَلَی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَیِبینَ الطاهِرین وَ لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین»
رُوَی عَن الصّادِقِ علیه‏السلام قال: «لا ایمانَ لِمَن لا حَیاءَ لَه»[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به حیاء بود. عرض کردم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‏حیایی است. در گذشته به مناسبت‏ها و روابط گوناگون، تقسیم‏بندی‏هایی برای حیاء گفتیم؛ از جمله آخرین تقسیم‏بندی ما در ارتباط با حیاء نسبت به شاهد و ناظر عملِ قبیح انسان است؛ لذا عرض کردم ما یک حیاء من الخلق داریم، یک حیاء من النفس داریم، یک حیاء من الملائکه، یک حیاء من اولیاء الله و یکی هم حیاء من الله داریم. در گذشته اینها را مختصری توضیح داده‏ام و حتّی در جلسه قبل درباره چگونگی حیاء من الله تا حدودی توضیح دادم و روایاتش را هم خواندم. این اقسام پنج گانه‏ای که برای حیاء گفتیم، همه برگرفته از روایات ما بود.
حالا چند سؤال مطرح است. یک؛ کدام ‏یک از اینها با ارزش‏تر است؟ دو؛ از نظر زیبایی کدام‏ یک از اینها زیباتر است؟ سه؛ از نظر کاربرد در سطح جامعه، کدام ‏یک از اینها کاربردی‏تر است؟
با ارزش‏ترین حیاء
اوّل سراغ ارزش اینها برویم. بحث در این است که در معارف ما، کدام یک از حیاء من الخلق، حیاء من النفس، حیاء من الله، از نظر ارزشی با ارزش‏تر است؟ قبل از اینکه وارد بحث شوم، مقدمتاً مسأله‏ای را یادآوری می‏کنم که ما گفتیم: در باب حیاء که همان حالت انکسار و انفعال روح در ربط با عملِ قبیح است، سه نکته مطرح است: یک؛ عاملِ عمل، دو؛ عمل و قُبحِ ناشی از عمل و سه؛ آن شاهدی که عمل قبیح را شهود می‏کند. اینها در باب مسأله حیاء وجود دارد. در مورد قبح نیز، ما هم قبح عقلی داریم، هم قبح شرعی داریم و هم قبح عرفی یعنی قبح متشرعه داریم.
حیاء از شاهد غایب
با توجّه به این مقدّمه کوتاه، به سراغ بحث اوّل می‏رویم. اگر نعوذبالله عمل قبیحی از انسان صادر شود و شاهدی که آن عمل را شهود می‏کند، شاهدی بیرونی و غیر مشهود باشد و بعداً انسان منفعل شود، این حیاء افضل و باارزش‏ترین حیاها است. یعنی حیای نسبت به شاهدی که من نه شهود ظاهری نسبت به او دارم و نه شهود او را می‏بینم ولی او بر احوال من آگاه است و مرا می‏بیند، بالاترین حیا است. اگر از چنین شاهدی حیاء کنم این با فضیلت‏ترین حیاها است چون نه او را می‏بینم و نه دیدنش را می‏بینم، بلکه فقط درک کرده‏ام که آن شاهد بیرونی، بر اعمال من آگاهی دارد و به خاطر همین مرتکب خلاف و عمل قبیح نمی‏شوم.
حیای از خداوند
اگر انسان بخواهد فعل قبیحی نزد شاهدِ بیرونیِ غیرِ مشهود انجام دهد ولی در این رابطه منفعل شود، یا اگر نعوذبالله غفلتاً عمل قبیحی انجام دهد و بعد منفعل شود و همین حالت مانع تکرار آن عمل زشت شود، این حیاء افضل حیاها است. چون انسان آن شاهد را نمی‏بیند، دیدن او را هم نمی‏بیند، ولی ادراک می‏‏کند که او بر اعمالش آگاهی دارد و از این که عملی انجام دهد که نزد او قبیح است، شرم می‏کند. این قسم، با ارزش‏ترین حیاها است. ما در روایت از علی(علیه‏السّلام) داریم: «اَفضَلُ الحَیاء اِستِحیاؤکَ مِنَ الله»[2] با فضیلت‏ترین و ارزشمند‏ترین فردِ حیاء این است که انسان از خدا خجالت بکشد؛ به خصوص در ارتباط با معاصی و گناهان. حیاء یعنی من از آن فعلی که نزد شاهد اعمالم قبیح است، خجالت بکشم و آن ترک کنم.
حیاء اثر سوء اعمال زشت را از بین می‏برد
ما در روایت داریم خود این حیا، دارای آثاری است. حالا چون این روایت را قبلاً خوانده‏ام، آن را تکرار نمی‏کنم. از آثار این که متوجّه می‏شوم فعلی عند الله قبیح است و برای اینکه از خدا خجالت می‏کشم، آن فعل را انجام نمی‏دهم، این است که اگر در گذشته، غفلتاً فعل قبیحی از من صادر شده بود، این حیاء اثرِ سوء آن را از بین می‏برد. اگر عمل زشتی از من سر زده است که مرضی عند الله نبوده و حالا متوجّه شده‏ام و از خدا خجالت می‏کشم، همین حیاء من الله موجب می‏شود بسیاری از آن خطاهای گذشته من محو شود، یعنی اثرِ سوء آن از بین برود.
حیاء «اثر» و «خود گناهان» را محو می‏کند
در روایتی از علی(علیه‏السّلام) است که فرمودند: «اَلحَیاء مِنَ الله یَمحوُ کَثیراً مِنَ الخَطایا»[3] چه تعبیر زیبایی است. حیاء از خدا، موجب می‏شود آثار سوء بسیاری از گناهان از انسان برطرف شود. البته این یک برداشت از روایت است. از نظر طلبگی یک طور دیگر هم می‏توان این را معنا کرد. به تعبیر ما سالبه به انتفاء موضوع می‏شود، یعنی همین که انسان از خدا شرم کند و گناه نکند، موجب می‏شود که در آینده دست او آلوده به گناه نشود. طبق برداشت دوم «یَمحوُ کَثیراً» یعنی در آینده جلوی بسیاری از گناهان را می‏گیرد و محو می‏کند. چه بسا ما بتوانیم از این روایت، این برداشت را هم بکنیم، ولی ظاهر روایت آن بود.
زیباترین حیاء
سراغ زیبایی اقسام حیاء می‏رویم، در بین این اقسام، آنجایی که انسان از شاهدی درونی که غیر مشهود است حیاء می‏کند، زیباترین قسم حیاء است. شاهد درونی است و غیریتّی بینِ انسان و او نیست، بلکه همراه انسان است و اصلاً جدا شدنی نیست. زیباترین قسم حیاء، حیاء من النفس است.
حیاء من النفس یعنی وجود انسانیّت
این قسم از حیا، کاشف از آن است انسان هنوز انسانیّت داشته و عقل عملی‏اش کار می‏کند. هنوز قوای حیوانی نتوانسته آن ودیعه الهیّه انسانیّه‏ای را که در او نهاده است، محو کند. هنوز عقل عملی وجود دارد، به طوری که مانع ارتکاب اعمال زشت می‏شود.
«انسان» از خودش حیاء می‏کند!
حیاء من النفس یعنی خودم خجالت می‏کشم؛ اینجا دیگر صحبت خدا نیست. از خودم خجالت می‏کشم که کاری کنم که موجب سرافکندگی در مقابل خدا باشد. چون من شهود او را نسبت به اعمالم، ادراک می‏کنم و می‏دانم که او همیشه همراه من است، جدای از من نیست، خجالت می‏کشم و شرم می‏کنم. معنای آن این است که هنوز عقل عملی که ادراکِ حُسن و قُبح می‏کند، سرجای خودش هست. هنوز انسان بوده و مسخ نشده است. من صریح می‏گویم، حیای از نفس، یعنی این‏که انسان هنوز حیوان نشده است و هنوز بهره‏ای از انسانیّت دارد؛ لذا حسن و قبح عمل سرش می‏شود. این در بینِ اقسامِ حیاء، زیباترین حیاء است.
فرق حیای زیبا و حیای افضل
این حیاء زیباترین است نه با فضیلت‏ترین. این با قبلی فرق می‏کند. قبلی غیریّت بین شاهد و انسان بود، ولی اینجا غیریّتی در کار نیست. نفس همیشه همراه من است. آن لذا فضیلت و ارزشش بیشتر بود و این زیبایی‏اش. در اوّلی من شاهد را نمی‏بینم، دیدن او را هم نمی‏بینم، پس حیاء خیلی زیاد است و بسیار ارزش دارد. امّا اینجا، اینجا نفس که همیشه همراه من است و غیریّت بین من و او نیست آن‏قدر ارزش ندارد ولی زیباترین حیاء است؛ لذا تعبیر در روایت این است. علی(علیه‏السّلام) فرمودند: «اَحسَنُ الحَیاء اِستِحیاؤکَ مِن نَفسِک»[4] زیباترین حیاها آن حیائی است که از پیش خود و درون خود حیاء کنی.
نهایت حیاء، شرم از خود است
ما تعبیرات گوناگونی در این رابطه داریم که در روایات وجود دارد. مثلاً در روایت دیگری از علی(علیه‏السّلام) داریم: «غایَۀُ الحَیاء أن یَستَحییَ المَرءُ مِن نَفسِه»[5] نهایت حیاء این است که شخص از خودش در برابر عمل قبیح حیاء کند و آن را انجام ندهد. این تعبیر «مِن نَفسِه» یعنی هنوز عقلِ عملی او حسن و قبح سرش می‏شود و هنوز از وادیِ انسانیّت خارج نشده است.
تمام انسانیّت به حیاء است
علی(علیه‏السّلام) در یک روایت دیگر فرمودند: «مِن تَمامِ المُرُوَّه أَن تَستَحیی مِن نَفسِک»[6] تمام مروّت این است که از خودت حیاء کنی. ما گاهی از مروّت به «جوان‏مردی» تعبیر می‏کنیم و می‏گوییم: مروّت، همان جوان‏مردی است که یکی از خصلت‏های انسانی است. به حیوان نمی‏شود گفت «جوان‏مرد». پس با این توضیح، روایت می‏فرماید: کسی که از خودش حیاء می‏کند، هنوز خصلت انسانیّت خود را از دست نداده است.
همه‏ی این روایات مؤید این معنا است که زیبایی، زیباترین اقسام حیاء این است که انسان از خود حیاء کند. این حیاء دیگر جنبه تحمیلی هم ندارد، خیلی هم زیبا است چون خود جوش است و نشانه این است که فرد هنوز از وادی انسانیّت خارج نشده است.
پرکاربردترین حیاء
اما سوم، از نظرِ کاربرد در سطح جامعه که بسیار هم مهم است، کدام قسم حیاء است؟ حیائی که از همه اقسام کاربرد بیشتری در جامعه دارد، حیاء از خلق است. چرا؟ چون اینجا دیگر بحث شاهدی است که ظاهراً مشهود است و من هم دارم او را می‏بینم که او مرا می‏بیند. به حسِ ظاهری دارم این را می‏بینم. مثل اقسام دیگر نیست.[7]
حیای از مردم زیربنای حیای از خود و خدا
از نظر درجه‏بندی، ابتدایی‏‏ترین اقسام حیاء همین نوع حیاء است. یعنی ابتدایی‏تری اقسام حیاء، حیاء من الخلق است و انتهای‏ترین آن، حیای من الله است. ولی این مطلب هست که زیربنای حیاء در انسان حیاء من الخلق است. که اگر این حیاء بود، بقیه می‏تواند دانه‏دانه در درون انسان شکل بگیرد و پشت سر این بیاید. اگر این نباشد بدانید که دیگر از هیچ‏یک از این اقسام حیا، خبری نیست. نه حیاء من اولیاءالله دارد، نه حیاء من الملائکه دارد، نه حیاء من النفس دارد و نه حیای من الله دارد. هیچ چیز دیگر ندارد.
وقتی از کسی که او را داری می‏بینی حیاء نمی‏کنی ...!
جهت آن را عرض می‏کنم. امام حسن عسکری می‏فرمایند: «مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النَّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللَّه‏َ»[8] اگر کسی پرهیز از مردم نداشته باشد که آنها دارند او را می‏بینند، دیگر پرهیز از خدا ندارد. چون او مردم را دارد خودش با این چشم سرش می‏بیند که آنها دارند کاهایش را می‏بینند؛ وقتی از آنها حیا نمی‏کند آیا از خدایی حیاء می‏کند که با این چشم سر دیده نمی‏شود؟! وقتی که ملاحظه این را نمی‏کند، ملاحظه خدا نکردن برایش سهل است. علی(علیه‏السّلام) فرمود: «مَن لَم یَستَحیِ مِنَ الناس لَم یَستَحیِ مِنَ الله»[9] خیلی روشن است؛ هر کس که از مردم خجالت نکشد، از خدا خجالت نمی‏کشد. اینجا این دانه دانه روایات را می‏خوانم؛ حضرت در جای دیگر می‏گوید: «شَرُّ الاَشرار مَن لایَستَحیِ مِنَ النّاسِ»[10] در بین اشرار، شرترین آنها یک چنین آدمی است که از مردم خجالت نمی‏کشد.
«حیاء» در چشم و نگاه پیدا است
ما یک جمله‏ای در تعاملات عُرفی داریم که می‏گوییم: حیاء به چشم است. مثلاً می‏گویند فلانی باحیاء بود چون وقتی ما می‏رفتیم و می‏آمدیم، سرش را پائین می‏آورد و چشم و نگاهش را به زمین می‏انداخت. اگر کسی ببیند که دیگری با این‏که دارد به او نگاه می‏کند ولی به کارش ادامه می‏دهد و اصلاً خجالت نمی‏کشد دیگر چه انتظاری از او دارد؟ این مطلب متّخذ از روایات است. یک روایت از امام باقر علیه‏السّلام داریم که حضرت به خادم خود مُیَسِّر فرمود: «یَا مُیَسِّرُ إِذَا طَلَبْتَ حَاجَةً فَلَا تَطْلُبْهَا بِاللَّیْلِ وَ اطْلُبْهَا بِالنَّهَارِ فَإِنَّ الْحَیَاءَ فِی الْوَجْه‏»[11] اگر خواسته‏ای از کسی داشتی شب به او مراجعه نکن، کارت را در روز انجام بده! چون حیاء در صورت است. این روایت مطابق همان تعبیر «حیاء به چشم است» می‏باشد.[12]
حیای زیربنایی
حالا شما دقت کنید! ببینید که چقدر معارف و احکام ما در اسلام حساب‏ شده است. من در ابتدای بحث تعبیری کردم که حیاء عبارت است از پرده‏داری. من در بحث وارد شده‏ام و توضیح داده‏ام که حیاء پوششی برای روی روح است. بی‏حیایی پرده‏دری است. الآن هم گفتیم که اوّلین قسم حیاء، همین حیای از مردم است و دیگر اقسام حیاء از اینجا شروع می‏شود و جلو می‏رود. این حیاء مربوط به روابط اجتماعی در سطح جامعه است که اگر بنا شود این از بین برود، دیگر اقسام حیاء هم در جامعه از بین رفته و حتی زمینه پیدایش هم پیدا نمی‏کنند.
امر به معروف و نهی از منکر، ضامن حیای عمومی
حالا ببینید این جمله‏ای که من در اوّل بحث‏های خودم می‏گویم که «یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‏حیایی است» یعنی چه! مشکل اصلی ما در سطح جامعه «پرده‏دری» است. این که شما می‏بینید در اسلام، از اهمِّ واجبات، امر به معروف و نهی از منکر است، برای این است که اسلام می‏خواهد در جامعه پرده‏دری رواج پیدا نکند. چون اگر این پرده حیاء در سطح جامعه شکسته شود، یعنی کسی از دیگری خجالت نکشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‏شود. وقتی که بنا شد من از تو خجالت نکشم، آیا از خدا در انجام احکام شرعیّه خجالت می‏کشم؟ ـ‏بینی و بین الله‏ـ وقتی من از خودم، که با خودم خودمانی هستم، خجالت نکشم آیا ممکن است که با تو رو در بایستی داشته باشم؟ این‏که در اسلام این همه نسبت به امر به معروف و نهی از منکر تأکید شده، برای همین است.
سیر جامعه بدون حیاء
اگر این پرده در سطح جامعه دریده شود، یک جامعه‏ای درست می‏شود که هر روز به سمت حیوانیت می‏رود و دیگر انسانیّت تمام می‏شود. نه الهیّت، بلکه حتّی انسانیّت هم از چنین جامعه‏ای می‏رود. دیگر کسی قُبح سرش نمی‏شود.
راه رسیدن دشمن به اهداف خود
لذا من این را تذکر بدهم که دشمنان اسلام هم از این جهت، مسأله را خوب فهمیده‏اند که راه ضربه زدن به جامعه اسلامی ترویج بی‏حیایی است. اگر این بشود، آنها به اهداف خود رسیده‏اند. آنجا دیگر دشمن با انسان رو‏به‏رو نیست که بخواهد با آنها بجنگد. بلکه با یک‏سری حیوان، طرف است و کارش بسیار راحت است. چون افراد بی‏حیای جامعه، حیوان هستند و دیگر انسان نیستند که بخواهد از دینشان دفاع کند. چنین افرادی احساس شرف می‏کنند!؟ ناموس می‏فهمند یعنی چه!؟ اینها دیگر انسان نیستند.
«حیاء» لازمه غیرت و دفاع از دین
کسی از دین و انسانیت دفاع می‏کند، که پرده‏ای از حیاء داشته باشد. حیاء من الله باید باشد. دیگر وقتی از این خبری نشد و مردم از همدیگر خجالت نکشیدند، مثلِ حیوانات زندگی داشتند، دشمن به راحتی می‏تواند بر آن جامعه احاطه پیدا کنند. در این جامعه دیگر خبری از غیرتمندی هم نیست. چون در بحث غیرت گفتیم که کسی غیرت دارد که حیاء داشته باشد. چنین افرادی نه غیرت دینی دارند، نه غیرت انسانی و نه حیاء الهی دارند. هیچ چیزی ندارند.
«بی‏تفاوتی» زمینه‏ساز بی‏حیایی
لذا من عرض کردم که اگر نعوذبالله این معنا ترویج پیدا کند، دیگر جامعه انسانی نخواهد بود. یک وقت می‏گویید: ‏حیاء در جامعه ترویج نمی‏شود ولی یک وقت می‏گویید: در جامعه ترویج بی‏حایی وجود دارد. پرده‏داری که نیست، پرده‏دری هم دارد ترویج پیدا می‏کند؛ نه این‏که به پرده‏داری اهمیّت داده نمی‏شود، بلکه پرده‏دری رواج دارد. بی‏تفاوتی با ترویج، فرق دارند. بی‏تفاوتی، زمینه‏سازِ پرده‏دری است. مثلاً کسی که به کار زشتی، نگاه می‏کند و ککش هم نمی‏گزد، حالت بی‏تفاوتی دارد. امّا یک نفر که مرتکب حرام می‏شود، پرده‏دری کرده است.
نهی از منکر، پرده‏داری است
وقتی کسی به او می‏گویی: پرده‏دری نکن! یعنی عمل زشت را انجام نده! این یعنی دارد پرده‏داری می‏کند. نهی از منکر، پرده‏داری است. اینکه من وقتی کار زشت را می‏بینم باید جلویش را بگیرم، برای این است که در جامعه پرده‏داری شود. ما تعبیر می‏کنیم به «پیش‏گیری»، چون این کار، زمینه‏ساز پرده‏دری در جامعه است. البته حیاء اقسام دیگری هم دارد که الآن وارد آنها نمی‏شوم.


[1]. اصول کافی، ج 2، ص 106
[2]. غررالحکم، ص 257
[3]. همان
[4]. همان
[5]. غررالحکم، ص 236
[6]. همان
[7]. حالا چه کاربردی دارد را بعداً عرض می‏کنم.
[8]. بحارالأنوار، ج 68، ص 336
[9]. غررالحکم، ص 257
[10]. همان
[11]. مستدرک‏الوسائل، ج 8، ص 461
[12]. من همین‏طور گام به گام پیش آمدم و شاید یک جلسه بیشتر نداشته باشیم، که به بحث ترتیبی برخورد کنیم.

راه حل اصلاح بی‎حیایی در جامعه: کار فرهنگی و کار اجرایی

درس اخلاق و معارف اسلامی
حیاء در بعد تربیتی (11)
راه حل اصلاح بیحیایی در جامعه: کار فرهنگی و کار اجرایی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم الله الرحمن الرحیم؛
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«رُوِیَ عنِ الصادق(علیهالسلام) قال: لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَه»[1]

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به حیاء بود، عرض کردم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. من در بحث حیاء تقسیماتی را هم عرض کردم و در جلسه گذشته حیاء را در سه رابطه از نظر ارزشی و فضیلتی، از نظر زیبایی و از نظر کاربردی در جامعه تقسیم کردیم.
حیای ممدوح و مذموم
بحث حیاء بحث مفصّلی است، امّا چون این جلسه آخرین جلسه مبحث حیاء است، به طور اختصار یک تقسیمبندی دیگری راجع به حیاء را مطرح میکنم که علمای اخلاق آن را تحت عنوان حیای ممدوح و حیای مذموم مطرح میکنند؛ حیای ستایش شده و حیایی که نکوهش شده است. حالا این چیست؟ چهطور می‎شود با آن بیانی که ما راجع به حیاء داشتیم، حیاء مذموم باشد؟
من مقدّمتاً مطلبی را عرض کنم. حیاء یکی از مواهب الهیّه و از مختصّات انسان است و به تعبیر صدرالمتألّهین «غریزه انسانیّه» است و این حیاء «ما به الامتیازِ» انسان از سایر حیوانات است. حیوانات حیاء نمیکنند، امّا انسان حیاء میکند. این موهبت الهیّه مخصوص انسان بوده و حالتی برای روح، در ارتباط با عمل زشت است؛ حالا زشتی عمل در ارتباط با عقل عملی باشد یا در ارتباط با شرع باشد، قُبح، قُبحِ عقلی باشد یا قُبحِ شرعی باشد، فرقی نمیکند. این حالت موجب میشود که روح مُنفعِل و مُنکسِر میشود و این حالت نقش بازدارندگی نسبت به آن عمل زشت دارد. اگر هم انسان مرتکب آن کار شده است، باز همین حالت موجب میشود که دیگر تکرار نکند و از نظر اثر است که حیاء را تقسیمبندی می‎کنند. اثر به معنایی که مانع ارتکاب عمل قبیح شود یا بر عکس، مانع ترک عمل حَسَن باشد؛ در هر دو رابطه فعل و ترک است.
ریشه حیاء «قوّت نفس و ایمان»
ما در روایاتمان در باب مسأله حیاء، حیای ممدوح و حیای مذموم داریم. الآن از نظر ریشه‏یابی، مطلبی را عرض میکنم و بعد وارد میشوم و این تقسیمبندی را توضیح میدهم. کسانی که اهل حیاء هستند و دستشان به عمل زشت آلوده نمی‏شود و خودداری میکنند، یعنی این حالت، مانع انجام عمل قبیح یا مانع ترک عمل نیک میشود، قوّت انسانی و ایمانی دارند. در ارتباط با قبح هم گفتیم که ما یک قبح عقلی داریم و یک قبح شرعی داریم.
ریشه حیاء از قبایح عقلی چیست؟ اینکه کسی قبح عقلی انجام نمیدهد به‏خاطر قوّت روح انسانیِ او است، چون این از مختصّاتِ انسان است. میگویند: قوّتِ نفس، اینجا نفس به معنای بُعد انسانیاش است. این حیاء کاشف از این است که بُعد انسانیاش قوی است. در ارتباط با قبح شرعی، این حیاء کاشف از این است که شخص، قوّت ایمانی دارد. هر دو حکایت از قوّت میکند؛ یکی قوّت روحِ انسانی و یکی قوّت بُعد ایمانی. این دو تا است که موجب میشود شخص، دستش به عمل زشت آلوده نشود.
ریشه بیحیایی «ضعف نفس و ایمان»
در مقابل، کسانی که لااُبالی هستند و دستشان به عمل قبیح آلوده میشود، چه قبح انسانی و چه قبح شرعی، یعنی گناه، چه در ارتباط با ارتکاب حرام و چه در ارتباط با ترک واجب، این بیحیایی کاشف از این است که شخص یا از نظر بُعد انسانی ضعف دارد، یا از نظر ایمانی ضعف دارد. همه اینها را گفتیم و ریشهیابی هم کردیم.
حیاء از انگشت‏نما شدن در محیط لاابالی‏گرها
حالا سراغ آن تقسیمبندی میرویم؛ انسانهایی هستند که وقتی در محیطها یا شرایطی قرار میگیرند، دستشان آلوده به عمل قبیح میشود و یا فرض بفرمایید واجبی را ترک میکنند یا عمل غیرشرعی را مرتکب میشوند از نظر شرعی یا انسانی فرقی نمیکند. چه فعل و چه ترک، زشت و قبیح است، وقتی در محیطِ عرفیِ لااُبالی قرار می‏گیرد، خلاف را مرتکب میشود. این شخص چون بُعد انسانی و بُعد ایمانیاش ضعف دارد، مرتکب عمل قبیح میشود.
معنای تسامح عرفی
ما به این حالت می‎گوییم «تسامح عرفی». اگر از او بپرسی فلانی چرا نمازت را نخواندی؟ میگوید: جایی بودم که خجالت می‏کشیدم. خجالت می‏کشیدی؟ از چه کسی؟ از چه چیزی؟ یا اینکه می‏گوییم: فلانی! این چه کاری بود که کردی؟ این کار که حرام بود! میگوید: خوب اگر نمیکردم، در این جمع انگشتنما میشدم. شرایط محیط عرفیِ لااُبالی، موجب میشود مرتکب فعل قبیح یا ترک واجب شود. بعد هم که از او میپرسی: چرا؟ میگوید: خجالت کشیدم! در اینجا حیاء را مصرف میکند.
حیای ضعف و حیای قوّت
حیاء به معنای واقعیاش، ممدوح است، لذا در روایات ما بر محور همین حیای ممدوح بحث کردهاند، چون در عرف این حیاء متداول است. البته این تقسیمبندیِ حیای ممدوح و مذموم را هم کردهاند. من این مقدمه را برای این گفتم که روایاتی را که میخوانم، معنایش مشخص شود. در روایتی از امام صادق(علیهالسلام) دارد که حضرت فرمود: «الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ»، با این مقدّمهای که گفتم دیگر خیلی روشن میشود. یک قسم از حیاء کشف از ضعف میکند و یک قسم آن کشف از قوّت در بُعد انسانی و در بُعد ایمانی میکند، «وَ إِسْلَامٌ وَ إِیمَانٌ»[2] حالا معنای روایت دیگر تقریباً روشن میشود که حضرت این را ریشهیابی کردند.
حیای عقل و حیای حُمق
در روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسولالله(صلیالله‎علیهوآلهوسلم): الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»[3] آن حیایی که پشتوانهاش قدرت روحیِ انسانی است، حیای علم است و آن حیایی که پشتوانهاش ضعف انسانی و ایمانی است، حُمق و جهل است.
خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو!
من خواستم این تقسیمبندی را بگویم، البته بحثم تا حدودی کامل نیست. ما در روایات مواردی را میبینیم که رویشان دست می‎گذارند که اینها حیای مذموم است که تو از آن‏ها به «خجالت» تعبیر میکنی. ما موارد متعدّدی داریم که میگویند: این خجالت یعنی چه؟ مثل همین عمل به واجبات و ترک محرّمات. اگر کسی واجبی را عمل نمیکند و میگوید: خجالت میکشم، عمل حرام مرتکب میشود. شما را به خدا قسم اصلاً این جمله «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»، حرف صحیحی است؟ حماقت هم حدّی دارد! این همان حیای حُمقی است که در روایت بود. من هیچ حرفی را از خودم نمیگویم. از چه کسی خجالت کشیدی؟ برو از خدا خجالت بکش! حالا من دو سه مورد از آن موارد را عرض میکنم.
موارد مختلف حیای حُمق
1.      حیاء در «سؤال کردن»
یک‏نفر، چیزی را نمیداند و نمیرود بپرسد که آگاه شود. چرا؟ میگوید: خجالت میکشم که بپرسم. این حیای حُمق است. ما در یک روایت از امام صادق(صلواتاللهعلیه) داریم که فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ! لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ لِتُرَائِیَ بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِیَ بِهِ وَ لَا لِتُمَارِیَ» برای این سه چیز دنبال تعلّم و یاد گرفتن علم نرو! اینکه انگشتنما شوی، پُز بدهی یا با مردم مجادله کنی.
«وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ وَ اسْتِحْیَاءٍ مِنَ النَّاس»[4] برای سه جهت نیز یاد گرفتن را رها نکن! «رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ» یک: دوستی نادانی؛ یعنی میگوییم: چرا نمیروی یاد بگیری؟ میگوید: حالا اگر بدانم چه میشود؟ ندانم بهتر است. این را میگویند: «رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ». دو: «زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ» یعنی همین‎قدر که میدانم بس است، این را میگویند: «زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ». بحث من مربوط به این مورد سوم است، «وَ اسْتِحْیَاءٍ مِنَ النَّاس» خجالت میکشد برود بپرسد. خجالت میکشد برود مسأله شرعی را بپرسد. این حیاء، حیای حُمق است و مذموم است. این اصلاً حیاء نیست که فرد میگوید: خجالت میکشم.
2.      حیاء در گفتن «نمیدانم»
دوم؛ چیزی را نمیداند و نمیگوید که نمیدانم، چون خجالت میکشد که بگوید نمیدانم. ببینید روایات ما چهقدر ظریف برخورد میکنند. روایتی از علی(علیه‎السلام) است که فرمودند: «لا یستحیین أحد إذا سئل عما لا یعلم أن یقول لا أعلم»[5] خجالت نکش آقا! نمیدانی؟ بگو نمیدانم. «و لا یستحیین أحد إذا لم یعلم الشی‏ء أن یتعلمه»[6] این روایت یعنی اگر چیزی نمیدانی، خجالت نکش، برو بپرس.
همین الآن یاد قضیهای افتادم که این را شخصی برای من نقل کرد که فوت کرده است. محلهاش را نمیگویم، او به من گفت من در یک جای عمومی به یکی از علمای بزرگ و مشهور تهران برخورد کردم. سلام کردم. ایشان خیلی هم ادب کردند. از ایشان یک مسأله شرعی سؤال کردم. ایشان فکری کرد، سرش را بلند کرد و گفت: مثل شیر یادم نیست! هیچ هم خجالت نکشید، با این که میشود گفت: ایشان از أعلم علمای تهران هم بود. «لا یستحیین أحد إذا سئل عما لا یعلم أن یقول لا أعلم» گفتن «نمیدانم» که خجالت ندارد.
3.      حیاء در «گفتن سخن حق»
آنجایی که حق را میدانی و چون خجالت می‎کشی، ابراز نکنی نیز حیای احمقانه است. روایت از علی(علیهالسلام) است که فرمودند: «من استحیا من قول الحق فهو أحمق»،[7] اگر کسی بگوید خجالت کشیدم که حرف حق را بزنم، آدم احمقی است. نگاه کنید چه تعبیری است!
در این جلسه من چارهای جز این ندارم که اینها را فهرستوار بگویم. «وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَق»[8] این آیه قرآن است. خدا از بیان حق حیاء نمیکند.
غرضم این بود که این تقسیمبندی را فهرستوار بگویم و الّا بحث مفصّلی است و من هم فرصت ندارم. این را هم گفته باشم که این تقسیمبندی هم در روایات ما است و هم در مباحث اخلاقی ما است و از نظر ریشه‎ای هم گفتم که ریشهاش چیست. آنهایی که اهل حیاء هستند، چه در رابطه با قبح عقلی و چه در رابطه با قبح شرعی، کسانی هستند که از نظر بُعد انسانی و از نظر ایمانی قوی هستند و کسانی که ضعف ایمانی یا ضعف نیروی انسانی دارند، در وادی بیحیایی قرار میگیرند و نمیتوانند پردهداری کنند و در جامعه پردهدَر میشوند.
راه حلّ ترویج بیحیایی
و خصوصاً این تعبیر را عرض میکنم که «یکی از مشکلات بزرگ جامعه ما ترویج بی‎حیایی است». در این بحث حیاء مکرّر از من سؤالی شده است که راهحل این مشکل چیست؟ شاید در ذهن بسیاری از شماها هم همین آمده باشد. این مسأله یک چیز عادّی هم هست. گفت: چرا مشکل را میگویی ولی راه حلّ آن را نمیگویی؟ بیانصاف نیستم حق هم با آنها است.
شیوه‏های گسترش بیحیایی
1.      ترویج بی‏حیایی
من مقدّمهای را بگویم بعد وارد راه حلّ مشکل میشوم. ترویج بیحیایی دو تصویر دارد، گاهی ترویج بیحیایی به صورت ترویج زشتی‏ها و اعمال قبیح در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. فرد شاخصی که مروّج این نوع بیحیایی در جامعه ما است، رسانهها هستند که چه از نظر دیداری، چه گفتاری و چه رفتاری پردهدری میکنند. ظاهراً کسی هم در حرف من تأمّل ندارد که رسانهها در جامعه مروّج بیحیایی هستند.
2.      سکوت در برابر بی‏حیایی
گاهی ترویج بی حیایی نمی‏کنند، یعنی اعمال زشت را ترویج نمی‏کنند، بلکه سکوت میکنند و با عمل زشتی که در جامعه واقع میشود، برخورد نمیکنند. این هم ترویج بی حیایی است. کسانی که در جامعه مسئولیّت دارند با هر عمل زشت در بُعد دیداری، گفتاری و رفتاری که برخورد کنند، اگر به وظیفه‏شان عمل نکنند، این‏ها هم بی حیایی را ترویج داده‏اند. یعنی بازگذاشتن میدان در جامعه برای انجام کار زشت، ترویج بیحیایی است. پس ترویج دو نوع است. دقت کنید که من اینها را از هم جدا کردم.
فضای پنجم حاکم بر چهار محیط، فضای حکومت است:
بحث من در گذشته در مورد تربیّت بود، عرض کردم که انسانها در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی، روش رفتاری میگیرند. در آنجا تعبیری داشتم که گفتم ما فضای پنجمی داریم که این فضای پنجم، حاکم بر آن چهار محیط است. مثلاً اگر محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی نقش سازندگی داشته باشند، امّا فضای پنجم که حاکم بر هر چهار محیط است می‏تواند تمام زحمات آن‏ها را خنثی کند.
اگر فضای پنجمی که حاکم بر چهار محیط است، نقش سازندگی داشت، «سطح جامعه» به سمت سازندگی میرود؛ حتی اگر بعضی از این محیطها نقش تخریبی داشته باشد. امّا اگر آن فضا نقش تخریبی داشت، نقش سازندگی این فضاها تضعیف میشود و بلکه از بین میرود. این‏ها بحث‏هایی بوده که من در سابق کرده‏ام. من این بحث را با بحثی که امروز در این جلسه گفتم، تلفیق میکنم تا راه حل مسأله روشن شود. من دیگر چارهای ندارم و مجبورم از بحث تربیّت وارد بحث حیاء شوم. حالا این دو تا را به هم متّصل میکنم.
راه حلّ اصلاح بیحیایی در جامعه
حالا سراغ راه حل مشکل برویم. راه حلّ این مشکل که در سطح جامعه وجود دارد، چیست؟ راه حلّ این است که حاکمان جامعه، یعنی سازندگان فضای پنجم، دارای صلاحیّت باشند. اگر اینها افراد صالح باشند، مشکل هم در بحث فضای پنجم و هم در نقش سازندگی چهار محیط اوّل، حلّ میشود.
اصلاح فقیهان و اصلاح مسئولان
در جامعه دو دستهاند که فضاساز هستند، اگر این‏ها اصلاح شوند، جامعه روی صلاح خواهد دید. من اوّل یک روایت میخوانم و بعد مطلب را توضیح می‏دهم. روایت از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی» حضرت فرمودند: دو گروه از امّت من هستند که اگر صالح و شایسته باشند، جامعه و امّت من هم رو به صلاح میرود، «وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی» اگر این دو گروه فاسد باشند، جامعه هم رو به فساد میرود، «قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا» از پیغمبر سؤال کردند که این دو گروه و دو صنف که میفرمایید، چه کسانی هستند؟ «قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ»[9] دسته اوّل فقها یعنی علما و دانشمندانی که معارف و احکام شرعیّه را میدانند و دسته دوم هم اُمَرا یعنی کسانی که زمام امور اجرایی جامعه را در دست دارند، هستند.
وظیفه فقها و امرا: تبیین دین و اجرای آن
کار فقها امور فرهنگی است و کار اُمَرا امور اجرایی است. اینها اگر صالح شدند، جامعه هم صالح میشود. معنای این که صالح شدند یا فاسد شدند، چیست؟ معنایش این است که به وظیفه‏ای که خداوند به آن‏ها محوّل کرده است، عمل کنند. وظیفه علما و فقها یک وظیفه فرهنگی است، یعنی این‏ها باید بیایند احکام شرعیّه را تبیین کنند، معارف الهیّه را بگویند، بایدها و نبایدها را به تعبیر خیلی ساده برای مردم بیان کنند. این وظیفه فقها است. وظیفه اُمَرا چیست؟ وظیفه اینها پیاده کردن احکام شرعیّه در سطح جامعه است، چون اینها مسئول اجرایی هستند. اینها باید احکام شرعیه را اجرا کنند.
«سکوت» ترویج بی‏حیایی است!
من در اینجا میخواهم این نکته را عرض کنم که فقها و عالمان دینی که وظیفه تبلیغ دین و آموزش احکام الهی را دارند، اگر در برابر بی‏حیایی‏هایی که در جامعه می‏شود، سکوت کنند، یا مجریان و مسئولان امور حکومتی که وظیفه اجرای احکام را دارند، اگر در برابر بی‏حیایی‏هایی که در سطح جامعه اتّفاق می‏افتد، کاری نکنند، همین سکوتشان ترویج بیحیایی است. اگر مردم و جامعه منحرف شوند و فقها چیزی نگویند و کسانی که وظیفه اجرایی دارند، دست روی دست بگذارند و کاری برای اصلاح جامعه نکنند، این خودش ترویج بیحیایی است. چه رسد به اینکه نعوذ بالله خودشان بیحیایی را ترویج کنند.[10]
فقها و امرا باید دوشادوش هم کار کنند
اینطور نیست که فقها و امرا از یک‎دیگر جدا باشند، باید موازی با هم کار کنند. کار فرهنگی و کار اجرایی باید دوشادوش جلو رود والّا اگر کار فرهنگی شود، امّا کار اجرایی نشود، بیفایده است. هرچه فقها داد بکشند و از اینطرف اُمَرا عمل نکنند، فایدهای ندارد. چون برخی از شما راه حلّ مشکل جامعه را خواستید، من این مطالب را میگویم.
هر کس به وظیفه شرعیاش عمل نکند، فاسق است!
ضمناً این را هم بدانید که این مصیبت برای جامعه اسلامی تازگی ندارد. ما در باب احکام داریم که اگر کسی به وظیفه شرعیاش عمل نکرد، مرتکب حرام شده است. سراغ اهمّ واجبات برویم. اهمّ واجبات چیست؟ «امر به معروف و نهی از منکر» با آن مراتبی که شنیدید. اگر کسی به این اهمّ واجبات در سطح جامعه عمل نکند، یعنی آن کسی که در این رابطه وظیفهای دارد، اگر به این وظیفه عمل نکند، فاسق است. این که میگویم خیلی روشن است، همه اینها مسأله شرعی است؛ این شخص فاسق است. این مصیبت بزرگ از صدر اسلام بعد از پیغمبر اکرم در جامعه اسلامی شروع شد.
مصیبت تاریخی اسلام، زمام‏داری فسّاق ظاهرالصلاح
فُسّاق ظاهرالصلاح، زمام امور اجرایی را در سطح جامعه به دست گرفتند و جامعه اسلامی رو به فساد رفت. اینها زمام امور اجرایی جامعه را به دست گرفتند و چون به وظیفه الهی عمل نکردند، جامعه روز به روز، رو به فساد رفت. مصیبت واقعی این بود. اگر فاسق بودند ولی ظاهرالصلاح نبودند مشکل زیادی نبود، مردم هم فریب نمیخوردند. به تعبیر من اگر بی‏ریاء و بی‏دین بودند این همه مصیبت به بار نمی‏آمد. اگر باصفا بودند ولی در وظایف شرعی کاهل بودند، مردم سراغ این‏ها نمی‏رفتند. مصیبت «فاسق ظاهرالصلاح» بالاتر از فاسقی است که ظاهرالصلاح نیست.
من تا حدودی خواستم راه حل مشکل را بگویم. راه حل چیست؟ فضاسازان باید اصلاح شوند تا جامعه اصلاح شود. فضاسازان باید به وظایفشان عمل کنند والّا وضع جامعه همین است که میبینید. اینهایی که میگویم، استدلالی است و همه دلایل را هم گفتم و پیش آمدم. سؤال کردید راه حلّ چیست، من هم روایت خواندم. راهش این است. دیگر بهتر از این میخواهید؟
کار فرهنگی، بدون کار اجرایی جواب نمی‏دهد!
عالم دینی هر چه کار فرهنگی کند، تا اجرا نشود، هیچ اثری ندارد و جامعه اصلاح نمیشود. اینها باید هماهنگ جلو بروند. اینها باید اصلاح شوند، ما راهی جز این نداریم. من در این بحث حیاء وارد فضای پنجم شدم و گفتم که اگر امرا قابل اصلاح هستند، باید آنها را اصلاح کرد. چون این‏ها نقش اساسی برای پیاده کردن احکام را دارند.
کار فرهنگی، بدون اجرا ذهنیّت گرایی است!
ذهنیّت گرایی به چه درد میخورد؟ مهم این است که احکام در سطح جامعه عمل شود. پرده‎دری را در سه رابطه گفتم و همه را هم بحث کردم و گفتم مصیبت بزرگ ما از صدر اسلام همین بوده است. گفتم اگر این ظاهرالصلاح‏ها نبودند، کاراصلاح جامعه آسانتر بود. این ظاهر‏الصلاح‏ها مشکل را پیچیده کرده‏اند. خدا ان‎‎شاءالله جامعه را نجات دهد.


[1] . الکافی، ج2، ص106
[2] . بحارالأنوار، ج68، ص334
[3] . بحارالأنوار، ج68، ص331
[4] . بحارالأنوار، ج75، ص291
[5] . غررالحکم، ص48
[6] . خصائص‏الأئمة(ع)، ص94
[7] . غررالحکم، ص70
[8] . سوره الاحزاب، آیه 53
[9] . بحارالأنوار، ج2، ص49
[10]. حالا ما داریم حمل به صحّت میکنیم و این حرفها را میزنیم.

غنی ‌سازی آرد گندم با آهن

ا > غ

غنی ‌سازی آرد گندم با آهن


  

غنی ‌سازی مواد غذایی با ویتامین‌ها و املاح برای پیشگیری و درمان بیماری‌ های ناشی از برخی ریزمغذی ‌ها مفید است. بهترین راه برای گسترش و پیشرفت در غنی‌ سازی، انتخاب ماده ی غذایی مناسب است.


ویژگی‌ های ماده ی غذایی مناسب برای غنی ‌سازی

1- غذای عمده ‌ی مردم منطقه باشد.

2- هزینه‌ ی تهیه ‌ی آن بالا نباشد.

3- غنی‌ سازی در طعم غذا تغییر محسوسی ایجاد نکند.

4- این غذا بیشتر توسط گروه‌های در معرض خطر(آسیب پذیر) استفاده شود.


مهم ترین ماده غذایی برای غنی سازی در ایران

بهترین غذای انتخابی در کشور ما آرد گندم است. بر اساس تحقیقات، حدود نیمی از انرژی مصرفی روزانه‌ ی مردم کشور ایران و کشورهای همسایه از طریق نان گندم تأمین می ‌شود. علاوه بر این، گندم بیشترین تولید و مصرف غلات در جهان را به خود اختصاص داده است.

آرد گندم منبع خوبی از تیامین (ویتامین B1)، ریبوفلاوین (ویتامین B2)، نیاسین (ویتامین B3)، پیریدوکسین (ویتامین B6)، فولات ، ویتامین E،  آهن و روی می ‌باشد.

بیشتر مواد مغذی در لایه‌های خارجی دانه ‌ی گندم، یعنی سبوس آن وجود دارند. به همین دلیل در طول فرآیند آسیاب مقدار این مواد کاهش می‌ یابد.

برای جبران مواد از دست رفته، آرد گندم در کشورهای توسعه یافته با تیامین، ریبوفلاوین، نیاسین و آهن و در برخی کشورها حتی با کلسیم،  فولات، ویتامین A  و D  غنی ‌سازی می ‌شود.


غنی ‌سازی آرد گندم با آهن

براساس بررسی ‌های صورت گرفته بیشترین کمبود ریزمغذی‌ها در سطح جهان به آهن  اختصاص دارد که باعث ابتلای درصد زیادی از افراد جامعه به کم‌ خونی ناشی از فقرآهن شده است. در نتیجه همواره شخص و جامعه، آسیب‌های اقتصادی- فرهنگی زیادی را متحمل می ‌شوند.


علل ابتلا به کم‌ خونی فقرآهن

- دریافت ناکافی غذاهای حاوی آهن

- جذب ناکافی آهن در بدن

- رعایت نکردن اصول بهداشتی

- عدم دسترسی به امکانات بهداشتی

- پایین بودن سطح سواد و آگاهی

مواد غذایی حاوی تانن‌ مانند چای، و وجود فیتات در نان تخمیر نشده، جذب آهن را کاهش می‌دهند. ولی مصرف غذاهای حاوی ویتامین C جذب آهن را بالا می ‌برد.


عوارض کم‌ خونی

ضعف، کاهش مقاومت بدن در برابر عفونت، کم ‌اشتهایی،  عدم تمرکز، کاهش قدرت یادگیری، کاهش توان‌ کاری و بالاخره عوارض نامطلوب اقتصادی- سیاسی و فرهنگی از عواقب کم‌ خونی می ‌باشد.

کم ‌خونی در زنان ‌باردار  به تاخیر در رشد رحم و افزایش مرگ و میر جنینی، تولد نوزادان با وزن کم و کاهش شدید سطح هموگلوبین و هماتوکریت، و در نهایت به افزایش مرگ و میر منجر می ‌گردد.


سیاست ‌گذاران در زمینه ‌ی جبران فقر آهن باید متوجه نکات زیر باشند:

- ممکن است دریافت آهن کافی باشد، ولی جذب آن کم باشد.

- در اغلب موارد، فراهم زیستی آهن کم است و به همین دلیل جذب نمی‌ شود.

عفونت‌های انگلی  روده‌ در فقر آهن دخالت دارند.

- مواد غذایی حاوی تانن‌ها مانند چای  و وجود فیتات در نان تخمیر نشده، جذب آهن را مختل می‌ کند.

- غذاهای حاوی ویتامین C  جذب آهن را بالا می ‌برد.


راه های جلوگیری از کم خونی ناشی از فقر آهن

- دریافت کافی آهن

- بالا بردن جذب آهن

- کاهش میزان آهنی که به دلایل مختلف از دست می ‌رود (بیماری‌ های انگلی، خونریزی و...)


  


راهکارهای مبارزه با کمبودهای غذایی

- مکمل یاری (SUPPLEMENTATION)

- تعدیل و تنوع غذایی (DIVERSIFICATION AND MODIFICATION DIETARY)

- آموزش تغذیه (NUTRITION EDUCATION)

- غنی ‌سازی (FORTIFICATION)

روش‌ غنی‌ سازی، نگرش مناسب و مطمئن برای حل مساله‌ ی کمبود برخی ریزمغذی‌ها است.


فرآیند غنی ‌سازی آرد گندم با آهن

ترکیب مورد استفاده برای غنی ‌سازی آرد گندم با آهن، سولفات فرو می ‌باشد که می ‌توان به نسبت 30 PPM استفاده نمود. در صورت استفاده از عنصر آهن باید 60 PPM استفاده شود. سولفات فرو نسبت به عنصر آهن از کیفیت تغذیه‌ای بالاتری برخوردار است.

هزینه ‌ی کلی غنی ‌سازی نان با آهن تقریباً حدود 03/0 دلار آمریکا به ازای هرشخص در 1سال زندگی او می ‌باشد که حدود 2 دلار به ازای هر نفر در کل عمرش هزینه دارد. این در حالی است که سود اقتصادی گسترش این تولیدات در منطقه، حداقل 15000 دلار آمریکا به ازای هر نفر در طول زندگی ‌اش می ‌باشد.

مراحل فرایند شامل موارد زیر است:

1- افزودن ریزمغذی‌ ها به آرد گندم در انتهای فرآیند آسیاب گندم.

در این روش ساده، ابتدا ریزمغذی‌ها را با هم مخلوط و در انتهای آسیاب به آرد گندم اضافه می ‌کنند.

2- افزودن ریزمغذی‌ های مورد نیاز به خمیر نان، قبل از پخت.


غنی سازی آرد در ایران

طی سالیان متمادی در کشورهای پیشرفته مانند آمریکا و کانادا و ... غنی ‌سازی به‌ صورت همگانی صورت گرفته است که نتایج مثبتی به همراه داشته است. برای اولین بار در کشور ایران در شهر اصفهان، طرح پایلوت غنی ‌سازی آرد مصرفی با آهن، با حمایت سازمان بهداشت جهانی و صندوق کودکان ملل متحد انجام شد که نتایج آن زمینه‌ ساز تحقیقات و بررسی‌های بعدی گردیده است.

به امید این که در کشور با کمک مطالعات و تحقیقاتی که صورت گرفته، غنی ‌سازی به عنوان یک فعالیت مثبت اصولی صورت گیرد و نتایج فراوان آن را شاهد باشیم.

دکتر سید مرتضی صفوی- فوق تخصص تغذیه

(عضو هیات‌علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان)


*مطالب مرتبط در این سایت:

 - نقش کربوهیدارت ها در سلامتی انسان 

 - ارزش غذایی نان 

 - اثرات مضر جوش شیرین که در پخت نان ها مصرف می شود 

 - نان سبوس دار بهتر است 

 - فواید مصرف سبوس برای بدن 

 - نان های ایرانی چگونه اند؟ 

 - طرز تهیه نان سبوس دار 

 - کم خونی ناشی از فقر آهن 

 - کم خونی، عارضه ای همه گیر